فلسفه تفسیر
جلسه 17- در تاریخ ۱۸ بهمن ۱۳۹۱
چکیده نکات
بحثی درباره بیان مصادیق و تاویلات در آیات
تأويل يعني بيان تجسم و تجسد خارجي هر امری
پیاده سازی جلسه هفدهم
بسم الله الرحمن الرحیم
بحثی درباره بیان مصادیق و تاویلات در آیات
گاهي وقتها است كه يك آيه از نظر ظاهر مشكلي ندارد. مثلا فرض كنيد راجع به ذات باريتعالي و صفات اوست كه از قسم اول است و خارج از ذات ماست و نياز به تفسير معصوم دارد، نه مجمل است يعني كلي گويي است كه نياز داشته باشد جزئیاتش بیان شود و نه مبهم است؛ به آن معني كه مشترك لفظي باشد دو معنا سه معنا كه معصوم بخواهد اين مبهم را مبين كند، هيچ كدام نيست بلكه نياز به بيان مصداق يا مصاديق دارد. پس دو چيز شد يكي بيان مصداق يا مصاديق و ديگري تأويل كه با مثال كاملا روشن ميشود. فرض كنيد ذيل آيه ـ الذين يؤمنون بالغيب ـ امام ميفرمايد اين «غيب» معناي غيبة الإمام المنتظر يعني براي آيه شريفه مصداق بیان می کند يا ذيل آيه ـ اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الأمر منكم ـ ميفرمايند مراد از اولي الأمر، الأئمة الإثني عشر هستند يعني بيان مصداق اولي الامر را ميكنند. اگر دقت كنيد اينها از قبيل آنچه كه هفتههاي قبل گفتيم نيست كه امام خواسته باشد يك كلي مثل ـ اقيموا الصلاة ـ را بيان كنند يا يك مشترك لفظي را بگويند. اينجا دارند مصداق بيان ميكنند كه اين قيد در اين آيه چيست. در يك مثال ديگري ذيل آيه ـ من يرتد منكم عن دينه فسوف يأتي الله بقوم ـ اگر شما مسلمانان كم بياوريد شما اصحاب پيغمبر ـ شما تابعين ـ جاي نگراني نيست در آيندهاي البته نه نزديك در آيندهاي دور خدا جمعيتي ميآورد كه «يحبهم و يحبونه أذلة علي المؤمنين أعزة علي الكافرين لايخافون لومة لائم» كه خدا تا آخر آيه 6 صفت را ميشمارد. آنجا وقتي از رسول خدا سؤال ميكنند كه ـ من هم يا رسولالله ـ حضرت دست بر شانه سلمان ميگذارد و ميفرمايد: «هذا و ذووه و الذي نفسي بيده لو كان الايمان معلقا بالثريا لتناوله رجال من ابناء فارس» مرداني از ايران بلند ميشوند و دين خدا را عمل ميكنند اين روايت را شخصي مثل ابن حجر نقل كرده است ابنحجر جراح احادیث است؛ يعني ما من حديث مگر اينكه يك زخمي به آن بزند. خيلي انسان سختگيري است البته به اين حديث كه ميرسد هيچ چيزي نميگويد. البته ذيل اين آيه «و آخرين منهم لما يلحقوا بهم» ميگويد اين حديث «من المتفق عليه» که اين قوم از ايران است از فارس است من ابناء فارس.
اين كار پيامبر تطبيق است شايد به ذهن هيچ انس و جني نميرسيد كه «فسوف يأتي الله بقوم» قومي از ايران باشد آن هم در آيندهاي دور ولي رسول خدا تطبيق دادند. اينها بيان مصداق است كه خيلي از وقتها ائمه انجام دادند. پس يك بخشي از عمل ائمه بيان مصداق است براي عناوين و نهادهايي كه در قرآن ميآيد. اين هم دو شکل است؛ بعضي بيان مصاديق است از باب تمثيل يعني انحصار در آن مورد ندارد، يعني وقتي امام ميفرمايد: «الذين يقيمون بالغيب هو المهدي» نميخواهند بگويند فقط اين است يعني ميخواهند بگويند غيب آقا است، يك غيب امام است، يك غيب خود خداست يك غيب هم ايمان است يك غيب هم آخرت است ما كه نديدهايم متأسفانه بعضي از كساني كه نخواستهاند بفهمند يكي از اشكالاتشان همين آيه است كه مثلا فخر رازي ذيل اين آيه ميگويد شيعه مراد از اين قيد را مهدي منتظر ميداند و اينطور نيست چون قيد بر غير مهدي هم منطبق است. اين جوابش چيست؟ اگر انحصار بود اشكال شما وارد بود ولي اينجا انحصاري نيست. لذا برخي از تطبيقات و بيان مصاديق، بيان مصاديق تمثيلي است. من اسم آن را اينگونه ميگذارم شايد نام زيباتري هم بتوان گذاشت اين از باب مثال است ولي برخی جاها انحصاري است مثل تفسير اولي الأمر به ائمه دوازدهگانه كه در روايات آمده است چون اين اطاعت به صورت مطلق است ـ اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الأمر منكم ـ چون اطاعت مطلق است و اطاعت مطلق از غير معصوم درست نيست و ما اطمينان نداريم غير از دوازده معصوم و حضرت زهرا كسي معصوم باشد. البته عصمت انحصار به اهلبيت ندارد ولي از سویی در مورد ديگران هم در این خصوص اطمينان حاصل نميشود. بنابراين نميتوانيم اولي الأمر را بر غير ائمه دوازده گانه تطبيق دهيم من اين بحث را در « فقه و مصلحت» بررسي كردهام برخی ترجیح میدهند که مصادیق را توسعه دهند مانند صاحب جواهر که بحث ولایت فقیه را به فقيه و حاكم شرع هم تطبيق میدهد كه اين به نظر ما درست نيست ولو بحثهاي ولايت فقيه نيازي به اين آيه ندارد و راههاي ديگري هم هست که در کتاب فقه و مصلحت به آن ها اشاره شده است.
بسیاری از موارد از قبيل تمثيل و بسیاری دیگر از موارد از قبيل انحصار است؛ يعني بيان مصداق يا مصاديق از باب تمثيل يا بيان مصداق يا مصاديق انحصاري است.
اين يك بخش كار حضرات معصومين هست.
واما بحث دوم که در مورد تاویل است. تأويل يعني چه؟ و به این آیه استناد می شود که ـ ما يعلم تأويله الا الله و الراسخون في العلم يقولون آمنا به كل من عند ربنا... . اين آيه در مغني آمده و به مناسبت هم آمدهاست. فكر كنم آنجا اين آيه را ميآورد در آنجا براي طلبه پيش ميآيد كه تأويل يعني چه؟ خيليها فكر ميكنند كه تأويل يعني ترجمه و تفسير ؛من ميگويم كه شما اينرا نگوييد و اين اشتباه رايج را نكنيد.
تأويل يعني بيان تجسم و تجسد خارجي هر امری
قرآن يك واژهاي را به كار ميبرد چه تصوري باشد مثل مفردات و چه تصديقي باشد مثل جملات، اگر كسي بخواهد آن عينيت خارجي اين آيه را مشخص كند اين را تأويل ميگويند. يعني تأويل، بيان معنا نيست؛ ترجمه نيست؛ بلكه تعيّن خارجي آن مطلبی است كه ابهام دارد كه در نظر است با مثال روشن شود.
جناب يوسف خواب ديد كه «إني رأيت أحد عشر کوکبا و الشمس و القمر رأيتهم لي ساجدين» ببينيد اين يك تفسير دارد يك ترجمه دارد اگر كسي بتواند آن واقعهاي كه چندين سال بعد رخ داد كه برادران يوسف رفتند و «خرّوا له سجدا» طبق رسمشان او را سجده كردند يعني قضيهي خارجي آنچه كه در خارج رخ داد در واقع همان تاویل آیه است.
لذا تأويل از سنخ لفظ نيست بلكه تأويل از سنخ تكليف است. در فارسي هم داريم در ضمير ناخودآگاهمان است؛ مثلا شخصي شب خوابي ديده فردا صبح قضيهاي پيش ميآيد او ميگويد خوابم تأويل شد يعني چه؟ يعني اينكه كسي خواب من را تفسير و ترجمه كرد. و ميگويد خوابم تأويل شد يعني حقيقت خوابم را در خارج امروز ديدم. آنجايي كه يك تحقق خارجي باشد تأويل ميگويند «و ما يعلم تأويله الا الله و الراسخون في العلم» يعني قول، حقيقت خارجي است. در آيهاي داريم ـ «غلبت الروم فی ادنی الارض و هم من بعد غلبهم سيغلبون» حال اگر معصوم آمد و فرمود كه اين «و هم من بعد غلبهم سيغلبون» جنگي است كه در فلان تاريخ رخ ميدهد و رخ داد (جنگ بين ايران و روم كه به شكست ايران و پيروزي اسكندر منجر شد این شکل بیان و توضیح در حقیقت تأويل است. وقتي حضرت در خصوص آیه : «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» ميفرمايد اولي الأمر ما هستيم وقتي يك قضيهاي تعيّني را در خارج بيان كنند، ميشود تأويل. اگر كسي بيان مصداق و تأويلات را ذيل عنوان تطبيقات ببرد و بگويد تطبيقات گاهي بيان فرد است و گاهي بيان قضيهي خارجي است، در این جا اشكالي ندارد ما نميخواهيم بگوييم اينها از هم جدا هستند؛ نه اگر جايي آيه يك ابهامي داشته باشد كه بعد معصوم با بيان حادثهاي در خارج براي او توضيح دهد اين ميشود تأويل و الا بيان مصداق است.
اهل بیت نعمت بزرگ الهی در تفسیر و تاویل قرآن
چه خدمت عظيمي از پيغمبر و ديگر اهلبيت به قرآن شده است يك روايتي از حضرت امير عليه السلام است حديث روح انسان را زنده ميكند؛ ميفرمايد: «و الله ما نزلت آيه الا و قد علمت فيما نزلت». حضرت امير قسم ميخورد به خدا قسم آيهاي نازل نشد كه من ميدانستم در چه ارتباطي و كجا و بر چه كسي نازل شده است. شايد مرادش پيامبر باشد شايد هم مخاطبين مراد است «إنّ ربي وهب لي قلبا عقولا و لسانا طلقا سئولا» خداي متعال دو نعمت به من داده كه مثل دو بال هستند يكي قلب كه مراد قلب سماوي يا قلب ناطق است، قلب و روح عقول و حكيم كه اگر چيزي بريزند در آن خالي نميشود و از آن طرف زبان آماده و سوال كننده كه بعضي وقتها شخصي حكمت دارد عقول هست ولي زبانش سوالي نميپرسد بعضيها زبان دارند و عقل ندارند و بعد فرمود ـ ما نزلت عليه آية ـ آيهاي بر نبي مكرم نازل نشد «في ليل و لا نهار» كه در پيوند با شب باشد مرتبط با روز باشد «ولاارض و لاسماء و لادنيا و لاآخرة إلا أقرءنيها» الا این که حضرتش (پیامبر خدا، براي من بخصوصه خواند) و الا اگر پیامبر آیه را هم برای اما م علی علیه السلام خوانده باشد هم برای دیگران که در این صورت نميگويد «أقرءنيها» بلكه نشان ميدهد بخصوصه خوانده است و أملأها عليّ و كتبتها بيدي و علمّني تأويلها و تفسيرها ـ كه در این باره امام علی علیه السلام ادامه می دهد که حضرت رسول املا مينمود و من مينوشتم و با دست خودم مينوشتم و تأويل و تفسير آن را به من آموخت. می بینیم که حضرت تأويل و تفسير را قسيم يكديگر قرار ميدهد به این معنی که من ميدانم فلان جريان به كجاي آيه اشاره دارد و تأويل تفسير و بيان آن چيست؛ ناسخها، منسوخها، محكمها، متشابهها، خاصها و عامها.... ـ كه حديث ادامه دارد.
فوائد دانستن بحث تطبیقات و تاویلات آن جا روشن می شود که می توان به بیان مسلمی از معانی مندرج در برخی آیات رسید از جمله این که بحث كهني است بين ما و اهل تسنن كه آنها به كسي كه در راس امور است ، عنوان اولی الامر را بر او تطبیق میدهند .
بعضي از اهلتسنن كه كاري نداريم قطعا صاحب جواهر مثل آنها نميخواهد بگويد به هر حال ايشان توسعه دادهاند مثل شيخ انصاري ولي روايات با اينها هماهنگي ندارد و در جاي خودش بايد ديد.
چکیده نکات
بحثی درباره بیان مصادیق و تاویلات در آیات
تأويل يعني بيان تجسم و تجسد خارجي هر امری
نظر شما