header

درس اخلاق - بود و نمود نهاد کیاست در معارف اسلامی

جلسه 1
  • در تاریخ ۰۶ بهمن ۱۳۹۵
چکیده نکات

ششم بهمن ماه 1395
درس خارج فقه
بود و نمود نهاد کیاست در معارف اسلامی

بسم الله الرحمن الرحیم 

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین، 

قال الامام علیٌ امیر المومنین (ع): «کفی بالمرء کیساً ان یغلب الهوی و یملک النهی»[1] به مناسبت ایّام دهه فجر که در پیش داریم، این روایت را برای گفت­وگو برگزیدم. در روایات نهادی باعنوان کیاست وجود دارد. این ماده در قرآن کریم استعمال نشده است ولی در روایات زیادی وارد شده است. عناوینی مانند: «کِئس»، «کیّس»، «اکیسُ الکیسین».

نشانه­ های زیادی برای کیاست و کیّس بیان شده است. این نشانه­ها هیچ یک با دیگری منافاتی ندارد چون برخی به کیاست نگاه اخلاقی برخی نگاه اجتماعی و برخی نگاه اخروی دارد. اگر فرمود: کیّس، کسی است که آخرتش را به دنیا نمی­فروشد این بحثی اخروی است اگر فرمود کیّس کسی است که گناه نمی­کند، بحثی اخلاقی است. روایتی را که از امیر المومنین (ع) انتخاب کردم نگاه إجتماعی به کیاست است.

توجه به نگاه­های مختلف از زوایا و ابعاد گوناگون به یک نهاد، انسان را  در جمع روایات کمک می­کند. امام می­فرمایند: اگر انسانی بخواهد کیس باشد « باید بر هوای خود غالب و مالک عقل خویش باشد» و اینکه به عقل می­گویند نُهی، از جهت باز دارنگی عقل است. «عقل»  با « نهی» ترادف مفهومی ندارد اما تساوی مصداقی دارد. در قرآن کریم به «اولوا النهی» تعبیر شده که مراد صاحبان عقل، منتها از جنبه­ی بازداشتن، است. «یملک النهی» یعنی مالک عقل است. به این معنا که هوا مغلوب و عقل غالب می­شود. کنار این روایت، روایتی دیگر را اضافه کنید که حضرت امیر می­فرمایند: «العقل یُمَلِّکُکَ الزمان» عقل تو را مالک الزمان می­کند. یک دفعه می­گوییم صاحب الزمان، یک دفعه می­گوییم مالک الزمان عقل تو را مالک می­کند نه اینکه تو را به روز می­کند، اصلاً تو را صاحب زمان  و مالک زمان می­کند و برآن مسلط می­کند. بهترین نمود این نعمت،  آن است که انسان از زمان جلوتر حرکت می­کند. ابن فارس قزوینی، کیاست را به «جمعٌ الرأی و العقل» معنا می­کند گاه کسی عقل دارد ولی رأی ندارد یا رأی دارد ولی عقل ندارد – که ما شاء الله داریم- کیّس نیست امّا کسی رأی و عقلش با هم باشد را کیّس می گویند. کیسه در فارسی که عرب­ها می­گویند «کِیس» (بر وزن قیف) به این دلیل است که درونش چیزی را جمع می­کنند مثلاً شما 20 کیلو گندم یا 30 کیلو برنج جمع می­کنید در یک کیسه به این خاطر که اجزایی را داخلش می­ریزند می­گویند کیسه کیس هم کسی است که جمع می­کند. گویا در معنای «کیس» جمع خوابیده، «کیسه»، «کیّس» این­ها همه در یک باب است. در این روایت امام ع می­فرمایند کیس  دو ویژگی دارد یکی ویژگی سلبی است «یغلب الهوا» یعنی دست به نه گفتنش باز است؛ ازطرفی جنبه اثباتی دارد و آن اینکه مالک نهُی است. اگر هم بخواهیم کیّس در قشر روحانی را معنا کنیم باید بگوییم: این طوری می­شود. یا بخواهیم یک روحانی فاضل انقلابی را معنا کنیم این می­شود؛ 

اولاً تقوا پیشه است یعنی « یغلب الهوا» «یملک النُهی»  کسی که بی­تقوا باشد،کیس نیست. حال گاهی کیس، صفتِ شخص قرار می­گیرد و گاه صفت یک نهاد، حوزه، حوزه­ی کیس، حوزه­ی انقلابی، نهاد کیس، نهاد انقلابی، هر طلبه­ایی اگر بخواهد به این مرز برسد باید مانند ستاره­ای که در شب کویر می­درخشد در آسمان تقوا بدرخشد. بد اخلاقی، بی­تقوایی، با کیاست منافات دارد با انقلابی بودن منافات دارد متأسفانه وقتی می­خواهند حوزه انقلابی را معنا کنند، یک کلاه به سر را از بیرون حوزه می­آورند که برای علما حوزه­ی انقلابی و عالم انقلابی را معنا بکند در حالی که نیازی نیست از بیرون، ما آنچه خود داریم از غیر خود تمنّا بکنیم. 

دوّم، صلابت و سطوت علمی است در کشور­های بزرگ وقتی بخواهند در جایی نفوذ پیدا کنند همت خود را در جمع کردن افراد از کف خیابان نمی­گذارند. می­آیند کادر علمی می­سازند کشورهای استعمارگر مثل آمریکا و غیرآن، عمدتاً در کشورهای دیگر دانشگاه دارند، دانشگاه آمریکایی در بیروت، دانشگاه در افغانستان و در کشورهای دیگر. نمی­گویم این­ها دنبال علم نیستند حتی خود ما هم برای بعض کشور­ها نیروهای خوبی تربیت کردیم که ثمره هم می­دهد. خود ایران هم این خدمت علمی را می­کند من از نزدیک دیده­ام. دانشگاهی را که عمده کادر آن فارغ التحصیلانی هستند که در ایران درس خوانده­اند. این یک سیاست است و هیچ کس هم پنهان نمی­کند چون در همه­ی دینا هست ببینید، این برای خارج بود حالا برای داخل یک کسی که می­خواهد به اصطلاح امروز روحانی انقلابی باشد کیس باشد باید صلابت و سطوت علمی داشته باشد. مشکلی که الان مخصوصاً در بحث­های علوم اسلامی انسانی داریم عبارت است از این­که اساتیدی که- من نمی­گویم آدم بدی هستند- فکر خاصی دارند، طلبه و دانشجو را می­دهیم دست او، استادی اعتقاد ندارد ولی علمیت دارد خوب درس می­دهد منظم سر کلاس حاضر می­شود تسلط دارد اطلاعات روز را دارد آخرین اطلاعات روز را دارد آخرین نشریات را دارد، آخر بعضی­ها آخرین کتابی که دیده­اند انتشارات 1950 بوده، در حالی که انسان­هایی داریم که می­داند هفته­ی پیش چه به بازار آمده از این جهت باید کار کرد ما مقداری بعد از انقلاب –نمی­گویم کوتاهی شده و  مقصر داریم- شاید عرضه و تقاضا متناسب نبوده، خیلی  از نیروها جذب کارهای اجرایی شدند خیلی خلاء ایجاد شد از این جهت شماها نیروهای جوان و جدید باید واقعاً به صلابت و سطوت علمی بگویید آره و به بی­سوادی  بگویید نه؟ بی­سواد چه کار می­خواهد بکند؟

نکته سوم متأسفانه افراد همه چیز را بر سیاست عرضه می­کنند بعد هم جمله­ی مرحوم مدرس را نقل می­کنند که دیانت ما عین سیاست ما است.  ما یک عرضه­ی شؤون داریم از جمله سیاست، اخلاق، داوری بر دین، یک عرضه­ی دین داریم بر این­ها آنچه که کیاست می­آورد به معنای واقعی و روز یک عالم را انقلابی می­کند اینکه همه چیز را حتی سیاست را بر دین عرضه کند داوری­ها را بر دین عرضه کندو...

نکته چهارم زمان آگاهی است من نمی­دانم گاهی وقت­ها که بحث زمان آگاهی می­شود بعضی با تمسخر می­گذرند در جمعی بودیم که فردی گفت: «فقه پویا» و دیگری خندید. آیا فقه پویا خنده دارد؟! آگاه به زمان، عالم به زمان که از معصوم –علیه السلام- است «العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس» نشانه ما یملک النهی این است که انسان زمان آگاه است نیاز شناس است می­داند نه امروز بلکه چهل و پنجاه سال دیگر چه چیزی مورد نیاز است می­دانید که خیلی از کشورها برنامه­ی صد ساله دارند منتها برنامه­ی دراز مدت از نقطه کوچک آغاز می­شود. در بحث­های علمی و دینی و روحانیت زمان آگاهی یک ضرورت است. گاهی وقت­ها افرادی حرف­هایی می­زنند که می­خواهند پشت به سنت بکنند. چند تا درود بگویند یک چند تا نه بزرگ به سنت می­گویند به تراث گذشته می­گویند که حالا می­خواهند یک آره به تحول بگویند این خود مشکل است ما باید بر سنت و تراث تکیه کنیم و این­ها را برای آینده سرمایه کنیم.

نکته پنجم؛ انسان کیس برای خدا موضع می­گیرد. دو جریان مشابه پیش می­آید اگر بر فرض در دولتی باشد که من قبول دارم برایش توجیه می­کنم اگر در دولتی رخ بدهد که من قبول ندارم چه کارهایی که صورت می­دهم؛ خوب معلوم است که این موضع­گیری برای خدا نیست، انسان چه نسبت به فرد چه نسبت به حاکمیت و چه نسبت به جریان همیشه برای خدا موضع بگیرد. اگر دو جریان کاملاً یکسان دو موضع­گیری کاملاً متفاوت از من صادر شد معلوم می­شود که موضع­گیری من برای خدا نیست.

نکته ششم؛ انسان کیس توبه می­کند نه توجیه ؛ گاهی وقت­ها انسان خلاف که می­کند توجیه می­کند « و إذا قیل لهم لاتفسدوا فی الارض قالوا انّما نحن مصلحون» ادامه آیه تکان دهنده است و می­ترساند و می­گوید « علی انهم هم المفسدون و لکن لایشعرون» یعنی گاهی وقت­ها خود انسان هم نمی­فهمد که توجیه می­کند، فرد باشد نهاد باشد فرق نمی­کند گاهی توجیه کار یک نهاد و یا حاکمیت است.

نکته هفتم؛ ضمن حفظ خطوط قرمزِ دینی و انقلاب و کشور و هر چه حساب کنید –گاهی هم نابجا سوبسید نمی­دهد- اما اصل را می­گذارد بر هدایت و راه دادن به دیگران. از زراه است که آمد خدمت امام صادق (ع): گفت: «یابن رسول الله إنّا نمد المطمار»[2] ما مطمار قرار می­دهیم: هر که با ما بود قبول می­کنیم و هر که نبود طرد می­کنیم امام فرمودند: مطمار چیست؟ گفت: التر. یعنی خط کش- ما خط کش می­گذاریم هر که در این خط کش آمد دقیقاً حرف ما را زد مثل ما فکر کرد مثل ما موضع­گیری کرد قبول می­کنیم یک ذره زاویه بگیرد ردّ می­کنیم انتظار داشت امام بفرمایند: آفرین و بگویند چه شیعه­هایی داریم؟! در حالی که امام فرمودند: این چه حرفی است که می­زنی؟! پس مستضعفین چه می­شوند؟! که پنج مورد شمرده­اند و گفتند که این­ها چه می­شوند؟! این نکته حساس است چون این­ روز ها خیلی بحث می­شود که حرف­های خوب هم زده می­شود حرف­های بی­خود هم خیلی زده می­شود. این است که انسان باید بداند و مدیریت کند. وادادگی غلط است تا یک چیز گفتند از مواضع خود عبور کنیم. روزی از تلویزیون شنیدم که آقایی می­گفت ما با اهل سنت در مسأله­ی فرعی اختلاف داریم خود آن­ها در مسح پا اختلاف دارند؟ آقای محترم مسئله­ی امامت و ولایت مثل مسأله مسح پا است؟! این وادادگی است؟! 

آری می­شود گفت که اشتراکات ما با اهل تسنن بیشتر است واقعاً هم همین است نماز و قرآن و حج و روزه و مقدسات و پیامبر و ... مشترک است البته در بعضی از اصول هم با هم اختلاف داریم در جلسه با بن غامدی گفتم ما در یک سری اصول اختلاف داریم و در یک سری اصول نیز مشترک هستیم. عاقل در این میان چه می­کند؟ اختلاف را می­گیرد! این­ها قطعاً لطمه می­زند که کاملاً لطمه نیز زده است. 

نکته هشتم انصاف؛ انصاف را از علما سؤال کنید؟ می­گویند خوب است اگر بگوید که آیا فتوا به وجوب هم می­دهید؟ می­گویند: نه! ولی امیرالمومنین می فرمایند: الانصاف افضل الفضائل، نمی­خواهم بگویم انصاف واجب است یا واجب نیست ولی بعض وقت­ها پدر جد یک سری اصول است یعنی حکم فقه با آن­ بحث­ها جدا می­شود. اینکه انسان منصفانه بررسی کند تک جانبه نباشد تک روی نکند. که اخیراً در مصاحبه گفتم دیدم خیلی از خبر­گزاری منتشر کرده بودند. می­گویم در بحث­ها از جمله علمی مانند مکاسب محرمه و فقهی و اجتماعی و سیاسی یک فرهنگ را جا بیندازیم که نقد عملکردها را بگذاریم جای نقد افراد، نقد افراد به جای نقد عمل به اخلاق به دین به کشور و نظام لطمه می­­زند.  بنده می­خواهم کتابی را نقد کنم می­توانم بگویم این مطلب را دیگران هم گفته­اند حالا یک جایی که مطلب باید نو باشد مثل نظریه پردازی، تا اینکه بگویم این مطلب را ایشان رفته از فلانی گرفته یا سرقت کرده، این می­شود نقد فرد، امّا بگویی این مطلب مسبوق به سابقه است قبل از ایشان فلانی گفته این نقد کار است که این کار جدید نیست. در داوری­هایمان نقد افراد را به جای نقد عملکردها نباید بگذاریم؟! شما تصور کنید اگر خود این «باید» نهادینه بشود در فضای کشور در فضای مطبوعات رسانه­های منبرها چقدر اخلاق بالا می­آید و چقدر این بداخلاقی­هایی که همه حرام مسلم الهی است. از بین می­برد. به هر صورت فرمود: « کفی بالمرء کیساً ان یغلب الهوی و یملک النهی». 

--------------------------------------------------------------------------------

[1] . آمدی، غررالحکم، ج 1، ص 522.

[2]. عن زرارة قال: دخلت أنا و حمران - أو أنا و بكير - علي أبي جعفر عليه السلام قال: قلت له: انا نمد المطمار، قال: و ما المطمار؟ «قلت التر فمن وافقنا من علوي أو غيره توليناه و من خالفنا من علوي أو غيره برئنا منه»، فقال لي: «يا زرارة قول الله أصدق من قولك، فأين الذين قال الله عزوجل: «الا المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان لا يستطيعون حيلة و لا يهتدون سبيلا» أين المرجون لأمر الله؟ أين الذين خلطوا عملا صالحا و آخر سيئا؟ أين أصحاب الأعراف أين المؤلفة قلوبهم؟». أصول الكافي ج 2 ص 383 / 382. 

۸۹۹ بازدید

نظر شما

کد امنیتی
مطالب بیشتر...
چکیده نکات

ششم بهمن ماه 1395
درس خارج فقه
بود و نمود نهاد کیاست در معارف اسلامی