header

اصول فقه-تعارض ادله

جلسه 67
  • در تاریخ ۰۱ بهمن ۱۳۹۸
چکیده نکات

مراد از موافقت با کتاب الله ، موافقت با روح قرآن است.
نقل سه سخن در این باره

تعارض ادله - اقتضای اسناد و اخبار در تعارض اخبار - روایات عرضه و طرح


برگه جلسه :

صفحه 1643 و 1644
رفتاری متفاوت با اخبار عرضه و طرح (در وقت تعارض و عدم آن)
در چند دهه اخیر (به حسب اطلاع ما) برخی از متفکران و پژوهشگران، تفسیر خاصی از موافقت و مخالفت روایتی با کتاب الله و سنت قطعی (در فرض تعارض روایات با یکدیگر و فارغ از آن)، ارائه داده‌اند که قابل توجه است. به عنوان مثال سید محمد باقر صدر ـ قدس سره ـ بعد از بحثی طولانی از روایات عرضه و طرح بر اساس تلقی گذشتگان از آن‌ها و نقض‌ها و ابرام‌ها (ی به نظر ما: غیر ضرور!) می‌فرماید: 
«قد أشرنا فیما سبق إلی أنه یمکن تفسیر مفاد هذه الاخبار بنحو آخر لایحتاج معه الی جل الابحاث المتقدمة و ذلک التفسیر هو: أنه لا یبعد أن یکون المراد من طرح ما خالف الکتاب الکریم، أو ما لیس علیه شاهد منه، طرح ما یخالف الروح العامة للقرآن الکریم و ما لا تکون نظائره و أشباهه موجودة فیه. و یکون المعنی حینئذ أن الدلیل الظنی إذا لم یکن منسجما مع طبیعة تشریعات القرآن و مزاج أحکامه العام لم یکن حجة. و لیس المراد المخالفة و الموافقة المضمونیة الحدّیة مع آیاته. 
(جلسه شصت و هفتم)
فمثلاً لو وردت روایة فی ذم طائفة من الناس و بیان خِسَّتهم فی الخلق أو أنهم قسم من الجن، قلنا أن هذا مخالف مع الکتاب الصریح فی وحدة البشریة جنساً و حسباً و مساواتهم فی الانسانیة و مسؤولیاتها مهما اختلفت اصنافهم و ألوانهم. و أما مجیء روایة تدل علی وجوب الدعاء عند رؤیة الهلال مثلا فهی لیست مخالفة مع القرآن الکریم و ما فیه من الحث علی التوجه إلی الله و التقرب منه عند کل مناسبة و فی کل زمان و مکان. 
و هذا یعنی أن الدلالة الظنیة المتضمنة للاحکام الفرعیة فیما إذا لم تکن مخالفة لأصل الدلالة القرآنیة الواضحة تکون بشکل عام موافقة مع الکتاب و روح تشریعاته العامة، خصوصا إذا ثبتت حجیتها بالکتاب نفسه. و مما یعزّز هذا الفهم، مضافاً الی أن هذا المعنی هو مقتضی طبیعة الوضع العام للائمة المعصومین (ع) و دورهم فی مقام بیان الاحکام الامر الذی کان واضحا لدی المتشرعة و رواة هذه الاحادیث أنفسهم و الذی علی أساسه أمروا بالتفقه فی الدین و الاطلاع علی تفاصیله و جزئیاته التی لا یمکن معرفتها من القرآن الکریم مما یشکل قرینة متصلة بهذه الاحادیث تصرفها الی إرادة هذا المعنی. 
ما نجده فی بعضها من قوله (إن وجدتم علیه شاهدا أو شاهدین من الکتاب) فإن التعبیر بالشاهد الذی یکون بحسب ظاهره أعم من الموافق بالمعنی الحرفی مع عدم الاقتصار علی شاهد واحد خیر قرینة علی أن المراد وجود الامثال و النظائر لا الموافقة الحدیة. و قد جاء هذا المعنی فی روایة الحسن بن الجهم عن العبد الصالح: «قال: إذا جاءک الحدیثان المختلفان فَقِسهما علی کتاب الله و احادیثنا فإن اشبهها فهو حق و إن لم یشبهها فهو باطل». 
و هذه الروایة و إن کانت واردة فی فرض التعارض إلا أنها بحسب سیاقها تشیر الی نفس القاعدة المؤکد علیها فی مجموع أخبار الباب. و علی هذا الاساس یتضح أنه لا یستفاد من أخبار الطرح إلغاء الادلة الظنیة المعارضة مع الکتاب الکریم معارضة لا توجب إلغاء أصل مفاد قرآنی واضح کما فی موارد التعارض غیر المستقر بل التعارض بنحو العموم من وجه أیضا و إنما نحکم بسقوطها فی مورد المعارضة بمقتضی القاعدة المتقدم شرحها فی المسألة السابقة».
مفاد فوق مورد تایید دیگران نیز واقع شده است. به همین دلیل برخی از معاصران پس از اشاره به برخی روایات مورد گفتگو گفته‌اند:
«لو ارید بالتوافق فی هذه الاخبار التوافق فی المؤدی ـ علی ان یکون مضمون الحدیث مفادا باطلاق او عموم کتابی ـ لزم من ذلک عدم جواز الاخذ بالمخصصات فهذا قرینة واضحة علی ان المعنی بها التوافق الروحی و قد ورد اعمال هذا المنهج فی بعض الاخبار و هو قرینة علی ارادة التوافق الروحی فی الاخبار السابقة».2 
قائل سپس به برخی از موارد اعمال در روایات اشاره می‌کند،3 که البته می‌توانست موارد مناسب تری پیدا کند.
ـ  بالاخره ـ برخی از محققان بعد از اشاره به مخالفت به تباین، عموم من وجه و عموم مطلق، مورد اخیر را مخالفت نمی‌داند، مورد دوم را هم از موارد اعمال مرجحات بر می‌شمارد و در مورد اول داوری به نفی می‌کند (و اما المخالفة بالتباین فلا مورد له [لها] بعد شعور الوضّاعین بعدم رواج اکاذیبهم ما لو کانت المخالفة صریحا مع ظاهر الکتاب)4 
سپس ادامه می‌دهد: «المراد من المخالفة هنا هی المباینة مع صمیم الدین و روح الشریعة الغرّاء مباینة مع اهدافها و اغراضها الهادفة الی اِسعاد الامة فی دنیاهم و آخرتهم ...فلیس المراد: الموافقة او المخالفة الحرفیة مع الکتاب و انما هی مخالفة جوهریة...».
(پایان جلسه)

----------------------------------------------------------------
1. بحوث فی علم الاصول، ج7، صص335 ـ 333.
2. (محاضرات) السید علی السیستانی، قاعدة لا ضرر و لا ضرار، ص215و216.
3. همان، ص216.
4. محمد هادی معرفة، تفسیر الاثری الجامع، ج1، ص222و223.
5. همان، ص224و225.



مشروح درس :

بسم الله الرحمن الرحیم
رسیدیم به یک رفتار متفاوت از علما در مورد روایات عرضه و طرح که دیروز از آقای صدر اشاره کردیم و دیروز گفتم این رفتار از دو سه نفر سر زده است که کنار هم بوده اند و هم دوره هم هستند و عبارت ها هم بعضا شبیه به هم هست اما بعد به ذهنم رسید که این رفتار را بشود به خیلی وقت قبل برگرداند نزدیک به هزار و دویست سال قبل. یک عبارتی دارد یونس بن عبدالرحمن ایشان می گوید برخی از آقایان به من می گویند تو نسبت به روایات اهل بیت سخت گیری می کنی. من اگر سخت گیری می کنم به خاطر این است که من خودم از اهل بیت شنیدم که فرمودند هر چه از ما به شما رسید بر قرآن عرضه کنید. اگر کار ایشان یک کار طبیعی بوده است مانند کار دیگران عام و خاص را که هیچی، مطلق و مقید هم که هیچی، تباین هم که اصلا معلوم نیست داشته باشیم پس این سختگیری یونس چه بوده است که مورد باز خواست قرار می گرفته است؟ من حدس می زنم این رفتار بیش از پنج شش دهه ی اخیر که نقل کردیم سابقه دار باشد ولی نیاز به وقت گذاشتن دارد.
دیروز اصل مطلب را بیان کردیم امروز می خواهیم مطالبی را در تکمیل آن مطالب بیان کنیم.
حرف آقای صدر این شد که این روایاتی که می فرماید بر قرآن عرضه کنید نه یعنی طابق النعل بالنعل بلکه مطابقت کلی مراد است یعنی یک کسی یک مطالعه ی مجموعی از قرآن داشته باشد و قرآن را یک بسته مطالعه کند اموری را می فهمد به تعبیر ایشان مزاج عام، روح عام، طبیعت تشریع به دست می آورد و بعد باید بر قرآن عرضه کند و با این مفاهیم مقایسه کند نه با الفاظ قرآن. مثلا گاهی برخی روایات داریم راجع به برخی از اقوام یا برخی از شهرها مثلا راجع به کردها یا نسبت به برخی از شهرها حالا ممکن است یک قضیه ی خارجیه باشد که هیچ اما برخی موارد قضیه ی خارجیه نیست مثلا در مورد اجداد آن ها است مثل این که از جن بوده اند و امثال این ها که معلوم است که یک قضیه ی خارجیه نیست، ایشان می گوید این روایت ها مخالف روح قرآن است، ما آن چه که در قرآن می بینیم وحدت بشری است مساوات انسانی است (البته کاری به تفاوت های معنوی نداریم) طبیعتا باید این روایت ها را کنار بگذاریم وگرنه اگر این طور نگوییم بلکه بگوییم حتما باید مخالفت حرفی داشته باشد، فرض کنید یک روایتی وارد شد دعا عند رؤیت الهلال مثلا و روایات هم می گوید بر قرآن عرضه کنید و یک شاهد بیابید، کجا ما می توانیم شاهد برای دعا عند رؤیت الهلال پیدا کنیم؟ ولی اگر روایت معتبر باشد (بحث تعارض را هم کنار می گذاریم چون این روایات مختص باب تعارض نبود) آیا فقیه توقف می کند در فتوا به استحباب دعا عند رؤیت الهلال؟ یا مناسباتی که آمده است مثلا اول ماه این کار را انجام دهید، وسط ماه این کار را انجام دهید، روز پنجشنبه این کار را انجام دهید و ... این ها با روح قرآن مطابقت دارد چون روح قرآن دعوت انسان ها است به دعا، به تقرب به هر وسیله ی مشروعی این روایات مطابقت حرفی با قرآن ندارد ولی مطابقت با روح قرآن دارد شاهد هم دارد.
ایشان برای این که خوب پایه ها را محکم کند می فرماید: اصولا ما وقتی که نقش ائمه در بیان احکام را نگاه می کنیم متوجه می شویم که ائمه نقش عظیمی در بیان احکام داشته اند، احکامی که بعضا در قرآن بوده است و بسیاری هم در قرآن نبوده است، یعنی ایشان تمسک می کند به سیره ی ائمه و رفتاری که اصحاب ائمه داشته اند، تلقی ای که اصحاب ائمه داشتند، اصحاب ائمه این طور نبوده اند که وقتی حدیثی را از امام صادق ع می شنیدند و احساس مخالفت نکردند باز هم به دنبال کسب موافقت باشند. الآن هم رویه همین است که اگر حدیث معتبری برسد که احساس مخالفت هم در مورد آن نباشد دیگر به دنبال شاهد خاص نمی روند.
عبارت شهید صدر: آن چه که محکم و استوار می کند فهم بالا را مضافا به این که این معنا کردن ما مقتضای طبیعت وضع عام ائمه است یعنی وضعیتی که ائمه داشته اند و نقششان در بیان احکام، وضعیتی که واضح است لدی المتشرعه و رواة الحدیث والذی علی اساسه امروا بالتفقه فی الدین و الاطلاع علی تفاصیله و جزئیاته این ها که معلوم نیست، لایمکن معرفتها من القرآن الکریم، این ها از قرآن فهمیده نمی شود، پس نقش ائمه چه می شود؟ باز می گوید این ها تشکیل می دهد مما یشکل قرینة متصله به این احادیث که تصرفها منصرف می کند روایات را به این معنایی که ما می گوییم، آن چه که محکم و استوار می کند فهم بالا را این روایت حسن بن جهم است.
روایت حسن بن جهم از عبد صالح (امام رضا ع): اذا جاءک الحدیثان المختلفان فقسهما علی کتاب الله و احادیثنا یعنی احادیث مسلم ما، فان اشبهها اگر شباهت داشت، شاهد داشت فهو حق و ان لم یشبهها فهو باطل.
آقای صدر می خواهد بگوید این روایت نمی خواهد بگوید مطابقت حرفی بلکه همان مطابقتی که ما بیان کردیم را بیان می کند. البته این روایت در مورد زمان تعارض است و عمده بحث ما فارغ از بحث تعارض است. ایشان می گوید این روایت اگر چه وارد شده است در فرض تعارض اما امام نمی خواهند بفرمایند اگر تعارض بود باید مشابه حرف ما باشد اما اگر تعارض نبود لازم نیست مشابه حرف ما باشد، امام ضابطه ای که بیان می کنند (که به مذاق ما بخورد) هر دو فرض را می گیرد. بعد هم ایشان نتیجه می گیرد که این روایات اصلا ارتباطی با مطابقت حرفی ندارد. البته ایشان نمی خواهد بگوید نباید مطابقت حرفی داد بلکه می خواهد بگوید مطابقت حرفی مورد این روایات نیست و الا این که یک روایت چه نسبتی با آیه دارد و چه باید بکنیم در جای خود محفوظ است و حکمش مشخص است، اگر عام و خاص مطلق یا مطلق و مقید باشد که اصلا تعارضی نیست و تخصیص و تقیید می زند و اگر عام و خاص من وجه بود مورد افتراقشان گرفته می شود و در مورد اجتماع برخی گفته اند قرآن مقدم است، مخصوصا اگر قرآن عام باشد و حدیث مطلق باشد که اشخاصی مثل آقای خویی می فرمایند دیگر تعارضی نیست چون مطلق با بیان، اطلاقش از بین می رود، برخی هم گفته اند معامله ی متعارضین می کنیم یا قائل به تخییر می شوند یا تساقط اگر هم تباین باشد کنار گذاشته می شود اما بحث بر سر این روایات است و این روایات ناظر به این مباحث نیست.
یکی از کسانی که هم عصر آقای صدر است آقای سیستانی است ایشان هم به یک مناسبتی در بحث لاضرر در کتاب قاعده ی لا ضرر تعبیر می کند به «توافق روحی»، ایشان می گوید: اگر بخواهیم غیر توافق روحی معنا کنیم خیلی از امور خراب می شود یکی از آن ها تخصیص های قرآن به خاص روایی یا مقید روایی است.
لو ارید بالتوافق التوافق فی المؤدی (همان مورد مورد) به طوری که باید مضمون یک حدیث استفاده شود به اطلاق یا عموم کتابی لزم من ذلک عدم جواز الاخذ بالمخصصات نگویید مخصص که مخالف نیست، نکته ی لطیف حرف آقای سیستانی این است، ما در روایت نداشتیم که مخالفت نداشته باشند بلکه داشتیم که باید موافق باشند، آیا عام قرآنی با خاص روایی موافق است؟ ایشان دست بر روی موافقت گذاشته است در حالی که همه قبول دارند که ما می توانیم عمومات قرآنی و مطلقات قرآنی را تخصیص و تقیید بزنیم پس اصل مطلب را انکار می کنیم و می گوییم مراد موافقت روحی است نه موافقت در مؤدی اگر این شد راه باز می شود چون عام و خاص مخالفت روحی ندارد.



۱,۰۰۰ بازدید

نظر شما

کد امنیتی
مطالب بیشتر...
دانلود صوت جلسه
چکیده نکات

مراد از موافقت با کتاب الله ، موافقت با روح قرآن است.
نقل سه سخن در این باره