فلسفه تفسیر
جلسه 19- در تاریخ ۲۱ فروردین ۱۳۹۲
چکیده نکات
هرمنوتیک فلسفی و تفسیر قرآن
پیاده سازی جلسه نوزدهم
بسم الله الرحمن الرحیم
هرمنوتیک فلسفی و تفسیر قرآن
عمده مباحث فلسفه تفسیر تنها به قرآن مربوط نيست بلکه در واقع شامل تفسير نصوص و متون ديني، اعم از قرآن و غیر قرآن نیز میشود.
بحث «هرمونتيك» بحث تفسير قرآن است، بلكه «هرمونتيك و تفسير نصوص» يا حتي متون كه اعم از قرآن است. قرآن اخص از نصوص و نصوص اخص از متون است. منظور از اين بحث اين است كه نهاد «هرمونتيك» با تفسير متون چه تفاوتی دارد؟
همانطور که قبلا بیان شد در تفسير متون ديني سه نظر راجع به تفسير متون بخصوص قرآن، وجود دارد. قرآن كتابي براي استفاده همگان است «و لقد يسّرنا القرآن للذكر» بنابراين قرآن نه تنها كمك نميخواهد بلكه هر كسي با زبان و قواعد عربي آشنا باشد. ميتواند از قرآن استفاده كند. مدل اين را در متن مقدسي مثل انجيل میبینید، همانطور كه پروتستانها قائل به همه كشيشي هستند؛ يعني همه ميتوانند انجيل را تفسير كنند. اين مدل اول ميگويد: ما نهاد خاصي براي تفسير نميخواهيم. نه به روايات احتياج داريم و نه به نهادي از حوزه و يا در ادبيات مسيحيت، نه به كليسا احتیاج داریم و نه به كشيش، لذا عده ای بر این اساس معتقدند که همه ميتوانند قرآن را بفهمند.کما این که افرادی همچون مهدی بازرگان چنین نظری داشتند. نظر دوم: در قبال اين نظر، كلام اخباريون است كه ميگويند قرآن كتاب معمّا گونه است و کسی به قرآن راه پيدا نميكند، مگر از طريق اهلبيت، لذا اين گروه قائل بودند كه ظواهر قرآن حجت نيست، البته با مسامحه ميگوييم كه ظواهر قرآن حجت نيست، در واقع بايد گفت: اصلا برای قرآن ظهوري نيست و ظهورهای قرآن ظهور نما است. نظر سوم: انديشهای است که حضرات معصومين علیهم السلام اين نظر را ترويج كردهاند؛ بزرگان و علماي ما به آن اعتقاد دارند. كه بر اساس این نظر قرآن كتابي براي پند و اندرز است و معناي آن اين است كه هر كسي با هر درجه علمی بتواند از آن استفاده کند «إن للقرآن ظهرا و بطنا» لذا ائمه فرمودهاند: اگر خواستيد قرآن و يا حتي روايات ما را بفهميد بايد در يك حد از تخصص باشيد و عام، خاص، مطلق، مقيد و... را بشناسید و الا تفسیر شما مانند آن كسي خواهد شد كه نان و انار دزديد و آنها را صدقه داد و امام با آیه «إنما يتقبل الله من المتقین» به او استدلال كردند. از طرف دیگر با اين نیز مخالف بودند كه قرآن را يك كتاب معماگونه و بسته تصور شود....... كه کسی كنه محتواي آن را نميفهمد مگر عدهای انگشت شمار تصور کنند. لذا ميفرمودند: «إن هذا و ما شابهه يعرف من كتاب الله» اصل روایت بیاید سال گذشته اين بحثها را مطرح کردیم كه سه انديشه افراط، تفريط و اعتدال در مورد تفسیر قرآن وجود دارد. که نیاید این بحث با آن مباحث اشتباه گرفته شود. بحث امروز اين است كه «آيا متون ديني مانند قرآن، قابل تفسير هستند يا خیر؟»، «آيا متون ديني مفسر محور هستند يا خیر؟» «آيا متون ديني غير از آنچه كه فهمنده يا مفسر برداشت ميكند واقعيتي دارند يا خیر؟» آیا اصول فقه براي فهم قرآن و روايت کارآیی دارد یا خیر؟ «آيا ما در نصوص دینی با يك مراد مواجهيم يا با صدها مراد؟» اهل دقت متوجه میشوند كه اين دو بحث هيچ ارتباطي با یکديگر ندارند. با توضیح اين بحث فرق اين دو با هم روشن ميشود.
يك قرائتي داريم كه در ادبيات روشنفكري امروز به «قرائت سنتي از متون» مشهور است. مراد از اين اصطلاح آن است كه ما با يك سري متن مانند قرآن و حديث مواجه هستیم؛ گوينده معناي خاصي را در نظر داشته و كلماتي كه القاء كرده است را براي ما القاء كرده است، ما هم ممكن است گاهی به مراد او برسيم و گاهي هم اشتباه كنيم و به مراد او نرسيم. يك سري قواعد را نیز يا خود گوينده يا عقلاي عصر تنظيم كردهاند كه اگر ما آنها را مراعات كنيم درصد خطا دو فهم مراد متلکم خيلي كم ميشود. پيش فرض ما براي خواندن كتب اصولي در تمام مقاطع همین است. يك سري آيه و روايت داريم كه بايد متن آنها را بفهميم. خدايي كه اين آيات را و ائمهاي كه اين روايات را خلق كردهاند معنايي که از اين متون ارائه كردهاند، واحد است يعني اينگونه نيست كه هر كسي هرگونه خواست از این متون برداشت كند و بعد از آن، گوينده بگويد: من همين معنا را اراده کرده بودم. نه، وقتي خدا ميفرمايد: «قل هو الله احد» یا «لله علي الناس حج البيت» از این جمله معنايي را اراده كرده است و ما هم موظف هستیم با رعايت هنجارهاي عقلاء يا خالق متن، مراد او را استخراج کنیم و متن صامت را به متن ناطق تبديل كنيم. علت اين كه در اصول اصالة الإطلاق، اصالة الظهور، اصالة العموم، عام و خاص، مطلق و مقيد، ظهور اوامر در وجوب، ظهور نواهي در حرمت، مجمل و مبين و ديگر قواعد اصولي را میخوانیم چيست؟ اين قواعد، راههای صحیح استخراج مراد متکلم است. البته گاهي ممكن است شارع يك سري قواعد را اضافه کند و بگويد: كلام من محكم و متشابه دارد، محكم را اتخاذ كنيد؛ ولي در متشابه به معصومين مراجعه كنيد. بالاخره قواعدي جعل شده است كه ما اين متون را بفهميم؛ اگر این قواعد را مراعات كنيم درصد خطا در تفهیم مراد گوینده پايين ميآيد و اگر مراعات نكنيم درصد خطا بيشتر ميشود. بايد تلاش كنيم خالي الذهن به سراغ معنا کردن اين متون چه قرآن و چه كلام معصومين برويم و الا سر از تفسير به رأي در مياوريم. پیش فرض کسی که اصول فقه میخواند این موارد است. نصوص را به نصوص ظاهر و صريح كه ايدهآل است. و نصوصي كه مجمل و متشابه است ـ البته، مجمل را تعبير خوبي نميدانيم، مبهم است تقسیم میکنیم. همه حوزويان در طول تاريخ اين پيش فرض را را در تحصیل اصول فقه داشتهاند. يك سري سوالات ديگر: " آيا لازم است به شأن صدور، نزول و... آشنا باشيم و قرائن حاو ي آن زمان را بدانیم البته مراعات كردن آنها تا حدودي خوب است. سوال ديگر:«من كه فهمنده قرآن هستم، آيا شخصيت من، گفتمان من و... در فهم نص تاثیر دارد؟» ميگوييم فيالجمله تاثیر دارد ولي نه صد در صد؛ چون قرآن میفرماید: «السارق و السارقة فاقطعوا ايديهما» اگر اين آیه را به انسان صلح كل، ليّن، آرام و... بدهند، در تفسیر آن ميگويد مراد از آيه اين است كه دست زن و مرد دزد از بيت المال را قطع كنيد و آنها را در مناصب حكومتي قرار ندهيد، تا نتوانند دزدي زیادی انجام دهند. باز كساني كه از همین روحیه آرام برخوردار هستند ميگويند: «آن قدر مال به آنها بدهيد كه ديگر نيازي به دزدي نداشته باشند» اين مطالب را گفتهاند و چاپ هم شده است. اما ما ميگوييم معنای آیه اين است كه بايد دست آنها از بدنشان جدا شود؛ همين آیه را اگر به كسي كه مصيبت دزد خورده است و از این ماجرا ناراحت است بدهند، و خشونت ميگويد معنای آیه همين قطع كردن دست است. مرحوم آقاي دکتر ابوالقاسم گرجي كه انسان فاضلی هم بود ولي نميدانم چرا اين برداشت را كرده است كه تفسیر دومي را گفته است كه دست دزد را قطع كنيد یعنی از بیت المال بنابر این اينطور نيست كه بگوييم تفسیر نصوص تابع فهم فهمنده است. ممكن است فرض كنيد كه يك آيه را به یک فاضل از طبقه يك و فاضل دیگری از طبقه سه بدهند كه برداشت آنها با یکدیگر متفاوت است؛ ولي خيلي با هم تفاوت ندارد. يا مثل كلامي كه از مرحوم مطهري نقل ميكنند كه فقه دهاتي بوي دهات ميدهد و فقه شهري بوي شهر ميدهد.
یکی از متفكرين غرب (ماخر)ميگويد: ما در تفسیر متون بايد يك اصل ديگر به نام "تفسير روانشناختي خالق متن " داشته باشيم يعني غير از اين اصول كه قديمي ها قبول دارند بايد يك نكته مهم ديگر هم مراعات شود كه انسان گوينده نص را چه از نظر زمان، محيط، خانواده، طرز تفكر و گفتمان، را بايد درك كند. یعنی ما علاوه بر مراعات اين اصول بايد ببينيم فلان روايت را كدام شخصيت گفته است، در چه زماني گفته است، در چه مكاني گفته است، آيا گفتمان انقلابي داشته يا غیر انقلابی گفتمان آرام داشته یا غیر آرام و لذا ميگويد هر متني بايد تفسیر روانشناختي خالق متن بشود. مثلا فرض كنيد كه ميگوييد اين حديث را پيغمبر فرمودهاند يا بلا تشبيه عمر گفته است؟ ممكن است متن حديث يكی باشد، ولی گفتمان حضرت رسول با او خيلي متفاوت است. يا اينكه اين روايت را امام كاظم فرمودند يا مثلا امام صادق ، درمدينه گفته شده است يا در عراق؟ يا اينكه خود گوينده چه طرز تفكري دارد؟ و متد فکری یا ممکن است يك متن را فقيه عجم بگويد يا فقيه عرب، كه در فهم و تفسیر متن تاثیر دارد. يا در آيه «السارق و السارقة...» ما بايد تفسير روانشناختي كنيم تا درست مراد متکلّم بفهميم. البته اين آقاي «ماخر» قبول دارد كه نصوص معنا دارند، معناي واحدي هم دارند، قابل دريافت نیز هست و غير قابل دريافت نیز هست. يعني قابل اصابت و خطا است و واقعيت هم يكي بيشتر نيست منتها بايد اصول «تفسيري عقلا» و جريان «روانشناختي» را نیز مراعات كرد. به نظر ما نظر آقاي ماخر كه در غرب طرفدار دارد همان نظر اول است، چون ما هم همين حرف را به نوعی داریم كه شايد آقاي ماخر كمي آن را پر رنگ كرده باشد. ما هم قبول داريم كه بايد گوينده، شأن نزول، شأن صدور، قرائن حافه و... را در نظر گرفت. يعني اينطور نيست كه وقتي میخواهيم نصي را تفسير كنيم، فارق از همه چيز باشيم. ما روي سیاق قرائن قبل و بعد خيلي تأكيد ميكرديم. واقعا يك جمله را اگر از امام صادق باشد به يك نوعي باید قضاوت کنیم و همان جمله اگر از امام رضا باشد، به گونهي ديگر. لذا تفكر «ماخر» همان تفكر ما است، با اين تفاوت كه ما تمام اين شرايط را در كنار سایر عناصر ميآورديم، ولي ايشان بخش خاصی براي آن باز كرده است و گفته است «تفسير دستوري» و «تفسير روانشناختي» دستوري همان objective است كه محسوس و قابل تجربه است و بخش ديگر كه حدس و گمان است ميشود Subjective كه جنبهي تجربي كمتر دارد. در مقابل، آن چه كه امروزه مطرح است و البته با روش ما تفاوت زیادی دارد، «هرمونتيك فلسفي» است. افرادي مثل «هيدگر» و «گادامر» و قبل از آنها «آگوستين» ميگويند؛ ما در اصل با هيچ واقعیتي مواجه نيستيم، يعني وقتي قرآن را باز ميكنيد فهمنده خود شما هستيد و هر چه برداشت كنيد، صحیح است. چيزي شبيه مصوبه در فقه و اینکه لوح محفوظ، خالي است. لذا ما به تعداد مراجعه كننده به قرآن فهمنده داريم. و حتي ميگويند: مفسّر از خالق متن بهتر ميفهمد. به لوازم اين نظر نیز باید وقت کنید. این نظر میگوید ما چيزي به نام «معرفت ثابت» نداريم بلکه نسبيت در معرفت و ارزشها داریم؛ اين هرمونتيك از همان نسبيت معرفت است و مفهوم متن فقط تابع فهم فهمنده است و شخصيت فهمنده بر متن تأثير زیادی دارد. يا در بخش اعتقادي آن به «پلوراليزم» يا «تكثرگرايي» ميرسيم. اينها در يك نظام حلقوي هستند و همديگر را ساپورت ميكنند، يعني اينها از «هرمونتيك فلسفي» شروع ميكنند به «نسبيت در معرفت» به «تكثر گرايي» و «پلوراليزم در باورها»میرسند؛ لذا ميگويند تمام اينها درست است. مسيحي، يهودي، هندو و... به همين ميرسند و يك سري مشتركاتي هم درست ميكنند. پس در اين «هرمونتيك» ميگويند ما خودمان بايد متن را بفهميم و رجوع به روايات، اصول علما و عقلاء و... معنا ندارد. اصطلاحاً ميگويند فهم «هرمونتيكي» از نصوص که این شیوه به هر حال طرفداراني دارند.
چکیده نکات
هرمنوتیک فلسفی و تفسیر قرآن
نظر شما