آیات الاحکام یک (99)
جلسه 13- در تاریخ ۱۳ دی ۱۳۹۹
چکیده نکات
نقد و بررسی اندیشه ها
1. نقد اندیشه دلالت آیه بر حرمت تغییر خلقت
2. نقد اندیشه دلالت آیه بر حرمت تغییر در دین الله
3. نقد اندیشه دلالت آیه بر نکوهش از تغییر درون انسان
4. بررسی دلالت آیه بر حرمت تغییر ناهمسو با هدف خلقت پدیده ها
معیار های تشخیص تغییر حلال از حرام
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
ادامه گفتگو از آیه دال بر حرمت تغییر خلقت
در نشست سابق، مطرح شد که چند اندیشه در ارتباط با آیه دال بر حرمت تغییر خلقت، وجود دارد، اندیشه اول این بود که بگوییم منظور خلقت تکوینی است؛ این که انسانها، چه در مورد بدن خودشان یا بدن دیگران، یا حتی در طبیعت بخواهند تغییری ایجاد کنند، حالا توسعه نخواهیم بدهیم، بگوییم در مورد بدن و خلقت بدن، کسی بخواهد تغییری بدهد، آیه این را می خواهد بگوید ممکن است سوال کنید : یعنی چه؟ آیا ما نمی توانیم ناخن بگیریم؟!آیا نمی توانیم اصلاحی در بدن انجام دهیم؟!میگویند: چرا ولی آنها استثنا شده است.دوم این که مراد از و لامرنهم .....فلیغیرن خلق الله ....منظور دین خدا باشد، چون دین مطابق فطرت است.به هر حال دین ، مستحضرید از مخلوقات خداست.چرا که اعتبار ، خلق است. وقتی قانون گذار، چیزی را خلق می کند، در واقع خلق می کند.و بعد روایتی یا دو روایت به عنوان شاهد هم آورده شد.مقاله را در ص12 قرآن ، فقه و حقوق اسلامی ببینید.تفسیر سوم این بود که منظور نه خلقت ظاهری بدن هست؛ ونه منظور تغییر در دین خداست.بلکه تغییر در درون انسان است؛ انسان کاری کند که درونش تغییر کند.نابینا یا کور شود، «تعمی القلوب التی فی الصدور» .....یا «انساهم انفسهم» شود.و چهارم این که تغییر، تغییر در تکوین می تواند مراد باشد.اما نا همسو با هدف خلقت .....یعنی اگر چیزی برای خوردن قرار داده شده، معبود واقع شود.یا مصادیقی همچون سلاح های کشتار جمعی....چیزی.....چیزی.......این خلاصه ای از درس نشست قبل بود.امروز در واقع می خواهیم این اندیشه ها را نقد و بررسی کنیم.راجع به اندیشه اول، عمده مشکل، تخصیص اکثر است.مرحوم آقای طبسی کتابی دارد ؛ ایشان - تا آنجا که در حافظه اینجانب است - هر نوع تغییری را با تمسک به این آیه، می خواهد بگوید حرام است.مگر در موارد ترخیص.لذا یک اصلی را این آقا تاسیس می کند.و آن اصل«حرمت تغییر»،که استثنا دلیل بخواهد.این جریانات ختنه و ناخن گرفتن وریش تراشیدن را معتقد است که از استثنائات مدلول این آیه هست.مشکلی که این سخن دارد، این است که ما شبانه روز داریم نسبت به بدن یا غیر بدن، تصرف می کنیم.بعد هم بیاید برسد به تخصیص که می شود تخصیص اکثر.....مستحضرید که در این جا، دو تا مبنا هم هست:برخی معتقدند که تخصیص اکثر مستهجن است و برخی معتقدند که تخصیص به قدری باشد که با قانونیت حکم منافات داشته باشد ولو به اکثر هم نرسد.به طوریکه گفته شود اگر بنا به این قدر تخصیص بود، پس چرا قانون عام، القا شد؟این جاست که خودشان را درگیر تخصیص اکثر هم نکردند.گفتند تخصیصی که با قانونیت حکم که در قالب عام، یا مطلق (تقیید اکثر که مخالفان و موافقانی دارد) در هر حال تخصیصی که قابل بحث است.قرآن، از قول شیطان نقل کند که من یک دستور حرامی را به آنها می دهم و قرآن هم به این عنوان نقل می کند.در حالی که در خارج بسیاری از تغییرات جایز باشد.(تخصیص اکثر و این جایز نیست)من می خواهم اضافه کنم و جاهای دیگر هم از آن استفاده کنیم و آن این که برخی وقتها، حتی اکثر هم نباشد و با قانونیت هم منافات نداشته باشد، باز هم تخصیص روا نیست؛یعنی جایی که عام، ابا از تخصیص داشته باشد.شیطان در این جا و قتی رانده شده، در کمال نانجیبی و شرارت، می گوید لاضلنهم و لامنینهم و لامرنهم فلیغیرن خلق الله؛ یک تعیناتی را اشاره می کند که قابل تخصیص نیست؛نه این که بگوییم شیطان، آرزومند می کند انسانها را ، و این حرام است الا در عام ...عام و عام !!! و این که نمی شود!یا اضلنهم؛ و شیطان اضلال می کند و اضلال به سوی باطل و حرام رفتن است الا در فلان جا و فلان جا و فلان جا که استثنا شده است؛ بحث این است که اضلال که استثنا ندارد.این که شیطان، ایجاد امید وآرزو و اضلال می کند که این استثنا ندارد.حالا اگر روایتی بود که از قول شیطان گفته که من این ها را بخیل یا ترسو می کنم، یا آنها را دنیا طلب می کنم، آیا این استثنا دارد؟ این ها عموماتی است که قابل تخصیص نیست.لذا نمی خواهد بگوید که تخصیص اکثر است.یاتخصیصی که با قانونیت منافات دارد.اصلا ابا از تخصیص دارد؛ببینید همین جا ذکر این نکته بی جا نیست که درس خارج درواقع یاد دادن شاه کلیدهاست.و الا کسی با این مقدار درس خارج که نمی تواند ادعا کند یک دور کامل درس را طی کرده است!همین هاست که ببینیم آیا هر عامی قابل تخصیص است؟یا این که فرد متوجه نیست و آن هم به این دلیل که دائم گفته شده «ما من عام و قد خص» دیگر یادمان میرود که برخی عمومات ابا از تخصیص دارد و این دارد!به همین خاطر برخی آقایان که در گروه اول داشتیم، تغییر خلقت را می گویند اما تغییر خلقتی که به تنقیص منتهی شود نه به آرایش کردن یا به زیبا کردن.که من ، این را اندیشه مستقلی حساب نکردم و ذیل اندیشه اول قرار دادم.مثلا کسی جراحی کند ،جراحی زیبایی اشکال ندارد؛ اما کسی بیاید خودش را عقیم کند، و وقتی هم باشد که عقیم بودن نقص هست.چون ما نظر فقهی امان این است؛ اگر تعقیمی باشد که نقص به حساب نیاید، (مثل زن نسبتا سالمند البته قبل از یائسگی یا مرد که فرزند هم دارد) لذا عقم دائم هم دلیل بر منع اش نمی بینیم.ولی اگر جایی باشد که تنقیص باشد، مثلا کسی لاله گوشش را اهدا کند، وامثال ذلک، آیه نظر به این خلقت ها دارد، اتفاقا تبکیت اذان انعام، تغییر به تنقیص بود، گوش حیوان را ببرند یا بشکافند ؛ در هر صورت، برخی ها خواستند که این نظر را نجات دهند.مشکل این نظر این است که سوال می شود که شما سوبسید به آیه را از کجا میدهید؟شما تغییر را تغییردر خلقت بدن، حساب می کنید، به مشکل بر می خورید و سوبسید می دهید؛در هر صورت این نظر اول و این هم اشکالاتش!عملا معلوم شد که نظر اول هم دو بیان دارد؛با تفاوتی که بین آن ها هست.
اما برویم سراغ نظر دوم، که تغییر خلق الله را به دین تفسیر کرد. در این باره می توان به برخی روایات هم اشاره کرد.ممکن است به ذهن بیاید که این را کارش نمی توان کرد.تفسیر فلان مفسر یا فلان فقیه نیست؛ امام عیله السلام این نظر را داده اند.اشکالاتی گرفته شده اگر مقاله را دارید، صفحه پانزده، آخر صفحه و صفحه شانزده ببینید(نیمه اول صفحه شانزده) اما چیزی که من می خواهم عرض کنم این است که این دو روایتی که د راین تفسیر آمده است؛سند دارد یا نه؟ من از عیاشی نقل می کنم و یا از تفسیر مرحوم بحرانی؛ (روایات مشکل سند دارد)ببینید روایات ما، وقتی نهادی در قرآن، به یک مقوله دیگری تفسیر می کنند، باید دید تفسیر است یا تطبیق و تمثیل است.به تعبیر دیگر، آیا انحصار است یا انحصار نیست؟!مثلا شما ذیل آیه الذین یؤمنون بالغیب ؛ روایتی را می بینید که الغیب؛ المهدی المنتظر ــــ صلوات الله و سلامه علیه ـــــ این تفسیر غیب به المهدی المنتظر، آیا این تمثیل است یا بیان یک فرد شاخص است؟از باب این که امام علیه السلام ، از انظار غایبند.و لذا منافات ندارد که غیب مصادیق دیگری هم داشته باشد؛یا حتی روایتی بیاید و به یک چیز دیگری تفسیر کند؛یانه ....این انحصار است.و در واقع تفسیر غیب است به مهدی منتظر؛ این جا اگر نگاه کنید اول تفسیر فخر رازی، ذیل همین آیه می گوید شیعه آمده به مهدی منتظر تفسیر کرده است. بعد اشکال می گیرد که غیب، عام است.یک مصداقش مهدی منتظر است.مهدی را قبول داردو انتظار را قبول دارد؛اگر کسی آقای فخر رازی را ببیند باید بگوید آقای فخر!آیا شیعه می خواست از راه انحصار بگوید تا اشکال شما وارد باشد؟!یا نمی خواست بگوید که اشکال شما هم وارد نیست.میدانیدکه ما این را انحصار نمی گیریم.ببینید این یک نکته است که من دوست دارم در جلسات پایانی ترم، این نکات را جایی یادداشت کنید.کاری که این جا انسان باید انجام دهد، همین است .که بیان امام کجا ذیل آیه ای بیان انحصار است یا بیان تمثیل و عدم انحصار است...اگر ذیل آیه اولواالامر آمد امام فرمود اولوا الامر ما هستیم، آیا این انحصار است و اولوا الامر منحصر می شود به دوازده امام ؟ چون پیغمبر که جداگانه آمده است.منحصر می شود به ائمه علیهم السلام با اضافه کردن صدیقه طاهره سلام الله علیها؛ با برخورداری از مقام عصمت اما نمی توانیم به دیگران سرایت بدهیم و لو آندیگری فقیه اعلم باشد....حاکم باشد یا این که نه ...آن ها همه از باب مثال است.خصوص همین بحث را در فقه و مصلحت ببینید.ما برخلاف نظر برخی از فقها مثل صاحب جواهر، استفاده انحصار کرده ایم.نیازی نیست اگر دلیلی دلالت نمی کند، اصرار داشته باشیم که از آن استفاده کنیم.بحث این است که وقتی امام از عبارت فلیغیرن خلق الله به دین الله تعبیر می کند، آیا این انحصار است؟ یا این که فلیغیرن خلق الله ، قال امر الله ؛ آن جا تعبیر به دین شد که شریعت بالمعنی الاعم است؛ در بعدی که تفسیر به امر الله شد که شریعت بالمعنی الاخص است.ایا این انحصار است یا نه؟ یک کار دیگر هم که می شود کرد این است که اصل اولی در این روایات کدام است؟ما حدود 4000روایات ضمن آیات داریم.برخی روایات سند دارد؛ برخی هایش متعدد است؛ برخی هایش نیست ولی اصل بحث، بحث زیبایی است.اگر کسی این را به عنوان یک پایان نامه بردارد؛یا یک مقاله خوب، کار زیبایی می شود.که تطبیقات ائمه از چه جنسی است....بحث اولی دارد یا ندارد....حداقل این است که یک مقاله خوبی از کار در می آید.می شود با اضافه کردن مطالب جانبی مفید به یک پایان نامه هم ارتقا داد.ببینید این استدلال وقتی صحیح است که بفهمیم امام می خواهند تطبیق دهند تطبیق انحصاری را ولی ما چنین دالی نداریم در کلمات اهل بیت علیهم السلام. بنده د راین جا معتقد نیستم که اصل بر انحصار است.یا بر تمثیل است؛ نه هر دو الی ما شاء الله وجود دارد؛شاید با چانه زنی بتوان ادعا کرد که اصل بر عدم انحصار است.که د ر جواب فخر رازی گفتیم.
و اما سوم:تغییر درون انسان؛ من نوشتم که مشکل اساسی این اندیشه، آن است که آیه ظهوری مطابق با این اندیشه ندارد؛ لامرنهم فلیغیرن خلق الله یعنی باطنشان را عوض می کنند! مطلب زیبایی است که نکوهش از تغییر درون است.این که انسان از آن چه هست، خارج شود.خواستش و حرکت و اراده اش الهی نباشد؛ اما ما همیشه می گفتیم مگر هر حرف قشنگی را هر آیه می خواهد بزند؟
حالا این مطلب یک شاهد می خواهد و من یک ضد شاهد آوردم صفحه 17و چون بنای ما بر عبور است شما خودتان مطالعه کنید؛
اما اندیشه چهارم : دلالت آیه بر حرمت تغییر ناهمسو با هدف خلقت پدیده ها؛ یعنی ببینید در این اندیشه ، تغییر را می پذیرد، تمام تغییرات همسو با هدف خلقت پدیده ها را می پذیرد ، واصلا مراد از تسخیر را همین می داند.عبارت را میخوانم؛ بر اساس اندیشه چهارم می توان، معیاری ارائه کرد؛ و میان آن دسته ، از تغییرها، که در گستره بهره وری، صورت می گیرد، و آن دسته که در گستره خلقت و هدف از خلق آن صورت می گیرد.یعنی یک دفعه تغییر در خلقت است، و یک دفعه تغییر در هدف خلقت است.(مثلاگوسفند را ذبحش می کند، آن را طبخ می کند، غذایش می کند و خودش و مهمانش می خورد؛ اما یک دفعه د رهدفی که گوسفند برایش خلق شده ، تصر ف می کند.آن را می پرستد یا گوشش را می برد؛ یا از آن یک موجود خرافه درست می کند)د رادامه عبارت هست که ....آیه مورد بحث از دسته دوم نهی می کند نه دسته اول....اگر این طور فکر کنید می بینید که آیه چقدر به هم لصیق می شود؛.....شیطان می گوید من عده ای از بندگانت را انتخاب می کنم، اولین کاری که می کنم اضلنهم (اضلال: دوری از هدف خلقت)اگر هدف از خلقت (لیعبدون، للاسلام و ....) من گمراهشان می کنم.واگر خلقوا للاخرة...من گمراهشان می کنم.دنیا مدارشان می کنم.وامرشان می کنم وشیطان هم که در راستای هدف خلقت که امر نمی کند، ضد هدف امر می کند....اگر ما برای عدالت خلق شده ایم او امر به ظلم می کند.بعد فرمود یک نمادی هم برای ذکر خاص قبل عام؛ فلیبتکن آذان الانعام ....و لامرنهم فلیغیرن خلق الله ....دیگر این ها اولیاء الله نیستند ،اولیاء الشیطان اند ....اگر این طور باشد تمام اجزای آیه دست به دست هم می دهد و منسجم است.این جور که شد، این نگاه تمام تفاسیر سه گانه قبل را در بر دارد؛ اولا تغییر درون؛ باید دید که در چه صورت شکل می گیرد؛ وقتی انسان از هدف خلقت فاصله می گیرد.البته نه هدف از خلقت انسان تمام پدیده ها؛ که یکی از آن ها هم انسان است . دین را تغییر می دهد، دین آمده برای هدایت ، او آن را ابزار گمراه کردن قرار میدهد؛عموم بدعتگزاران کسانی بودند که وارد بودند؛ ولذا می شود تغییر مورد نظر شیطان والبته تغییر بدن هم هست؛ ریش نیامده که بلند شود و یا ناخن بلند قرار داده شود.....اگر صفحه 19 را داشته باشید ما این نظر مختار را گفتیم که به ضرورت فقه هر تغییری حرام نیست؛ نبایدآیه را به سمت وسویی ببریم که مجبور باشیم تخصیص بزنیم.تبکیت هم که در آیه آمده از باب ذکر خاص است ،پیش از عام، وقتی این گونه شد از نقصی که در اندیشه اول یا حصری که در اندیشه دوم بود، دیگر رها می شود.ما این جا گفتیم که یکی از جعل ها و تغییرات حرام، انعدام شیء هست.ستیز با جعل بسیط الهی؛ تغییر خلق الله است....اهلاک محیط زیست؛این که انسان محیط زیست را نابودکند؛ یا جنگل و مراتع را از بین ببرد.با هدف و در راستای هدف صحیح...اما یک دفعه می خواهد که سیستم طبیعت را از بین ببرد ....انقراض گونه های حیوانی یا گیاهی؛در بحث صید لهوی هم گفته اند اگر خود صیدهدف باشد، حرام است؛ چون شما دارید با جعل بسیط الهی مبارزه می کنید.اما برخی مواقع تعارض دارد با جعل مرکب....یعنی جعل الشیء شیئا.....در این جا اگر طولی باشد، مراد آیه نیست؛ شما گندم را آرد قرار میدهید و آرد را خمیر و خمیر را نان...حالا هم اگر تصرفی در نان کنید که مضاعف هست؛این ها در طول هم است. اما برخی وقتها تغییر عرضی است؛ ص 21و22 را ببینید من این تغییر را توضیح داده ام؛ حالا باید تاملی بکنید؛مخصوصا در خصوص سلاح های کشتار جمعی؛هدف این است که ببینیم آیا از این آیه می توان استفاده کرد یا نه....یا الان تغییراتی که در ژن انجام میدهند.یا در محصولات تراریخته....تغییرات گسترده ای که بشر امروزه در کشاورزی انجام میدهد.این ها را جزء کدام مواردبایدآورد؟ از موارد حرمت؟یا موارد جواز؟برخی نکات دیگر هم هست که انشاالله در جلسه آینده که جلسه آخر ماست، مطالبی را عرض خواهم کرد .
الحمد لله رب العالمین
- تخصیص اکثر
- حرمت تغییر خلق الله
- لآمرنهم فلیغیرن خلق الله
- آیه 119 سوره نساء
- جعل بسیط
- ابا از تخصیص
- تفسیر آیه لآمرنهم
برچسب ها:
چکیده نکات
نقد و بررسی اندیشه ها
1. نقد اندیشه دلالت آیه بر حرمت تغییر خلقت
2. نقد اندیشه دلالت آیه بر حرمت تغییر در دین الله
3. نقد اندیشه دلالت آیه بر نکوهش از تغییر درون انسان
4. بررسی دلالت آیه بر حرمت تغییر ناهمسو با هدف خلقت پدیده ها
معیار های تشخیص تغییر حلال از حرام
نظر شما