header

اصول فقه - استصحاب (97-98)

جلسه 9
  • در تاریخ ۱۶ مهر ۱۳۹۷
چکیده نکات

نقل کلام محقق خوئی و نقد آن

متن پیاده سازی شده

بسم الله الرحمن الرحیم 
مستحضرید به بهانه مقارنه بین کلام آقای آخوند و شیخ، وارد یک بحث جدی شدیم بحثی که بسیاری از جاها اثر خودش را نشان میدهد. به همین خاطر من تاکید می کنم که ما دیگر فارغ از کلام ایشان و آن آقا این بحث را باید رسیدگی کنیم. بحث این است که هر جا که مستصحب یا محمول غیر وجود است، آیا موضوع باید در خارج محرز شود و وجود داشته باشد یا نه برخی با این که در بقای موضوع در خارج شک داریم اما موضوع ما همچنان باقی است؟ و میتوانیم استصحاب کنیم. این جا بود که سه صورت درست شد، صورت دومش که بحثی نداشت اما صورت یک و سه برخی ها استصحابشان را مخالفت کرده بودند. در مقابل برخی مثل آقای آخوند آقای خویی و این گروه اصرار بر استصحاب دارند. حرف مخالفها را قبلا مطرح کردیم. و حرف موافقان را در قسم اول آوردیم. ولی نسبت به قسم سوم ما نرسیدیم که توضیح بدهیم چون توضیح خاصی هم دارد. اگر بتوانیم ان شاءالله این مطلب را تثبیت کنیم. بعد هم به نقد و بررسی می پردازیم. ببینید صورت سوم این که شخص در بقای محمول شک دارد. شک او هم ناشی از شک در بقای موضوع نیست. ولی نسبت به بقای موضوع در خارج یقین ندارد. مثال این صورت سوم این است که یک خانمی شوهرش غایب شده است نمیداند زوجیتش باقی است یا نه؛ چون صحبت طلاق بود احتمال میدهد که این شوهرش رفته به یک کشور خارج و این خانم را طلاق داده، یعنی اگر شک در بقای زوجیت دارد، بخاطر این است که احتمال طلاق میدهد. ضمنا نمیداند که اصلا مرد زنده است یا مرده و شک دارد در بقای زوجیت نه بخاطر زنده بودن یا نبودن شوهر بخاطر این که احتمال طلاق میدهد. ضمنا اگر از او هم پرسیده شود که شوهرت زنده است یا نه؟ می گوید نمیدانم. الان هم میدانید که خیلی آثار دارد؛ مثلا می خواهد ازدواج کند، نمیداند که ازدواج کند یا نه ... عده نگهدارد یا نه ... از مال شوهرش بردارد برای مخارجش برندارد ... اموالش را تقسیم کنند یا نکنند ... ارثش را بردارد یا نه ... این جا ببینید آن شخصی که دیروز مخالفت می کرد میگفت وقتی این خانم یقین ندارد به بقای همسر چی را استصحاب کند. استصحاب زوجیت کند؟ استصحاب  زوجیت موضوع می خواهد ... موضوع زوج است و او هم شک دارد در حیات و ممات زوج؛ شما هم که می گویید در استصحاب موضوع باید باقی باشد. این محمول موضوع می خواهد ... موضوع هم که زید است زید هم که نمیدانیم هست یا نیست ... و لذا این نمیتواند استصحاب زوجیت کند، مگر این که از طریقی بقای همسر را احراز کند. ممکن است به ذهنتون بیاید که حیات زوج را استصحاب  کند، ممکن است دو چیز را استصحاب  کند یکی حیات زوج و بعد بقای زوجیت. این مشکلش این است که شما می خواهید حیات زوج را استصحاب کنید، بگویید پس زوجیت باقی است. حیات زوج که اثر شرعی اش، بقای زوجیت این آقا برا ی این خانم نیست بله! در جایی که میدانستیم اگر باشد طلاق نداده می شود اثر عقلی اش. این جا که اثر عقلی اش هم نیست. لذا آن کسی که مخالفت میکند، می گوید شما نمی توانید استصحاب کنید زوجیت را ... مگر این که احراز کنید که زوج زنده است. اگر این طور  شود یقین دارید که موضوع باقی است.این را شنیده اید که گاهی اوقات موضوع در استصحاب، مرکب است ؛ مثلا الماء الکر لا یُنَجِّسه شیءٌ ... در این قضیه موضوع ما چیست؟ الماء الکر ... یا الماء اذا بلغ قدر کر ... حکم ما چیست؟ لا ینجسه شیء که فقها می گویند عدم انفعال ... یعنی با ملاقات با نجس، نجس نمی شود. طاهر و پاک هم می کند. و به عبارتی مطهر هم هست. این جا موضوع ما: الماء الکر؛ محمول ما: لا ینجسه شیء یا الماء المطلق کذا طاهر مطهر؛ موضوع مطهر می دانید گاهی هر دو جزئش به وجدان در نزد ما هست. مثل این که آبی داریم وزن و اندازه اش را گرفتیم و کر هست. یعنی هم آب بالوجدان هست هم کر بودن. برخی وقتها هست که یک جزئش بالوجدان هست. یک جزئش را با اصل درست می کنیم. مثل اینکه آبی بوده و کربوده و یکی دو تا سطل از آن برداشتیم. نمیدانیم از کریت افتاد یا نه ... پس یک جزء از موضوع بالوجدان است یک جزء دیگر با چه باید درست کنیم؟ با استصحاب؛ استصحاب کریت یا استصحاب مطلق بودن ... آن جایی که اطلاق آب جزء دوم باشد. جالب هم هست بدانید که همانطور که هر دو جزء بالوجدان محرز بود، اثر بار می شد دیگر استصحاب هم نمی خواست ... اگر یک جزء بالوجدان باشد و یک جزء بالاصل باشد باز هم اثر بار می شود. اگر هر دو جزء بالاصل باشد، مثل این که شارع فرمود زید عادل مجتهد یجوز تقلیده؛ ما نمیدانیم که زید هست یا نه اگر هست عادل است یا نه ... هم زید را با استصحاب درست می کنیم هم عدالت را بعد هم تمام آثار شرعی را بار می کنیم. یعنی دراستصحاب  می شود که موضوع مرکب باشد، هر دو جزئش نزد مستصحب بالوجدان حاضر باشد، یک جزء بالوجدان یک جزء بالاصل یا هر دو جزء بالاصل؛ حالا در مانحن فیه (صورت سوم) شک داریم در بقای محمول ضمن این  که اگر سوال کنند موضوع باقی است یا نه در خارج؟ شک داریم هست یا نه ... اشکال دارد ما بقای موضوع را با یک استصحاب درست کنیم ( یک جزئش را) و جزء دیگرش را با استصحاب درست کنیم و بعد هم ا ثر شرعی را مترتب کنیم. زید العادل یجوز تقلیده 
1. در جایی که نمیدانیم زید هست یا نه و نمیدانم که اگر باشد عادل هست یا نیست (استصحاب می کنیم حیات زید را ) 
2. استصحاب میکنم عدالت زید را این دو را می گذارم کنار هم وموضوع مرکب را درست می کنیم؛ وقتی که موضوع مرکب درست شد اثر شرعی هم می آید. این که شما می گویید موضوع باید در خارج باشد نفس بکشد ما هم خبر داشته باشیم. برای قسم سوم لازم نیست.
کلام آقای خویی علیرغم ظاهر محققانه ای که دارد، ولی خالی از بعضی از ملاحظات جدی هم نیست. سه تا ملاحظه هست و البته ما یکی  را دنبال می کنیم. اولین نکته این است که آقای خویی در قسم اول که می خواست استصحاب کند، فرمود که در قسم اول استصحاب هست. این بود که شک در بقای محمول دارد. و شکش در بقای محمول ناشی از شکش در بقای موضوع در خارج است. مثل این که زید سابقا عادل بوده است الان شک می کند که عادل است یا نه چون احتمال مرگش را میدهد. و گرنه اگر احتمال مرگش را ندهد، میداند که عادل است آدمی نبود که فاسق باشد. ایشان گفت استصحاب حیات زید به درد نمی خورد. چون عدالت را ثابت نمی کند. اما خود عدالت را استصحاب می کند. می گوییم زید المتصف بالعدالة بود الان هم هست. و لذا گفت استصحاب عدالت، اشکال ندارد. اگر می خواهید اقتدا را ثابت کنید، یا انفاق را ثابت کنید نمی شود اما عدالت می شود. ببینید سوال این است که استصحاب عدالت که شما می گویید امکان دارد سوال این است که استصحاب عدالت مطمح نظر مستصحب بما هو نباشد مطمح نظر مستصحب باشد به عنوان آثار عدالت. میدانید که عدالت بماهو هو که مهم نیست. بنده اگر استصحاب کنم عدالت زید را ثم ماذا؟ در واقع این را می خواهم جاری کنم که بعد آثار شرعی اش را مترتب کنم. عدالت بماهو هو که اثری نیست. اگر مستصحب می خواهد که این را جاری کند که جواز اقتدا را مترتب کند. اگر می خواهد جاری کند که وجوب انفاق را جاری کند. آقای خویی در قسم اول وقتی جواب میداد می فرمود عدالت را ما استصحاب می کنیم. بله در اقتدا و انفاق و ... چون وجود خارجی زید را می خواهد نه ... اما عدالت اشکال ندارد. ما می خواهیم حاشیه بزنیم اگر عدالت بنفسه مطمح  نظر است بله. ولی اگر عدالت را برای یک اثر دیگر می خواهید، باید ببینید آن اثرشما چیست؟ آیا اثرشما ادامه دادن تقلید است؟ یا اثرشما اقتدا کردن است؟ اگر مثل تقلید  باشد آن هم نه شروع تقلید. مگر کسی بگوید شروع تقلید از  مرده هم اشکال ندارد ... ولی اگر مثل اقتدا و امثال ذلک باشد، بازهم می گویید استصحاب؟ در این جا دقت آقای آخوند بیشتراز دقت آقای خویی است. اگر در کفایه دقت کرده باشید وقتی آقای آخوند گفت استصحاب عدالت می کنیم روی خود عدالت نایستاد و رفت جلو ولی نبردش روی اقتدا رفت روی تقلید ... که محشین گفتند منظورش ادامه تقلید است. در این جا باید گفت اگر تقلید شروعش بر اساس زنده بودن مجتهد است بقا مراد آقای آخوند است؛ اگر بگوییم هر دو آن ها درست است چه شروع چه بقا ....
گویا می خواهیم حق را بدهیم به جانب مخالف فی الجمله ... بگوییم منظور از استصحاب عدالت چه می خواهد باشد! می خواهید روی این قضیه بایستید؟ یا می خواهید اثری را بار کنید که زنده بودن طرف را نمی خواهد ولی اگر میخواهید که عدالت را جاری کنید که ادامه دهید، باز همان مشکل طرف بر میگردد. نکته دوم این که ایشان فرمود:جایی که شما استصحاب می  کنید، می خواهید اثر شرعی بار کنید ولی اثر شرعی، حیات موضوع را میخواهد. مثل جواز اقتدا نمی تواند بگوید من دو رکعت نماز می خوانم اقتدا می کنم به زیدی که مستصحب الحیات است. می تواند بگوید اقتدا می کنم به زیدی که طهارتش را با استصحاب درست کرده است. ماموم هم می گوید دو رکعت اقتدا می کنم به زید مستصحب الطهارة اما نمی توان بگوید اقتدا می کنم به زید مستصحب الحیات اگر جواز اقتدا نظر اصلی مستصحب نباشد، جواز اقتدا را می خواهد، که موضوع درست کند برای یک مساله دیگری. مثلا فرض کنید کسی نظر کرده که تا وقتی فرزندمن جایز الاقتدا هست از خدا خواسته که پسرش هیچگاه از جاده عدالت خارج نشود. و گفته تا وقتی که برای من شرعا محرز است که این پسرم جایز الاقتدا هست، من هر روز دو رکعت نماز برای سلامتی او می خوانم، یعنی جواز اقتدا طریقیت دارد. موضوع هست برای یک اثر دیگری. یک موقعی جواز تقلید را می خواهد برای اقتدا کردن ولی یک موقع جواز تقلید را می خواهد برای این که موضوع نذرش درست شود. زمانی معتقد بودیم که برخی استصحاب ها عرفیت ندارد. به نظر شما کسی حق دارد که این حرف را بزند که بگوید در کنار شرایط استصحاب؛ یقین سابق شک لاحق و یک چیز دیگر را هم باید اضافه کند و آن بنابر عرفیت. اگر استصحابی عرفیت ندارد، اصلا اگر مخاطب لاتنقض الیقین بالشک ابدا شنید به ذهنش این ها نیامد. به نظر ما این استصحاب جاری نیست. چون استصحاب یک نهادی است که در شریعت مطهر اسلام آمده و برخی معتقدند که امضایی است و الا همین قوانین را دارند. حیوانات هم استصحاب دارند. یا این که اصلا نه با این حد وسیع شرعی اش تاسیسی است گسترش آن تاسیسی است. ببینید این نهاد را وقتی شارع مقدس می آورد باید که عرفیت داشته باشد. اگر جایی شما یک یقین سابق و یک شک لاحق درست کردید و عرفیت نداشت، این استصحاب جاری نیست. به عنوان مثال بحثی بود که می گفتیم خانمی آمده  که نمیدانیم قرشی است یا غیر قرشی بر آن مبنا که فرق بگذاریم بین زنان قرشی تا 60 سال و زنهای غیر قرشی تا 50 سال. یک خانمی نمیداندکه قرشی است یا غیر قرشی، بگوییم استصحاب کند عدم قرشیت را. این قضیه اشکالش این است که این خانم تا وقتی که نبود نبود وقتی هم زاده شد از مادر یا قرشی زاده شد یا غیر قرشی. بعد این جریان را بیاوریم و بگوییم آن  زمان که نبود، همان را استصحاب کنیم که برخی ها می گویند که مثبت می شود. و برخی می گویند که نمی شود و اشکالی که ما داشتیم این بود که برخی ها می گفتند که چنین استصحابی عرفیت ندارد. به هر عرفی که بگویید می گوید من یقین سابق ندارم به این خانم. همانطور که یقین ندارم غیرقرشی است یقین ندارم که قرشی است. این که تبلیغش کردم چون خیلی موثر است. من فکر می کنم آیت الله بروجردی بودند که در بحث عدم ازلی این بحث را مطرح کردند. ما باید از این نکته استفاده کنیم که استصحاب باید  عرفیت داشته باشد.سوال این است: قسم اولی را که آقای خویی جواب داد، برای این که استصحاب عدالت را درست کند، زیدی بوده سابقا زنده بوده و ... نمی دانیم زنده است یا نه تا ببینیم عادل است یا نه و از آنطرف هم بقای موضوع را می خواهیم. بیاییم بگوییم که زید المتصف بالعدالة ... یکدفعه شما زید را حیاتش را درست می کنید، و دیگر اتوماتیک عدالتش می آید اما یک دفعه نمی خواهید که استفاده کنید حر ف من این است کسی که نمی خواهد از این راه استفاده کند چون به زعم خودش مثبت می داند، عرف قبول نمی کند تا شما راجع به حیات زید تصمیم نگیرید. عدالت او را استصحاب کنید! به نظر من تا شما حیات زید را درست نکنید استصحاب عرفیت ندارد، اگر قبول دارید استصحاب حیات را که بعد عدالت را نتیجه بگیریم، مشکل مثبت بودن را نمی بینید بسیار خوب. اگر مثبتی که مثبت است و شما اشکال دارید روی اشکال مثبت به نظر ما این عرفیت ندارد. عرفیت ندارد که شما حیات زید را درست نکرده بروید روی حکمش. البته ما روی مثبت حرف دیگری داریم.
الحمد لله رب العالمین

۶۶۳ بازدید

نظر شما

کد امنیتی
مطالب بیشتر...
دانلود صوت جلسه
چکیده نکات

نقل کلام محقق خوئی و نقد آن