header

درس اخلاق

جلسه 1
  • در تاریخ ۰۷ آذر ۱۳۹۵
چکیده نکات

جلسه درس اخلاق مورخ07/09/95

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آل الطاهرین. و لعنت الله علی اعداعهم اجمعین. عن الامام ابی عبد الله الصادق (ع) قال: إنّ رجلٌ ... النبی صلی الله علیه و آله و سلم فقال له یا رسول الله اوسنی فقال له رسول الله فهل انت...
امام صادق (ع) می‌فرمایند که شخصی خدمت رسول خدا ص آمد و در خواست موعظه کرد، حضرت در پاسخ فرمودند: اگر تو را موعظه کنم می‌پذیری یعنی روحیه‌ی پذیرش داری؟ گفت: بله. برای بار دوم سؤال کردند عرض کرد بله! برای بار سوم پرسیدند، عرض کرد بله. فرمودند: حالا که می‌پذیری نصیحت می‌کنم تو را به این که وقتی تصمیم بر کاری داری عاقبتش را اندیشه کن که اگر خوش عاقبت بود معطل نکن و راه بیفت و اگر دیدی فساد است و نامعلوم است یا تجربه نشان داده کار پسندیده‌ای نیست ورود پیدا نکن.
راجع به این حدیث شریف، مرحوم کلینی در کتاب کافی نقل می‌کند –مشخص است که حضرت خیلی حساس هستند چون سه مرتبه اتمام حجت می‌کنند- این‌ها اتمام حجت است که اگر عمل نکرد، غیر خودش را ملامت نکند –و مشخص می‌شود که حضرت نصیحت مهمی دارند و گرنه این همه تدبیر و اقرار لزومی ندارد و کار پیغمبر هم حکیمانه است، در نگاه اول انسان فکر می‌کند حضرت مطلب مهمی نفرمودند یک چیزی است که همه به هم می‌گوییم و اصلاً در خمیره‌ی ذات انسان نهفته است لازم نیست مسلمان باشد و یا حتماً پیغمبر و امام بفرمایند؛ این چیزی است که بشر به ما هو بشر به ما هو عاقل در می‌یابد که باید عاقبت کار را بیندیشد تا مشخص شود که چه حکمتی پشت این کار بوده است. اولاً نه تنها این حدیث استحضار دارید عجیب آن است که ما هیچ دین و آیینی، حتی دین‌واره – همین اخلاقیات و عرفان‌های ساخته بشر- که تا آلان وجود ندارد که مانند دین مبین اسلام دعوت به تفکر و تدبر کرده باشد. الآن که سال 1438 ق یا 2016 میلادی است آیا یک مصلح اجتماعی، یک شخصیتی، یک صاحب فکری وجود دارد که گفته باشد که «فکر ساعةٍ خیرٌ من عبادة سنة» آن هم عبادت مقبول و ساعة هم یعنی لحظه، نه این حدیث بلکه احادیث دیگر هم اهمیت تفکر و تدبر و در بعضی از روایات کلید واژه را بزنید هضم- الهضم کیاسة، ثمرة الهضم السلامه و الهضم حفظ التجربه و کلمه‌ی هضم شاید بیشتر از کلمات دیگر هم بکار رفته باشد، با اینکه خود آن تفکر و تدبر و خود آن هضم چیزی است که بشر درک می‌کند اما نکته‌ایی که هست این است که علی رغم روشنی مطلب، فکر می‌کنم حضرت به این دلیل به این مطلب تأکید کردند چون در بشریت کم دیده می‌شود و با گمال اسف در مسلمان‌ها کمتر، یعنی چقدر ما در عاقبت کار تدبیر می‌کنیم و از حالت علم و استدلال به یقین و وجود خودمان می‌آوریم از عقل به روحمان تبدیل می‌کنیم، گاهی وقت‌ها انسان یک مطلب را قبول دارد حتی یقین عقلی هم دارد گر چه عقل او پذیرفته ولی روحش نپذیرفته است گاهی وقت‌ها می‌شود یک نفر و قیامت را قبول دارد ولی در عملش نمود ندارد آیا واقعاً علم به قیامت ندارد یا قیامت را قبول ندارد، این را گاهی برخی از علما و بزرگان و اهل معرفت جواب داده‌اند که این شخص به استدلال پذیرفته –همان که گفته‌اند پای استدلالیان چوبین بود- مثل خانمی است که می‌گوید مُرده اذیت نمی‌کند، یقین هم دارد ولی می‌ترسد این پارادوکس است این ناهمسویی در رفتار و اعتقاد؛ می‌گوید مرده اذیت نمی‌کند، سیلی نمی‌زند، تجاوز نمی‌کند ولی می‌ترسد –گاهی آقایان هم از مرده می‌ترسند- امّا یک مرده شور می‌بیینی راحت کنار مرده می‌خوابد، علت این است که او به روحش رسیده نه به عقل، روح و روان غیر عقل است، -حالا تازه روح و روان دو چیز است- اگر رسیدید که کار مفید است واقعاً به جلو برود و اگر دید نه عاقبت ندارد قطعش کند و دیگر ادامه ندهد بخاطر کمبود تدبر در عاقبت پیامبر تأکید می‌کنند و روایت از حضرت امیر داریم که « الرای کثیر و الهضم قلیل» یعنی رای و اظهار نظر زیاد است امّا – حضرت امیر هضم را «النظرو فی العواقب و مشاورة ذوی العقول» یعنی رای که برخواسته باشد از تعمل در عاقبت و با مشورت در واقع الرای قسمان رای کشکی که زیاد است و رایی که برخواسته از تدبر در عاقبت باشد از مشاور با صاحبان تجربه باشد که این می‌شود هضم که این کم است – دوستان به نظرم راه روشن است ما انسان‌های ابتدایی نیستیم که تجربه‌ای جلوی ما نباشد انسان با تجربه‌ایی که بزرگان دارند، علماء  داشتند ائمه‌ی معصومین (ع) پیش روی ما گذاشتند دیگر دلیل ندارد از این نهاد استفاده نکنیم، گاهی وقت‌ها خیلی می‌خواهند یک کاری را انجام بدهند یک سخنرانی بکنند خیلی به عواقبش دقت می‌کنند، گاهی وقت‌ها هم بعضی‌ها حرف‌هایی می‌زنند خلاف عقل و حقوق و ... که بعضاً هم پشتش هوای نفس نیست- بعضی‌ها هم کاسبی می‌کنند با این صحبت‌ها- و دور از اندیشه و تدبیر گفته می‌شود مسلم است اگر اهل تدبر در عاقبت باشد منظم است، و نمی‌شود کسی اهل تدبر باشد ولی در کارهایش نامنظم باشد – ممکن است که بعضی از منظم‌ها اهل تدبر نباشند و از روی عادت این کار بکنند- انسان‌های اهل تدبر گزیده گو و گزیده کار هستند و کار و حرف را با دقت انتخاب می‌کنند و انسان‌های اهل تدبر در عاقبت موفق هستند و کارها را به نتیجه می‌رسانند گاهاً کاری آغاز می‌شود ولی چون تدبر روی آن نشده، مثل کارخانه داری که بدون تدبر در عاقبت باسرمایه کلان یک کار خانه‌ایی را راه اندازی می‌کند امّا آرام آرام رها می‌شود. انسان‌های اهل تدبر اهل فرافکنی نیستند، گاهی به بزرگان تهمت نبوغ می‌زنیم و می‌گوییم فلانی نابغه بود و بعضی چیزها را معمولاً با مبالغه نقل می‌کنیم مثل اینکه گفتند بوعلی وقتی در همدان بود گفت من از صدای مس‌گرهای اصفهان خوابم نمی‌برد حال مسگران اصفهان در در شب کار می‌کردند آن هم از همدان تا اصفهان، اخیراً شنیده‌ام که چشم بوعلی را ملحق کرده به گوشش که از دور مگسی را در هوا می‌دید؟!! این چنین کتاب‌هایی هم به بازار می‌آید من فکر می‌کردم که چرا این گونه صحبت می‌کنیم؛ علتش این است که آدم تنبل می‌خواهد فرافکنی کند و بگوید که اگر فلانی به جایی رسیده و بزرگوار شد از نبوغش است پس من مثل او نمی‌شوم یعنی می‌خواهد از اراده ی انسان به دور کند چون اگر بگوید به اراده بوده می‌گویند تو چرا این اراده نداری؟ ولی دقت گفت بخاطر نبوغش است می‌گوید من نابغه نیستم یا همین قیاس را گاهی تحت شرایط، و می‌گوید فلانی اگر به جایی رسید بخاطر این است که پدرش به او پول می‌داد و او هم خرج کرد –حالا نمی‌گوید که چقدر آقازاده و پول دار زاده که به جایی نرسیدند و چقدر بزرگانی که کسی نبود حمایتشان کند ولی به جایی رسیدند، من که نه از اول روی پای خودم بودم    پشتیبانی هم نشده‌ام، پس به جایی نرسیده‌ام. هر انسان موفقی باید سند راه داشته باشد و نگوید که معمولاً 80 سال  عمر می‌کنیم و من 30 ساله هستم و 50 سال انسان می‌تواند همان‌هایی که دارد نگه دارد البته ممکن است استعداد زیاد باشد ولی من به اعتبار غالبا می‌گویم به همین خاطر اگر زندگی بزرگان را نگاه کنید این‌ها اوج کارشان همین بوده است به هر صورت این نهاد عظیم را تدبر در امور را داشته باشیم و باور داشته باشیم و اگر می‌بینید پیامبر این مطلب را که روشن است با این همه تأکید که نه مطلب عرشی بلکه مطلب زمینی است و اگر در زندگی انسان بیاید انسان را به کمال می‌رساند و اگر نیاید انسان را به حزیز می‌نشاند، و فراموش نکنیم در برنامه‌ها که خداوند را حکیم بدانیم نه خدای ذو الفضل الکبیر اگر خداوند را ذو الفضل الکبیر بدانیم می‌گوید ذو الفضل است و علم را سرا زیر می‌کند امّا وقتی خداوند را حکیم فرض کنیم، می‌گوید از من حرکت از خدا برکت، لیس للانسان الاما سعی کسی که خداوند را حکیم بداند لیس للانسان الا ما سعی؛ همانطور که در گذشته گفتم انسان باید در همه‌ی کارها اخلاص را در نظر بگیرد گاهی وقت‌ها باعث می‌شود که انسان با خداوند معامله کند، در معامله ممکن است خداوند یک کار کوچک را بگیرد و مزد بزرگ دهد، و در این جا ذو الفضل الکبیر است، که نمونه‌های زیادی هم دارد امیدواریم خداوند متعال توفیق این نهاد عظیم را به همه‌ی ما بدهد.

۹۰۸ بازدید

نظر شما

کد امنیتی
مطالب بیشتر...
چکیده نکات

جلسه درس اخلاق مورخ07/09/95