header

اصول و ارزشهای بنیادین در فلسفه حقوق خانواده

خلاصه خبر :
اصول و ارزش های بنیادین خانواده چگونه در استنباط احکام خانواده تاثیر گذار است؟
نقد و پرسش و پاسخ
بسم الله الرحمن الرحیم
• دو دیدگاه پژوهش محور در خصوص بحث اصول و ارزشهای بنیادین در فلسفه حقوق خانواده؛ 

دیدگاه نخست : 
از آقای دکتر فرج الله هدایت نیا (عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی) 
با موضوع :
جایگاه اصول و ارزش‌های بنیادین در فلسفه حقوق خانواده
مقصود ما از اصول بنیادین (Basic principles)، اهداف و مقاصد شریعت است. بنابراین، با قواعد فقهی متفاوت است. زیرا قاعده فقهی، حکم شرعی کلی است؛ در حالی که اصول فقهی از سنخ حکم نیستند، بلکه غایاتی هستند که احکام ناظر به آنها تشریع شده‌اند. اصول بنیادین از قرآن و سنت معتبر استنباط می‌گردد؛ بعضی از آنها ناظر به نظام تشریع، بعضی دیگر ناظر به بخش‌های مختلف و بعضی دیگر مربوط به اجزاء آن است. بنابراین، آنها را به سه قسم «کلی»، «بخشی» و «جزئی» می‌توان تقسیم کرد. اصل تزوج یا تأهل، اصل تعفف، اصل فرزندآوری و فرزندپروری، اصل استحکام خانواده، اصل خانواده‌محوری و غیره اصول مربوط به بخش خانواده فقه اسلامی است. این اصول در یک سطح و در عرض هم نیستند. به عنوان مثال، اصل عفاف در قیاس با اصل استحکام خانواده ارزش برتر است. این بحث در حل تزاحم میان اصول بنیادین اهمیت زیادی دارد.
شریعت اسلامی نظام‌مند است و بنابراین از ویژگی‌های «هدفمندی»، «اتحاد شبکه ای اجزاء»، و «همسویی اجزاء با اهداف» برخوردار است. اصول بنیادین در جایگاه غایات و اهداف نظام تشریع اسلامی قرار دارد و احکام شرعی در ارتباط با آنها و به منظور تحقق آنها تشریع شده‌اند.
بعضی نظریه‌پردازان، مناهج فقهی را به انواعی تقسیم کرده‌اند. سه رویکرد کلی «نص‌بسند»، «مقصدگرا» و «نص‌محور» مهم‌ترین آنها است. در روش اجتهادی «نص‌بسند»، اصول بنیادین در فرایند استنباط احکام دخالت ندارد. مقصدگرایان، نصوص را کنار گذاشته و احکام شرعی را به ادله مقاصد مستند می‌کنند. ولی در روش نص‌محور، در مواردی که نصی وجود ندارد، کارکرد سندی ادله مقاصد مورد پذیرش است؛ و در صورتی که نص وجود دارد، هرچند حکم مستند به نص است ولی در تفسیر نص از ادله مقاصد بهره برده می‌شود. بنابراین، در روش نص‌محور، کارکرد سندی اصول بنیادین ویژه غیرمنصوصات و در غیر آن کارکرد تفسیری دارد.
به نظر می‌رسد، روش صحیح و قابل اعتماد اجتهادی، همین روش اخیر است. از آثار این روش، مقصدپذیری، عقل‌گرایی و نظام‌سازی است. اگر این روش پذیرفته شود، برخی از مهم‌ترین چالش‌های فقه خانواده در زمان ما حل می‌گردد. 

*******************************
دیدگاه دوم با رویکرد نقادانه به دیدگاه نخست : 
از آیت الله ابوالقاسم علیدوست (عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی) 
با موضوع :
جایگاه اصول و ارزشهای بنیادین در فلسفه حقوق خانواده و استنباط احکام آن 
آن چه مطمح نظر است این که این اصول و ارزشها در استنباط احکام مربوط به خانواده اثر گذار است یا نه؟ ... اگر اثر گذار است؛ چرا و چگونه؟ قبل از هر چیز باید خدارا شاکر بود که توفیق داده من محضر شما بزرگواران باشم.از اظهار محبتهایی که جناب دکتر هدایت نیا کردند، تشکر می کنم و چیزی جز از سر تواضع ایشان نیست. 
چند نکته را عرض می کنم :
نکته اول را من این گونه نوشتم که نگاه علمی معاصر غلبه دارد در این بحث؛ ما در چارچوب نصوص دینی می خواهیم این بحث را صورت بدهیم اگر برسیم به این که یکی از رسالتهای اصلی قوام خانواده، تاسیس خانواده بر اساس لقمه حلال است؛ مگر نداریم الرجال قوامون علی النساء ...؟مگر نداریم که یا احمد ان العبادة عشرة اجزاء تسعة منها فی طلب الحلال...یا می فرمایند ملعون ملعون من ضیع من یعول..از رحمت و برکت  خدا به دور است کسی که عیال را ضایع کند.بعد وقتی که در تراث دقت می کنیم، گفته می شود ضایع کردن عیال و خانواده این است که لقمه حرام وارد خانه شود. طبیعتا عکسش این است که لقمه حلال وارد خانواده شود. این را جناب آقای هدایت نیا باید یک اصل قرار دهند.یا لااقل در ذیل یکی از اصول صحیح این را بیاورند یعنی می خواهم بگویم با نگاه تراث دینی شاید، برخی از اصول باید بُلد شود. 
نکته دوم این که گاه یک اصطلاحی را خود ما به کار می بریم، بعد شروع می کنیم این اصطلاح را معنا می کنیم؛ جناب آقای هدایت نیا دارند اصول وارزشهای بنیادین.....بعد هم دنبال این میروند که اصول چیست و بنیادین چیست...ارزشها چیست یا فرق اصول با ارزشها چیست یا این که عطف تفسیری است؛ که من پیشنهاد میدهم، واقعا اگر عطف تفسییری است حذف شود چون ما هر چه الفا ظ کمتری به کار بریم راحت تریم. سوال این است که بنیادین در برابر چیست؟ آیا غیر بنیادین منظور است؟ سوال این است که غیر بنیادین مثل چیست؟به نظر من این ها وجودش خیر من عدمه نیست؛ من می خواهم بگویم که ما گاهی وقتها یک چیزی به کار می بریم، بعد شروع می کنیم با هم بحث کردن ...
اسلام در حقوق خانواده ، عفاف را دارد فرزند آوری و فرزند پروری را هم دارد، ما وقتی خودمان را درگیر کلمه کنیم عملا کار لغوی است. آقای شیخ انصاری بحث معاطات را می آورد، شروع می کند به بحثهای سنگین در این باره و بعد می گوید معاطات چگونه حاصل می شود....آیا یک طرفه هست یا دو طرفه هست؟ من بروم پول را در فلان جا قرار دهم؛  کافی است.... آقای اصفهانی می گوید آقای شیخ برای چه راجع به این ها صحبت می کنی ؟ و می گوید : اصولا معاطات را خود شما (جناب شیخ) در آوردی...خودشما این کلمه را تاسیس کردی و داری بحث می کنی که این کلمه چگونه حاصل می شود ؟! ... آن چه در دین داریم اصطلاح بیع است احل الله البیع ... و یا اصطلاح تجارت است...و یا اصطلاح عقود است اما د رباره معاطات نه اصطلاح داریم و نه در روایات آمده است ... نه در آیه ای. لذا اگر من به جای آقای هدایت نیا باشم به جای مفهوم شناسی اصول بنیادین می نویسم، هستی شناسی اصول بنیادین و مصداق شناسی البته ممکن است از لغت هم کمک بگیرم ولی بحثم رنگ هستی شناسانه به خود می گیرد نه مفهوم شناسانه ...
نکته سوم که من خدمت ایشان عرض می کنم این که جناب آقای هدایت نیا ، شما برای واقعیت بیرون می خواهیم کار کنید به نظرم باید مقدماتی را کار کنید یعنی می دانید که در اسلام فرقه هایی داریم که اصلا قائل به فلسفه برای حکم یا اصل و ارزشها و مقاصد نیستند...خود ایشان در کتاب فقه و مصلحت ملاحظه فرمودند، مثلا طرف می گوید خداوند هدفی از خلقت ندارد! ابن حزم ظاهری می گوید اگر به خدا می گویید حکیم حواستان باشد این که آن را وصف مشتق فرض کنیم صحیح نیست؛ می گویند حکیم اسم است! مثلا شما اسم فرزندتان را نرگس خانم می گذاری، یا تقی یا محمود یا علی یا نقی ... به هر حال اسم است اسم علم لا وصف مشتق....به هر حال ممکن است کسی ادعا کند این ها ترک شده است، ولی بحث این است کسی که ادعا میکند احکام تابع مصالح و مفاسد است می گوید ما نمی فهمیم..از این طیف که من گاه با این ها بحث دارم ادعا می کنند که ما فقط نص را قبول داریم.یا ادعا می کنند بحث عدالت را قبول داریم و نه مقاصد را ...!این گونه افراد وقتی اسم مقاصد را می آوریم رگ گردنشان متورم می شود وقتی اسم عدالت را می آوریم به گونه دیگر متحیر می شوند و ...یا وقتی صحبت از نظام می شود به همین شکل [و هر کدام را موضع گیری می کنند].و جالب هم این است که این گونه افراد با این نوع نگاه متصدی برقراری مباحثی همچون فقه پویا و ... هم می شوند به هر حال طرفه حدیثی است! ...
ببینید آقای هدایت نیا باید این ها را پشت سر بگذارند...ریشه کار را ایشان باید انگشت بگذارند...من در این جا کاری که باید انجام شود را بیان می کنم و دیگر نقد نیست؛ در حقوق موضوعه هر چه مبنا هست؛ سند هم هست یعنی یک اندیشمند غرب می گوید اگر مبنای دیه جبران خسارت است؛ پای این بحث هم می ایستد و روی این مبنا میرود تا آخر....حالا غافل شود و نرود این غفلت است....مثلا در مالکیت فکری که گفته میشود مالکیت فکری کذاست؛ این مبنا است و سند ...ما مشکلی که درفقه داریم این است که یک مبنا داریم و یک سند؛ برخی وقتها، همان که مبنا هست ، سند است و برخی وقتها همان که مبنا هست ، سند نیست؛چه بسا حکمت باشد چه بسا مصلحت مبدا باشد نه مصلحت معیار...این بحث ، بحث مهمی است در کار آقای هدایت نیا؛ که باید دنبال شود.چون اگر ما می گفتیم مبنا جدا و  سند جدا، راحت بودیم اگر همه جا مبنا سند بود و سند مبنا بود باز راحت بودیم، ما مشکلی که در فقاهت فنی داریم مثلا احکام عقلی که مبنا، سند است؛ یعنی در احکام عقلی آنچه مبنا هست، موضوع است و حکم یدور مداره..یا به عبارتی مصلحت معیار است اما در احکام غیر عقلی این طور نیست چون این آمیخت وجود دارد، باید در کاری که می خواهد به عنوان بیان نقش اصول و ارزشهای بنیادین جایگاه اصول در خانواده و در استنباط احکام می آید باید به این نکته توجه شود.
نکته چهارم این که آقای هدایت نیا روی لطفی که دارند، فقه و مصلحت را دیدند و الان یک نکته ای که اضافه بر مباحث فقه  ومصلحت است مقاصد است من در آن جا عرض کردم مقاصد و نصوص مبین مقاصد، کارایی سندی ندارد، این که ما در «عاشروهن بالمعروف...»، این آیه را به عنوان «آچار فرانسه» دست بگیریم و شروع کنیم با این حل و فصل کردن...من بر این کار نقد دارم من آن جا بیان کردم که مقاصد نباید مغفول باشد اگر غفلت شود کار به جایی می رسد که امام علیه السلام می فرمایند: «فی مثل هذا تحبس السماء ماؤها و تمنع الارض برکاتها .....»و نه بایدسند باشد....یعنی اگر سند باشد ما با نصوص درگیر می شویم و معیار نصوص است.
اگر الان ما بخواهیم آن بحث ها را دنبال کنیم، نه این که بخواهم تعلیقه بر آن بحث بزنم؛بلکه به این معنا که آن را کامل کنم ما گاهی اوقات می خواهیم حقوق خانواده را در رساله خود بنویسیم مثل احکام نکاح که برخی علما هم دارند، احکام نکاح احکام طلاق....احکام عده؛ وظایف شوهر وظایف همسر....اما یک دفعه می خواهد بحث حقوق خانواده بیاید در نظام ...یعنی فقیه ما می خواهد یک رساله بنویسد و بدهد به کارگزاران نظام...و به قانونگزاران کشور که در این حالت فرق می کند آن جا ممکن است بگوییم، مقاصد کارایی سندی پیدا می کند و جهتش هم این است که ما در مسائل کلان، در مسائل تقنین باید همه جهات را در نظر بگیریم؛ که نزدیک می شویم به مقاصد....و به اصول ؛ به عنوان مثال عرض می کنم؛ ببینید:مثلا در توضیح المسائل فقه فردی ممکن است بحث حجاب را بنویسیم مگر عروه این کار را نکرد؟این که زن در برابر نامحرم چقدر باید خودش را بپوشاند و یا این که مرد چقدر وظیفه دارد ولی شما در توضیح المسائل در تحریر الوسیله در منهاج الصالحین ،بحث عفاف را نمی بینید؛ مسالةٌ: عفاف کذا .....آیا اهمیت عفاف و پاک زیستی کمتر از حجاب است؟یا نه ....شانه به شانه او میزند تازه اگر تفوق نداشته باشد.... اما بحث عفاف و راهکارهای آن و وظیفه ای که دولت در برابر آن دارد، این دیگر بحث توضیح المسائل نیست....یا ممکن است بگوییم این کار توضیح المسائلی است که به کار کارگزاران نظام بخورد والبته تفاوتهایی هم خواهد داشت.لذا جناب ایشان اگر این بحث را در پروسه کامل کردن آن هستند و هنوز تمام نشده، یعنی جایگاه فقه و اصول در حقوق خانواده و فقه فردی و فقه اجتماعی که البته می دانم خود ایشان توجه دارند و آن جایی که می خواهد برود در تقنین و می خواهد برود در سیستم و حاکمیت قرار بگیرد، آن جا ممکن است نگاه  ودیدگاه تفاوت کند و اصولا مقاصد از دید کلان باشد  و اصولا حاکمیت با توجه به مقاصد باید برنامه ریزی کند، مثلا تسهیل ازدواج شاید در رساله لازم نباشد که بیاید مگر اخلاقا این گونه بگویند اما تسهیل ازدواج در واقع می شود وظیفه دولت ...
دولت نمی تواند نسبت به تسهیل ازدواج بی تفاوت باشد؛ آن جا اصول و مقاصد نقش پیدا می کند.
من اگر بخواهم خلاصه کنم و بحث را تمام کنم، همین نکته را بگویم که بحث بغایت مهم است؛ میدانید که بنده کسی نیستم که بخواهم مبالغه کنم یا احساسی چیزی را بگویم ؛ چهار دهه به عنوان طلبه ای که درگیر این بحث ها است، دو دهه متفرق و دو دهه مجتمع اگر از من بپرسید، یکی از مهم ترین بحث هایی که باید به آن پرداخته شود ،می گویم دقیقا همین است.این که اصول چه نقشی در استنباط احکام دارند، وقتی انسان افراط ها را می بیند، تفریط ها را می بیند به اهمیت این بحث واقف می شود؛ چون اولا بحث یک بحث اجتماعی است؛ عمومی و کلان است و ساحات مختلف دارد, چقدر تاثیر روی ساحتها دارد (این از نظر متعلق) ؛ از نظر علمیت هم کار ، کار سختی است لذا مساله ، مساله مهم و حساسی است انشاالله دوستانی که وارد می شوند، خداوند متعال هم کمکشان کند، فکر می کنم هر روز صبح این دعا را ما باید بخوانیم، اللهم صل علی محمد و  آل محمد واهدنا لما اختلف فیه من الحق باذنک انک تهدی من تشاء الی صراط مستقیم و یک دو رکعت نماز هم بخوانیم ؛ چون ما بالاخره سربازیم؛ ارباب داریم ؛ آن دو رکعت نماز خیلی کارها می کند، هدیه کنیم به امام عصر عجل الله تعالی فرجه و بگوییم بقیه روز ما رها و وِل! ...

سوال : 
به چه بیان در فقه فردی و ساحت های خصوصی از نصوص مبین مقاصد استفاده سندی نمی کنید لکن در فقه اجتماعی، ساحت های عمومی و در وقت تزاحم از نصوص مبین مقاصد به عنوان سند استفاده میکنید؟
جواب :
ببینید من چند تا نکته را عرض کنم و مجموعه را یک جواب حساب کنید نه چند جواب؛ ما در بحث نظام وقتی می آید، بیشتر استنباط دوم مطرح می شود؛ یعنی تعارض دو مصلحت یا دو مفسده یا مصلحت  و مفسده ؛ اصلا می توانیم بگوییم تمام کارهای نظام، در استنباط دوم قرار میگیرد البته تصرفاتی هم که درست است؛ در استنباط دوم و در باب تزاحم، یکی از معیارهای خوب شناخت تزاحم همین موافقت با مقاصد است.و این را هم اضافه کنید که ما در استنباط دوم و بحث تعارض ها در تزاحم ، دستمان مثل بحثهای استنباط اول باز نیست؛ لذا می بینید بزرگانی، که روی خوش نشان نمی دهند به مقاصد یا روی خوش نشان نمی دهند به عقل، به قانون ملازمه در باب تزاحم یکی از مصادیق آن را حکم عقل می گیرند، نمونه آن مرحوم آیت الله خویی است با این که تصریح می کند قانون ملازمه کبرایی است که صغرا ندارد، در باب تزاحم که می آید بحث موافقت با عقل را مطرح می کند میدانید که مقاصد یک چیز جدا از عقل نیست ؛ یعنی آن دست پری که در قسمت اول داریم در قسمت دوم نداریم؛ معیارهایی که آن جا هست با آن معیارها فرق می کند، در استنباط اول ما آن قدر عمومات داریم اطلاقات داریم که نیازی نیست که به مقاصد کارایی سندی بدهیم شما اگر کارایی ابزاری بدهید همان جا خیلی از مشکلاتتان حل می شود یعنی به قول امام رضا علیه السلام و امام صادق علیه السلام ما اصول را گفتیم و بر شما است تفریع آن ....یک دفعه می خواهیم فارغ از مقاصد که می شود نص بسند که ما قبول نداریم ولی به عنوان کسی که در این باره کار کرده شاید یک مورد نیابیم که در بخش های غیر تزاحم، دستمان از نصوص عام یا خاص در کنار مقاصد خالی باشد؛ یعنی اگر مثلا، بگوییم یک نوع عدم نیاز ما را کشانیده به این نظر و آخرین نکته را هم عرض می کنم ببینید فکر نکنید بین نصوص مبین مقاصد با نصوص مبین شریعت یک دیواری است مثل دیوار چین همه جا روشن است ... برخی جاها مرز روشن است مثل جایی که می گوید اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا وجوهکم وایدیکم الی المرافق ولی بعضی نصوص مبین مقاصد است هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلو ... لکن برخی از آن ها محل بحث است که مبین مقاصد است یا حکم یا حتی پارادایم است؟من صحبت جناب هدایت نیا را در ذهن دارم که ما نباید از پارادایم ها استفاده قانون کنیم....که این هم توضیحاتی دارد و لذا ممکن است واقعا یک کسی یک جایی که استنباط اول است استنباط حکم کند، منتها نصوصی که من مبین مقاصد میدانم او مبین شریعت در نظر بگیرد مرحوم ایروانی می گوید المومنون مبین مقاصد است و می گوید یک بحث اخلاقی است و از آن فقه در نمی آید...در حالی که میدانید همه این را جزء ادله مبین شریعت گرفته اند؛  جناب آقای فتحی اشاره کردند آیا اصول همان اهداف است ؟ اگر هست همان را به کار ببرند..ببینید از مثالهایی که میزنند و توضیحاتی که دادند رفتند به طرف مقاصد ولی مثالهایی که میزنند این ها را نمی گویند مقاصد ؛ این ها همان اصول بهتر است ، مقاصد را اگر بخواهندروی  اصطلاح فیکسش پیش بروند یعنی اهداف در بعث رسل ، انزال کتب و تشریع مقررات مثل عدالت مثل آزادی ...اما وقتی در ساحت خاصی بیاید این ها می شود اصول....لذا تعبیر اصول تعبیر خوبی است.در سایر ابواب هم جاری است؛ مثلا مجازاتها را می گویند شبه تعبد، تعبد نیست اما آزاد هم نیستیم مثل معاملات بالمعنی الاخص؛ باب  حدود و دیات و طلاق و عده را...علما می گویند شبه تعبد.که این خود جای بحث دارد. و دوستمان سوال کرد که نقش هست ها و باید ها نقش تکوین و ... ببینید بین آن چه که الان صحبت می شود با آن بحث ، عام و خاص من وجه است.ما لازم نیست روی ارتباط هست و باید، متمرکز باشیم چون اهداف غیر از هست ها است.چون هست هایعنی آن چه واقعیت دارد، ولی یک جاهایی اثر گذار هست که وقت نیست مثال بزنم تکوین و تشریع هم که همان هست و باید است و چیز جدید نیست؛ اجمالا آن بحث با این بحث  نسبتش عام و خاص من وجه است؛ گاهی افتراق از این طرف و گاه از آن طرف؛ و خیلی از موارد این ها به هم میرسند.
الحمد لله رب العالمین


دریافت فایل پیاده سازی شده : کلیک کنید

دریافت فایل صوتی : کلیک کنید

۵۱۵ بازدید