header

درس اخلاق - امام کاظم علیه السلام

جلسه 1
  • در تاریخ ۰۲ خرداد ۱۳۹۴
چکیده نکات

جلسه درس فقه
شرح گوشه‌ای از بیانات امام کاظم علیه السلام به مناسبت سالروز شهادت ایشان
درس توحید
درس امید و صبر
میزان بهای حرف مردم
میراث داران غیر متعهد و ولخرجان مسرف

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السّلام علی رسول الله و علی آله آل الله الذّین بهم فتح الله وبهم یختم الله و لعنة الله علی اعداِئهم اعداء الله الی یوم لقاء الله.

«یا هشام لو كان فی یدك جوزة و قال الناس فی یدك لؤلؤة ما كان ینفعك و أنت تعلم انها جوزة و لو كان فی یدك لؤلؤة و قال الناس انها جوزة ما ضرك و أنت تعلم انها لؤلؤة ».(تحف العقول، ص 378).

در آستانه شهادت امام کاظم علیه السلام قرار داریم، در مقایسه با امام باقر و امام صادق علیهما السلام، تراث زیادی از امام کاظم علیه السلام در دسترس نداریم ولی همین مقدار، در بردارنده مطالبی عمیق و راهبردی و استراتژیک است، نکاتی در این میان است که جهانیان از هر ملت و مذهب را فایده می‌رساند.

یکی از احادیث طولانی حضرت علیه السلام که ابن شعبه حرانی در تحف العقول نقل کرده است، نصایح حضرت علیه السلام به صحابی خود هشام بن حکم قدس سره است، این حدیث دنیایی از معارف را در خود جای داده است و جای آن دارد که در شرح آن پایان نامه هایی در ساحت های گوناگون آن؛ نگاشته شود.

هشام بن حکم به گفته شیخ مفید آنچنان در نزد امام صادق علیه السلام مقام و منزلت داشت  که گاهی برخی را به شگفتی وا می داشت. وی می نویسد: روزی هشام بن حکم در منی بر آن حضرت وارد شد در حالی که تازه جوانی بیش نبود و در آن مجلس، بزرگان شیعه همانند حمران بن اعین و قیس ماصر و یونس بن یعقوب و ابوجعفر احول و غیر آنها حضور داشتند. در حالی که از تمامی حاضران کوچکتر بود، امام صادق علیه السلام او را بر همگان مقدم داشت. همین که امام دریافت که احترام به هشام بر حضار گران آمده است، فرمود: هذا ناصرنا بقلبه و لسانه و یده؛ «این با قلب و زبان و دستش یاری کننده ماست.» (سفینة البحار، ج 2، ص 719).

امام کاظم علیه السلام به  شخصیتی مانند هشام بن حکم چنین پند می دهد: «اى هشام! اگر گردویى در دست داشته باشى و مردم گویند دُرّ است، تو را كه مى‏دانى گردو است سود نمى‏دهد و اگر درّى در دست داشته باشى و همه گویند كه آن گردو است و تو خود مى‏دانى درّ است سخن ایشان هیچ زیانى براى تو ندارد.» 

در جنگ جمل قبیله اَزْد، مدفوع شتر عایشه را می‌گرفتند و آن را می‌شکافتند و می‌بوییدند و می‌گفتند:

وه که مدفوع شتر مادر ما، بوی عطر می‌دهد!! چه بوی دلاویزی از آن بر می‌خیزد؟!! (نقش عایشه در تاریخ اسلام، ج 2، ص 254).

مدفوع حیوان، مدفوع است این کار نه تنها آنها را سود نرساند بلکه باعث بیچارگی شان هم شد.

درس هایی از این روایت را می‌توان به شرح ذیل بر شمرد:

درس توحید

انسان‌های موحد، دنبال حق و واقع اند، در طول زندگی به دنبال خدایند، کسی که در عبادات موحد است و تنها خدا را سزاوار پرستش می‌داند، از اسارت شهوت و مقام و مال و مخلوقاتی مثل خود، آزاد می شود یعنی دیگر معبود او و هدف او در زندگی چیزی غیر از خدا، نیست و لذا بخاطر غیر خدا، حاضر نیست ذلت را قبول کند و گردو را لؤلؤ شمرد، پس توحید، روح آزادگی را در انسان می دمد و انسان را آزاد می گرداند و چنین انسانی دیگر فرمانبر زور و زر نیست.

درس امید و صبر 

گاه شود که انسان کار خوبی انجام می‌دهد اما آنگونه که انتظار می‌رود، استقبال نمی‌شود، ولی باید به کار خوب امید داشت و دانست که روزی جای خود را باز می‌کند، باید صبوری به خرج داد تا لؤلؤ شناسی از راه رسد، و گرنه دیگری بدون امید و صبر، در مقابل این عدم استقبال، با یأس و عجله ظاهر می‌شود و تیشه بر ریشه کار خوب خود می‌زند. 

میزان بهای حرف مردم

برخی مدار زندگی را به مرکزیت سخنان مردم می‌گردانند، دائم به فکر حرف مردم هستند و رفتارشان را مطابق با نظرات آنها تغییر می دهند، این روحیه اگر لؤلؤ به دست داشته باشد، با سخن مردم آن را کمتر از گردو می‌شمرد و به کناری می‌نهد و اگر کمتر از گردو داشته باشد، با سخن مردم آن را بر سر می نهد که برتر از لؤلؤ دارد. واقعیت را فقط در میان سخنان مردم جستجو کردن، جز ورز و وبال چیزی به دنبال ندارد.

در مقابل این افراط در ارج نهادن به حرف مردم، تفریطی هم دیده می‌شود که هیچ ارزشی برای حرف مردم قائل نمی‌شود، تا آنجا که بازتاب طبیعی سخنان خود در فهم مردمان را بی اهمیت می‌داند و می‌گوید: من حرفم را زدم هرکس، هرگونه که می‌خواهد برداشت کند.

دوستان گرامی ما مجاز نیستیم که به حرف مردم بی‌إعتنای کامل باشیم. قرآن کریم می‌فرماید: یا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقُولُواْ رَاعِنَا وَقُولُواْ انظُرْنَا وَاسْمَعُوا ْوَلِلكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ (سوره مبارکه بقره: 104). در شأن نزول این آیه "ابن عباس" مفسر معروف اسلام نقل مى‏كند: مسلمانان صدر اسلام هنگامى كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) مشغول سخن گفتن بود و بيان آيات و احكام الهى مى‏كرد، گاهى از او مى‏خواستند كمى با تانّى سخن بگويد تا بتوانند مطالب را خوب درك كنند، و سؤالات و خواسته‏هاى خود را نيز مطرح نمايند. براى اين درخواست، جمله‏ "راعنا" كه از ماده"رعى" به معنى مهلت دادن است به كار مى‏بردند. ولى يهود همين كلمه"راعنا" را از ماده "رعونه" كه به معنى كودنى و حماقت است استعمال مى‏كردند. (در صورت اول مفهومش اين است: "به ما مهلت بده" ولى در صورت دوم يعني اينكه "ما را تحميق كن"!). در اينجا براى يهود دستاويزى پيدا شده بود كه با استفاده از همان جمله‏اى كه مسلمانان مى‏گفتند، پيامبر يا مسلمانان را مسخره كنند. اين آيه نازل شد و براى جلوگيرى از اين سوء استفاده به مؤمنان دستور داد به جاى جمله "راعنا"، جمله "اُنظرنا" را به كار برند كه همان مفهوم را مى‏رساند، و دستاويزى براى دشمن لجوج نيست. بعضى مفسران گفته‏اند كه جمله راعنا" در لغت يهود يك نوع دشنام بود و مفهومش اين بود بشنو كه هرگز نشنوى" اين جمله را تكرار مى‏كردند و مى‏خنديدند!. بعضى ديگر نقل كرده‏اند كه يهود به جاى راعنا"، "راعينا" مى‏گفتند كه معنيش "چوپان ما" است، و پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) را مخاطب قرار مى‏دادند و از اين راه استهزا مى‏كردند. البته اين شأن نزولها، با هم تضادي ندارند و قابل جمع مي باشند.

این نمونه توجه به سخنان مردم و مدیریت آن است، در کل باید در قبال حرف مردم، موضعی از اعتدال را نگاه داشت. 

میراث داران غیر متعهد و ولخرجان مسرف 

اقتصاد دانان ملت ها را به دو گروه تقسیم می‌کنند:
 الف) نسلی که هنوز به دنیا نیامده؛ بدهکار است.

ب) نسلی به هنوز به دنیا نیامده، غنی و مالدار است.

نسل مالدار بعد از تولد به دو گروه تقسیم می‌شوند، برخی قدر میراث بر جای مانده را نمی‌داند و چوب حراج به ارثیه می‌زند. شیخ اجل سعدی در باب هفتم گلستان در تاثیر تربیت می‌نویسد:

پارسا زاده‌ای را نعمت بی کران از ترکه عمان به دست افتاد فسق و فجور آغاز کرد مبذّری پیشه گرفت فی الجمله نماند از سایر معاصی منکری که نکرد و مسکری که نخورد. باری به نصیحتش گفتم ای فرزند دخل آب روانست و عیش آسیای گردان یعنی خرج فراوان کردن مسلم کسی را باشد که دخل معین دارد...............تا پس از مدتی آنچه اندیشه من بود از نکبت حالش به صورت بدیدم که پاره پاره به هم بر میدوخت و لقمه لقمه همی‌اندوخت دلم از ضعف حالش به هم بر آمد....

گروه دیگر بر حفظ و ترمیم و پیشرفت میراث بر جای مانده؛ تلاش می‌کنند، از یک کارخانه، دو می‌سازند و از دو، سه ... هم خود را فایده‌ای بیشتر می‌رسانند و هم منشأ اشتغال و برکت برای دیگران می‌شوند.

دوستان گرامی هدفم از این مقدمه آن بود که به شما طلاب گرامی یاد آور شوم که ما از رهگذر تلاش ها و مجاهدت های پیامبران و اوصیای آنان و عالمان و صالحان به ویژه حضرت ختمی مرتبت ص و عترت معصوم او ع پیش از آنکه به دنیا بیاییم، میراث کلانی داشتیم و اکنون انتخاب با من و شما است که تا با این تراث چه می‌کنیم، در طول چند صد سال گذشته، بیشتر دین واره ها و مذهب واره ها به دست همین طلاب علوم دینی رقم خورده است، اینان نه تنها خود را بد داشتن بلکه گروهی را در پی خویش به جهنم کشاندند، اینان مصداق میراث داران ولخرج غیر متعهد هستند. 

وانگهی برخی دیگر از میراث داران متعهد هستند که به پیشرفت چنان همت می‌گمارند که برکت نور ایمانشان، شعاع تبلیغی خود را  به فراخور ملت حضرت ختمی مرتبت ص، می گستراند و بدین مقام، از برخی از پیامبران علیهم السلام پیشی می‌گیرند.

باور بنده این است که امروزه اگر کسی در دست خود لؤلؤ و دُرّ داشته باشد، کسی بدو نمی‌گوید که گردو است، فقط باید به انسان ها رساند که این گوهر وجود دارد تا بهره مند شوند، در بازار مسگر‌ها هستیم که همه بر کوبه خود می‌زنند و آن کس که محکم تر بکوبد، صدایش به گوش‌ها خواهد رسید، در این تنازع بقا هر آنکس که قوی تر است ماندگار می‌شود. باید با بهرمند شدن از امکانات اطلاع رسانی امروزی از آن ها بهترین بهره را ببریم و نگذاریم که بر این امواج فقط محتوای ضلال سوار شود و به خانه ها برود بلکه محتوای هدایت بر امواج اطلاع رسانی بارگذاری کنیم. 

۳,۳۱۱ بازدید

نظر شما

کد امنیتی
مطالب بیشتر...
چکیده نکات

جلسه درس فقه
شرح گوشه‌ای از بیانات امام کاظم علیه السلام به مناسبت سالروز شهادت ایشان
درس توحید
درس امید و صبر
میزان بهای حرف مردم
میراث داران غیر متعهد و ولخرجان مسرف