header

روحانيت و حوزه؛ بايد هادي، راصد، مرشد و ناقد باشند

خلاصه خبر :
روحانيت و حوزه؛ بايد هادي، راصد، مرشد و ناقد باشند
با توجه به برگزاری دهمین اجلاسیه سراسری جامعه مدرسین حوزه علمیه قم با علمای محترم بلاد با موضوع «حوزه انقلابی، بایسته­ها و راهکارها» لطفاً بفرمایید حوزه و روحانیت در صیانت از اصول بنیادی انقلاب اسلامی چه نقشی دارند؟ و معارضه­هایی را که انقلاب اسلامی برای صیانت از این اصول با آن­ها مواجه می­باشد، شرح دهید.

در مورد سوالی که مطرح کردید، روحانیت در دو ساحت می­تواند از اصول انقلاب اسلامی صیانت کند: یکی ساحت نظریه­پردازی و دیگری ساحت رفتار و عمل است.

در ساحت نظریه پردازی، باید به آن بنیان­ها و اساس­ها بپردازد و محکم و فنی آن­ها را اثبات کند؛ یعنی شما نمی­توانید یکی از اصول بنیادین این پدیده حکومت اسلامی را که بحث ولایت فقیه است، انکار کنید. ولایت فقیه را ممکن است ما گاهی به صورت سطحی، بازاری، تکراری و کلیشه­ای بحث کنیم؛ منتها یک وقت می­آییم اساسی، مبنایی و با نگاه هنجارهای فقه و اقتضائات زمان و مکان از آن دفاع می­کنیم و این در واقع می­شود صیانت از یک اصل بنیادین انقلاب و حکومت برآمده از این انقلاب.

یک بحث دیگر، بحث ضرورت تشکیل حکومت اسلامی است. ما در بحث­های علمی دیگر نمی­توانیم پیش فرض داشته باشیم و آمرانه برخورد کنیم؛ اما آیا ما واقعاٌ تشکیل حکومت را معتقدیم یا نه؟ آیا ضرورت دارد یا نه؟ نصوص دینی ما چه می­گوید؟ عقل سلیم چه می­گوید؟ حتماً استحضار دارید که ضرورت تشکیل حکومت اسلامی رابطه­اش الزاماً بحث از ولایت فقیه نیست؛ چون بحث ولایت فقیه، یک شکلی و فرمی از تشکیل حکومت است. خوب این می­شود اصل دوم که باید در واقع حوزه و روحانیت و جریان فقاهت به صورت فنی درباره­اش بحث کنند. از این جهت، این را می­خواهم عرض کنم که گاهی برخی­ها در حوزه، انتظاری را که از یک حوزه انقلابی و یک روحانی انقلابی دارند، این است که فقط تک تیر انداز باشد! در حالی که ما یک صحنه­ای را در نظر بگیریم که، تک تیرانداز می­خواهد، کسی که پشت صحنه توپخانه را اداره کند می­خواهد، کسی که سلاح بسازد می­خواهد؛ یعنی صیانت از انقلاب به این شکل است. 

در ساحت نظریه ­پردازی نیز، فقه­ الاداره، فقه ­الحکومه، فقه ­المجتمع، فقه ­السیاسه و ... هم باید بحث و گفت­وگو بشود. در واقع صیانت از نظام اسلامی و انقلاب اسلامی گفت­وگو از آن اصول و ریشه­ هایی است که حکومت روی آن تأسیس می­شود. آن چه که عرض کردم، در واقع ساحت نظریه ­پردازی حوزه بود؛ اما بحث نظریه­ پردازی غیر از بحث رفتار حوزه علمیه و روحانیت با نظام اسلامی است. روحانیت و حوزه، چه در سطح مرجعیت، اساتید و فضلا و چه طلاب، باید هادی، راصد و مراقب، مرشد، حامی و ناقد باشند. اولاً باید هادی باشد برای نظام اسلامی. نمی­تواند بگوید من حسابم از حساب حاکمیت جدا است. اگر ما یک حکومت سکولار داشتیم به نظرم خیلی راحت روحانیت می­توانست خودش را کنار بکشد، حالا احیاناً یک نهیبی هم می­زد و وساطتی هم می­کرد و ارشادی هم می­کرد و تمام می­شد؛ اما وقتی که نظام نظام اسلامی است، روحانیت باید رفتار هدایت گونه داشته باشد فارغ از بحث دولت ­ها، همانند رهبر معظم انقلاب.

خوب حالا که هدایت کرد، بگوید دیگر من کار ندارم. نه! این جا بحث مراقبت و رصد پیش می­آید؛ باید کار و رفتار دولت و حاکمیت را رصد و مراقبت کند؛ لذا نقش دوم روحانیت در رفتار پیدا می­شود که می­شود راصد و مراقب.

سوم؛ پس از این که رصد و مراقبت کرد، ممکن است در بعضی از جاها نیاز به راهنمایی باشد که باید راهنمایی کند و این غیر از آن هدایت اولی است که خطوط کلی را ترسیم می­کند. باید بگوید مثلاً این کار اشتباه بود. این نکته هست و راهکار این است؛ لذا بحث هدایت و بحث دستگیری پیش می­آید که می­شود مرشد.

بحث بعدی این که در بعضی از بزنگاه­ها، حاکمیت نیاز به حمایت دارد؛ حالا ممکن است فشار از دشمن خارجی باشد، یا از بعضی از افراد در داخل کشور باشد؛ این جاست که نقض حمایت روحانیت از حاکمیت پیش می­آید. من نمی­دانم چرا بعضی­ها فکر می­کنند، اگر یک دولتی سرکار آمد که مخصوصاً هم فکرشان هم بود، حتماً باید تأییدش کنند و اگر کسی نقد مشفقانه داد، برنمی­تابند. شما ببینید الان بحث استقلال حوزه در فضای سیاسی و اجتماعی کشور است. خوب یک عده موافق این بحث هستند و یک عده هم حساس شده­اند و مخالفت می­کنند؛ ولی آیا اگر واقعاً ما بخواهیم این مسئله را دقیق و عاقلانه بررسی کنیم اصلاً جای نزاع دارد؟ خوب خیلی روشن است. اگر به این معنا حساب کنیم که حوزه هیچ­گاه خودش را وابسته به پول دولت نکند و اگر در جایی کجی و بداندیشی دید، تذکر بدهد که اگر گوش نکرد، از مجاری قانون اقدام کند؛ خوب اگر استقلال به این معنا باشد، [خوب است]؛ اما اگر به این معنا بگوییم که استقلال یعنی عیسی به دین خود و موسی به دین خود؛ روحانی یک مسیری دارد و نظام هم یک مسیر دیگری دارد و ما کاری نداریم، خوب این قابل دفاع نیست. بالاخره نظام به این­ها نیاز دارد.

بخش دوم سوال این بود که نظام اسلامی با چه مزاحمت­هایی و با چالش­ها و جریانات معارضی برای رسیدن به اهداف و صیانت از انقلاب اسلامی روبه­رو می­باشد و مسیر عبور از چالش­ها توسط حوزه چگونه طراحی و اجرا می­شود؟

نظام اسلامی وقتی با یک موانع و معارضه­هایی مواجه می­شود، طبیعی است که بخشی از آن نه ربطی به روحانیت دارد و نه به اسلام دارد و نه به تشیع و نه به حوزه. یعنی سوء مدیریت­ها، تنگ­نظری­ها و عدم شایسته سالاری­ها را نباید به حساب حوزه و روحانیت بگذاریم؛ بنابر این یک بخشی از مزاحمت­ها و موانع به آن قسمت مربوط می­شود و جالب این که تا آن قسمت­ها حل نشود، حتی اگر روحانیت بیشترین مسامحه و بیشترین فعالیت را در ارتباط با نظام داشته باشد، موفق نخواهد بود؛ اما شکی نیست که بخشی هم به حوزه بر­می­گردد. ما نباید همه چیز را سیاسی کنیم. اگر ما رنگ سیاسی مسایل گوناگون مخصوصاً مسایل مذهبی را قوی کردیم، نه روحانیت می­تواند نقش خود را ایفا کند و نه نظام می­تواند یک حرکت فرهنگی سالم داشته باشد. سیاسی انگاری همه کارها غلط است. من یک مصاحبه در اوایل دهه محرم با خبرگزاری فارس داشتم، که گفتم: ما نباید از ظرفیت­های مذهبی مثل عاشورا و اربعین در سیاسی کردن حوادث استفاده کنیم؛ به این معنا که بیاییم یک ظرفیت  فراخطی، فراجناحی و حتی فراملی را خرج یک سری حوادث موقت و زودگذر کنیم. به نظر من این یک مانع بزرگی است که ما یک ظرفیت عظیم را تنزیل بدهیم و یک حادثه و فرد خاص. این جاست که مصیبت خودش را نشان می­دهد. آیا مجموعه متصدیان فرهنگی ما امروز و در طول این سی­و چند سال واقعاً برنامه دارند؟ یا ما مبتلا به یک رفتار کج­دار مریضیم؟ ما در مسئله حجاب، امر به معروف و نهی از منکر، مبارزه با قاچاق و در مسایل مختلف برنامه نداریم. یک کسی با یک سلیقه­ای می­آید و وارد صحنه می­شود، قبل و بعدش هم قبولش ندارند. بعدی می­آید... این خیلی آفت است. ما فوراً کد ندهیم به بیرون از کشور که البته آن هم جای خودش بحث دارد؛ اما آفت اصلی نداشتن برنامه، رفتار­های کج­دار مریض و افراط و تفریط است. این روزنامه­ها و رسانه­های ما از افراط و تفریط خالی نیستند. پس از افراط و تفریط، اقتضائات جهانی، نداشتن برنامه، سیاسی انگاری همه کارها بدون این که ضرورت اقتضاء کند، از موانع بزرگی است که به نظر ما در رسیدن به یک فرهنگ و راهبرد صحیح نقش دارد.

مشخصاً نظام ما برای رسیدن به آن اهداف، با چه چالشی مواجه هست و حوزه چطور می­تواند رسالت خود را برای عبور دادن نظام از این چالش ایفا کند؟

فرض کنید که می­خواهیم انقلاب اسلامی را به عنوان گفتمان به دنیا معرفی کنیم، چه ظرفیت­هایی وجود دارد؟ قهراً در مقابل، چه موانعی با این ظرفیت و انرژی خودش را نشان می­دهند؟ در اسلام یک سری معارف و مفاهیم جهانی و جاودان وجود دارد که با این که این­ها از اسلام است؛ اما فقط برای اسلام نیست؟ یعنی برای انسان هستند. مثلاً صحیفه سجادیه، نهج البلاغه، حتی دعای کمیل و این­ دعا­ها و آن معارف اخلاقی بلندی که هم در قرآن و هم در روایات اهل بیت علیهم السلام وجود دارند، برای ترقی و تعالی انسان هستند. دعای کمیل را لازم نیست کسی شیعه باشد و بخواند. یک مسلمان به هر مذهبی، حتی یک بودیست، یک هندو یا یهودی هم می­تواند این دعا را بخواند. این معارف را به راحتی می­توانیم در دنیا مطرح کنیم و به نظر من این گونه معارف، کمتر معارض دارد؛ بله انسان­های لجوج و عنود و انسان­هایی که اصلاً با آفتاب می­خواهند معارضه کنند پیدا می­شوند، ولی به خاطر قلت­شان به حساب نمی­آیند. این یک بخشی از ظرفیت­هایی است که در معارف شیعی ماست. خوب این­ها را ما در واقع می­توانیم  در داخل کشور نشر دهیم. اگر این­ها به صورت تند مطرح بشوند، ممکن است شما با اهل تسنن درگیر بشوید و یا با وهابیت درگیر بشوید. این جاست که باز جبهه معارض ما وهابیت می­شود. جبهه معارض ما اهل سنتی می­شود که ممکن است از وهابیت تبری جوید؛ ولی به هر حال احساس خطر می­کند.

یک سری معارف هم، معارف انقلابی است؛ بالاخره ما یک نفی استکبار و صهیونیسم داریم؛ ما نفی یهود نداریم. به هر حال یهود یک دینی است برای خودش؛ اما صهیونیسم یک جریان سیاسی است. ما نفی صهیونیسم، استکبار و نفی استیلا و استثمار داریم که این جا هم درمقابل ما جبهه می­گیرند و لذا به نظر من متصدیان فرهنگی و مسئولان نظام باید ببینند که در هر زمینه­ای از چه نهادی استفاده کنند. نکته­ای که مناسب شد عرض کنم، این است که به گونه­ای جبهه معارض را به آمریکا و اسرائیل و نیروهای استکبار محدود نکنیم که مدارس ضلال عربستان و پاکستان و افغانستان تحت الشعاع قرار بگیرند. ما گاهی وقت­ها به خاطر سیاسی انگاری قضایا، طوری رفتار می­کنیم که این­ها به حاشیه امن می­روند. ما باید به موازاتی که حوادث را به صهیونیسم و استکبار جهانی نسبت می­دهیم، به این مدارس ضلال هم توجه کنیم...؛ لذا باید این­ها در موازات هم دیده شوند.

با توجه به ابعاد جهانی انقلاب اسلامی و رشد بیداری اسلامی، نقش حوزه­های علمیه و صدور گفتمان انقلابی و اسلام ناب محمدی صل الله علیه و آله چگونه می­تواند باشد و جبهه­های معارض انقلاب اسلامی و در ترویج اسلام آمریکایی و جبهه تکفیری را چگونه ارزیابی می­کنید؟

ببینید من به نوعی در سوال قبل شما جواب، این بحث را تعبیه کردم. اما اگر بخواهیم این گفتمان صادر بشود، یکی همین هست که آن مفاهیم جهانی و جاودان را که در تراث ما کم هم نیستند، به دنیا معرفی کنیم. من خودم که به کشورهای خارج می­روم و معمولاً با مسیحیان هم جلسه داریم، یک جلد صحیفه سجادیه، نامه  امام علی علیه السلام به مالک اشتر و سوره مریم را می­برم و هدیه می­دهم و عجیب هم برایشان جالب است. ما این تراث را داریم؛ یعنی صحیفه سجادیه را اگر طرف بخواند ذلیل می­شود. وقتی به جرج جرداق گفتم، چطور شد که این کارها را کردی؟ حالا به تعبیر من،او گفت: مرا نهج البلاغه ذلیل کرد؛ ذلیل نه به این معنی که خوار کرد؛ یعنی دیدم که اصلاً یک چیز دیگری است. من احساس می­کنم مسئولان ما و بزرگان ما شاید به این باور نرسیدند که ما بزرگ­ترین تراث را برای معرفی داریم. این دیگر هیچ کسی را حساس نمی­کند و ما از این طرف می­توانیم این گفتمان را صادر کنیم.

بحث بعدی،این است که ما وقتی شعار می­دهیم، در صحنه عمل هم باید بتوانیم یک حکومت عادل معرفی و صادر کنیم که آلوده به اختلاس و سوء استفاده نباشد. «کونوا دعاۀ الناس بغیر السنتکم».

قسمت سوم این که در حوزه نیروهایی را تربیت کنیم که زبان­دان و در عین حال معتدل و استخوان­دار باشند؛ نه فقط زبان­دان یا از آن طرف نه فقط عالم که به زبان مسلط نباشد. خوب این­ها را به کشور­های دیگر بفرستیم.

۱,۰۹۰ بازدید