header

حکمرانی قضایی در آینه شریعت و فقه

خلاصه خبر :
نشست علمی حکمرانی قضایی در آینه فقه و شریعت
آذر ماه 1403
مقایسه اهداف قضا در شریعت و فقه
در نصوص دینی احقاق حق و اقامه عدل به عنوان هدف اصلی قضا مطرح شده
در حالی که در متون فقهی بیشتر بر فصل خصومت تاکید شده
و قضا به فصل خصومت تفسیر شده است
همچنین در نصوص دینی بر صفاتی که به حالات و قابلیت قاضی برای قضاوت بیشتر تاکید شده
در حالی که در متون فقهی شرایط شکلی بیشتر مورد تاکید قرار گرفته است
نسبت بین نصوص و متون عام و خاص من وجه است

بسم الله الرحمن الرحیم 
الحمد لله رب العالمین 

دانلود صوت کلیک کنید

اللهم صل علی محمد و آل محمد واهدنا لما اختلف فیه من الحق باذنک انک تهدی من تشاء الی صراط مستقیم 
 إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ ۚ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا

خدا قاطعانه به شما فرمان می دهد که امانت ها را به صاحبانش بازگردانید و هنگامی که میان مردم داوری می کنید، به عدالت داوری کنید. یقیناً [فرمان بازگردانیدن امانت و عدالت در داوری] نیکو چیزی است که خدا شما را به آن موعظه می کند؛ بی تردید خدا همواره شنوا و بیناست.
موضوعی که قرار است کن راجع به آن صحبت کنم ؛ حکمرانی قضایی در آینه شریعت و فقه است . 
معتقدم حکمرانی و مبحث آن در قضا و غیر قضا تفاوتی ندارد و اگر هم تفاوتی است در اجرا است . ما یک شریعت داریم و یک فقه و این مبحث زیباتنظیم شده است . حکمرانی قضایی در آینه شریعت و فقه ما وقتی از شریعت صحبت میکنیم یعنی قرآن و نهج البلاغه یعنی آن چه به عنوان سند ما در اختیار داریم. اما وقتی از فقه صحبت می شود یعنی متون فقه فقیهان من می خواهم مقارنه ای داشته باشم بین قضا در شریعت و قضا در فقه . 
شکی نیست که نشانه یک حکومت سالم به قضای سالم است . آغاز و انجام یک حکومت فاسد به قضای فاسد است . 
من دو تفاوت بین قضا در نصوص دینی در شریعت و در فقه دیدم و برایتان عرض می کنم. 
فقه آینه و کاشف شریعت است و فقیه می خواهد شریعت را کشف کند . اولین مطلبی که در حوزه قضا در قرآن و نهج البلاغه به آن برخورد می کنیم این که هدف از قضا چیست؟
در قرآن عمده هدف قضا ؛ اقامه حق و ابطال باطل است.  
إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ
یا درجای دیگری قرآن می فرماید : 

وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ
قرآن یک حا تعبیر به عدل می کند از قضا ویک جا تعبیر به قسط می کند و تفاوتی که عدل و قسط دارد، این است که قسط بعد اجتماعی آن است و عدل بعد فردی است . البته فصل خصومت هم که در قرآن به آن اشاره نشده اما در ادله داریم که از اهداف قضاوت در اسلام است . 
اگر تحریر الوسیله را ببنید قضا را به فصل الخصومة بین المتخاصمین و الحکم بثبوت دعوی المدعی او بعدم حق له علی المدعی علیه ...یعنی سنگینی بار می رود روی فصل خصومت . شاید اولویت این بود که قضا همان احقاق حق است از طریق فصل خصومت بحث این است که آن چه هدف بنیادین قرآن است این جا می شود هدف دوم و ان چه در قرآن هدف بنیادین است این جا می شود هدف دوم . 
و موردی که بنده اضافه کردم این که در سایه سار این ویژگی ها مهم این است که د ر اولین فرصت ممکن باید رسیدگی شود و مشکل حل شود که این هم از فوائد قضاوت است که رسیدگی سریع انجام میشود . 
کسانی که می خواهند شرایط قاضی را نگاه کنند نامه 53 امام علی درنهج البلاغه را ببینند. که امام سیزده شرط قاضی را بیان می کند که البته کاملتر آن در تحف العقول است که 17 شرط بیان می شود. نامه در تحف العقول شامل 5هزار کلمه می شود در نهج البلاغه سه هزار و هشتصد کلمه است کسانی که در این موضوع می خواهند کا رکنند اول تحف العقول را ببینند بعد نهج البلاغه را کار کنند . 
ثُمَّ اخْتَرْ لِلْحُکْمِ بَيْنَ النَّاسِ أَفْضَلَ رَعِيَّتِکَ فِي نَفْسِکَ، مِمَّنْ لاَ تَضِيقُ بِهِ الاْمُورُ، وَلاَ تُمَحِّکُهُ الْخُصُومُ، وَلاَ يَتَمَادَى فِي الزَّلَّةِ، وَلاَ يَحْصَرُ مِنَ الْفَيْءِ إِلَى الْحَقِّ إِذَا عَرَفَهُ، وَلاَ تُشْرِفُ نَفْسُهُ عَلَى طَمَع، وَلاَ يَکْتَفِي بِأَدْنَى فَهْم دُونَ أَقْصَاهُ، وَأَوْقَفَهُمْ فِي الشُّبُهَاتِ، وَآخَذَهُمْ بِالْحُجَجِ، وَأَقَلَّهُمْ تَبَرُّماً بِمُرَاجَعَةِ الْخَصْمِ، وَأَصْبَرَهُمْ عَلَى تَکَشُّفِ الاْمُورِ، وَأَصْرَمَهُمْ عِنْدَ اتِّضَاحِ الْحُکْمِ، مِمَّنْ لاَ يَزْدَهِيهِ إِطْرَاءٌ وَلاَ يَسْتَمِيلُهُ إِغْرَاءٌ وَأُولَئِکَ قَلِيلٌ؛ ثُمَّ أَکْثِرْ تَعَاهُدَ قَضَائِهِ، وَافْسَحْ لَهُ فِي الْبَذْلِ مَا يُزِيلُ عِلَّتَهُ، وَتَقِلُّ مَعَهُ حَاجَتُهُ إِلَى النَّاسِ، وَأَعْطِهِ مِنَ الْمَنْزِلَةِ لَدَيْکَ مَا لاَ يَطْمَعُ فِيهِ غَيْرُهُ مِنْ خَاصَّتِکَ، لِيَأْمَنَ بِذَلِکَ اغْتِيَالَ الرِّجَالِ لَهُ عِنْدَکَ. فَانْظُرْ فِي ذَلِکَ نَظَراً بَلِيغاً، فَإِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ کَانَ أَسِيراً فِي أَيْدِي الاْشْرَارِ، يُعْمَلُ فِيهِ بِالْهَوَى، وَتُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا.
 
و براى داورى در ميان مردم، يكى از افراد رعيت را بگزين كه در نزد تو برتر از ديگران بود. از آن كسان، كه كارها بر او دشوار نمى آيد و از عهده كار قضا برمى آيد. مردى كه مدعيان با ستيزه و لجاج، رأى خود را بر او تحميل نتوانند كرد و اگر مرتكب خطايى شد، بر آن اصرار نورزد و چون حقيقت را شناخت در گرايش به آن درنگ ننمايد و نفسش به آزمندى متمايل نگردد و به اندك فهم، بى آنكه به عمق حقيقت رسد، بسنده نكند. 
قاضى تو بايد، از هر كس ديگر موارد شبهه را بهتر بشناسد و بيش از همه به دليل متكى باشد و از مراجعه صاحبان دعوا كمتر از ديگران ملول شود و در كشف حقيقت، شكيباتر از همه باشد و چون حكم آشكار شد، قاطع رأى دهد. چرب زبانى و ستايش به خودپسنديش نكشاند. از تشويق و ترغيب ديگران به يكى از دو طرف دعوا متمايل نشود. چنين كسان اندك به دست آيند. پس داورى مردى چون او را نيكو تعهد كن و نيكو نگه دار. و در بذل مال به او، گشاده دستى به خرج ده تا گرفتاريش برطرف شود و نيازش به مردم نيفتد. و او را در نزد خود چنان منزلتى ده كه نزديكانت در باره او طمع نكنند و در نزد تو از آسيب ديگران در امان ماند. در اين كار، نيكو نظر كن كه اين دين در دست بدكاران اسير است. از روى هوا و هوس در آن عمل مى كنند و آن را وسيله طلب دنيا قرار داده اند. 

اما در فقه شرایط متفاوت می شود برای قاضی شرایطی که می گویند این است 
بلوغ 
الذکورة 
الایمان 
طهارت المولد 
الحلالة 
الرشد 
و لا تعتبر فیه الحریة 
..
من فکر می کنم بین آن چه امام علی می فرمایند  و انچه ما در متون فقهی داریم به نوعی عام و خاص من وجه است . 
البته شرایطی که در فقه هست بعضا مورد مناقشه برخی دیگر ا زفقها است از جمله بحث جنسیت که مورد مخالفت برخی دیگر از فقها قرا ر گرفته است . بین آن چه در شریعت در خصوص شرایط قاضی بیان شده و آن چه در فقه بیان شده نسبت عام و خاص من وجه است . برفقیهان حال و آینده است که این ها را بررسی کنند چون ما فقهی می خواهیم که آینه و کاشف شریعت باشد طبیعتا باید تغییراتی صورت بگیرد . من صحبت را با این جمله آغاز بحث تمام می کنم. 
اول و آخر یک حکومت سالم به قضای سالم است و آغاز و انجام یک حکومت فاسد هم به قضای نادرست است .