header

منزلت و رسالت روحانیت در دوران معاصر

خلاصه خبر :
منزلت و رسالت روحانیت در دوران معاصر
- قم، مدرسه شهید صدوقی
موضوع: منزلت و رسالت روحانیت در دوران معاصر
مکان: قم، مدرسه شهید صدوقی 
زمان: 13 بهمن ماه 1398
بسم الله الرحمن الرحیم
قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم،  مَن طَلَبَ بابا مِنَ العِلمِ لِيُحيِيَ بِهِ الإسلامَ كانَ بَينَهُ و بَينَ الانبیاء درجه، من  خدای بزرگ را شاکر هستم که توفیقی داده در جمع محترم شما طلاب گرامی باشم از مدیریت محترم مدرسه و تیم همکارانش هم تشکر می کنم. علی الله اجرکم ...
اساتید گرامی هم که حالا شاید نمی دانم وقت کلاسشان را من گرفتم یا حضور دارند احیاناً عذرخواهی می کنم نمی دانم تاخیر داشتم یا نداشتم، درس را تمام کردم و بلافاصله آمدم اگر احیاناً معطل شدید دیگر غیر اختیار بوده عذرخواهی می کنم.
صحبتی که قرار است با شما داشته باشم، خیلی می تواند موضوعات مختلف باشد، اما قرارمان یک موضوع خاص است منذلت رسالت روحانیت در دوران معاصر، به ما گفتند شما طلاب، پایه یکم تا ششم هستید اینجور در ذهنم هست خیلی حرف ها می شود با شما زد نکاتی که فکر می کنم در زندگی علمی شما کارگشا است و جهات دیگر حالا همین موضوع را مخصوصاً دهه مبارکه فجر هم هستیم داخلش سعی می کنم با تناسب با این مناسبت هم نکاتی را داشته باشم در بحثم در واقع دو تا موضوع است منذلت روحانیت و رسالت روحانیت، جایگاه روحانیت و رسالت روحانیت، این در دوران معاصر هم قید آخری است و الا منذلت دوران معاصر و غیر  معاصر ندارد واقعش نمی دانم اصلاً از کجا آدم شروع کند که وقت طولانی هم نبرد راجع به منذلت روحانیت حالا بگذارید من از اینجا شروع کنم می دانید که جایگاه روحانیت، منذلت عالمان روحانی نزد همه ادیان حتی ادیان واره ها، دین واره ها یعنی دین های ساخته دست بشر، مثل هندویسم مثالاً، اصلاً روحانیت هر قومی جایگاه ویژه ای دارد شما هند هم بروید، آن رهبر حالا به اسم روحانی، آن هندو، هندویسم، یا حتی بدویسم، حالا بنابراینکه بدویسم دینواره باشد و دین الاهی نباشد جای بحث دارد حتی ادیان نمی دانم بدوی آفریقایی برای آن کسی که رهبر روحانیش می دانند ارزش قائل هستند پس اختصاص به اسلام ندارد منزلت مهم روحانیت، منتهی وقتی ما روحانیت می گوییم منظور روحانیت اسلام است و الا بودیسم و هندویسم که کار ندارد اسلام که آمد این احترام را حفظ کرد، منتهی برد بالا، بالا، یک تعابیری کرد راجع به عالم چون روحانیت را ما به عالم می گوییم که هنوز هم جدید است، این را که عرض می کنم برایتان ما چون مسلمان هستیم دوست داریم مبالغه کنیم خیر، اصلاً فرض می کنیم که یک آدمی که کاملاً بی طرف است نه مسلمان است و نه ضد مسلمان است و لذا می بینید نه جایگاه روحانیت و عالم بلکه هر چه به نحویی به عالم مربوط می شود می رود بالا من این آیه را دیروز در درسم البته به یک مناسبت دیگری خواندم الان برای شما می خوانم اعوذ بالله من شیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ؛ درست است قرآن است دیگر، قسم به قلم، حالا شما بگو قلم در قرآن یک معنای بطنی هم دارد من رد نمی کنم، اما معنای ظاهرش هم که هست و این منافت ندارد که قسم به قلم و آنچه می نویسند و ما یسترون، اگر ما موصول اسمی باشد یعنی الذی یسترون، اگر ما موصول حرفی باشد، تعویل مصدر می رود می شود نوشتن، قسم به قلم و نوشته، یا قسم به قلم و نوشتن، می دانید به چیز بی ارزش قسم نمی خورند، قسم به بیل، قسم به جارو، قسم ندارد، چیزی که یک منزلتی دارد باید بهش قسم بخورند، درست؟ این رفتار را اسلام دارد با عالم، این حدیثی که برایتان خواندم در این ارتباط از پیامبر جالب است این حدیث مال عالم به معنای نمی دانم مرجع تقلید و نمی دانم آیت الله و آیت الله العظمی و چی چی نیست مال طلبه است طلبه سال اول، طلبه سال دوم، طلبه ماه اول ماه دوم، که پیامبر فرمودند من طلب بابا من علم، من بجایش بگذاریم محصل، المحصل الذی، محصلی که دنبال دانش است می رود کلاس، برای چی؟ لیحی به الاسلام تا یک چیزی یاد بگیرد، بیست سال دیگه، بیست و پنج سال دیگر، سی سال دیگر، دست مردم را بیگرد اسلام را زنده بکند، کان بینه و بین النبیاء الدرجه، بین این طلبه و بین یک پیامبر فقط درجه نبوت فاصله است دیگر هیچی، این است دیگر، حالا بگذریم از اینکه روایاتی داریم که می گوید حالا این برای طلبه است منتها وقتی برود بالا دیگر در بعضی از روایات هست که بعضی از انبیا غبطه او را می خورند؛ آن حدیث علی اخبرکم باقوام لیسوا بانبیا ولا شهدا یغبطه الانبیا و شهدا جمعیتی که نه پیغمبر هستند نه شهیدند و لکن هم پیغمبران غبطه او را  می خورند و هم شهدا حالا پیغمبران بگوییم منظور غیر اوالعزم، چون پیغمبران اوالعزم حسابشان جداست اما و از این روایت شاید بشود استفاده کرد منزلت بعضی از عالمان اسلام از این جهت بالاتر از انبیا است ولو از این جهت که آنها بهشان وحی می شود و از مقام عصمت برخوردار هستند آنها م یروند یک جایگاهی اما از یک جهاتی یک عالم دین رد کند و جلو بزند این بحث دارد و خیلی دقیق است حالا من از شما سوال می کنم فضلا، جواب این سوال سخت نیست این رفتار با طلبه، من تاکید میکنم من طلب بابا من العلم با یک محصل، محصل دانش علوم دینی کجا این رفتار شده؟ حالا شما اگر علاقمند هستید روایاتی که در این زمینه است که وقتی طلبه راه می رود در بحار هست فرشتگان بالاشان را پهن می کنند و به طلبه می گویند پا روی بال ما بگذارید نه بر روی زمین، قاعدتاً این تعبیر معقول به محسوس است، و الا حالا یک طلبه می رود ماست بخرد یک فرشته ای همراهش باشد هی بالش را بیندازد زیر پای این طلبه ثم ماذا بعدهذا، به اصطلاح امروز می گویند بیان های سمبلیک یا تشبیه معقول به محسوس که در علوم معانی بیان می خوانید این که عنه اما می خواهند بفرمایند یا پیامبر که مقام یک مقامی است که باید فرشتگان بالشان بشود فرش طالب دین فرش عالم، این مقام است. درست، این مقام است، من گاهی که می خواههم مدارس بروم اینجا سوال کردم یادم نمی آید سوال کرده باشم قبلاً یک ملاقاتی داشتیم، می گوییم آقایان من می آییم مدرسه شما چی بگویمی برای طلاب شما چی لازم می دانید؟ معمولاً مدیران یک چیزهایی می گویند تقریباً یک جوابی که همه شان می دهند عموماً می گویند طلاب ما انگیزه ندارند برای درس خواندن سرد هستند برایشان سوال است ثم ماذا بعد هذا، به درد چه کنم دچار شدند به یأس و ناامیدی، طلاب من واقعاً تعجب می کنم نمی توانم بفهم یک طلبه با این منزلت و با این عظمت که بعد هم می گوییم که با جایگاه اجتماعی اش و جایگاه کارش، من برای چه دارم درس می خوانم؟ از معارف اهل بیت بگیرد با قرآن آشنا بشود با احادیث آشنا بشود با فقه امام صادق آشنا بشود و دستگیری کند مردم را، یا عظمت کار را درک نمی کند یا قدری کار سخت است اینها است دیگر، و الا اگر اهل فکر باشد، فکر ساعتاً غیر من عبادة سنة، آن فکر، اهل فکر باشد نباید ناامید باشد، شما، من و شما، امام زمان قرة العین مان هستند برای امام زمان دعا می کنیم مبادا از زبانمان بیافتد امام زمان را دوست داریم، عاشق امام زمان هستیم، امام زمان برایشان صدقه می دهیم، گاهی بتوانیم قدرت مالی داشته باشیم یک خون هم می ریزیم و یک گوسفند هم قربانی می کنیم می دانید گاهی امام زمان این کارها را برای طلبه شان می کنند، این هم می دانید، یعنی یک طلبه اینجا دارد ره می رود، در خیابان اینجا، می رود بیرون امام زمان نگاه می کنند قرة العینی این خیلی قسم و آیه نمی خواهد برایتان بخورم، امام زمان پدر هستند یا نیستند؟ سوال، امام رضا که فرمودند پدر هستیم و شما بچه های ما، آیا پدر از بچه خوب خوشش می آید یا نه؟ وقتی ببینید پدر و پسرش، دخترش، مایه افتخارش هستند، وقتی می بینند دارند خدمت م یکنند ما الان پدرانی داریم عزیزان که برای هر روز سلامتی فرزندشان هر روز نماز می خوانند و صدقه می دهند طبیعی هم هست از پدرش، دخترش، دارد کار می کند افتخار من است هدر نرفته، گاهی آدم می گوید هدر رفته، می گوید هدر نرفته به ثمر رسیده است، وقتی پدرهای معمولی این کار را می کنند امام زمان اینکا را نمی کنند؟ امام زمان هم ممکن است برای یک طلبه اش یک استادش یک عالمش صدقه بدهند، امام زمان هم یک گوسفند بکشند ممکن است بگویند قرة العینی، فقط که به شیخ مفید نگفته که تمام شد و رفته، البته آنطرف هم هست عاق هم هست، به نظر شما این خیلی مقام کمی است انسان ساده بگذرد، اولاً محال که نیست که توضیح دادم امکانش هم که راحت قابل تصور است وقتی در این فضای امواج ضلال حالا شما بعداً توی مکاسب می خوانید کتب ضلال، اساتید درس می دهند ما آنجایی که می رسیم حتی آن زمان هایی که چند دهه قبل تدریس می کردم سه دهه قبل، می گفت الان کتب ضلال دیگر نیست الان امواج ضلال است، در دوران امواج ضلال یک جوانی ترک خانه و خانواده کند از شهرستان یا از خود قم بیاید و بگوید خدا من می خواهم درس بخوانم با معارف اهل بیت آشنا بشوم، معارف اهل بیت هم همین ها است حاشیه نزنم، یادبگیرم، که بعد بتوانم معارف را استخراج کنم شما الان دارید شیر می خوردید جاهای مختلف گفتم در صراط هم نوشتم، این ده سال اولتان آقایان شیرخوارگی است چون دو سال اول که خوب شیر بخورد دیدید پیرمرد هشتاد سالش است خوب کشاورزی می کند نمی گویند دیشب چی خورده می گویند شیر خوب خورده اینطوری است دیگر، یعنی اینها هفتاد هشتاد سال قبل می گویند شیر خوب خورده، یک کسی هم هست بیست سالش است مجموع الامراض است، از هر جایش یک دردی بلند است، می گویند شیر خوب نخورده است مامانش مرد بستنش به شیر گاو و شیر خشک اینجوری شد، نمی گویند دیشب چی خورده؟ می گویند شیر خوب نخورده، شیرخوارگی معنایش اینست، طلبگی هم شیرخوارگی دارد ده سال اول که انسان ادبیات یک دوره فقه مختصر، اصول، منطق، چیزهایی که می خوانید خیلی هم زیاد شده من از دستم در رفته، دقیقاً نمی دانم چی خوانید، این شیرخوارگی است، از آنطرف دارد شیر می خورد شیرخوارگی است، از آنطرف هم این منزلت و این مقام دیگر معنا نباید داشته باشد که آقایان آدم چه بگوییم، ناامید هستند فلان هستند ضعف است، گاهی اوقات چند تا اشکال از یک کتاب حالا درست یا نادرست، نمی گوییم همه اش نادرست، یا مشکلات بیرونی، نباید عزیزان من عزم یک انسانی که اهل برنامه است، برنامه پنج ساله، ده ساله، بیست سال، اهل برنامه است، سند چشم انداز دارد به قول امروزی ها، افق، دارد آرمان دارد، رسالت دارد اینها را تعریف می کنند در برنامه ریزی ها، مبانی، آرمان، افق، اگر اینها را داشته باشد معنا ندارد این شیر را خوب نخورد تکرار هم می کنم آقایان نمی گوییم انسان بدون مشکل است بدون اشکال است ولی به شما بگوییم که هیچ مقطعی از تاریخ به اندازه امروز برای یک طلبه شیعه مسلمان، امکانات نبوده، بله مشکلات هست، ممکن است بعضی از مشکلات را خود بنده نداشته باشم اما ارتباط دارم، اما نکته این است با همه این مشکلات قابل مقایسه نیست من این را خیلی جاها گفتم برای شما هم می گوییم، ما تازه شرح لمعه شروع کرده بودیم، من سال فکر کنم پنجاه و شش بود، یا اواخر پنج و شش، اوایل پنج هفت، من شرح لمعه شروع کرده بودیم، من یک شرحی خریدم یک شب هم رفتم پس دادم، فهمیده بودم که شهید ثانی در مسالک الافهام مطالب خوبی دارد که می تواند به شرح لمعه ام نازل باشد اصلاً خیلی سوالات را مسالک جواب داده که در شرح لمعه نیست همینطور هم هست، رفتم سراغ مسالک تمام قم را گشتم، تمام قم کتابخانه ها هر قیمتی هم بود مشکلی هم نداشتم که بخواهم بخرم، نبود، تا بعداً همان آغاز پیروزی انقلاب مرحوم آقای نجفی اشرفی رضوان الله علیه ایشان بعضی از کتابها را چاپ کرد از جمله همین مسالک افهام را، چاپ هم چه عرض کنم، شماها ببینید وحشت می کنید ما می گفتیم چاپ سنگککی مثل نان سنگکک دراز صفحات از بالا شروع می شد می رفتند، نه فهرست و نه عنوانا شماره صفحه چرا داشت، بعضی هاش هم شماره صفحه هم نداشت چقدر من خوشحال شدم که مسالک را پیدا کردم تقریباً دو سوم لمعه را من با مسالک با نگاه به مسالک خواندم در صراط هم گفتم که فلان کتاب را در کنار فلان کتاب ببینید تازه ما که زندگی بعضی از علما را ببینید درخود کتاب صراط من عذرخواهی می کنم چون بعضی از وقت ها زندگی علما نمی دانم زن همسایه خواب دیدید اون یکی گفت اون یکی گفت، گاهی دستنوشته خودشان است، از این جهت من به کتاب صراط آدرس می دهم، ببینید آن اواخرش را زندگی بعضی از علما را ببینید چه نوشتیم ما، الان امکانات یک طور است در نرم افزارهای شما یک جستجو می زنید لیست می آید یک کلمه داشته باشید بقیه، حالا جاهات دیگر هم هست. همین برنامه هایی که گاهی طلاب رگ گردنشان سرخ می شود در انتقاد من نمیگوییم نمره بیست است ولی واقعا دارند تلاش می کنند ما در جامعه مدرسین که می بینیم مدیر هست شورای عالی هست از آنجا هم که از آن بالا شروع می شود تا می آید مدیران مدارس و دوستان دیگر می گویم تکرار می کنم نمره بیست نیست اما دوازده و سیزهده هم نیست دارند کار می کنند در هر صورت راجع به بخش منزلت چون می خواهم بخش دوم هم ورود کنم به هر حال اینجوری است منزلت روحانیت همانطور که در سایر ادیان و دینواره ها، وجوددارد به مراتب بالاترش در اسلام وجود دارد که بخشی اش را من گفتم و اما بخش دوم که بخش پایانی صحبت ماست رسالت روحانیت در دوران معاصر.
این را من یک مقدار توضیح بدهم و تمامش بکنم ببینید روحانیت می شود گفت عناوین کلی اش عصری نیست به قول امروزی ها تاریخی نیست، که مثلاً بگوییم یک وظیفه الان دارد صد سال پیش نداشته است، یا یک وظیفه ای صد سال دیگر دارد الان ندارد یعنی عناوین کلی اصلی نیست الان می شمارم پنج تا عنوان متوجه می شوید این برای همه دوران ها است اگر بخواهیم عصری اش بکنیم روی روش ها و مدل ها، یا به تعبیری تاکتیک، ما یک راهبرد استراتژیک داریم، و یک راهبرد داریم، اصول و راهبردها ثابت است ولو شکل کار ممکن است فرق بکند که فرق می کند، من با توجه به همه اینها نکاتی عرض می کنم شکی نیست که اولین وظیفه من و شما به عنوان روحانی طلبه، تحصیل خوب است، آقا باورمان بیایید که دین برای یک فقیه است این باورمان بیایید با چند تا ترم و چند تا واحد بعد هم یک خلاصة المکاسب خلاصة الرسائل و امتحان هم بدهیم و نمره خوب بیاوریم، این نه، باید یک طلبه یک روحانی مثلاً حالا بستگی به آن سند چشم اندازش هم دارد که می خواهد چه کار کند؟ حداقل یک بیست سالی خوب بخواند، ده سال شیر بخورد، و بعد از ده سال هم غذاهایی که متناسب با بدنش هست، تخصصی دیگر، یک مدتی باید اطلاع پیدا کند، یک مدتی باید متخصص بشود، یک مدتی باید متمرکز بشود، اینها از هم جداست، گاهی اوقات ما اینها را شلوغش می کنیم، مطلع، متخصص، متمرکز، و متمحظ، این دو تا یکی است، مثلاً بعضی ها دیدید در فقه اطلاع دارند ممکن است خیلی هم حرف بزنند، هر مسئله بهش بگویی جواب می دهد همه دان است، همه چیز را می دانند اطلاع دارد، این ها می شوند مطلع، یک اقیانوس بزرگ اما با عمق دو سانتیمتر، مرحله بعد اینکه انسان بشود متخصص، مثل اینکه یک نفر بشود مجتهد در فقه، اصول را بخواند، فقه را بخواند بشود مجتهد، متخصصی که هر بابی در فقه دست بگذارد می تواند نظر بدهد مجتهد متجزی که مثل ما نمی فهمیم اصلاً یعنی چه؟ اما مرحله بعد این است که در یک بخشی متمحظ بشود متمرکز بشود و ما در آینده، این از آن چیزهایی است که برای معاصر نیاز داریم دوستان ،در آینده به متمحظان نیاز داریم، به متمرکز، بعد از متخصص، متخصص یعنی صاحب نظر به طوری که هر مسئله ای کار بکند می تواند جواب بدهد، مثلاً در ادبیات، در تاریخ، در فقه، در تفسیر، متمرکز آن کسی است که رفته ده سال روی یک مسئله کار کرده، متمرکز شده در یک بخش، و ما در آینده اینجور می خواهیم اینکه قدیم گفتند جامع معقول و منقول، علامه ذوالفنون، امروز این حرف ها شعار است و این ناسازا است به یک نفر بگویند این همان اقیانوس دو سانتیمتری است ما امروز یک استخر می خواهیم که هرچه می روی نرسی به ته اش، تحصیل اینجوری، البته اینها برای شما نیست دارید شیر می خورید شوخی نکردم کسی هم بدش نیاید، تحصیل، به شیوه خودش، و از اهلش به تناسب امکانات این وظیفه اول، اینکه گفتم به شیوه خودش و از اهلش، گاهی اوقات آدم زحمت می کشد ولی بلد نیست، گفتن لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى‌؛ للانسان کل ما سعی که هرچه سعی بکنی به دردت می خورد برایت هست نه بعضی از وقت ها انسان سعی اش هدر است، اینکه می گوییم به شیوه خودش، یک مقداری باید از اساتیدتان، از کسانی که می شناسید موفق هستند و صاحب تجربه موفق هستند کمک بگیرید و لذا آن عبارت امام باقر فرمودند تعلموا العلم من حملة بالعلم البته خوشبختانه، خیلی  از این کارها را برنامه ریزان برای شما انجام می دهند حالا شما ممکن است گاهی ما خوشمان بیایید یا نیایید، اینکه به شیوه خودش از اولش خیلی ها را مدیران و برنامه ریزان، به هر صورت انسان باید مواظب باشد به تناسب امکانات که می گوییم همان حرف هست، یعنی هرچه امکانات می رود بالاتر مسئولیت ما بیشتر می شود این اولین مرحله است ما باید بار بزنیم آدم باید بالاخره چاق بشه، یک جوری بشوید آقایان بعد از بیست سال دیگر بشوید حوزه سر خود، طرف من رفتم از قم رفتم بیرون دیگر هیچی، انسان باید یک طوری بشود که قم سرخود بشود حوزه سرخود بشود مگر نراقی قم بود مگر نراقی نجف بود، نراق کاشان، آن موقع روستا الان شهر، یا خود کاشان، مگر عالمان بزرگ ما مگر همه در مراکز بودند ولی درخشیدند، مرحوم توستری صاحب قاموس کجا بود؟ تو توستر، شوشتر، اما ببینید قاموس؟؟؟ را ... اینها برای این بوده که حوزه سر خود شدند و رفتند بیرون، باید انسان تشخیص بدهد برود بیرون یا نرود؟ این بیست سال تحصیل آقایان است که آدم را بی نیاز بکند از استاد ولو هیچ وقت ما از تراث بی نیاز نمی شویم، از نصوص دینی از متون علما آن لاینش جداست، دوم تهذیب نفس است، من خیلی عذر می خواهم اینجا وارد می شوم باشاره، ولی خودم سختم است این ار باید عالمان بزرگ بگویند، ولی چون من اینجا نشستم و دارم رسالت ها را می شمارم تهذیب نفس، آقایان ممکن است یک پزشک غیر مهذب، خوب پزشکی کند، ممکن است یک بنای غیر مهذب خوب بنایی کند مهندسی کند خیاطی کند ولی روحانیت غیر مهذب نمی تواند روحانیتی بکند اصلاً صدا از دل بلند نشود اثر نمی کند دست من و شما هم نیست، چرا ممکن است آدم یک چند روزی گرد و خاک کند دور خودش را شلوغ کند علم و دستکی راه بیاندازد ولی بقا ندارد، چقدرکتاب از بزرگان نوشته شده است از فقه، ولی آنهایش که بیشتر مانده که اخلاص بیشتری دارند یک محدث متطبع، آقا شیخ عباس قمی، ما نمی توانیم جزء علمای بزرگ رده اول از نظر فکری و نظره پردازی و اینها جا بدهیم اما یک محدث خوش سلیقه اهل قلم با اخلاص، این پشت مفاتیح اخلاص آن شیخ است که یک کتاب را جای می اندازد زحمت زیادی هم حالا نمی خواهم سبک کنم کار را ولی یکی دو سال، رنج برد، ولی اخلاصش به جایش رسید وقتی یک زمانی باباش، بابا شیخ عباس دوست داشتم پسرم یعنی خود این شیخ عباس می رسید به مرتبه شیخ عبدالرزاق رفتم امروز پای منبرش از کتاب، منازل الآخره، می خواند ای کاش تو هم اینجوری می شدی، گفت بابا دعا کن من هم بشوم مثل شیخ عبدالرزاق اما نگفت آن کتاب برای من است من نوشتم البته آن هم آدم بگوییم مثلاً بابا را خوشحال بکند آن هم یک نگاه دیگری است اما آن خیلی گذشت نمی خواهد با آن کتاب را من نوشتم خوشحال باش آن با هوای نفس هم می سازد اما اینکه بگوییم بابا دعا کنید من هم بشوم مثل شیخ عبدالرزاق، و نگویید من نوشتم خیلی مردانگی و اخلاص می خواهد خیلی باید فهم باشد، همینطور نشستیم اینجا می گوییم خیلی آدم توی صحنه هم بیایید. این اخلاص و این تهذیب هرچه انسان تلاش کند دوستان ولی آن دل سالم نباشد با خدا رفیق نباشد با امام زمان رفیق نباشد سعی کنید رفیق باشیم یکدفعه می گوییم امام و ماموم، یکدفعه می گوییم خدا و بنده، اما یکدفعه حبیب و محبوب، رفیق، در بعضی از روایات وقتی آماده این خیلی رفته بالا اون راجع به یاسین گفت که اگر این کار و این کار بکنید کان من رفقا محمد صلی الله علیه و آله و سلم، حالا بگذارید من از این عبور کنم چون اصل ورودم هم به اینجا با اکراه بود در این قسمت.
اما رسالت سوم تبلیغ معارف و دین؛
آن روایت گفت که " عَلَّمُوا اَلْعِلْمَ مِنْ حَمَلَةِ اَلْعِلْمِ وَ عَلِّمُوهُ إِخْوَانَكُمْ" تبلیغ، هیچ کس نمی تواند بگوید آقا من از تبلیغ فاصله می گیرم وظیفه ام نیست به نظر شما درست است، حالا ساکش را ببندد و برود روستا، منبر، این یک شکلش هست ممکن است گونه های مختلفی دارد ممکن است استاد است ممکن است خدمت می کند مدیریت می کند اینها همه اش می رود در عنوان تبلیغ من و شما دوستان یک باری روی دوش خودمان بستیم، می توانسیتم روحانی نشویم، می توانستیم حوزه نیاییم، آمدیم، خب، حالا که آمدیم بار خودمان هست و بار دیگران هم هست من بعضی از وقت ها دوستان خیلی نمی توانم واهمه ورم می دارد که فردا قیامت فلان جوان را می آوردند می گویند که چرا عمل نکردی، هل لا عملت، ذیل آیه ی فلل حجت البالغه حدیثش را ببینید می گوید نمی دانستم، دختر پسر، چرا این کارها را کردید؟ میگن نمی دانستم امام صادق می گویند بهش می گویند، هل لا عملت، یا هل لا تعلم،؛ روایت آنجا هست ببینید، چرا عمل نکردی نمی دانستم، می گویند چرا نرفتی یاد بگیری؟ به نظر شما این جوان آرام می شود می گوید چی میگه، میگه آخوندها به ما نگفتند، امام جماعت ما نگفت، امام جمعه ما نگفت، روحانیمان نگفت، میگن مال کجا هستی، مثلاً مال شیراز، می گویند خوب، برای چه قرنی هستی، می گویند قرن چهارده هجری، نمی دانم هزار و سیصد و پنجاه تا هزار و چهارصد و ده، می گویند آخوندهای آنجا کی ها بودند؟ اول هم درشت تر ها را م یآوردند آیت الله ها را می ورند، حجت الاسلام و مسلمین و ثقة الاسلام و فاضل معاصر را می آورند می گویند نه خیر ما گفتیم ایشان دروغ می گوید نمی آمد، ما مسجد داشتیم محراب داشتیم نماز جمعه داشتیم ما گفتیم اینها صدامون، البته می دانید اینها قسم و آیه نمی خواهد همه ضبط است، همین زمین مگر ضبط نیست إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا * وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا * وَقَالَ الْإِنْسَانُ مَا لَهَا * يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا؛ قرآن است دیگر، این دستگاه دارد ضبط می کند این زمین ضبط نکند، حالا صد سال پیش می گفت زمین ضبط می کنه، ممکن است بعضی ها مسخره کنند و بخنند، به او می خندند که می خنده، این واقعیت است تعارف نکند، تبلیغ بروید، عرض می کنم تبلیغ هم زمان دارد حالا نگوییم فردا باید من بروم تبلیغ هنوز قوره نشده می خواهد کشمش بشود، نه باید وقتش شد و مناسب شد بستگی دارد سن تبلیغ چه جور برویم این را در کتاب صراط ببینیم من حاشیه نروم، حالا تبلیغ منبر بوده یا استاد بوده یا پژوهش، من این را هم جزء تبلیغ می آورم، اهل پژوهش باشد، من از این نوشتن هایی که معذرت می خواهم که بچه بازیهایی که بعضی ها می آورند فکر می کنند مثلاً حالا دارد پژوهش می کند اینها گاهی بچه بازی است حالا خوب است سرگرمی است اما یک جایی برسد پژوهش عیار،پژوهش معیار، دین ما می دانید بخش عظیمی اش از طریق پژوهش مانده است ما الان درس های صاحب جواهر را نداریم، منبرهای شیخ انصاری را حالا که نداریم تبلیغات صاحب جواهر، صاحب جواهر اهل تبلیغ هم بوده می رفته شهر خودشان، کرسی های درس شیخ طوسی را نداریم هرچه داریم کتاب است، این بود که امام فرمودند به آن شخص بنویسید، و سفارش کنید به نوشتن اکتبوا، علم را بنویسید چون بعداً زمانی می آید که به اینها نیاز است، پس تحصیل، تهذیب، تبلیغ، که حالا پژوهش هم رفت جزء این. و آخریش هم عرض کنم چون پژوهش را بردم در ذیل تبلیغ می شود چهار تا، تحقیق دین، منظور از تحقیق دین یعنی، باید کسی باشد که در هرم قدرت باشد یا در حد خودش، منظور از تحقیق یعنی عینیت دادن به دین، نمی تواند بگوید که به من چه عیسی به دین خودش و موسی به دین خودش و من هم گفتم البته از ما بیشتر از این هم بر نمی آید، حالا نمی توانیم فردا بیرون دست مردم را بگیریم یاالله بیا برویم مسجد این بیشتر برای کسانی است که عالم هستند و بلد هستند یا مرجع تقلید هستند یا در قدرت قرار دارند تحقیق یعین یعملی کردن دین این وظایف ماست، حالا بیشتر روی آن سه جهت که برای همه است، تحصیل، تهذیب و تبلیغ و به شما بگوییم هرچه زمان می گذرد بیشتر این نیاز احساس می شود بعضی ها می گویند که آیا الان هم مردم شنوایی دارند آیا مردم الان دیگر اصلاً جای گفتن این حرف ها هست اگر بنده تجربه های خودم را برایتان عرض کنم طولانی می شود انسان هرجا پا می گذارد می بینید چقدر نیاز است چقدر خبر است، منتها مهم این است که ما چه طور حرف بزنیم، ما چه طور بتوانیم این پیام اسلام را منتقل کنیم، الان گاهی می شود، وظیفه ما نسبت به انقلاب طلبه انقلابی حوزه انقلابی، من دهه فجر است دوست دارم اشاره کنم، نه به خصوص دهه فجر، نبودم هم اشاره می کردم اما الان اولویت دارد، من از شما سوال می کنم که یک طلبه انقلابی که دوست دارد از انقلابش از کشور، از نظام دفاع کند باید چه کار کند؟ ما یک سرباز می خواهیم که بهش می گویند تک تیرانداز برود زیر دست امثال سردارانی مثل شهید سلیمانی، رضوان الله علیه، درست است، یک شهید سلیمانی هایی می خواهیم که بتوانند از امنیت کشور غیرت کشور مرزها کشور نه کشور در واقع فراتر از کشور دفاع کنند، کسی هم ضرورت وجود آنها را شک نمی کند مگر مریض باشد یک کسانی بخواهیم که بتواننند به آنها صلاح بدهند یک شهید تهرانی مقدم می خواهیم که مغز موشکی ایرانی اگر او برود تک تیراندازی کند خلاف است او باید در تهران باشد و در مراکز علمی باشد خب تمام شد این نظام پا گرفت؟ از شما سوال می کنم. یا باید این حفره های تئوریک که در نظام وجود دارد، بحث های علمی، مبانی علمی، چیزهایی که اگر دوستان خودمان را جمع نکنیم دوستان دارد موج شبهه و سوال می آید آنوقت شما می خواهید با سیم خاردار جلوی سیل را بگیرند، با سیم خاردار نمی شود جلو سیل را گرفت و می آید، و لذا قرآن را نگاه کنید یک جا قسم می خورد به رزمندگان یک جا می گوییم ن و قلم  ما یسترون، این است دیگر پیامبر می فرماید سه چیز است به آسمان می رسد، یک سریر اقلام العلما صدای قلم عالمان، قدیم صدا می داد دیگر، صدای پای رزمندگان اینها باید با هم بیاید بالا، حالا یک زمانی آدم آن وظیفه اش است یا یک عده آن کار را انجام می دهند و یک عده هم دارند این کار را انجام می دهند بدون بنیان حرف بزنیم دارد می آید دیگر ،امیدوارم شما را سیمای عالمان بزرگ و ارزشمند و بروز، مدافع ارزش ها هرچه ارزش می دانید انشاالله در آینده نه چندان دیر ببینید البته اینها همه اش آخرین جمله ام هست - مثلاً مدیریت ماست اما یک کارهایی هم باید کرد همه اش هم دست ما نیست بعضی از اذکار خیلی موثر است معمولاً یک جا که م روم چیزی ندارم که هدیه بدهم یک ذکری را می گوییم شما طلبه هستید و امام زمان، این لامپ را می بینید من هرجا می روم همین مثال را می زنم اگر از آن کارخانه مولد برق رابطه اش قطع بشود اصلاً این کلید قطع بشود خب هیچی این شیشه است بشکند خطرناک می شود ولی وصل به برق می شود اینجوری روشنایی می دهد به من و شما باید وصل به امام زمان بشویم، البته او هم وصل به نور است و الا ایشان هم اتصالش قطع می شود می شود همان شیشه.
ارتباط با امام زمان روزی دو رکعت نماز برای امام زمان خیلی نیست، قبل از نماز صبح بعد از نماز صبح، این همان کلید است ارتباط با امام زمان، تا آخر عمر هم رها نکنید، خیلی هم سخت نگیرید.

۱,۴۰۴ بازدید