header

ادوار اخباری گری

خلاصه خبر :
دوره اول: عصر حضور
دوره دوم: نیمه اول قرن چهارم تا نیمه اول قرن پنجم
دوره سوم: قرن دهم
دوره چهارم: قرن یازدهم و دوازدهم
دوره پنجم: دوره معاصر
باسمه تعالی 

ادوار اخباری گری از دیدگاه استاد علیدوست
(بیانات استاد علیدوست در نشست بزرگداشت جناب غفران مآب)

چکیده و محورهای اصلی: 
دوره اول: عصر حضور: (خصوصاً دوره امام صادق و امام باقر علیهما السلام: جریان حمران ابن اعین و ...) 
دوره دوم: نیمه اول قرن چهارم تا نیمه اول قرن پنجم: جریان شیخ صدوق، ابن قولویه، کلینی و ...
دوره سوم: قرن دهم: جریان شهید ثانی، صاحب معالم، صاحب مدارک، محقق اردبیلی و.. 
دوره چهارم: قرن یازدهم و دوازدهم: جریان میراز محمد استرآبادی و محمد امین استرآبادی، محمد تقی مجلسی، ملا عبدالله تونی، شیخ حسین کرکی، ملا محسن فیض کاشانی، ملا محمد طاهر قمی، شیخ حر عاملی، بحرانی، علامه مجلسی، شیخ سلیمان بحرانی، میرزا محمد اخباری، شیخ یوسف بحرانی و... 
دوره پنجم: دوره معاصر. فقیهانی که اصولی حرف می زنند و احیانا اخباری فتوا می دهند...  

بسم الله الرحمن الرحیم

مناسبت نشست، بزرگداشت عالمی است مورد توجه، غیرتمند و موثر؛ جناب مستطاب آقای سید دلدار علی غفران مآب. 
موضوع پیشنهادی به اینجانب برای سخنرانی، «گفتگو از اخباری گری» است. شأن این پیشنهاد و علت انتخاب این موضوع دو چیز می‏تواند باشد: 
1- مهم بودن نفس موضوع. موضوعی که ظاهراً بنا نیست در هیچ زمانی به تاریخ بپیوندد! بسیار موضوع مهمی است، که هر چه بیشتر درباره آن گفتگوی منضبط صورت پذیرد، بجاست. 
2- عامل دوم، ارتباطی است که این موضوع با شخصیت محور نشست، جناب آقای غفران مآب دارد. 
الف) تبیین شخصیت و آثار علمی-اصولی جناب غفران مآب
ایشان در مجموعه کتاب‏هایی که دارد، دو کتاب خالص اصولی دارد: «اساس الاصول» که در واقع با سبک اصولی‏ها و در رد اخباری‏گری نوشته است. ایشان در ص6 می‏گوید: بعضی از مطاعن به جناب علامه حلی و اضراب ایشان زده شده است: فی ذکر مطاعن العلامه و بعض اضرابه، التی ذکرها صاحب الفوائد المدنیه، لانکار حجیة ظواهر الکتاب و الاجماع و ادلة العقل و انما ذکرتُها لاکون عند العقلاء معذورا فی تضعیف کلامه. معلوم است که درگیری کتاب تا آخر با اخباری‏هاست. کتاب و فهرست آن را هم که نگاه کنید بر اساس اندیشه اصولی‏ها نوشته شده و در جای‏جای این کتاب، اندیشه ایستاده بر قله‏ای در اخباریگری مانند محمد امین استرآبادی را مورد نقد قرار می‏دهد. 
کتاب دوم ایشان (که ظاهرا بعداَ نامگذاری شده) تحت عنوان «منتهی الافکار» است. [که ای کاش اینچنین نامگذاری نمی‏شد. ما نه منتهی الافکار داریم، نه منتهی الاصول، نه نهایه الدرایه، نه نهایه النهایه، نه خاتم المجتهدین، نه خاتم العلما و ...، که اینها شوخی است و گاهاً بار منفی نیز دارد]. 
ایشان در این کتاب با میرزای قمی(ره) درگیر است. میرزای قمی(ره) به مدرسه اصول فقه تعلق دارد، اما متعلق به مدرسه انسداد است. لذا در ص 2 این کتاب می‏گوید: لقد کان بعض الافاضل المعاصرین اجال جواد فکرته فی هذا المضمار. غیر انه سلک فی اکثر المسائل مسلکا یخالف اکثر مدارک المحققین. و قاعدتاً جناب غفران مآبی که اساتیدش بهبهانی، بحرالعلوم و صاحب ریاض هستند، نمی‏تواند در انسداد با میرزای قمی موافقت کند. لذا می‏توان گفت منتهی الافکار ایشان، تعلیقه‏ای بر قوانین الاصول میرزای قمی است. 
نکته جالب و آموزنده این است که جناب غفران مآب متوفی 1235 است و جناب میرزا متوفی 1231، یعنی این دو بزرگوار معاصر هم هستند و لذا تعبیر می‏کند: «بعض المعاصرین». اینکه ایشان کتاب قوانین میرزا را مراجعه کند و دچار حجاب معاصرت نشود (این بُعد اخلاقی) و اینکه توجه به آثار جدید داشته باشد (قوانین نسبت به ایشان یک کتاب کاملاً جدید است) و این کتاب را بگیرد و مطالعه کند و حاشیه بزند، خیلی جالب است. حالا اگر جناب غفران مآب 50 سال بعد بود می‏گفتیم کتاب در قم و نجف و ... منتشر شده و ایشان هم دیده، اما کتابی که تازه چاپ شده و ایشان آن کتاب را می‏گیرد و تعلیقه می زند، حاکی از غیرت‏مندی اوست. این رویه ایشان، رویه‏ای مورد توجه، غیرت‏مند و البته دنباله دار است. این فکر یک مدرسه شد و تابعانی پیدا کرد.  
جناب غفران مآب بعد از حاکمیت تقریباً سه قرن اخباری‏گری است که پای به عرصه می‏گذارد. یعنی بعد از میراز محمد استرآبادی و محمد امین استرآبادی، محمد تقی مجلسی، ملاعبدالله تونی، شیخ حسین کرکی، ملامحسن فیض کاشانی، ملامحمد طاهر قمی، شیخ حر عاملی، بحرانی، علامه مجلسی، شیخ سلیمان بحرانی، میرزا محمد اخباری، شیخ یوسف بحرانی. این بزرگان از اخباری‏ها آماده و رفته‏اند، و جناب اخباری‏ها با کسی شوخی نداشته و ندارند! حسب آنچه نقل شده : یک طلبه در مشهد نزد شیخ حر عاملی شهادت می‏دهد، اما به دلیل اینکه «زبدة الاصول» می‏خوانده، و زبده کتاب اصولی است، شهادتش رد می‏شود! یا مرحوم بحرانی در جلد هیجدهم الحدائق الناضرة، در بحث کتب ضلال، «کتب اصولی» را جزو مصادیق «کتب ضلال» می‏انگارد! 
جناب غفران مآب در چنین فضایی اجتماعی و غیر علمی و شدید، به منصه ظهور می‏رسد. 
اولاً صاحب «استعداد» خوبی است، که از آثارش معلوم است. «پشت‏کار» دارد و چیزی که به نظر من به عنوان نعمتی بزرگ، خداوند سر راه ایشان قرار می‏دهد، «اساتید بزرگ» است. برخی از اساتید ایشان عبارتند از: بهبهانی، بحر العلوم و سید علی طباطبایی، صاحب ریاض. 
این را هم اضافه کنید، وقتی کسی در فضایی، که بنده نام آن را «فضای تز، آتی تز و سنتز» می گذارم، رشد می‏کند، به هر سمتی که برود و صاحب استعداد و پشت کار باشد، می‏درخشد. 
در هر صورت جناب غفران مآب یک همچو شخصیتی است. هم با اخباری‏ها طرف است و هم بر مباحث اصولی‏ها تعلیقه دارد (اشاره به تعلیقه غفران مآب بر قوانین الاصول میرزای قمی و بحث انسداد ایشان). 
ب) اداور اخباری‏گری 
معمولاً اگر در فضای حوزه از اخباری‏گری سؤال کنید، می‏گویند اخباری‏گری در قرن 11 و 12 و برخی از آنها در قرن 9 و 10 بودند که آمدند و مقابل اصولی‏ها بودند و بعد هم وحید بهبهانی با آنها مبارزه کرد و آنها را به محاق برد و در زمان شیخ انصاری دیگر امکان تولید دوباره نیافت، عقیم شد و ریشه‏اش خشک شد! 
این بیان، غلط نیست، اما بسیار بسیار ناقص است. 
اخباری‏گری 5 دوره را به خود دیده است، البته نه به اسم اخباری‏گری و نه با همه ویژگی‏های آن. واقعیت آن است که اخباری‏گری ماهیتی مشکک داشته و مقول به تشکیک است. 
دوره اول اخباری‏گری
اولین جریان و دوره اخباری‏گری مربوط به زمان حضور ائمه(ع)، علی الخصوص زمان صادقین(ع) است. در آن زمان اولین جریان اخباری‏گری، مقابل جریان اجتهاد به رأی و در بعضی لایه‏ها مقابل جریان قیاس قابل مشاهده است.  
به عنوان مثال مباحثات و مناظرات دو برادر، یعنی حمران ابن اعین و زراره ابن اعین را ملاحظه فرمایید؛ زراره مسلک و منهج عقل‏گرایانه دارد و حتی روایات امام صادق(ع) را نیز اگر احساس کند رویش حرف دارد و مثلاً با عقلش جور در نمی‏آید، مورد مناقشه قرار می‏دهد و از همین‏جاست که امثال زراره متهم به قیاس‏گرایی شده‏اند. بنده در فقه و مصلت توضیح داده‏ام که اینها قیاس‏گرا نبودند، منتهی روایات را حتی‏الامکان در کنار عقل معنا می‏کردند. حمران ابن اعین (برادر زراره) اما، به جریان تحدیث و حدیث‏گراییِ غلیظ‏تر تعلق دارد. لذا گاهی بین دو برادر بحث‏هایی مطرح می‏شود و گاهاً تا محضر امام(ع) هم کشیده می‏شود. می‏روند خدمت امام و ایشان این دو جریان را مدیریت می‏کنند. 
مثال دیگر مباحثات و مشاجرات هشام بن حکم و با ابن ابی عمیر در همین زمینه است که در نهایت به قهر این هر دو بزرگوار از یکدیگر منجر می‏شود. موارد و مصادیق این دوره فراوان است. 
اندیشه اخباری‏گری –با لحاظ مقول به تشکیک بودنش- در مقابل اندیشه‏ای است که روایات را در کنار عقل می‏ببیند و از عقل ابزاری برای تفسیر و یا رد روایات استفاده می‏کند و یا در باب تعادل و تراجیح برای ترجیح یک روایت بر روایت دیگر، موافقة العقول را معیار قرار دهد. این موج اول اخباری‏گری است. 
در دوره اول اخباری‏گری، مدیریت با ائمه(ع) است. عجیب اینکه ائمه(ع) هم با «قیاس‏گرایی و اجتهاد به رای که یک نوع عقل‏گرایی» محسوب می‏شده، مبارزه می‏کنند و هم با «حدیث‏گراییِ فارغ از عقل». 
آن ده روایتی که از اهلبیت(ع) نقل شده است که: آنچه از ما می‏رسد را بر «قرآن» و «سنت قطعی» عرضه کنید، در یک روایت دارد که بر «عقول» عرضه کنید، جزو این جریان است. حضرت می‏خواهند یک تعادلی ایجاد کنند. یعنی در هر جهت که افراط شود (عقل‏گرایی افراطی و یا حدیث‏گرایی افراطی)، خطرناک است. 

اگر کسی با همین عنوان دوره‏های مختلف اخباری‏گری را انتخاب کند، موضوع یک پژوهش و پایان نامه خوب خواهد بود. دوره را بیاورد، لوازمش را بیاورد، موضع ائمه(ع) را مشخص کند و ... این ارزشمند است. 
دوره دوم اخباری‏گری
دوره دوم اخباری‏گری، دویست سال بعد از دوره اول به وقوع می‏پیوندد، یعنی اوایل قرن چهارم. در این زمان موج دیگری از حدیث‏گرایی به وجود می آید. بزرگانی همچون ابن‏قولویه، شیخ صدوق و شیخ کلینی و... (رضوان الله تعالی علیهم) به این دوره تعلق دارند. این دوره تا اوایل قرن پنجم (یعنی حدود صد سال) به طول می‏انجامد. مدرسه قم و مدرسه ری و حاصل به منصه ظهور رسیده این دوره کتب مرحوم صدوق، کتاب کافی، کتاب‏های ابن قولویه و دیگران است. 
در این زمان در مقابل جریان حدیث‏گرا، جریانی مشهور به قیاس و اجتهاد به رای بود، مانند ابن‏جنید. 
در این دوره بزرگانی از علما مانند سید مرتضی، شیخ مفید و شیخ طوسی که بعد از ائمه(ع) آمده و  بهره مند از مکتب و مسلک  ائمه(ع) بودند این جریان را مدیریت می‏کنند. مثلاً جناب شیخ مفید از یک طرف رساله در رد ابن‏جنید دارد: «رسالة النقض علی ابن الجنید فی الاجتهاد فی الرای». رساله‏ای نقض‏گونه در رد بر ابن‏جنید به خاطر اجتهاد به رأی. شیخ مفید دو کتاب در نقد ابن‏جنید دارد. (بعید می‏دانم که یک کتاب با دو نام مشابه باشد، بلکه دو کتاب است).  
اما از طرف دیگر در رد استاد حدیث‏گرای خویش، شیخ صدوق هم کتاب دارد. البته در مورد شاگردی شیخ مفید در محضر شیخ صدوق، شک و تردید وجود دارد. ولی مسلم است که اگر شیخ مفید استفاده حضوری و فیزیکی از شیخ صدوق هم نکرده باشد، استفاده نرم‏افزاری و غیر حضوری (از طریق آثار ایشان) کرده است. همانطور که جملگی ماها شاگرد شیخ انصاری تلقی می‏شویم، در عین حال که در محضر او تلمذ نکرده‏ایم و فقط آثارش را درس گرفته‏ایم.  
شیخ مفید در تصحیح الاعتقاد (که منسوب به ایشان است) چقدر در مورد رفتار شیخ صدوق در ارتباط با تعامل با ادله، ابراز ناراحتی می‏کند! کل گلایه هم این است که جناب شیخ صدوق! دربرخورد با روایات، شما باید روایات صحیح از سقیم و درست از باطل را با کمک عقل سلیم و عقل ابزاری، از هم تفکیک کنید. 
اگر در زمان حضور، ائمه(ع) این فضا را مدیریت می‏کردند تا این جریانات به تعادل برسد، درقرن چهارم و پنجم علمای بزرگی مانند سید مرتضی و شیخ طوسی و شیخ مفید این فضا را مدیریت می‏کنند؛ و لذا به جایی ضربه نمی‏خورد. یعنی در این فضای تز و آنتی تز، یک سنتزی بیرون می‏آید و یک تعادلی ایجاد می‏شود. 
دوره سوم اخباری‏گری
دوره سوم اخباری‏گری مربوط به قرن دهم است. اخباری‏گری این دوره به گونه‏ای است که اصلاً دیده و حس نمی‏شود و التفاتی به آن وجود ندارد. بزرگانی مانند شهید ثانی، صاحی معالم، صاحب مدارک، محقق اردبیلی و... مربوط به این دوره‏ از اخباری‏گری هستند. 
روشن است که این بزرگان را هیچ کس به عنوان عالم اخباری نمی‏شناسد! این مهم از جهتی نیز درست است. اگر اخباری‏گری، به عنوان آنچه در قرن 11 و 12 مطرح شد، را ملاک و معیار قرار دهیم، این دسته از بزرگان اساساً اخباری تلقی نمی‏شوند. اما چنانکه گفته شد، اگر اخباری‏گری را امری مقول به تشکیک بدانیم، رگه‏هایی از حدیث‏گرایی را در افکارو آراء این بزرگان مشاهده می‏کنیم. وجود رگه‏هایی از اخباری‏گری در آثار و آراء شهید ثانی، صاحب معالم، صاحب مدارک و از همه بارزتر، محقق اردبیلی قابل انکار نیست. 
لذا شاید بتوان گفت ریشه اخباری‏گری مشهور، به صد سال قبل (یعنی اوائل قرن دهم) بازمی‏گردد. بزرگانی که بر اخباری‏گری مشهور سخت می‏گیرند، در مورد محقق اردبیلی که تعبدش به آراء فقها کم است و در صورت مشاهده یک خبر، به راحتی از شهرتِ بر خلاف روایت دست برمی‏دارد، چه می‏گویند؟ 
محقق اردبیلی در سبک اجتهادی خود، اخبار را مقدم بر مشهور می‏داند؛ از سوی دیگر یکی از شاخص‏های اخباری‏گری، اصالت دادن به اخبار و روایات است و شهرت و اجماع را به عنوان دلیل مقدم بر روایات و اخبار نمی‏پذیرند و در صورت وصول به خبر، به راحتی از قول فقها عبور می‏کنند. البته سبک اجتهاد شهید ثانی به این غلظت نیست. 
صاحب معالم نیز از سویی شاگر محقق اردبیلی است و از سوی دیگر، استاد رأس اخباری‏گری، یعنی محمد امین استرآبادی است. بعضی نوشته‏اند مرحوم استرآبادی  در مکتب صاحب معالم بزرگ شد و بعد اعراض کرد و اخباری شد، اما من نمی‏توانم خیلی این را تصدیق کنم. 
رگه‏هایی از اخباری‏گری –ولو در حد مویرگ- در آراء و افکار صاحب معالم وجود دارد. این رگه ضعیف اخباری‏گریِ صاحب معالم –که از استاد خود یعنی محقق اردبیلی دریافت کرده- به مرحوم استرابادی منتقل می‏شود و استرآبادی آن را تبدیل به شاهرگ و جسیم می‏کند. 
به هر صورت دوره سوم از اخباری‏گری و به تعبیر دیگر : زمینه سازی برای آن، مربوط به قرن دهم می‏شود و تا اوایل قرن یازدهم طول می‏کشد. 
دوره چهارم اخباری‏گری
اما اوج اخباری‏گری، چنانکه معروف و مشهوراست، دور چهارم است. از استرآبادی م1036 شروع می‏شود و جلو می‏آید و به شیخ یوسف بحرانی م1186 می‏رسد. شاید آخرین‏شان شیخ حسین بحرانی م1240 است. (آخرین در این مقطع). 
در این دوره اخباری‏گری تبدیل به یک پک و بسته می‏شود که لوازمی‏دارد. مثلاً:
- مبارزه شدید با تقلید: در دوره‏های گذشته مبارزه با تقلید وجود ندارد، اما در این دوره وجود دارد. 
- وجوب عینی اجتهاد: اینکه همه باید مجتهد باشند (کلماتشان درفقه و مصلحت آمده است، ملاحظه بفرمائید). 
- حمله‏های شدید به فقها (که ای کاش نبود). به راحتی به فقها حمله می‏کردند. مثلاً کار علامه حلی و یا قبلش ابن‏طاووس که اخبار را به چهار قسم تقسیم کرده اند، را تعبیر به «سقیفه بنی ساعده دوم» کرده، می‏گفتند: ما با دو سقیفه بنی‏ساعده مواجه شدیم: یکی همان سقیفه بنی‏ساعده کذایی در صدر اسلام و یکی هم تقسیم اخبار به چهار قسم! شخص دیگری از اینها (استرآبادی) در مورد ورود اصول به شیعه و فقه شیعه چنین تعبیراتی را به کار می‏برد!   
در این دوره یک بسته با یک لوازمی بنام اخباری‏گری مطرح شد که صاحبان این اندیشه با مخالفان خود بی‏رحمانه مواجهه می‏کردند و گاهاً خون خود را روی حرف خودشان می‏دادند! 
سؤال این است که انسان اگر یک نظریه و یا نوآوری دارد، یا یک مخالف دارد، چه ضرورتی دارد که بی‏ادبی کند؟ چرا حمله کند؟ چرا کار گذشتگان را نادیده بگیرد؟ بنده در چند قضیه اخیر، حرفم با بعضی از آقایان این است که اگر حرفی و نکته‏ای دارید، آن را درست جا بیندازید و بگویید گذشتگان بحث را تا اینجا آوردند، ولی این موارد مانده و من روی اینها نظر دارم. چرا ما باید به تراث و آثار گذشتگان حمله کنیم؟ 
سوگمندانه باید عرض کنم –از روی اطلاع عرض می‏کنم- که ما هیچ زمانی مثل امروز، حملات و هجمه‏های این‏چنینی به تراث شیعی و اسلامی نداشته‏ایم! بله! ما دوران زیادی پشت سر گذاشته‏ایم و هجمه‏های مختلفی نیز وجود داشته است، اما آنها سخت‏افزاری بوده و مثلاً کتاب‏های شیعه را می‏سوزاندند (مثلا مشهور است که در زمان صلاح‏الدین ایوبی یک هفته حمام‏های لبنان با کتاب‏های شیعه گرم می‏شد!). اما این حمله‏ها، سخت افزاری بود. حملات امروزی اما، نرم‏افزای است و با عناوین حوزوی انجام می‏شود!
رفتار کتاب سوزی است  در قالب نرم آن! 
دوره پنجم اخباری‏گری
دوره پنجم، مربوط به عصر حاضر است. در عصر حاضر، خیلی‏ها اصولی حرف می‏زنند و کتاب اصولی دارند، اما اخباری فتوا می‏دهند! الان نمی‏خواهم بگویم چقدر عیب دارد ویا ندارد، جریان را عرض می‏کنم. 
ما امروز وقتی می‏خواهیم از نقش عقل در استنباط صحبت کنیم، بسیاری از رگ‏ها ورم می‏کند و ناراحتی ایجاد می‏شود! وقتی می‏خواهیم از «نصوص مبین مقاصد و نقش آنها در استنباط» گفتگو کنیم می‏بینیم ناراحتی پیش می‏آید! بالاخره آیا نصوص مبین مقاصد جزو آیات قرآن است یا خیر؟ آیا برخی از آیات قرآن نصوص مبین مقاصد است یا نیست؟ آیا اینها نقش دارد یا خیر؟ بحث کنید. بگویید ندارد یا دارد. یا بگویید : کارایی ابزاری دارد اما کارایی سندی ندارد یا دارد؟ اینها را بحث کنید! متأسفانه طرح این مباحث موجب ناراحتی برخی می‏شود! 
امروز برای اینکه بخواهیم «قاعده عدل و انصاف» را ثابت کنیم، باید قسم بخوریم  و آخرش هم طرف انکار می کند. امروز در مورد بحث «عدالت در شریعت» انکار داریم. مرحوم آیت الله خوئی قدس سره که مدرسه‏اش، مدرسه حاکمی است، در اویل عمر علمی خود، قاعده عدل و انصاف را می‏پذیرد ولی در اواخر عمر علمی خود، آن را انکار می‏کند! 
ایشان هر چه آمده به اواخر عمر خود نزدیک شده، به جریان حدیثگرایی نزدیک شده است، لذا ایشان در دوره اولش، مکتب فقهی‏اش، «مکتب تجمیع ظنون» است و از این مسائل استفاده می‏کند. تقریراتی که مرحوم آقای گرجی از ایشان چاپ کرده، را ملاحظه بفرمائید، آنجا تمام لوازم «فقه تجمیع ظنون» است را معتقد است، ولی در دوران اخیر، فقه ایشان «فقه مدرسه‏ای و فقه صغری- کبرائی» است! ایشان در اواخر عمر خود با صراحت قاعده عدل و انصاف را رد می‏کند. یا وقتی از «قاعده ضمان» بحث می‏کند، می‏گوید: قاعده ضمان به تسبیب، بر خلاف اجماع فقها است، ما دلیلی بر آن نداریم. این تفکر یک تفکر حدیث‏گرایی است. می‏فرماید مواردی هم که در روایات آمده، فقط بر همان موارد اکتفا می‏شود. در مبانی تکمله المنهاج بحث را ببینید. لذا فتاوائی می‏دهد که خود ایشان معتقد است خلاف مشهور است بلکه مخالف اجماع است. 
ایشان هیچ اجماعی را قبول نمی‏کند و هیچ‏گونه کارآئی نیز برای آن قائل نیست و اگر هم اجماعی باشد، می‏گوید محتمل المدرک است و آن را کنار می‏گذارد.  
ما امروز با جریان اخباری‏گری مواجهیم. مخالفت با عقل، مخالفت با شهرت‏ها، نقشی قائل نشدن برای شهرتها و ... از جمله مختصات اخباری‏گری معاصر است. البته اخباریین معاصر، تقلید را انکار نمی‏کنند، اصول فقه را می‏پذیرند و کتاب هم می نویسند، و سال‏ها هم بحث می‏کنند؛ اما در مقام عمل و فتوا، گاه اثری از آن دیده نمی‏شود! به نظر بنده، اینها، دوره پنجم اخباری‏گری را تشکیل می‏دهند. 
اخباری‏گری در غیر فقه
اخباری‏گر معاصر، فقط در عرصه فقه حضور ندارد، بلکه در غیر فقه هم وجود دارد. الان یک سری مبلغ، منبری و نویسنده داریم که هر خبری را ببینند بالای منبر، در تلویزیون و... می‏گویند. نه اقتضائات زمان و مکان را لحاظ می‏کنند و نه اقتضائات عقل را می‏بینند، و نه این روایت را  در یک نظام حلقوی و هرمی سایر نصوص دینی مورد فهم قرار می‏دهند! اصولا توان چنین کاری در آنها وجود ندارد! بنده اسم این را اخباری‏گری در غیر فقه می‏گذارم. 
به نظر ما باید یک خانه تکانی صورت بگیرد. فکر نکنیم جریان اخباری‏گری یک دوره داشت، آن هم با تلاش وحید بهبهانی به محاق رفت و با تلاش شیخ اعظم دیگر امکان تولد دوباره ندارد! بله! به محاق رفت، اما مجدداً به نوعی دیگر متولد شده است. 
لزوم توجه به خدمات اخباریین 
 گاهاً شاهد حملات تندی به اخباریین هستیم. در حمله به اخباریین باید جانب احتیاط را رعایت کنیم. درست است اخباری‏ها، حملاتی به فقها و نیز لغزش‏هایی داشتند؛ اما خدماتشان هم بسیار زیاد و خارج از حساب است. درست است شیخ حر عاملی شهادت طلبه‏ای را به دلیل اصول خواندن قبول نمی‏کند (حسب نقل)، اما خدمات اینها را چه در دوره دوم (دوره شیخ صدوق و کلینی و ..) و چه دوره‏های بعد و حتی دوران اول و دوره چهارم، باید ببینیم. عمده مجامع اخباری ما مربوط به دوره چهارم است. نقش شیخ حر، فیض کاشانی، علامه مجلسی و ... را مگر می‏توانیم نادیده بگیریم؟ پس:
اولاً: اخباری‏ها یک دسته نبودند. صاحب حدائق در جلد اول حدائق می‏گوید ما یک گروه نیستیم. به بیان دیگر اخباری‏گری مقول به تشکیک است و اخباری‏ها نیز به تبع آن چند دسته با دیدگاه‏ها و اقدامات مختلف هستند. 
ثانیاً: خدمات اخباری ها نباید نادیده گرفته شود و حریم آنها نباید مورد تعرض قرار گیرد.
ثاثلاً: نشست‏هایی از این دست، می‏تواند در راستای احیای تراث باشد. ما به این تراث احتیاج داریم و این تراث امروز در معرض هجمه است.
الحمدلله رب العالمین

برای دانلود صوت : کلیک کنید

برای دانلود پی‌دی‌اف : کلیک کنید

۲,۹۰۱ بازدید