header

فلسفه تفسیر

جلسه 22
  • در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۲
چکیده نکات

نقدی بر «حسبنا کتاب الله»

پیاده سازی جلسات بیست و دوم

بسم الله الرحمن الرحیم

نقدی بر «حسبنا کتاب الله»
استحضار دارید چند نشستی است که به آسیب‌شناسی تفسیر و تفاسیر یعنی متون تفسیری اختصاص داده شده است. به برخی از آسیب‌ها مثل ظاهرگرایی افراطی یا باطن‌گرایی افراطی اشاره شد. قید افراطی برای این است که در تفسیر قرآن اخذ به ظهور پذیرفته شده است. چنان‌که اهتمام داشتن به باطن قرآن و تأویل قرآن نیز پذیرفته شده است. امّا اگر این امور پذیرفته شده حالت افراط پیدا کند، چنان‌که مفصّل بیان شد به شکل یک آسیب خود را نشان می‌دهد. فرض کردیم این افراط به عنوان یک آسیب هم در تفسیر و هم در متون تفسیری حضور پیدا کرده و خود را نشان داده است. مباحثی راجع به این دو آسیب بیان شد. یکی از آسیب‌هایی که در تفسیر همچنین در تفاسیر و اصلاً بالاتر روایت و در جهان اسلام به وجود آمد و ضررهای زیادی هم زد، قرآن‌بسندگی «حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّه‏» شعار «حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّه‏» است، قرآن‌بسندگی از مسائلی بود که جهان اسلام را گرفت و آسیب‌هایی هم زد. در مورد قرآن‌بسندگی عرض کردم «حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّه‏» اوّلاً باید معنای این عبارت به صورت دقیق معلوم شود. خیلی وقت‌ها این واژه دو معنا بلکه می‌شود گفت سه معنای مختلف به هم آمیخته دارد. طبیعتاً آن‌طوری که شایسته است مسائل آن روشن نمی‌شود. یک قرآن‌بسندگی داریم که ما اسم آن را قرآن‌بسندگی در  تفسیر می‌گذاریم. منظور از قرآن‌بسندگی در تفسیر این است که کسی بگوید ما در تفسیر قرآن باید به خود قرآن مراجعه کنیم «تَفْسِیرُ الْقُرْآن‏ بِمَحْضِ القُرآن» نه «تَفْسِیرُ الْقُرْآن‏ بالقُرآن»، این معنا نمی‌گوید، یعنی اصراری ندارد که بگوید تمام معارف در قرآن وجود دارد یا وجود ندارد. اصلاً ما به غیر قرآن نیاز داریم یا نداریم. معنای این تفسیر از قرآن‌بسندگی این است که ما در تفسیر قرآن نیاز به غیر قرآن نداریم، یا نیاز نداریم یا اصلاً نباید مراجعه کنیم. چه بسا شما از آن‌ها سؤال کنید شما که این شعار را می‌دهید آیا همه‌ی معارف در قرآن وجود دارد؟ می‌گوید نه، من نمی‌گویم همه‌ی معارف در قرآن وجود دارد ـ که البتّه اکثر آن‌ها این مطلب را می‌گویند ـ ولی الزامی ندارد. یعنی ملتزم نیست که قرآن حاوی همه‌ی معارف است. ولی این حرف را دارد که در تفسیر قرآن نباید به غیر قرآن رجوع کرد یا مثلاً کمی آن را معتدل کنی نیاز به غیر قرآن نداریم. چون این‌ معانی مختلف هستند و نمی‌توان این‌ها را در یک گروه قرار داد. ولی همه‌ی آن‌ها در این سخن جمع می‌شوند که برای تفسیر قرآن به غیر قرآن احتیاج نداریم. اگر بخواهیم، برای این جریان فکری نامی می‌گذاریم. باید بگوییم «قرآن‌بسندگی در تفسیر قرآن». عربی آن این عبارت می شود: «تَفْسِیرُ الْقُرْآن‏ بِمَحْضِ القُرآن». امّا بعضی وقت‌ها قرآن‌بسندگی گفته می‌شود ولی منظور، بسند به قرآن در تفسیر قرآن نیست بلکه منظور این است که معارف و دانش، در علم قرآن برای ما بس است. قرآن برای ما کافی است که قهراً لازمه‌ی این حرف این است که «إِنَّ فِی‏ الْقُرْآنَ تِبْیَان کُلِّ شَیْ‏ء»، بعد از فرمایش رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) که قلم و دوات و کاغذی بیاورید تا من چیزی بنویسم که بعد از من گمراه نشوید، چه کسی آن جمله را گفت؟ «حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّه‏» این صحبت بر سر تفسیر قرآن نبود که عُمَر این جمله را گفت. بحث بر سر این بود که پیامبر فرمودند چیزی بنویسم و او گفت نمی‌خواهد، قرآن کافی است. مگر چیزی وجود دارد که در قرآن نباشد؟ حرف او این بود. این دیگر بحث تفسیر نیست،به هر حال بر این مبنا برخی اعتقاد دارند که همه چیز در قرآن بیان شده است. حالا خود همین‌ افراد دو گروه می‌شوند: برخی  می‌گویند همه‌ی معارف دینی، آنچه که ما در راستای هدایت، رستگاری و فلاح احتیاج داریم در قرآن وجود دارد. امّا مثلاً قرآن برای بیان فیزیک، شیمی، ریاضی، زیست و این‌گونه مسائل نیامده است. هواپیماسازی قرآنی، مهندسی قرآنی بعضی از افراد می‌گویند هواپیماسازی اسلامی، هواپیماسازی قرآنی. امّا عده ای دیگر می‌گویند: حتّی همان‌ مسائل هم در قرآن وجود دارد. حال اگر ما این مسائل را از قرآن بیرون نمی‌آوریم بخاطر نقص قابل است نه نقص فاعل. یکی از آن‌ها گفت اگر افسار اسب و الاغ من گم شود در قرآن وجود دارد. یعنی در قرآن گفته شده است که افسار الاغ فلانی گم می‌شود و راه پیدا کردن آن هم این‌طور است. شاید من نمی‌توانم این مسئله را از قرآن استخراج کنم ولی در قرآن وجود دارد. یعنی تا این جا پیش رفته‌اند. حالا همه‌ی این‌ها را با یک نخی می‌بندیم و می‌گوییم «قرآن‌بسندگی». منتها وقتی آن را باز می‌کنیم اوّلاً به دو قسم عمده تقسیم می‌شود. اگر این را تأکید می‌کنم به این دلیل است که شاید این بحث را به صورت مستقل و کامل جایی نبینید بحث قرآن‌بسندگی در تفسیر، قرآن‌بسندگی در معارف و علم. البته «قرآن‌بسندگی» در معارف و علمی که به هدایت و ضلالت و عمل صالح و… که به دین مربوط است یا به هر رطب و یابسی. حتّی فیزیک، شیمی، ریاضی، فلسفه و عرفان همه‌ی این‌ها در قرآن وجود دارد. ما می‌خواهیم عرض کنیم اگر ما این تلقّی را در قرآن داشته باشیم این تلقّی در تفسیر غلط است. قهراً فرضیه‌ی رقیب، عدم اکتفا به قرآن، عدم قرآن‌بسندگی است در این صورت ما این «قرآن بسندگی» را قبول نکنیم و در کنار آن سنت معصوم و عقل را نهادینه کنیم، سهمی برای سنّت و عقل قرار دهیم. البتّه عقل شامل وجدان و تجربه‌ی بیرون هم می‌شود که این‌ها را عرض می‌کنم. در مقابل قرآن‌بسندگی در تفسیر می‌گوییم در تفسیر نیاز به برخی از نهادهای دیگر غیر از قرآن داریم. «تَفْسِیرُ الْقُرْآن‏ بِمَحْضِ القُرآن» غلط است. برای قرآن‌بسندگی در معارف و علم و شئون زندگی هم بگوییم قرآن همه‌ی معارف را حدّاقل به‌گونه‌ای که برای ما مفید باشد و برای ما قابل استفاده باشد القا نمی‌کند. توضیح می‌دهیم حالا که معنای قرآن‌بسندگی روشن شد تاریخ این قضیه قدری کهن است. «تَفْسِیرُ الْقُرْآن‏ بِالقُرآن» بدون کلمه‌ی «مَحْضِ» از قدیم بوده است و بزرگان ما هنوز هم دارند. ائمّه‌ی معصومین منادی این جریان بودند لذا من از اوّل کلمه‌ی محض را آوردم تا یک جریان صحیح با یک جریان ناصحیح فقط به خاطر تشابه اسمی اشتباه نشود. ائمّه‌ی ما یک آیه را به آیه‌ی دیگری تفسیر می‌کردند. «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّث‏» امام فرمودند: شما به ناس چه می‌گویید؟ عامّه چه می‌گویند؟ عوام چه می‌گویند؟ یک نفر می‌گوید نعمت خواب، یک نفر می‌گوید نعمت آب، امام فرمودند که این نیست. این نعمت ولایت است و الّا خداوند خود می‌گوید وقتی شما به کسی صدقه می‌دهید منّت نگذارید. «لا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِر» منّت نگذار تا موجب مزیّت شود. البتّه می‌دانید این جریان توسّط بزرگان دنبال شده است. در دوران معاصر مرحوم علّامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) به این شأن موسوم و معروف است. المیزان یک «تَفْسِیرُ الْقُرْآن‏ بِالقُرآن» است، دأب ایشان این بود که می گفت: من قرآن را با قرآن امّا نه با محض قرآن تفسیر می‌کنم. امّا بحث «تَفْسِیرُ الْقُرْآن‏ بِمَحْضِ القُرآن» صحیح نیست کسی بگوید ما سنت را کنار می‌گذاریم و فقط به قرآن و تفسیر قرآن اکتفا می‌کنیم. من کار تاریخی نکردم و بیشتر از دانش خود حرف نمی‌زنم ولی می‌توانم به شما بگویم که این قرآن بسندگی در تفسیر عملاً از همان زمان‌های کهن رخ داد. چون وقتی مسلمان‌ها نزدیک دویست سال از همان روزهای واپسین رحلت پیامبر منع کتابت حدیث داشتند و کتابت حدیث ممنوع شد نه از زمان خلیفه‌ی دوم، به اسم او معروف است امّا این قضیه از زمان ابی‌بکر تا زمان عمر بن عبد العزیز بود و کتابت حدیث و سنّت از پیامبر ممنوع بود. حتّی در مقاطعی داریم که اگر کسی شفاهاً هم می‌گفت شلّاق و تازیانه‌ی عمر نصیب او می‌شد. عملاً این قضیه رخ داد «تَفْسِیرُ الْقُرْآن‏ بِمَحْضِ القُرآن» ولی آنچه که می‌توان گفت این است که این قضیه در دوران‌های معاصر وجود داشت و دارد. یعنی الآن یک جریان زنده‌ای است. حال اینکه چقدر می‌توانیم جریان را استصحاب کنیم احتیاج به بررسی تاریخی دارد. 
خبر جالبی از هفته‌نامه‌ی افق  آمده بود از سال ۸۶ ، عنوان خبر این است: علمای الأزهر اعتقاد به بی‌نیازی از سنّت نبوی را رد کردند. قصّه‌ این بود که شخصی به نام صبحی مصوّر در دهه‌ی ۸۰ قرن ۲۰، یعنی ۱۹۷۰ به بعد (چیزی حدود چهل و چند سال قبل) در مصر گروهی به نام القرآنیّون تشکیل می‌دهند. عقیده‌ی این گروه همین بود که ما در تفسیر قرآن فقط باید به قرآن اکتفا کنیم. دلیلی که آوردند این است که احادیث پیامبر تا دویست سال پس از رحلت پیامبر مدوّن نشد و آنچه از پیامبر ماند شفاهی و سینه به سینه بود. عمر گفته بود هر کس کلمه‌ای به اسم سنّت روی کاغذ بیاورد او را شلّاق می‌زنم و این سنت تا مدت‌ها ادامه پیدا کرد که تا دویست سال شفاهی بوده است، قرآن را تفسیر کنید. افراد کم و زیاد می‌شوند، حافظه‌ها جا به جا می‌شود. بنابر این ما اطمینانی به تراثی به نام سنت نبوی نداریم. براساس این استدلال این‌ افراد گروهی را به نام القرآنیّون تشکیل دادند. قطعاً بسیاری از ضروریات دین را نیز به این وسیله انکار کردند. مثلاً نماز که در قرآن آمده است را تصوّر کنید. نماز قرآنی، چند رکعت است؟ چند بار نماز بخوانیم؟ چگونه شروع کنیم؟ چگونه ادامه دهیم؟ چگونه آن را ختم کنیم؟ روزه‌ی قرآن یک جزئیاتی دارد. مبطلات آن چیست؟ مفطّرات آن چیست؟ استثنائات آن چیست؟ لذا این‌ها آمدند و این جریان را هم دنبال کردند. در کشور ما در دهه‌ی ۳۰ و ۴۰، شمسی همین افراد با همین تفکر بودند و کتاب‌هایی هم نوشتند. گروه‌هایی داشتند و قرآن را تفسیرهایی می‌کردند. تز آن‌ها «تَفْسِیرُ الْقُرْآن‏ بِمَحْضِ القُرآن» بود. بعد علمای الازهر در سال 86 موضع گرفتند. و حادثه داغ بود. آن زمان مرحوم طنطاوی شیخ الازهر بود و به عنوان رئیس الازهر، مطلب را محکوم کرد. وزیر اوقاف مصر همچنین بعضی از علمای آن‌ها این مطلب را ممکن کردند با این عنوان که وزیر اوقاف مصر گفت کفایت قرآن و عدم احتیاج به قرآن سخنی است که نشان‌دهنده‌ی عدم آگاهی گوینده از دین اسلام است. وی با بیان این‌که این اعتقاد ناقض سخنان پیامبر است که می‌فرماید: همان گونه که من نماز می‌خوانم نماز بخوانید. قرآن که کیفیت ادای نماز را مشخّص نکرده است. اگر ما منکر سنّت شویم چگونه اعمال عبادی خود را به جا آوریم. وی همچنین با اشاره به ظهور قرآنیّیون در مصر گفت: این افراد ضرورت‌های دینی را بدون هیچ دلیلی انکار می‌کنند. همچنین افزود آیه‌ی «وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» اعتقاد به بی‌نیازی از سنّت پیامبر را مخالف با نصّ قرآن تلقّی می‌کنیم که استدلال درستی است. یعنی آقای زقزوق که آن زمان وزیر مصر بوده است می‌گوید اگر این طور است خود قرآن می‌گوید «وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» آنچه پیغمبر می‌گوید بگیرید، آنچه پیغمبر می‌دهد نه یعنی آنچه که در قالب قرآن می‌گوید چرا که آن را خدا داده است اگر بنا است آنچه که پیامبر درقالب که قرآن گفته است بگیرید که در حقیقت آن را خدا داده است و اصلاً آنچه که قرآن می‌گوید اطاعت کنید، اطاعت از خدا است و اطاعت از رسول نیست. امروز که نماز خواندید که «أَطیعُوا الرَّسُول‏» نبود این «أَطیعُوا الله» بود. لذا بزرگان ما می‌گویند «أَطیعُوا الرَّسُول‏» برای دستورات پیامبر است، احکام سیاسی، احکام حکومتی، احیاناً اجتماعی. قرآن می‌گوید آنچه که رسول به شما داد بگیرید. ممکن است این در قالب سنّت باشد. حالا در نهایت بگوییم آیه‌ یا سنّت. آقای زقزوق می‌گوید این خلاف این‌ها است و درست هم هست. اوّلاً که این حرف شما معنا ندارد. بعد هم قرآنیّیون قرآن مگر غیر از این می‌گویند که «حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّه‏» این‌ها شدند جاهل، این‌ها شدند غافل، آن وقت آن‌ها شدند امیر المؤمنین. چرا حالا بعد از ۱۴۰۰ سال و بعلاوه شما می‌گویید قرآن این طور گفته است آیا ما حدیث ثقلین را نداریم. امّا خود همین کسانی که به همین شکل انتقاد می‌کنند القرآنی نیستند؟ چون طبق حدیث متواتر خود شما، «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی‏» «عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی» را می‌خواهم چه کنم؟ و بعد هم گفت «لَنْ یَفْتَرِقَا» این‌ها جدا نمی‌شوند، این‌ها دو بال هستند باید با هم به پرواز درآیند تا قیامت «حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض‏» نقد فقط بر آن‌ها وارد نیست بر شما علما هم وارد است، که چرا قرآن را از ثقل اصغر جدا کردید. 

۸۲۲ بازدید

نظر شما

کد امنیتی
مطالب بیشتر...
چکیده نکات

نقدی بر «حسبنا کتاب الله»