header

روش شناسی استنباط احکام فقه پزشکی (99-1400)

جلسه 9
  • در تاریخ ۰۸ آذر ۱۳۹۹
چکیده نکات

جلسه نهم (23)
حجیت سیره عقلا با محوریت مسائل پزشکی و پیرا پزشکی
تفسیر عرف و سیره عقلا و تفاوت این دو
مبادی عرف و سیره عقلا :
عقل
فطرت
اعتقادات دینی
راحت طلبی
امور فاسد
عرف موضوع ساز (مصداق ساز) و موضوع زدا (مصداق زدا) و حکم ساز

متن پیاده سازی شده درس خارج روش شناسی استنباط احکام فقه پزشکی 

جلسه بیست و سوم مسلسل 1398 - 1400

جلسه نهم سال 1399 - 1400 (8 آذر 1399)

بسم الله الرحمن الرحیم 
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین 
از امروز بحث جدیدی را با توفیق خداوند بزرگ و عنایات اهل بیت عصمت و طهارت شروع می کنیم.و آن حجیت سیره عقلا با توجه به مسائل فقه پزشکی
ابتدا اجازه بدهید در اطراف این موضوع  واهمیتش با شما صحبت کنم به عنوان کسی که قاعدتا قبول دارید اطلاعاتش در این پیوند بد نیست ... شاید ما در مباحث پیرااصول و پیرا فقه و حتی خود اصول فقه ، مساله ای به اهمیت این بحث یعنی سیره عقلا و حجیت سیره عقلا نداشته باشیم یا اگر خواسته باشیم ،احتیاط کنیم بگوییم یکی از مهم ترین هاست.
این بحث گاه احساس می شود که بد شانس شده است؛ و آن به این شکل که گاه یک بحث از حالت علمی بیرون برود و برود کف خیابان، برود در روزنامه ها و همه هم خود را عهده دار طرح و نظر در خصوص آن بدانند!!چنین بحثی می شود بد شانس!!اتفاقا بحث حجیت عقلا هم همین است.چون برخی می گویند فقه ما باید حجیت سیره عقلا را بپذیرد اگر نپذیر د از پویایی می افتد و می پوسد و غیر مانا می شود البته برخی هم که مقاومت های خودشان را دارند.تا جایی که سهمی که باید به سیره عقلا بدهند، نمی دهند...این است که حالا که فرصتی پیش آمده، و میخواهیم با شما چند جلسه ای صحبت کنیم ، خوب است که قدر شناسی کنیم و همکاری داشته باشیم.
کنار من و شما کتاب فقه و عرف است؛ لذا کنار آن چه در درس گفته می شود چه من آدرس بدهم و چه ندهم، آن جا را ببینید..آن جا راجع به عرف و سیره عقلا بحث دارد؛ بسیاری از مسائل را متوجه می شوید وابسته به حل این مساله است.المساله مهمة که هر چه در اطرافش فکر کنید، ارزش دارد؛ ممکن است برای من به یک برایند تبدیل شده است، اما برای شما جوانان فاضل و باحث یک فرایند است.
نسبت سیره عقلا با عرف / قانون و عرف
مستحضرید که سیره عقلا نسبتش با عرف، مفهوما تباین است، ولی مصداقا عام و خاص مطلق است. یعنی کل سیرة من العقلاء عرف و لیس کل عرف، بسیرة العقلاء... در ص 61 فقه و عرف، خیلی کار داریم، من از شما تقاضایی دارم که وقتی می خواهید درس ر اگوش کنید، کتاب کنارتان باشد؛ نخواهید بعدا نگاه کنید.ببینید ما در آن جا، عرف را معنا کردیم.عرف باید معلوم شود  و سیره هم معلوم شود تا بفهیم در طول چند هفته چه کار می خواهیم بکنیم.
عرف را من نوشتم، «فهم» یا «بنا» یا «داوری مستمر و ارادی مردم که صورت قانون ـــ آن هم قانون مجعول نزد آن ها ــــ به خود نگرفته باشد» شما جایی تعریفی از عرف به این شکل پیدا نمی کنید. ما گفتیم می توانیم درقالب فهم، یا قانون یا داوری آن را متجلی کنیم. عرف گاهی وقتها در  قالب فهم است؛ مثلا شما وقتی یک جمله ای را معنا می کنید ،می گویید عرف این را می گوید یعنی اینجا عرف فهم مفاد تصدیقی است. یا این جمله عرفا این را می گوید؛ ما در ذهنمان هست که عرف یعنی مردم...نه؛ عرف، یعنی حرف مردم و خود مردم را نمی گویند عرف ولو در فارسی ما آن گونه می گوییم.یا گاهی اوقات می گوییم برو ببین عرف چه می گوید؟اما این مسامحات را بگذارید کنار....خود فهم، عرف است. یعنی یک چیز جاافتاده از این حدیث....پس گاهی وقتها عرف، فهم است.یاگاهی اوقات بناست؛ این جا کاری به فهم ندارد و یک رفتار است.مثل این که می گوییم در ایران، وقتی بزرگی وارد می شود، جلوی پای او بر میخیزند...این برخاستن یک تاسیس و یک رفتار است، می گویند این عرف مردم ایران است که در عمل خودش را نشان میدهد.گاهی داوری است مثل این که بین بایع و مشتری اختلاف می شود و بایع مثلا گوشی تلفن را از خانه برداشته و برده است.مشتری می گوید چرا گوشی را بردی؟ گوشی تلفن جزء خانه است. ..این جا گفته می شود ببینید عرف چه می گوید ؟ عرف، چه چیز را جزء خانه محسوب می کند....جالب این است که ممکن است زمان ها و مکان ها در این خصوص متفاوت باشد؛ حتی یک جایی هم ممکن است اثاث خانه هم جزء خانه باشد؛یعنی وقتی طرف خانه را می فروشد کلید را می دهد و میرود بیرون...اما برخی جاها نه ...
عرف، در آن یک نوع استمرار خوابیده است.لذا مثلا با یک واقعه نمی گویند عرف، حتی یک شخص ولو مستمر باشد به هر حال هم یک جریان زماندار و هم این که ارادی باشد مصداق عرف است.اگر به زور باشد مثل این که یک حکومتی است، هر روز مردم را به زور می کشد بیرون یا حبس در خانه می کند این از مصداق عرف به حساب نمی آید.و چیزی که جالب است این که گاهی وقتها ، عرف صورت قانون پیدا می کند.قانونی که آن مردم قبول دارند و کار به جاهای دیگر ما نداریم.این دیگر عرف نیست و می شود قانون.لذا آن هایی که اهل دقت اند می گویند فرق بین قانون و عرف این است که قانون، عرفِ صورتِ مشروع پیدا کرده است.اگر یک چیزی در مجلس برود دیگر عرف نیست.لذا غلط است بگوییم عرف مردم ایران این است که فرزندانشان را هیجده سالگی می فرستند سربازی...این عرف نیست؛ این قانون است.می گوییم قانون در جمهوری اسلامی این است که بچه ها باید هیجده سالگی بروند سربازی...در شرع ،اگر چیزی حکم شرعی پیدا کرد، دیگر عرف نیست. قبل از این که اسلام نکاح را امضا کند گرچه قبلا امضا کرده بود،  همین که امضا کرد می شو‌دحکم شرعی...فرق بین عرف با حکم ....فرق بین عرف با قانون همین است....لذا در ادامه نوشته ام که صورتِ قانون، قانونِ نزد همین مردم و کار به کشور های دیگر نداریم.قانون مجعول و مشهور نزد این مردم به خود نگرفته باشد.ص61 این عرف است.حالا این تعریف را از نظر جامعیت، دقت عناصر مقایسه کنید با برخی تعریف ها ....در این ها معمولا می دانید کدام را می گویند سیره؟ آن بنا...سیره عقلا یعنی آن بنا...سیره عقلا یعنی روش و رفتار عقلا....البته برای من جایی نیاورید که یک آقایی یک جایی داوری را هم گفته سیره؛ من متکفل استعمالات نیستم حتی نمی گویم غلط است؛ اما معمولا سیره به نوع خاصی از عرف می گویند که من توضیح دادم.چنان که عرف ممکن است منشا فاسد داشته باشد؛ولی معمولا سیره عقلا در عرفی که منشا فاسددارد نمی گویند ..تفاوتهایی دارد .این بحث را در کتاب فقه و عرف ببینید.اولین مساله ما تقریبا بسامان شد.
مبادی سیره عقلا / عرف موضوع ساز و موضوع زدا / عرف و تشریع
یکی از بحث های مقدماتی ما در بحث حجیت سیره عقلا ، مبادی سیره عقلاست، در کتاب فقه وعرف، در ص63 مبادی عرف را بحث می کند، در ص105، مبادی بنای عقلا را بحث می کند و چون البته بین این ها فاصله نیست ،بحث ها همسو شده است.(نمی گویم همسان شده است)این ها را مطالعه کنید.گاهی یک بنای بین عقلا گاهی از یک عقل، نشات می گیرد (این مهم است) سیره عقلا یا عرف که وقتی تحلیل می کنیم، پشتش عرف باشد؛ یعنی به تعبیر همین کتاب فقه و عرف با پیشینه کاوی یا پسینه کاوی یا واکاوی (نگاه به مقدمات؛ پیشینه کاوی، نگاه به نتایج؛ پسینه کاوی ...) یا اصلا خودش را باز می کنیم می بینیم به عقل بر می گردد، عرف هست، ولی تجسم درک عقل است.سیره عقلاست ولی عملا تجسم درک عقل است. بعد می دانید ما از این چه چیز را می خواهیم استفاده کنیم؟ می خواهیم بگوییم چه کسی گفته هر عرفی امضا می خواهد؟اگر این عرف هم باشد ،باز امضا می خواهد؟ اتصال به عصر معصوم می خواهد؟شما در اقتصاد در سیاست یک سری سیره دارید؛ برخی از این سیره ها، منشا عقلانی دارد.یا فطرت....الان که محضر شما هستم من خیلی تفاوت عقل و فطرت را متوجه نشدم. کارم کردم ....گاهی یک منشا دینی دارد؛ یعنی یک رفتار دینی باعث شده است...مثلا فرض کنید ما در ایران می بینیم نقاشی های حتی قبل اسلام یا مجسمه ها، یک نوع حیا بر آن ها حاکم است.شما تخت جمشید بروید مجسمه ها را با حیا می بینید این را در غرب نمی بینید.درغرب ممکن است یک مرد را لخت و عریان نقاشی کنند یا به صورت مجسمه بسازند که هست. این منشا دینی دارد ممکن است از دین آبا و اجداد ما رسیده باشد مثل دین زرتشت...من به اسلام مثال نزدم که یک وقت نیفتیم در سیره متشرعه ...گاهی علما از این سیره هم استفاده می کنند...گاهی یک سیره هم منشأ آن راحت طلبی است.من یک موقع فکر می کردم راجع به این بنای عقلا، برحجیت ظهور...همه هم می گویند این یک بنا از عقلاست و حجت هم هست.اصالة العموم...اصالة الاطلاق...اصالة الظهور....اصالة الحقیقة ...ولی به نظر شما نمی شد که عقلا بگویند ما ظهور را قبول نداریم همان طو ر که کلام دو پهلو را هم قبول نداریم. ما در محاورات مان باید با صراحت پیش برویم مثلا من می خوام به شما بگویم زید آمد منزل ما ...می گویم : زید ، خودش ...این می شود صراحت ...آمد منزل خود ما نه فرزند ما ...این سیره عقلا در این مفاهمه، رد و بدل، شاید منشا آن راحت طلبی ممدوح است.برخی وقتها ریشه اش بی عقلی است. واقعا این ماکیاولیزمی که در دنیا مطرح است؛ سلاح، مثلا همه سلاح جمع می کنند (میلیتاریسم)؛ آن ها تولید می کنند و عده ای نادان هم جمع می کنند واقعا سیره هم هست؛ در تمام دنیا نیست؛ شما نگویید این سیره عقلا نیست و سیره مردم است ....بحث این است که گاهی اوقات منظور از سیره عقلا، همین سیره مردم است.گاهی این طوری اراده می کنند، یا مثلا اگر سیره باشد بر همجنس بازی...الان در خیلی از کشورها دارند این را قانونی می کنند!!!پس گاهی عقل و فطرت و منشا دینی است، گاهی راحت طلبی و کیف است...گاهی هم بما هو ماکیاولیستون ...گاهی اوقات بما هو فاسقون ...
به هر حال این که گاهی اوقات عقلا می گویند، منظور همین مردم کوچه و بازار است.نه بماهم عقلا...این مناشی بنای عقلاست که ما در ذی المقدمه با این کار  داریم . یک چیز دیگر را هم بگویم و بحث را جمع کنم.میدانید عرف، سیره عقلا ، موضوع ساز یا به عبارتی مصداق ساز است....عرف موضوع ساز، عرف موضوع زدا....عرفی که موضوع می سازد...همین مثالی که زدم ؛ چه با خانه هست و چه نیست...لذا یک زمانی کسی خانه اش را می فروخت، اثاث ، فرش همه را برمی داشت و می برد ، اما الان ممکن است مثلا موکت را کسی نتواند ببرد، اگر هم این کا ررا بکند ، خلاف کرده است.یعنی یک موضوع ساخته است.برخی وقتها موضوع زداست.همین لباسی که تن خیلی از جوانهای ماست ، همین کت و شلوار می گفتند تشبه به کفار است....حالا اگر این شلوار را اینقدر پوشیدند که از حالت تشبه به کفا ررفت بیرون، که الان هم همین است؛ یعنی در واقع عرف ،موضوعی را می زداید.اگر کتاب را ببینید مثالهای خیلی جالبی دارد.در ازدواج در نامگذاری در مالکیت فکری ...اما عرف گاهی می خواهد قانون بسازد یا حکم سازی کند، مثل این که دنیا می گوید فرزند خوانده، ارث می برد، در کشور ما چون نمی توانند این کار را بکنند ،لذا کسی بخواهد فرزندی را از پرورش گاه بگیرد می گویند باید نصف اموالت را به نام او کنی!!(در زمان حیات) اما در جای دیگر چون این مشکل را ندارند، می گویند فرزند خوانده ، مثل فرزند است.باید ارث به او تعلق گیرد آیا ما می توانیم در اسلام چنین حرفی بزنیم؟این می شود عرف حکم ساز...سیره عقلا ممکن است موضوع ساز باشد طبق مثالی که زدم ممکن است حکم ساز باشد البته همه هم به این راحتی نیست...مثلا اگر گفتند شخصیت حقوقی درست کنیم یا شرکتها...دارای شخصیت حقوقی اند و تمام عقلا هم پذیرفتند...جمهوری اسلامی هم پذیرفته است.بعد گفتند شرکت ها مسئولیت محدود دارند، یعنی اگر یک شرکتی ورشکست طلبکاران شرکت، می توانند از مال شرکت بردارند....ولی نمی توانند از مال مدیران شرکت از غیر شرکت بردارند....این می شود مسئولیت محدود عرف هم هست؛ جمهوری اسلامی محترم هم پذیرفته است؛ این جا موضوع ساز است یا حکم ساز؟ اگر اولی باشد، فقها راحت با آن کنار می آیند ،اگر حکم ساز باشد، کنار نمی آیند...مثل این که کنار نمی آیند که مثلا دختر و پسر برابر ارث ببرند...می گوییم قانون و عرف شده ، قبول نمی کنند...یا در بحث مالکیت فکری، حدود پنجاه جلسه من این بحث مالکیت فکری را مطرح کردم، آخرش به این گلوگاه رسیدم که باید ببینیم که این جا، اعتبار مالکیت فکری که ازعرف، می گیرند، حکم سازی است که مشکل است یا موضوع و مصداق سازی است که اشکالی ندارد...در بحث های پزشکی هم مثل ضمان پرستاران و پزشکان، این بحث آن جا، خودش را نشان می دهد، که انشا الله عرض می کنم ...ما امروز فقط به مقدمات بحث پرداختیم، تعریف عرف، سیره عقلا ،تفاوت این دو نهاد، مبادی و مناشی عرف و سیره عقلا، و عرف موضوع ساز و موضوع زدا و حکم ساز ....تا انشا الله روزهای آتی بحث را دنبال کنیم.....
الحمد لله رب العالمین

۶۱۲ بازدید

نظر شما

کد امنیتی
مطالب بیشتر...
دانلود صوت جلسه
چکیده نکات

جلسه نهم (23)
حجیت سیره عقلا با محوریت مسائل پزشکی و پیرا پزشکی
تفسیر عرف و سیره عقلا و تفاوت این دو
مبادی عرف و سیره عقلا :
عقل
فطرت
اعتقادات دینی
راحت طلبی
امور فاسد
عرف موضوع ساز (مصداق ساز) و موضوع زدا (مصداق زدا) و حکم ساز