فلسفه تفسیر
جلسه 29- در تاریخ ۲۰ آذر ۱۳۹۲
چکیده نکات
جسمانیت خداوند در روز قیامت
لاتدرکه الابصار و هو یدرک الابصار
پیاده سازی جلسه بیست و نهم
بسم الله الرحمن الرحیم
بحثی ذیل تصور جسمانیت خداوند در روز قیامت و تقابل آن با آیه :لاتدرکه الابصار و هو یدرک الابصار
وقتی همه چیز را از پشت عینک توجیه می بینیم ؛از تصور و توجیه تا واقعیت
راجع به بحث هفتهي گذشته استحضار داريد كه من برای اینکه مثالي زده باشم گفتم كه برخي به خاطر باوري كه دارند چگونه حاضر هستند نصوص ديني را بر خلاف ظاهر حمل كرده و باور خود را بر قرآن تحميل كنند و اينها در واقع قرآن را تفسير نميكنند و راهبر نميدانند بلكه قرآن را بر باور خود پياده كرده. مثالي كه زدم « لاتدركه الأبصار و هو يدرك الأبصار» واقع اين است كه اين عبارت را به هر عربي بدهي ميگويد يعني «چشمها خدا را نميبيند ولي او همه چشمها و نگاهها را ميبيند» فخر رازي به دليل باور اشعري كه دارد كه خداوند در آخرت ديده ميشود و با فلاني و فلاني مصافحه ميكند و.... بعد با اين نص مواجه شده است چون فخر رازي يكي از برجستگان اصولي اهلسنت است و كتاب «محصول» او در اصولفقه معروف است و برجستگي او در اصول تا تفسير بيشتر است. او خيلي فني گفت كه ابصار جمع است و محلي به «الـ» شده است و اين مفيد عموم است و همهي چشمها او را نميبينند خوب اين منافات ندارد كه بعضي از چشمها ببيند و بعضي نبيند، مثل ستاره كه برخي چشمها ببيند و برخي با عينك و برخي با عينك هم نبينند. خوب اين جواب ايشان، اما ما ـ عقلاـ ميگوييم؛ آقاي فخر! فرضا كه آيه، چنين دلالتي كند، شما متوجه لوازم حرفت هستي؟ خدايي كه با چشم سر ديده شود بايد جسم داشته باشد چون اين چشم مجردات را نميبيند و چشم ما چيزهايي كه داراي ماده است را ميبيند و ماده ممكن الوجود است و خداي شما ممكن الوجود شد و اين خدا نميتواند خالق باشد يعني شما از آن بتپرست هندو بدتر شدهاي. اين قرينه عقلي است و در كنار آيه آمده و آيه را توضيح ميدهد و از آن معناي خطرناك فخر رازي نجات ميدهد. ولي اگر نخواهيم از عقل استفاده كنيم خوب استحضار داريد كه جواب فخر اين است كه ما يك عام استغراقي و يك عام مجموعي داريم، يك وقت خدا ميفرمايد: لاتدركه كل الأبصار» كه در اينجا ميشود همهي چشمها او را نميبينند. اگر اين را گفتيم مثل اين است كه من بگويم « لا أحب كل القميين» كه من همهي قميها را دوست ندارم كه در اينجا سلب عموم است و عام مجموعي است و يك مرتبه ميگويد«لاتدركه الأبصار» به فارسي اين نيست كه همهي چشمها او را نميبينند بلكه يعني هيچ چشمي او را نميبيند. مثل اينكه بگوييم خدا كفار را داخل بهشت نميكند يعني خدا همهي كفار را داخل نميكند بلكه بعضيها را داخل ميكند، بلكه يعني خدا هيچ كافري را داخل بهشت نميكند. خوب اين قهرا هماني است كه شما سلب ميكنيد و اين عموم سلب است و در واقع اين عموم به نحو كلي سلب ميشود. خوب دوستان اينها را كه ميگوييم بايد جنبهي اخلاقي مد نظر باشد چون گاهي انسان نميخواهد و من نميگويم كه فخر رازي ميخواسته قرآن را بر عقيده خود عرضه كند ولي اين كار را كرده است و كاري به قبح فاعلي ندارم و خدا آن را ميداند بحث بر سر قبح فعلي است چون گاهي انسان اين قدر مطلق فكر ميكند بدون اينكه بخواهد كه در فارسي مثال دارند كه گرسنه كتابخانه را كبابخانه ميخواند بعد ميرود داخل و ميبيند كتاب است. اين را گفتهاند كه انسان در مسير عبادي، اخلاقي، علمي و.... گاهي آنقدر مطلق ميشود كه اينگونه فكر ميكند و لازم نيست كه انسانهاي بدي باشند بلكه اتوماتيك اينگونه ميفهمد و روايت را آنگونه كه ميخواهد ميفهمد و بايد توجه داشته باشيم به اين مسائل گرفتار و وابسته نباشيم و شما كه در ابتداي راه تحقيق هستيد بايد خالص به سمت نصوص برويد.
سؤال ديگري كه مطرح شده اين است كه ما نميخواهيم چيزي را تحميل كنيم اما قرائن حالي، مقالي، ضرورتهاي مثلا فقهي و... را چه بايد كرد؟ بحثي كه من الان دارم اين است كه انسان به عنوان تفسير نبايد ذهنيت خاصي را تحميل كند اين به اين معنا نيست كه قرائن مقالي و حاليه و يا ضروريات فقه را ناديده بگيرد. لذا انسان در حين داوري جميع مؤلفههاي مؤثر را در نظر بگيرد حتي ضرورتها را اما وقتي ميخواهد استفاده از ظهور آيه يا حديث استفاده كند نبايد آنچه كه مستند به هيچ عقل و نقلي نيست را مسلم بگيرد. فرق است بين اين كه ما تراث مسلمي را در اختيار بگيريم و بعد به سراغ نص برويم و بعد بگوييم كه بدون تراث ظهور آيه است و با توجه به تراث ظهور اين است.« جاء ربك...» ما باشيم و ظهور آيه و فقط اين آيه ظهور در آمدن خدا دارد ولي با توجه به ادله نقلي و عقلي كه خداوند آمدن و نيامدن ندارد چون خدا غير مكين است و مكين ميآيد و ميرود و خدا حضور دائم دارد در اين صورت « جاء ربك ... به جاء أمر ربك... توجيه ميشود» اين ظهور اولي است و به قرائن قطعيه نقلي به « جاء أمر ربك» توجيه ميشود.
«لاتدركه الأبصار...» ظهور مشخصي دارد و ميگويد كه «الـ» عام است يعني هيچ چشمي نميبيند اما چون ميخواهد تحميل كند توجيه ميكند، يا يك ذهنيتي در فلسفه دارد و مسلم نيست مثل عقول عشره، افلاك تسعه بعد ميگويد« الم..» ـ الف ـ يعني الله ـ ل ـ يعني عقل فعال كه مراد جبرئيل باشد و ـ م ـ يعني محمد صلي الله عليه و آله و سلم كه مورد فيض باشد. وقتي ميگويي از كجا در آوردي؟ ميبيني كه باور فلسفي خود را به خدا و عقول كه همان فرشتگان هستند توجيه كند. گاهي انسان لغزش دارد و اگر انسان سعي در رعايت هنجارها داشته باشد معذور است. مگر فقهاء در فتاوا اشتباه نميكنند و اين اختلاف فتاوا دال بر اشتباه بعضي است و اگر فقيهي واقعا هيچ تعصبي ندارد و فارغ از جميع مسائل شخصي ميخواهد ببيند نصوص چه ميگويد اگر اين اشتباه كند معذور است.
من در كتاب «روششناسي اجتهاد» يك بحثي را دارم كه انسان از اين مسائل شخصي و خانوادگي و يا علقههاي وطني و ديني در فقه چه مقدار ميتواند خود را راحت كند؟ چون برخي معرفت را نسبي ميدانند لذا به سمت تكثر قرائات كشيده ميشوند و ميپذيرند و اين در غرب طرفداراني دارد كه ما قرائت ثابتي نداريم و به تعداد انسانها قرائتهاي مختلف داريم و بعد با اين خلأ مواجه شده كه كداميك حق است بعد ميگويند همه حق است لذا آن مقاله را نوشت « صراطهاي مستقيم» كه پلوراليزم بود و ريشهها همين است و اين آشي است كه غرب ميپزد و ما ادامه ميدهيم. ما بايد تا ميتوانيم خود را فارغ الذهن و خالي الذهن كنيم كه درصد زيادي را موفق شده و شايد اشكالاتي داشته باشيم.
الحمدلله رب العالمين
چکیده نکات
جسمانیت خداوند در روز قیامت
لاتدرکه الابصار و هو یدرک الابصار
نظر شما