header

فقه القضاء - شرایط قاضی

جلسه 109
  • در تاریخ ۲۳ فروردین ۱۳۹۹
چکیده نکات

2. بررسی و نقد ادله روایی و سنت
الف. بررسی و نقد استدلال به معتبره ابوخدیجه
نقدهای وارد بر این استدلال
ادامه و تایید نقد
نقد شیخ انصاری و محقق خویی در استدلال به روایت ابو خدیجه

شرایط قاضی - مذکر بودن


برگه جلسه :

صفحه 227 و 228
(جلسه صد و نهم)
2. بررسی و نقد ادله روایی و سنت1
الف. بررسی و نقد استدلال به معتبره ابوخدیجه 
قبلا اشاره کردیم که جمعی از فقیهان این معتبره را یکی از ادله اختصاص مشروعیت قضا به مرد قرار داده‌اند. ماتن محترم ما هم با تعبیر «و تشهد علی ذلک صحیحة جمال المتقدمة»،2 این استدلال را پذیرفته است. صاحب جواهر هم، هر چند نامی از این معتبره نمی‌برد لکن به همین روایت ـ البته قبلا بیان کرده‌ایم: ما در این باره از ابوخدیجه دو روایت داریم3ـ  اشاره دارد، آن جا که می‌فرماید: «بل فی بعضها التصریح بالرجل».4
نقدهای وارد بر این استدلال
نقد اول: نقد اول از مثل شیخ انصاری است که فرموده است (با تلخیص): 
«لو لاه (عدم الخلاف) قوّی المصیر الی عدم اعتبار الثانی (الذکورة) و ان اشتمل بعض الروایات علی ذکر الرجل؛ لامکان حمله علی الورود مورد الغالب فلا یخصص به العمومات».5 شنیدنی این که محقق خویی که در متن مورد اشاره به این معتبره استدلال کرده است در مجالی دیگر حرف شیخ انصاری را ـ با اضافاتی دارد  ـ دارد! توجه کنید:
«...أن أخذ عنوان الرجل فی موضوع الحکم بالرجوع انما هو من جهة التقابل باهل الجور و حکامهم حیث منع ـ ع ـ عن التحاکم إلیهم، و الغالب المتعارف فی القضاء هو الرجولیة و لا نستعهد قضاوة النساء و لو فی مورد واحد فاخذ عنوان الرجولیة من باب الغلبة لا من جهة التعبد و حصر القضاوة بالرجال، فلا دلالة للحسنة علی أن الرجولیة معتبرة فی باب القضاء...».6
مراد ایشان از «حسنه» همان صحیحة ابوخدیجه است. ضمنا مستندا به برخی قرائن تاریخ متن اول متأخر از متن دوم است. پس نظر نهایی ایشان همان است که در متن اول نقل گردید( و تشهد علی ذلک ...) 
ادامه و تایید نقد
به نظر می‌رسد طرفداران استدلال به معتبره ابوخدیجه نتوانسته‌اند نقد فوق را پاسخ دهند. البته این روایت دلالت بر تعمیم ندارد لکن صحبت از دلالت بر تعمیم نیست، گفتگو از دلالت بر اختصاص است که به نظر می‌رسد، دلالتی عرفی بر این امر از این روایت استقرار نیافته است.
(پایان جلسه)
نقد دوم: نقد دوم این است که در برخی روایات مثل مقبوله ابن حنظله تعبیر «رجل» نیست (ینظران من کان منکم).  حال اگر عمومات یا اطلاقات کتاب الله و اخبار قضا را  هم اضافه کنیم ادله عدم اختصاص بی‌شمار می‌شود!
نقد نقد
برخی خواسته‌اند نقد فوق را پاسخ دهند با این بیان: «لا یقال: انه لیس للرجل موضوعیة، لانه لا یمکن الغاء الخصوصیة فی مثل هذا المقام، و ان مناسبة الحکم و الموضوع تقتضی الموضوعیة، فالروایة هذه مقیدة للروایات المطلقة ان لم تکن منصرفة عن النساء».7
بررسی نقد نقد
این متن در واقع پاسخ دو شبهه است؛ بدین قرار: رجل خصوصیت ندارد؛ بعلاوه در مقابلِ روایتِ متقید مثل معتبره ابوخدیجه، مطلقاتی وجود دارد. پاسخ هم که مطابق متن معلوم است.
تایید نقد دوم و رد نقد نقد
این که گفته شود: لیس للرجل خصوصیة بدون پاسخ موجه نیست و آن همان است که در این متن آمده است یعنی: «لا یمکن الغاء الخصوصیة فی مثل هذا المقام»؛ لکن این که گفته شود: «ان مناسبة الحکم و الموضوع تقتضی الموضوعیة»، معلوم نیست بر چه پایه گفته شده است؟! مناسبات باید فارغ از ذهنیت‌های شکل گرفته از بیرون، ادعا شود؛ فراغی که در این ادعا وجود ندارد! ضمنا اگر از روایت ابوخدیجه مفهوم‌‌گیری نشود ـ که نباید بشود ـ چگونه می‌خواهد مقیِّد مطلقات باشد؟ مگر دو دلیل متوافقِ قابلِ جمع، نسبت تقیید پیدا می‌کنند؟! البته قاعدتا این نکته مورد غفلت صاحب متن فوق نبوده است؛ به این لحاظ که معتبره ابو خدیجه به طور ضمنی در مقام شمارش شرایط قاضی هم است و از جمله شرایط مرد بودن را آورده است؛ قهرا مفهوم دارد و با نفی شرط، مشروط منتفی می شود. لکن این دفاع هم باز اشکال ما را بر متن مزبور برطرف نمی کند؛ با این بیان که اگر معتبره ابوخدیجه رسما در مقام بیان شرایط بود و مطلق یا عامی در کنارش نبود، این ادعا قابل پذیرش بود؛ لکن معتبره رسما در مقام بیان شرایط نیست به گونه ای که بتوان از آن مفهوم گرفت در کنار آن هم که مثل مقبوله ابن حنظله وجود دارد. به تعبیر دیگر : در مقام بیان شرط بودن معتبره ابو خدیجه متوقف بر مفهوم داشتن ذکر رجل است و مفهوم داشتن ذکر رجل متوقف بر بودن در مقام بیان شرایط انحصاری است فلزم الدور اگر کسی بخواهد از آن انحصار بفهمد (دقت کنید). بنابراین نقد دوم نیز بر استدلال مورد گفتگو وارد است و روایت ابوخدیجه دال بر اعتبار مذکر بودن در قاضی نیست و استدلال به آن از دو جهت مخدوش است. 
ب و ج. بررسی و نقد استدلال به روایت جابر بن یزید جعفی از امام باقر ـ علیه السلام ـ و روایت حماد و انس‌ بن محمد از پدرش از امام صادق ـ علیه السلام از آبائه - علیه السلام - از پیامبر (صلی الله علیه) متن دو روایت قبلانقل گردید.
نقد
استدلال به این دو  روایت از دو جهت مورد نقد واقع شده است؛ 
نقد اول: 
نقد اول ضعف سند این دو روایت است، با این توضیح: 


---------------------
1. به ترتیبی که در استدلال، از ص 189ـ 196، مورد اشاره قرار گرفت.
2. مبانی تکملة المنهاج، ج1، ص10.
3. ر.ک: وسائل الشیعة، ج27، ابواب صفات القاضی، باب 1،ص13، ح5، و همان، باب 11، ص139، ح6.
4. جواهر الکلام، ج40، ص14.
5. القضاء و الشهادات، ص229.
6. التنقیح فی شرح العروة الوثقی، ج1، ص225.
7. کتاب القضاء (تقریرات درس آیة الله گلپایگانی)، ج1، ص47.
8. ص189و190.
9. پاورقی ص 190.




*فایل برگه خام : کلیک کنید



مشروح درس :

بسم الله الرحمن الرحیم
ان الله عز و جل غیور یحب کل غیور.
همه می دانید که یکی از انحرافاتی که از زمان پیامبر شروع شد سنت زدایی بود. که گاهی از آن تعبیر می کنند به قرآن بسندگی همان شعاری که او داد حسبنا کتاب الله بعد هم منع از نقل، نوشتن، حفظ کردن، گفتگو کردن از سنت پیامبر. چون قرار شد که کتاب الله کافی باشد. البته اهل بیت علیهم صلوات الله با این جریان مقابله کردند و نگذاشتند که تراث جدشان از بین برود. شما وسائل را نگاه کنید می بینید که امام صادق ع بی شمار از جدشان نقل می کنند البته با واسطه. پس با تلاش ائمه آن مبارزه با سنت پیامبر تا حد زیادی خنثی شد البته این معنایش این نیست که گناه و پلشتی کار آن ها کم شود. بعد می آییم به موازات جعل حدیث و دروغگویی در ارتباط با جعل حدیث سنت زدایی هم وجود داشته است. در این یکی دو قرن اخیر می بینیم که مبارزه با سنت و قرآن بسندگی مخصوصا در این دهه های اخیر در کشور ما بحث بوده است که روایات اسرائیلیات است بعدا گفتند مسیحیات مجوسیات حتی از یک عناوینی که مورد قبول بزرگان دانش حدیث هم بوده یعنی نقل به معنا استفاده کردند که بگویند ما باید احادیث را کنار بگذاریم. اخیرا من احساس می کنم این جریان تند شده است. بخشی از آن نقدی که من نسبت به سخنان آقای عبد الکریم سروش داشتیم همین بود که شما طوری وانمود می کنی که مثل بحار الانوار ده درصدش معتبر است و نود درصدش بخار و سراب است و همین ملاک حتما در روایت های دیگر هم هست. اخیرا دیدم همین آقا صحبت خودش را ادامه داده و در یک سخنرانی دیگر آب پاکی روی دست مخالفان ریخته و می گوید روایت صحیح و معتبر در بین روایات نامعتبر مثل یک انگشتر است در تلی از یک زباله یا ... طلایی است در کاه دان پر از کاه و به همین خاطر من از روایات نقل نمی کنم چون اصل را بر عدم قرار می دهم. طبیعتا این حرف ها را برخی می شنوند و چون تخصص لازم را ندارند قبول می کنند. مخصوصا اگر یک حرفی هم از یک انسان معمم پیدا شود که این مقدار روایات کافی ضعیف است، آن مقدار روایات بحار ضعیف است حرف این آقا جا پیدا می کند.
من بر اساس این که خداوند دوست دارد اهل علم نسبت به تراث غیرت نشان دهند. ان الله غیور یحب کل غیور. ما سربازان امام زمان و نشستگان بر سر سفره ی تراث اهل بیت باید اگر ناخوشی و کژ اندیشی می بینیم پاسخ دهیم البته آرام، منطقی و مستدل.
آیا واقعا وضعیت آنقدر سیاه است که آقای سروش مطرح می کند؟ ببینید چه مغالطاتی صورت می گیرد! درست است که بسیاری از روایات ما سند ندارد ولی زباله نیست، کاه نیست. شما شاید نتوانید برای دعای کمیل سند پیدا کنید چون اگر بخواهد سند باشد باید این طور باشد: کتاب معتبری که دعای کمیل را دارد مثلا شیخ طوسی در کتاب دعایش، باید از شیخ طوسی تا امام علی ع رجال معتبر باشند ممکن است این وسط یک نفر ناشناخته باشد ولی آیا دعای کمیل زباله است؟! این مغالطه است. آیا نمی شود آن را نقل کرد؟ نمی شود از آن استفاده کرد؟ نمی شود شب جمعه خواند؟ در صحیفه ی سجادیه برخی از دعاهایش محل بحث است که سند دارد یا نه اما اینطور است؟ نداشتن سند مساوی با خرافه و زباله بودن نیست. اولا خیلی ها می گویند برای اعتبار یک متن سند یک راه است، راه های دیگری هم هست مثل فخامت متن، نامه ی امیرالمؤمنین به مالک اشتر در نهج البلاغه ی شریف اگر سندش زمین خورد آیا این نامه به کار نمی آید و زباله است؟ باید برود در کاهدان و نباید آن را نقل کرد؟ شنیدنی است که وقتی یکی از دانشجویان از این آقا سؤال می کند که پس چرا شما خودت نهج البلاغه را شرح کردی با این که نهج البلاغه هم همین مشکلات را دارد؟ پاسخ می دهد اگر هم اینطور است ولی متنش خوب است بعد می گوید از برخی از بزرگان ما مطلبی را ما می گوییم که معلوم نیست این حرف برای آن ها باشد ولی متن متن خوبی است؛ همین حرف را در مورد روایات بزن. بله در روایات ما کاه هم هست، مطلب ناصحیح هم هست، باید هم جدا شود اما مطلب این است که چطور ما بیان می کنیم؟ آیا این مجوز می شود که ما حدیث نقل نکنیم؟ می خواهم بگویم ما امروز وظیفه داریم اولا خودمان فکرمان درست شود. من امروز ابراز گلایه و ناراحتی کنم که در کلیپ اول برخی از معممین یک اشکالاتی به من کردند که اصلا وجهی ندارد. ما نمی خواهیم شخص را بکوبیم بلکه ما با این جملاتی که ایشان گفته کار داریم. وقتی گفته می شود اکثر معلومات روحانیون در حوزه های علمیه خرافات است، حالا شما بگو آقای سروش چند سال پیش یک تعریفی از روحانیون ارائه داده است طبق آن تعریف (تعریف هم این است که هر کسی که شهریه می گیرد) فلان و فلان من کاری به آن ها ندارم من با این جمله و اثری که در ذهن یک جوان می گذارد کار دارم و کاری به حرف فلان حرف او در فلان مقاله ندارم. این مثل داستان افرادی قبل از ایشان (مرحوم شریعتی) است که بهترین و بدترین جملات را در مورد روحانیت داشت. بعد یک عده آن ها را می گرفتند و می گفتند ایشان فدایی روحانیت است و یک عده دسته ی دوم را می گرفتند و سب و لعن می کردند. عرضی که من در همان سال ها داشتم این بود که باید مجموعه را دید و بعد دید کدام غلبه می کند.
پس حوادث را باید مطالعه کنیم؛ از حوزه ها، از مراجع، از روحانیت؛ از تراث باید دفاع کرد. این ها مظلوم هستند. من نمی گویم حوزه نمره اش صد است، نمی گویم مرجعیت امام معصوم است؛ بارها گفته ام که معصوم پنداری غیر معصوم اشتباه و خطرناک است اما نباید هم این ها را از هم جدا کرد. مگر باب و بهاء چه گفتند؟ گفتند امام زمان بدون مرجعیت. آن یکی می گوید همانطور که جناب مصدق اقتصاد بدون نفت من هم دین بدون روحانیت، این یکی به نحو دیگری، بحث هم بر سر منافع شخصی نیست بلکه بحث بر سر این است که اگر این اعلام هدایت زمین بخورد چیز دیگری هم که به جای آن نمی گذارند. یک مرتبه مرجعیت را می زنند ولی دست انسان را در دست امام زمان می گذارند. اینطور که نیست. مرجعیت را می زنند و دست انسان را در دست علی محمد باب می گذارند. امیدواریم خداوند توفیق دهد در مسیری که مرضی اوست قدم برداریم.
گفتگوی ما در ارتباط با آیات قرآن تمام شد. و بدون این که تعصب داشته باشیم روی گزینه ی خاص به این نتیجه رسیدیم که از قرآن کریم نمی شود منع تصدی زنان برای پست های کلیدی را استفاده کرد. البته من نسبت به رهبری جامعه و زعامت گسترده ی جامعه گفتم قابل گفتن است چه به قرآن نسبت دهیم و چه به مجموعه ی ادله اما قضاوت وزارت استانداری فرمانداری لولا جهات ثانوی (که اگر جهات ثانوی هم باشد همان جهات ثانوی مشکل دارد) نمی توانیم قائل شویم.
اما ادله ی ما فقط قرآن نبود. ما حدود هشت صفحه روایت آوردیم. از امروز می خواهیم برویم سراغ روایات. اولین روایت روایت ابوخدیجه بود. چه کسی به این روایت تمسک کرد؟ جناب آقای خویی. ما از آقای خویی اول یاد می کنیم چون ایشان ماتن ماست و ما بر اساس کتاب ایشان پیش می رویم. ایشان صریحا فرمود: تشهد علی ذلک (یعنی شهادت می دهد بر اعتبار مذکر بودن برای مشروعیت قضاوت) صحیحة جمال المتقدمة. یا جناب صاحب جواهر البته ایشان اسم از معتبره ی ابوخدیجه نمی برد ولی می فرماید: فی بعضها التصریح بالرجل. منظور ایشان هم همین روایت است. البته ابوخدیجه دو روایت دارد. معمولا در کلمات به یک روایت اشاره شده ولی ایشان دو روایت دارد یکی در جلد 27 وسائل ابواب صفات قاضی باب 1 صفحه ی 13 حدیث 5 و دیگری در همان جلد باب11 صفحه ی 139 حدیث 6 البته شبیه هم و هر دو راوی اش جناب ابوخدیجه است.
اما به نظر ما این دلیل خالی از اشکال نیست. و ما در نهایت می خواهیم بگوییم استدلال به این روایت موفق نیست.
در استدلال به این روایت ما چند نقد داریم. نقد اول از جناب شیخ انصاری است. شیخ در عبارتی راجع به شرطیت ایمان و شرطیت مذکر بودن در قاضی می فرماید که ممکن است ملتزم نشویم. ایشان می گوید اگر عدم الخلاف باشد ما تسلیم هستیم اما اگر اختلافی باشد یا به یک وفاقی نرسیم (ولو به اختلاف هم نرسیم) ممکن است مناقشه کنیم. اگر چه در برخی از روایات آمده است «رجل» ولی حملش می کنیم بر مورد غالب چون غالب قضات مرد بوده اند اگر نگوییم همه اشان مرد بوده اند و به ما یاد داده اند ذکر وارد مورد غالب مفهوم ندارد لذا آن مطلقاتی که داریم مثلا در مقبوله ی ابن حنظله داشتیم «من کان منکم»، «من» هم برای مرد می آید و هم برای زن فلا یخصص به العمومات. کتاب القضا و الشهادات صفحه ی 229 ایشان می فرماید: لولاه (عدم الخلاف) قوی المصیر الی عدم اعتبار الثانی (مذکر بودن) و ان اشتمل بعض الروایات علی ذکر الرجل لامکان حمله علی الورود مورد الغالب فلا یخصص به العمومات.
این نقد شیخ انصاری بر استدلال به روایت.
اگر کسی بگوید جناب شیخ فقط که یک روایت نبود. کسانی که دفاع می کنند می توانند بگویند ما ده ها روایت داریم بالاتر قرآن را داریم. 
همین نقد را آقای خویی دارد در التنقیح که حاشیه بر عروه است به مناسبت این که مرجع تقلید باید مرد باشد یا نه؟ همین بساط در آن بحث پهن شده است چون امام در معتبره ی ابوخدیجه فرمودند مراجعه کنید به مردی البته روایت ابوخدیجه مربوط به قضاوت است منتهی می گویند قضاوت و مرجعیت از یک باب است. در آن جا خیلی ها به این استدلال متمسک شده اند. آقای خویی فرموده است ذکر رجل در حسنه ی ابوخدیجه از باب ورود مورد غالب است. به عبارت دیگر امام ع منظورشان این بوده که بفرمایند شیعیان، برای قضاوت سراغ سنی ها نروید. خودتان یک قاضی انتخاب کنید و اصلا قضاوت زن ها در آن موقع معهود نبوده است و هیچ گزارشی هم از زن بودن یک قاضی نداریم و دائم (نه غالب) مردان قاضی بوده اند؛ حالا امام در همچین فضایی می فرمایند سراغ آن ها نروید و یک مردی از شیعیان انتخاب کنید، ما بگوییم فثبت این که زن نمی تواند قاضی باشد. امام نمی خواهند یک بحث تعبدی مطرح کنند و منحصر کنند قضاء را در مرد.
پس آقای خویی هم اشکال دارد. چطور می شود انسان این قدر نظرش عوض می شود؟ ایشان در مبانی می گوید: تشهد علی ذلک (تشهد یعنی دلالت می کند چون بعدی را می گوید و یؤید) اما در بحث مرجعیت گفته دلالت نمی کند. از نظر تاریخ مبانی تکملة متأخر از التنقیح است. تنقیح برای دهه هشتاد قمری است. وقتی آقای خویی بحث کرده اند و بعد تقریر شده است و آقای غروی تبریزی برده پیش آقای خویی و آقای خویی تأیید کرده اند ایشان را و تاریخ زده اند، تاریخ 22 جمادی الثانی 1385 است یعنی برای قبل از سال 1385 است. ولی مبانی در آخرش تاریخ 1395 ثبت شده است. بعید هم است که ایشان اول مبانی تکملة را نوشته است و کنار گذاشته باشد. پس ظاهرا همان نظری که در مبانی آمده نظر نهایی ایشان است یعنی ایشان معتقد است که روایت ابوخدیجه صحیحه است نه حسنه ثانیا دلالت می کند بر عدم اعتبار قضاوت زن و باید مرد باشد. 
به نظر ما این نقد نقد کارایی است، نقد درستی است چون این روایت (روایت ابوخدیجه) دارد «رجل» آقایان گفته اند وارد مورد غالب من می خواهم طوری دیگر مطرح کنم و نقد را بیان کنم. من می خواهم بگویم این روایت دارد «رجل» ولی آیا دلالت هم دارد به حصر به «رجل» می گویید روایت دارد «رجل»،میگویم بله، من هم نمی خواهم بگویم روایت تعمیم دارد مثل روایت ابن حنظله، بحث بر سر دلالت این روایت بر تعمیم نیست بحث بر سر دلالت این روایت بر اختصاص است یعنی می خواهید مفهوم گیری کنید (که در اشکال بعد خواهیم گفت که نمی شود مفهوم گیری کرد)، این روایت دارد «رجل»، بله از این روایت توسعه نمی فهمیم اما اختصاص به «رجل» هم نمی فهمیم به عبارت دیگر اثبات شیء نفی ما عدا نمی کند. لذا می گوییم طرفداران استدلال به معتبره ی ابوخدیجه نتوانسته اند نقد فوق را پاسخ دهند البته این روایت دلالت بر تعمیم ندارد لکن صحبت راجع به دلالت این روایت بر تعمیم نیست. گفتگو از دلالت این روایت بر اختصاص به مرد است که به نظر می رسد دلالتی عرفی بر این امر از این روایت استفاده نمی شود.
الحمد لله رب العالمین

۱,۰۶۴ بازدید

نظر شما

کد امنیتی
مطالب بیشتر...
دانلود صوت جلسه
چکیده نکات

2. بررسی و نقد ادله روایی و سنت
الف. بررسی و نقد استدلال به معتبره ابوخدیجه
نقدهای وارد بر این استدلال
ادامه و تایید نقد
نقد شیخ انصاری و محقق خویی در استدلال به روایت ابو خدیجه