header

فلسفه تفسیر

جلسه 20
  • در تاریخ ۰۴ اردیبهشت ۱۳۹۲
چکیده نکات

دو شکل تفسیر به رأی در ترازوی نقد

پیاده سازی جلسه بیستم

بسم الله الرحمن الرحیم

دو شکل تفسیر به رأی در ترازوی نقد
بحثی هفته‌ی گذشته تحت عنوان آسیب‌شناسی متون تفسیری و آسیب‌شناسی تفسیر مطرح کردیم عقیده‌ی من این است که بحث‌های فلسفی تفسیر الزم است تا بحث‌های خود تفسیر الآن یعنی جای خلأ آن بیشتر احساس می‌شود. در مباحث آسیب‌شناسی گفتیم باید به موارد آسیب‌ها اشاره کرد که یکی از آن‌ها را هفته‌ی گذشته تحت عنوان ظاهرگرایی افراطی گفتیم، عقیده‌ی ما این است که ظاهر قرآن حجّت است منتها این ظاهرگرایی اگر به افراط برسد یکی از نشانه‌های آن این است که با عقل مسلّم نسازد، ما مأمور نیستیم ظاهری اخذ کنیم که با عقل مسلّم یا سایر مسلمات دین نسازد،. ظاهرگرایی افراطی همان ورطه‌ی هولناکی است که افرادی در آن قرار گرفتند. آسیب دیگری که به عنوان آسیب دوم مطرح می شود تحت عنوان «تأویل‌گرایی افراطی»است، طبیعتاً این عنوان اوّلاً می‌طلبد، که ما مفهوم‌شناسی کنیم منظور ما چیست، از نظر خانواده این مدل تفسیر در کدام خانواده است، مثلاً جزء تفسیر به رأی است یا پدیده‌ی جدیدی است، چون اگر خانواده‌ی آن را بشناسیم می‌توانیم برای اثبات بطلان آن استدلال کنیم، مثلاً اگر ثابت شد که جزء تفسیر به رأی است دیگر بطلان آن نیاز به اقامه‌ دلیل جدید ندارد.در این جا به دنبال این هستیم که به نوعی تبار شناسی کنیم که متدلوژی تفسیر گرایی افراطی چیست؟ 
کدام فرقه‌ها مبتلا هستند، کدام نیستند، این مجموعه مباحثی که باید بررسی شود. 
اوّلین بحث تحت عنوان مفهوم‌شناسی و تبارشناسی تأویل‌گرایی افراطی است. باید این نکته را دقّت کنیم که می‌دانید ما یک تفسیر به رأی داریم، یک تفسیر عن اجتهادٍ داریم،و  یک تفسیر که امروزه تفسیر اثری می‌گویند. 
یک تفسیر، تفسیر به رأی است، با این نهاد و اصطلاح باید آشنا باشید، قبلاً هم راجع به این تفسیر صحبت کردیم، منظور از تفسیر به رأی تفسیری است که مفسّر بدون اعتماد به ابزار لازم در تفسیر قرآن تکروی کند، اگر یک مفسّری در تفسیر قرآن تکروی و بدون ابزار لازم قرآن را تفسیر کند این تفسیر به رأی می‌شود، طرف خیلی اطلاعات دینی ندارد، شاید عربی هم درست نداند، آن ریزه‌کاری‌های ادبی، آن نکات دقیق را نداند به تفسیر قرآن می‌پردازد، این نوع از تفسیر، تفسیر تکروانه و بدون استفاده از ابزار مناسب را  تفسیر به رأی می نامیم، تفسیر به رأی یک مصداق دیگر هم دارد؛ تفسیری است که طرف اصرار دارد اندیشه‌های خود را بر قرآن تحمیل کند.قصّه‌ی آن را دزد را بارها گفتیم که می‌دزدید صدقه می‌داد آن باور خاصی نداشت، فقط در سوره‌ی انعام خوانده بود «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزى‏ إِلاَّ مِثْلَها» برداشت کرده بود که باید بدزدد و صدقه بدهد، چون وقتی می‌دزدد یک برابر معادل ضامن می‌شود، ولی وقتی که می‌خواهد بگیرد، ده برابر می‌گیرد، مشکل او این بود که تسلّط نداشت، تسلّط کامل نداشت که آن طرف را هم بخواند «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ» ‏ این مصداق تفسیر به رأی می‌شود، امّا یک تفسیر به رأی داریم که طرف به هر قیمتی شده می‌خواهد باورهای خود را از قرآن بیرون بکشد، استخراج کند و قرآن را بر باورهای خود تطبیق بدهد؛ مثلاً فرض کنید در اقتصاد فکر سوسیالیزم دارد و با سرمایه‌داری مخالف است. می‌گوید مثلاً این گوساله‌ای که در قرآن مطرح می‌شود، منظور فکر سرمایه‌داری است که باید از آن پرهیز کرد، این هم که می‌گوید «أُشْرِبُوا فی‏ قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ» یعنی دل این‌ها مایل به سرمایه‌داری بود، کاپیتالیزم بود، سؤال این است که چرا این جناب مفسر چنین استنباطی را از قرآن دارد؟ چون مخالف کاپیتالیزم است، چون می‌خواهد از سوسیالیزم دفاع کند، من مثال اقتصادی زدم برای این‌که واقعاً واقع شده است.
این هم تفسیر به رأی است و لذا اگر دقّت کنید تفسیر به رأی اوّلی اسم آن را غفلت می‌گذاریم؛ زیرا فرد  ویژه‌دان نیست ولی کار ویژه‌دان‌ها را می‌خواهد بکند، متخصّص نیست می‌خواهد ادای متخصّص‌ها را دربیاورد ولی  اسم این دومی را باید خیانت و جنایت بگذاریم زیرا می خواهد اندیشه‌ی خود را بر قرآن تحمیل کند، ولی هر دو تفسیر به رأی است لذا تفسیر به رأی را اگر تقسیم کنیم به تفسیر تکروانه، با تکروی، بدون تسلّط به سلاح لازم یا تفسیر با ذهنیّت خاص یعنی ذهن سانسور شده و قالب‌بندی ، می‌رود که  فی الواقع برای اندیشه‌های خود تعریف پیدا کند، این دو تفسیر به رأی است ولو ممکن است از  یک مجتهد صورت بگیرد، اگر این حالت پشت قضیه باشد تفسیر به رأی می‌شود. مقابل این تفسیر که به آن تفسیر به رأی می‌گویند تفسیر دیگری وجود دارد که به آن «تفسیر عن اجتهادٍ» می گویند؛ مثلاً یک استاد درس خارج که یک مطلبی را مطرح می‌کند وقتی از او سؤال می‌کنند از قرآن شاهد می‌آورد، فرض هم بر این بگذارید که این فقیه و این باعث درس خارج تتبّع لازم را کرده، ما در قرآن آیات کم نداریم که می‌شود از آن بهره برد، برای احکام ایجابی یا سلبی کاری که مشتریان ما می‌کنند، ما نام این را تفسیر عن اجتهادٍ می‌گذاریم، نه بدون ابزار لازم است و نه می‌خواهد اندیشه‌ی خاصی را بر قرآن تحمیل کند، برعکس می‌خواهد اندیشه‌ی خود را از قرآن اخذ کند، این تفسیر  را متأسفانه برخی تفسیر به رأی می‌دانند، بعضی از اخباری‌ها می‌گویند ظاهر قرآن حجّت نیست وقتی فقیهان بر اساس اجتهاد از قرآن استنباط می‌کنند این تفسیر را تفسیر به رأی می‌گویند، در حالی که ما اوّلی را محکوم می‌کنیم ولی از دومی دفاع می‌کنیم. یک تفسیر سومی داریم تفسیر اثری یعنی تفسیر بر اساس روایات، مشهدی در تفسیر کنز الدقایق چه کار می‌کند، مرحوم صاحب البرهان چه کار می‌کند، مرحوم حویزی در نورالثقلین بر اساس روایات، این‌ها نه تفسیر به رأی می‌کنند، نه تفسیر آن‌ها عن اجتهادٍ است، قرآن را مطرح می‌کنند، یکسری روایات در ذیل آن آیه پیدا می‌کنند می‌آورند و کمتر هم ورود به آیه پیدا می‌کنند، شما نورالثقلین را ببینید، قرآن بهرامی را ببینید، سه روند تفسیر دارند؛ تفسیر به رأی، تفسیر عن اجتهاد، تفسیر اثری، تفسیر به نقل و به روایات، به هر روی تأویل‌گرایی افراطی داخل تفسیر به رأی است، این‌جا نتیجه می‌گیریم اگر عن اجتهاد کسی تفسیر کند با اعتماد به ابزارهای لازم من العقل و النّقل، این دیگر تفسیر تأویل افراطی که ما می‌گوییم نیست، تأویل‌گرایی افراطی این است که مفسّری با اعتماد به اندیشه‌های خود تلاش کند، آیات را با اندیشه‌های خود تطبیق بدهد یا از ابزار مناسب استفاده نکند و آیات را توجیه کند، البتّه این همه‌ی معنای تأویل‌گرایی افراطی نیست، من احساس کردم اوّل خانواده‌ آن را بگویم بهتر است، این‌ها از روی خانواده‌ی آن معلوم شد، یعنی در دسته‌بندی‌ها اگر ردیف و صف بخواهیم تشکیل بدهیم این تفسیر در تفسیر به رأی می‌رود، امّا از نظر مفهوم‌شناسی معمولاً وقتی می‌گویند تأویل‌گرایی یعنی آیات قرآن را به یک پدیده‌هایی دورازظاهرخودقرآن تطبیق بدهید، این‌ها را تأویل ببریم به طبیعت، به افراد، به عقول، به افلاک که وقتی مثال می‌زنید کاملاً حس می‌کنید یعنی کاملاً این معنا با شما دوست می‌شود، تأویل بردن ظواهر قرآن به پدیده‌های طبیعی، طبیعی که می‌گویم به معنای عام آن‌که با مثال‌ها معلوم می‌شود این‌ها را تأویل‌گرایی می‌گویند، البتّه ممکن است یک حدّ معقولی تأویل داشته باشد امّا وقتی این حد پررنگ می‌شود  بی‌مزه می‌شود، دور از ظواهر قرآن می‌شود. از نظر روش بحث بعدی پس از مفهوم‌شناسی و تبار‌شناسی فکر می‌کنم روش‌شناسی را مطرح کنیم که در این روش‌شناسی من خود به خود موقعیت آن را هم می‌گویم. یعنی فرقه‌هایی که به این نوع آسیب مبتلا شدند لذا می‌گوییم هم روش‌شناسی و هم موقعیت، در روش‌شناسی تأویل‌گرایی افراطی طبق سلیقه‌ی خود یا برخی نوشته‌ها می‌توانیم به سه روش اشاره کنیم؛ یک روش که خیلی شایع است روش رمز است، یعنی این‌ها می‌آیند آیات قرآن را رمز  از یکسری از پدیده می‌گیرند، مثلاً باطنیه از اسماعیلیه از شیعه، صوفیه، عرفا، غُلات شیعه، فلاسفه و...البتّه می‌دانید که این‌ها عام وخاص من‌وجه هم است یعنی ممکن است کسی از فلاسفه باشد از غلات هم باشد، نسبت این‌ها عام و خاص من‌وجه است، این‌ها بسیاری از آیات قرآن یا بگوییم همه را رموز قرار می‌دهند، مثلاً عرفا، صوفیه، فلاسفه بسیاری از آیات قرآن را اشاره به نفس و عقل و افلاک گرفتند، اگر یک مقدار اطلاعات فلسفی شما کم باشد نیاز به توضیح دارد، می‌دانید که فلاسفه می‌گویند خدای متعال عقل اوّل را آفرید و عقل اوّل خالق عقول بعد از خود شد و لذا این‌ها به عقول عشره معتقد هستند، بعد از عقول عشره به افلاک می‌رسند، افلاک نه‌گانه، افلاک تسعه و بعد می‌رسند به عالم طبیعت، خیلی از این آیات قرآن را گفتند رمز به این عقول عشره و افلاک تسعه و امثال ذلک است،قبلاً گفتیم غلات معمولاً خیلی از آیات را به اشخاص تفسیر می‌کردند، آن‌ها می‌گفتند این صلاتی که در قرآن است این نیست که شما می‌خوانید، این برای عوام است، صلاة اشاره به انسان‌ها است، انسان‌های خوب و اگر قرآن می‌گوید: «أقیمُوا الصَّلاة» یعنی شما با انسان‌های صالح ارتباط داشته باشید، دوست بدارید، به اهل بیت تفسیر می‌کردند، به بعضی از صلحا یا خوک و خنزیر و شراب این‌ها اشخاص هستند «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ» یعنی اشخاص، ولایت و پیروی از این‌ها حرام شده، گویا کل دین را به تولّی و تبرّی منحصر می‌کردند، اشاره به اشخاص می‌گرفتند، باطنیه از همه‌ی این‌ها استفاده می‌کردند، اسماعیلی‌ها گاهی به افلاک، گاهی به عقول عشره استناد می‌کردند، روش کار این‌ها به اصطلاح حمل آیات و رموز بود لذا می‌گوییم رمزی البتّه همه‌ی آن این نبود که تأویل‌گرایی این‌ها به رمز باشد، بلکه گاهی حمل بر مجاز بود. یک آیه‌ای را مثلاً حمل بر مجاز می‌کردند، در واقع به معانی بعیده تأویل می‌بردند، بدون این‌که درگیر حفظ ظاهر باشند، در آیه‌ی «وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسى‏ تَکْلیماً» دیدند اگر بخواهند بگویند «کلم الله» خدا صحبت کرد این بد می‌شود، پس خدا سر دارد، زبان دارد، اگر سر داشته باشد، زبان داشته باشد پس حتماً دست و پا هم دارد، ترسیدند که به تجسیم خداوند مبتلا بشوند، رفتند گشتند دیدند یکی از معانی کلام و کلّم یعنی زخمی کردن، گفتند: خدای متعال موسی را زخمی کرد، نه این‌که یعنی پنجه به چشم و دست و پای او انداخت بلکه با فراهم کردن محن و دردسر و امتحان‌های پی‌درپی و ابتلای جناب موسی به یک عده قوم زبان نافهم.
 خدا خلاصه موسی را زخمی کرد، او را ابتلا کرد، تأویل بردن یک آیه به این شکل، کلّم به این معنا، بعد جرح هم به آن معنا این در واقع به زعم آنان نوعی تاویل است .البتّه بعضی از آن‌ها آمدند قرائت قرآن را عوض کردند که روش سوم است، گفتند: چرا این‌طور بخوانیم به این شیوه می‌خوانیم «وَ کَلَّمَ اللَّهَ مُوسى‏ تَکْلیماً» انسان با خدا صحبت می‌کند، نخوانید «کَلَّمَ اللَّهُ مُوسى‏ تَکْلیماً» بخوانید «کَلَّمَ اللَّهَ مُوسى‏ تَکْلیماً» این‌طور می‌خواندند «إنَّمَا یَخْشَى اللَّهُ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءَ» می‌گفتند علما که از خدا نمی‌ترسند، آن طرف آن را می‌خوانیم «إنَّما یَخْشَى اللَّهُ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءَ» حالا شاید شوخی به حساب آن‌ها گذاشتند؛ لذا در این بحث دوم در روش‌شناسی روش رمز، روش حمل بر مجاز، اسم این روش را من تحریف می‌گذارم یعنی قرائت را عوض کنیم

۸۲۴ بازدید

نظر شما

کد امنیتی
مطالب بیشتر...
چکیده نکات

دو شکل تفسیر به رأی در ترازوی نقد