فلسفه تفسیر
جلسه 27- در تاریخ ۲۰ آبان ۱۳۹۲
چکیده نکات
آسیب شناسی تفسیر و علوم تفسیری
پیاده سازی جلسه بیست و هفتم
بسم الله الرحمن الرحیم
آسیب شناسی تفسیر و علوم تفسیری
یعنی این که یک مفسر چه آسیب هایی در مسیر کارش وجود دارد، که باید این آسیب ها را بشناسد و پرهیز کند. موارد زیادی را در جلسات قبل گفتیم دو سه مورد دیگر باقی مانده است. به هر حال انسان هر چه که فکر می کند یک نکات جدیدی به ذهنش می رسد. ممکن است ما ده آسیب بیان کرده باشیم، دیگر خود شماها به عنوان متفکر، صاحب اندیشه انشاالله مواردی را پیدا کنید. ببینید یک آسیبی که ممکن است دامن یک مفسر را بگیرد، من تعبیر می کنم بیهوده گویی...متاسفانه برخی تفاسیر ما وقتی مطالبی را بیان می کنند نه دردی را در دنیا دوا می کند نه در آخرت.مرحوم جلال الدین سیوطی یک بحثی را در سیوطی مطرح کرده تحت این عنوان که اصل در مرفوعات یا مبتداست یا فاعل است. بعد هم که بحث از ثمره اش می کردیم ، هیچکس نمی توانست بفهمد که ثمره این کار کجاست؟ یا در باب تنازع اختلاف بود که عمل مربوط به عامل اول است.یا این که عمل مربوط به عامل دوم است.حالا بیاییم این بحث را بکنیم که بصریها گفتند عمل عامل اول است و دوم...یا کوفیها برعکس........از این گونه بحثها مثلا یکی از مفسرین بحث مفصلی دارد که آسمان افضل است یا زمین..........بعد هم چند صفحه مطلب می آورد که آسمان افضل است چون آسمان را خدا در چهار روز خلق کرد و زمین را در دو روز........یا مثلاآسمان خورشید و ماه داخل آن است اما زمین خورشید و ماه ندارد!! ببینید این هم حد استدلال است.بحثهای بی فایده ای که در برخی تفاسیر بوده است و جالب این است که برخی از مفسرین متوجه این آسیب بوده اند.ولذا حمله کردند به همکاران قبلی خود و باز دوباره خودشان مبتلا شدند. مشکل دیگری که برخی از تفاسیر دارند، و این را هم نام میبرم از برخی از تفاسیر در مورد تفسیر کبیر فخر رازی آقای فخر رازی در این کتاب، انصافا خیلی زحمت کشیده اما راجع به تفیسر او گفته شده که دایرة العلوم است اما بدون تفسیر. ببینید این گونه تفاسیر دو آسیب بزرگ دارد؛ آُسیبب اول آن این است که مثل یک اقیانوسی که خیلی پهن باشد اما عمقی نداشته باشد، یا یک دریای بزرگی به اندازه ایران اما به عمق دو سانتی متر . این نه میتوا ن د رآن شنا کرد و نه میتوان استفاده کر د اما اگر یک حوضی باشد که عمق داشته باشد و لی کوچک هم باشد می توان استفاده کرد کسی هم که در تفسیر بخواهد ا زمنطق شیمی زیست و ....همه این ها بحث کند نمیتواند تفسیر موفقی ارائه دهد.ویژه دان هم نیست چون تخصصی ندارد. لذا یک سطح ساده ای از مطالب را ارائه میدهد. این یک آسیب و یک آسیب هم این که همه چیز در این مطلب هست مگر تفسیر.که مفسر از هدف باز می ماند....ببینید باید بتوان هدفی را در نظر گرفت و سعی کرد که آن هدف را تثبیت کرد.باید دید که هدف از نزول قرآن چه بوده در تفسیر آن برای ما اصالت داشته باشد.اما اگر صیت بحث را باز کردیم و بسطش دادیم دیگر قرآن می شود یک کتاب همه جا نگر ناقص....و هدف تفسیر تحقق پیدا نکرده است. لذا بزرگانی مثل صاحب مجمع البیان و...حتی برخی متاخرین یک سطح محدودی را وارد می شوند، که از آن هدف عالی قران باز نمانند. یا مرحوم طنطاوی یک تفسیر دارد که در واقع دائره المعارف علوم است یا این رشید رضا وقتی تفسیر المنار را می نویسد، پنجاه صفحه از سحر صحبت میکند؛ تاریخ سحر ، روانشناسی سحر و....باید فقط یک گزارش مختصری داد و عبور کرد. حالا اگر سوای از مطالب تفسیر کسی خیلی راجع به سحر علاقه مند است یک دفتری هم جداگانه راجع به این قضیه بنویسد.و صرفا با همین عنوان در همین موضوع یک کتاب بنویسد چه بسا بشود یک مرجع در این موضوع...به هر حال این یک اسیب هست که دریایی از مطالب باشد اما به عمق اندک........ما نباید صرفا نگاه اسیب شناسانه به گذشتگان داشته باشیم خودمان هم بخواهیم که تحقیق کنیم باید که این مطلب را مدنظر داشته باشیم.حالا شما این را در غیر تفسیر هم ببرید. دیدید که وقتی فقه برخی را شرکت میکنید از فقه شروع می شود به لوله کشی شهر نجف تمام می شود این یک آسیب است که از همه مطلبی بیان شود مگر فقه!! و آسیب سوم که دوست دارم بیشتر روی آن دقت شود آسیبی که نه اختصاص به تفسیر دارد و نه مفسر؛ یعنی حتی ممکن است یک عالم اجتماعی هم این آسیب را داشته باشد. و آن این که ما نسبت به قرآن چگونه باید موضع گیری کنیم.به هر حال بشر با فکر خودش به یک دریافتهایی می رسد، در تکنولوژی باشد یک دریافتهایی دارد در تاریخ باشد یک دریافتهایی دارد، در مسائل زیست و شیمی و فیزیک باشد یک دریافتهایی دارد، به هر حال بشر دائم دارد کار می کند و کار به قرآن هم ندارد. ممکن است مسلمان هم نباشد و یک سری دریافتهایی را هم دارد، از این طرف هم ما قرآن را داریم و نصوص، من محقق هم این وسط هستم، یک طرف هم تراث بشر هست یعنی دریافتهای بشری و یک طرف هم نصوص ما، سوال این است که من کارشناس محقق چه جوری باید به این دو نگاه کنم؟و چگونه باید بین این ها تعامل برقرار کنم؟سه نوع تعامل داریم یک نوع تعامل تعامل سلبی است.و موضعگیری منفی. من چون عالم دینی فرض می کنم نه روشنفکر ..طبیعتا نمی ایم که بچسبم به این تکنیکها..صرفا به همان نصوص مستمسک می شویم و گاهی هم به ظواهر ادله یا حتی توهم ظهور ما دو چیز داریم ظهور وتوهم ظهور...وموضع سلبی می گیرد در برابر این تراث بشر.عبدالعزیز بن باز یکی از نامورترین دانشمندان عربستان است می گوید ادله نقلی و حسی بر جریان متحرک است وزمین ساکن است این یک مطلب دوم امکان صعود و مسافرت به ستارگان دو صفحه بعد تصریح می کند که ذکر بعض الادله النقلیه ....والحسیة علی بطلان حرکت زمین ....ببینید این یک موضع. یکی از فضلای همین عربستان یک زمانی گفته بودکه این ها با این حرفها احمقهای عالم نمایی هستند که ما برای حکومت باید از این ها استفاده کنیم.ببنید آدم یک موقع یک موضع این جوری بگیرد در برابر مسائل علمی وادله هم از ابوهریره بیاورد یا برداشتهایی هم که خودشان دارند،ببنید این مدل که آقای عبدالعزیر بن باز که از عدم حرکت زمین و حرکت خورشید اثبات کند این الان یک مدل است. ممکن است در فیزیک در زیست در شیمی خودش را نشان بدهد این موضع موضع سلب است. و این ها ضربات خودش را میزند در اروپا و آمریکا وقتی بخواهند یک سراغی از عالم مسلمان بگیرند سراغ قم و نجف نمی آیندسراغ مکه ومدینه را میگیرند.شاید برای ما که شناخت دقیقی از این ها داریم مسخره نمایان شود اما برای جهان علم این ها کسی هستند و سراغ این ها می روند.
در مقابل افرادی منتظرند ببینند یک حرف از غرب چیست بلافاصله برایش یک آیه و یا یک فرضیه پیدا کنند...ممکن است در زیست یا شیمی یا فیزیک و حتی در فقه باشد. یک اندیشه بیاید و بگویند که فلان روایت هم این را می گوید.روانشناسی باشد یا جامعه شناسی باشد، به هر صورت یک چیزی را پیدا کنند و با آیات تطبیق دهند.که نمونه های زیادی داریم. در دهه های اواخر 40 بود واوائل 50 که همین بحث خلقت انسان مطرح شد.عجیب این حوزه ما را دو قسم کرد و حتی برخی اصرار داشتند که این جریان درست است. و حتی برخی آیات قرآن را تطبیق می دادند. و می گفتند: قران طرفدار اصل تکامل انواع (ترانسفورمیسم) است. در مقابل هم یک عده مثل این که از آسمان خبر داشتند اصرار داشتند که این اصل باطل است، و میگفتند اصل فیکسیسم درست است و بعد درخواست مباهله می کردند...من این را می خواهم بگویم که این جور موضعگیری ها بوده است. در صورتی که اصل تکامل انواع هنوز هم یک فرضیه است حالا در کشور ما آنقدر جدی برخورد می کنند که کاتولیک تر از پاپ جلوه می کنند. به هر حال آن ها هنوز به عنوان یک فرضیه برخورد می کنند اما در کشور ما به عنوان یک نظریه ....
اولا ممکن است این فرضیه فردا ثابت شود و بشود نظریه و شما پیشنهاد مباهله ر ا میدهید و اصرار بر انکار دارید موجه نیست و توجیهی ندارد. علامه طباطبایی می فرماید : ظاهر قرآن ثبوت انواع است ولی هیچ تنافی هم آیات قران با تکامل انواع ندارد.ببینید یک مفسر چقدر حکیمانه برخورد می کند می گوید اگر یک زمانی ثابت شد آیات قرآن تنافی ندارد. و اگر هم باطل شد ظاهر قرآن حفظ شده است. این برخورد مرحوم علامه طباطبایی باید برای ما اسوه باشد. به هر حال نیاییم یک موضع سلبی بگیریم و یا بخواهیم که فرضیات را به قرآن و نصوص دینی تحمیل کنیم.
اگر نصی به دست ما رسید اگر ظهور روشنی دارد، این ظهور تا وقتی معتبر است که خلافش ثابت نشود. اگر هم شد معلوم می شود که ما اشتباه می کردیم. سعی کنید دوستان در خدمت هر نصی که میروید خالی الذهن بروید. منظور م صرفا تفسیر نیست منظورم این است که حتی همین فقه یا اصولی را هم که می خوانید خالی الذهن باشید و بخوانید....اگر با ذهن سانسور شده برود گاه نص را هم بد می فهمد.
الحمد لله رب العالمین
چکیده نکات
آسیب شناسی تفسیر و علوم تفسیری
نظر شما