header

روش شناسی استنباط احکام فقه پزشکی (98-99)

جلسه 2
  • در تاریخ ۰۶ مهر ۱۳۹۸
چکیده نکات

روش شناسی استنباط احکام فقه پزشکی - مقاصد الشریعه

متن پیاده سازی شده درس خارج روش شناسی استنباط احکام فقه پزشکی 

جلسه دوم مسلسل 1398 - 1400

جلسه دوم سال 1398 - 1399 (6 مهر 1398)

بسم الله الرحمن الرحیم 
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین 
بحثی که قرار هست با شما داشته باشیم روش شناسی استنباط احکام پزشکی است؛ گفتیم یکی از تعینات و مصادیقی که به نظر می رسد در فقه پزشکی باید بیشتر مد نظر باشد؛ هر چند اختصاص به فقه پزشکی ندارد، بحث مقاصد است در واقع ما دو هدف از این مباحث داریم؛یکی خود اصل مقاصد است؛ (با نگاهی که ما داریم) اما از آن جا که نمی خواهیم از مباحث پزشکی هم فاصله داشته باشیم، ممکن است تعینات و مثالهایش را روی بحثهای پزشکی داشته باشیم.
هفته گذشته به این اشاره کردیم : ما تراثی که در اختیار داریم،(روایات و آیات)دو قسم هستند؛ قسمی که مبین شریعت است و دستوری را بیان میکند، اگر مقاله را دیده باشید من در صفحه 126و 127مثالهایی را آوردم، اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم ...این شکی نیست که مبین شریعت است؛احل الله البیع ؛حرم الله الربا ؛ اوفوا بالعقود؛ و لا تعاونوا علی الاثم والعدوان؛ این ها مبین حکم است؛یا حکم تکلیفی یا وضعی.
اما بخشی از تراث دینی ما مبین مقاصد است.یعنی آیات و روایاتی که مبین اهداف خداوند (در بعث رسل، انزال کتب و تشریع مقررات )هستند.یا ایها الناس اعبدوا ربکم ....هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة...یحل لهم الطیبات ...یحرم علیهم الخبائث....لقد ارسلنا رسلنا بالبینات وانزلنا معهم الکتاب .... لیقوم الناس بالقسط.این ها را می گویند آیات مبین مقاصد شریعت.منظور از مقاصد هم روشن شدن حکمت فلان حکم نیست؛آنها را می گویند علل الشرایع....آیات مبین مقاصد در واقع اهداف کلی را می گوید و مثل یک پارادایم است.این ها چیزهایی بود که ما جلسه گذشته اشاره کردیم و حتی ما یک مطلب را هم به اشاره بیان کردیم و آن منبع شناخت مقاصد است.بدون تردید قرآن، یکی ازمنابع است.و دیگری روایات است البته نه به وضوح قرآن؛بعثت بالحنیفیة السهلة السمحة؛لاتمم مکارم الاخلاق؛ و  منبع دیگر ، عقل است ....فرض کنید که اگر نداشتیم که پیغمبران برای اقامه عدل آمده اند، آیا عقل ما درک نمی کرد که این ها برای این مقاصد آمده اند؟!به هر حال پیغمبر که می آید، می آید که شریعت را اجرا کند ، اقامه حدود کند....می آید که رفع ظلم کند، لذا در صفحه 122از این مقاله البته اگر از فقه و مصلحت آدرس بدهم بهتر است چون کاملتر است ؛می توانید از طریق سایت هم بردارید؛ صفحه 122شماره 41فصلنامه فقه اهل بیت که مقاله را چاپ کرده، آن جا من به منابع برداشت مقاصد اشاره کرده ام.
یک بحث دیگر داریم با عنوان امکان شناخت مقاصد؛ این بحث جدید امروز ماست.البته این ها همه مقدمه است که برویم به بحث اصلی. اصلا ببینید که ما آیا می توانیم مقاصد را بشناسیم یا نه؟با این آیاتی که خواندم مسلم بخشی از مقاصد واقعا قابل شناخت است.آن هایی که برایش نص معتبر یا عقل قطعی داریم....
حدیث معروف امام رضا علیه السلام از فضل بن شاذان است که می گوید: امام می فرمایند: «ان سال سائل اخبرنی هل یجوز ان یکلف الحکیم عبده فعلا من الافاعیل لغیر علة بلا معنی قیل له: لا....»اگر کسی بپرسد، خبر بده به من آیا ممکن است حکیم، عبدش را فرمانی بدهد بدون علت و بدون مقصد؟ حالا چه دستور به یک کار جزئی باشد مثل نماز خواندن یا بعث رسل باشد....چون زمان امام رضا بودند کسانی که می گفتند خداوند دستور می دهد لغیر علةو لا معنا؛ بخش عظیمی از اشاعره همین را می گفتند....آن ها می گفتند که هیچ فعلی از خداوند هدفی را دنبال نمی کند.
اسکندری در پاورقی کشاف می گوید: اگر کسی بگوید که خداوند هدفی دارد، مشرک است.لا یُسئل عما یَفعل و هم یُسئلون...آن جا سوال مطرح می شود که پس چرا ما به خداوند می گوییم «حکیم»؟حکیم یعنی کسی که کارش حساب و کتاب دارد؛ ابن حزم می گوید اگر به خداوند می گوییم حکیم، از باب این است که عَلَم است  و الا معنایش مراد نیست؛....و می گوید ان الله عزیز حکیم ...عزیز معنا دارد اما حکیم معنا ندارد، علم است!!....مثل کسی که فرزندی نصیبش می شود که نام او را نرگس خانم و یا فاطمه خانم می گذارد و ....معتقد است علم است؛ اسم علم غیر مشتق؛این مطلب در فقه و مصلحت هست.در واقع امام این اراجیف را رد می کنند....قیل لا ؛ لا یجوز ذلک...لانه حکیم غیر عابث و لا جاهل ....بعد امام می فرمایند : اگر گفته شود لِمَ کلّف الله الخلق؟ قیل: لعلل ...علت تکلیف و مقاصد خداوند چیست؟علت تکلیف بنا شد اگر عام باشد، باشدمقاصد و اگر موردی باشد، علل الشرایع باشد.باز امام می فرمایند: فان قال فاخبرنی عن تلک العلل؛ معروفة موجودة هی...ام غیر معروفة و لا موجودة؟آیا این علل شناخته شده است؟آیا دردسترس است یا غیر معروف و غیر دسترس است؟....قیل بل هی معروفة و موجودة عند اهله...نزد اهلش موجود است... فان قال اتعرفونها انتم؟ ام لا تعرفونه؟قیل لهم منها ما نعرفه و منها ما لا نعرفه...آن چه به نظر میرسد این که از طریق نصوص معتبر دینی می توانیم حداقل بخشی از مقاصد را بشناسیم.البته ممکن است بخشی از مقاصد یا بالاتر از مقاصد، (علل الشرایع یا همان فلسفه احکام)فلسفه احکام، خیلی هایش ممکن است برای ما قابل شناخت نباشد.
آنچه مهم است و این کلاس برای آن تشکیل شده این که استفاده از نصوص مبین مقاصد در استنباط احکام، از جمله احکام پزشکی؛ آیا امکان پذیر است؟
آن چه مسلم است این که برخی از نصوص، مبین علت اند و برخی مبین حکمت ...و آن چه مسلم است این که در مصادیق اختلاف می شود.ممکن است موردی که شما علت می گیرید، دیگری حکمت بگیرد.منتها یک کار خوبی که امکانش بود، انجام شود این که در این جا باید اصل بر علت انگاری گذاشت یا حکمت انگاری؟...چون ما خیلی جا ها واقعا شک می کنیم از جمله بحث اختلاط ماء در عده.....اگر علت باشد، بار خودش را دارد اگر حکمت باشد باز بار خودش را دارد.
حالا اگر شک کردیم ،این را در فقه  و مصلحت ببینید شاید آن جا برای اولین بار هم باشد که مطرح می شود.بحث این است که اصل اول، اصل علت انگاری است یا حکمت انگاری ؟ما آن جا گفتیم که به اصلی نمیرسیم و چون نتیجه تابع اخس است، نتیجه به نفع حکمت تمام می شود....
نصوص مبین مقاصد و استنباط احکام
ما این جا چند نظر یه داریم؛  جو غالب حوزه این است که نمی توانیم از نصوص مبین مقاصد، در استنباط احکام استفاده کنیم.که در این مقاله از این گروه یاد کردیم تحت عنوان «نص بسند». دیدم برخی آقایان از این مقاله اقتباس کرده بودند و نص پسند نوشته بودند!!که به معنای بسند به نص است. منظور از نص، یعنی نصوص مبین احکام.یعنی در استنباط احکام فقط باید بسند کرد به نص...
پشت این فکر همین است که ما، مقاصد را نمی توانیم بشناسیم.یا می گویند خود شارع د رشریعتش  ،مقاصدش را گفته است.مثلا شما می خواهید بگویید که عدالت از مقاصد است....اما خود شارع عدالت را با همین بیان هایی که دارد، بیان کرده است؛ از این جهت ما باید بسند کنیم به نصوص مبین احکام! یادتان می آید روایتی را شیخ انصاری نقل می کرد، ( معتبره ابوولاد) که می گفت من حیوانی را کرایه کردم ،بروم بدهکاری داشتم پیدا کنم طلبم را بگیرم...رفتم بغداد به من گفتند که بدهکار از این جا رفته فلان جا...با همین حیوان کرایه ای، رفتم تا مثلا حسن آباد و بعد گفتند رفته تهران و بعد رفتم تهران و بعد گفتند کوفه و بعد گفتند فلان جا....خلاصه تا برگشتم شد پانزده روز!صاحب حیوان به من گفت تو یکروزه یا یک صبح تا ظهر اجاره کرده بودی نه پانزده روز!و باید اجرتش را به من بدهی ، سر این که چقدر باید اجرت بدهی، اختلاف شد.رفتیم نزدفقیه عراق ـــ ابو حنیفه ــــ ابوحنیفه گفت به نظر من همان کرایه نیم روزت را می توانی بگیری! و بقیه را به کرایه گیرنده گفت ضامن نیستی!کرایه کننده گفت من دلم راضی نشد و می گوید من یک چیزی به او دادم و او را راضی کردم و آمدم، و می گوید امام را دیدم و جریان را گفتم امام علیه السلام فرمودند : فی مثل هذا القضاء و شبهه، تحبس السماء مائها و تمنع الارض برکاتها....یعنی جائرانه است؛ این چه فتوایی است! لازمه حرف ابوحنیفه این است که اگر کسی ماشنیی را بدزدد و بعد دو سال ماشین را بیاورد، اگر لاستیکش ساییده ،ابوحنیفه می گوید باید عوض کنی! اگر شیشه اش شکسته باید ....اگر فرمانش بریده باید درست کنه ولی این دو سال هر چه در آمد داشته مال خود سارق است!!!!آقایان فکر نکنیدکه ابوحنیفه از روی هوای نفس می گفته است؛ بلکه برمبنای روایتی است که ما هم آن روایت را قبول کردیم...که پیغمبر فرمودند منافع د ربرابر ضمان است.ابوحنیفه از این روایت برداشت کرده بود که اگر کسی مقابل عین ضامن است، منافع مال خودش هست.لذا ایشان می گفت که از صبح تا شب یا صبح تا ظهر این کرایه کننده ضامن دابه نبود!چون اجاره بود فقط ضامن اجرت بود!از وقتی مسیر را کج کرد ضامن حیوان بود، فقط شانس آورد که حیوان آسیبی ندیده بود.اگر حیوان مرده بود، می بایستی هزینه را بدهد، و ضامن بود چون الخراج بالضمان؛ و چون ضامن قاطر بود دیگر منافع هم مال خودش می شد.این را در کتاب فقه و حقوق قراردادها جلد دوم ببینید.که اهل تسنن هم الان هم همین را می گویند که اگر کسی ضامن کالا شد منافع هم مال خودش هست!پس اگر کسی ماشینی را دزدید و برد ،چون ضامن ماشین است، منافع هم مال همین جناب دزد است!!ابوحنیفه حاضر نیست گوش کند که این حکم جائرانه است آیا عادلانه است؟....در حالی که امام می فرمودند : این حکم آنقدر جائرانه است که سزاوار است باران نیاید و زمین هم نروید.....ابوحنیفه اصلا بحث نمی کند که عدالت چه اقتضا میکند او به زعم خودش قانون  را بیان می کند و میگوید قانون این گونه می گوید!!ولی غافل از این است که اصلا شأن صدور ، این روایت این معنا نیست، این روایت پیامبر مربوط به کسی است که غلامی خرید، بعد فهمید که این مشکل دارد، و او د رمدت این سه روز از عبد کار کشیده بود، از آن طرف به او خوراک هم داده بود، بعد از رسول خدا سوال کرده بود آیا من راجع به این چند روز ، ضامنم؟پیغمبر هم فرموده بودند: الخراج بالضمان...شما اگر ماشینی خریدید دو روز و سه روز سوار شدید و به عیبی د رآن پی بردید که از شما مخفی کرده بود  و شما آمدید و ماشین را پس دادید...آیا ضامن این دو سه روز هستید؟نه ...اصلا مربوط به جایی است که طرف، مالک کالاست.نه جایی که دزدیده و غارت کرده و ...به هر صورت این ها کار به مقاصد ندارند...البته این قضیه فقط هم مربوط به عالمان اهل تسنن نیست!ما این مدل فتاوا را در علمای خودمان هم داریم.در کجا خوانده اید؟ در مکاسب...در بحث خیار غبن ...شیخ فرمود : اگر شخصی از گرانی خانه خبر ندارد، خانه اش مثلا صد میلیون می ارزد اما کسی عامدا عالما این خانه را 50 میلیون خرید...و برای این که فروشنده نیاید فسخ کند، سریع می رود خانه را اجاره 55ساله میدهد، بعد فروشنده می آیدو می گوید من نمیدانستم، کلاه سرم رفت، حق فسخ دارد ....خریدار می گوید با عرض معذرت ، من خانه را اجاره داده ام، اجاره اش که تمام شد بیا و خانه را تحویل بگیر!شیخ می گوید این مدت اجاره هم مال خریدار است؛ چون ملکش بوده است.المنفعة الدائمة تابعة للملک المطلق....و بهتر این بود که بگوید لمطلق الملک یعنی اگر کسی ، نیم ساعت مالک کالایی شد، منفعت دائمش ما‌ل این خریدار است!ببینید شیخ انصاری خیلی فنی حرف می زند، می گویدآیا خریدار در این بیع مالک هست یا نه؟می گوییم آره! می گوییم آیا مالک می تواند ملکش را اجاره بدهد؟میگوییم آره ...می گوید این شخص هم همین کار را کرده است.و نداریم که بیع غابن هم اگر عالم باشد باطل است در نتیجه افرادی می توانند این کار را بکنند....
یقین دارم اگر از شیخ انصاری سوال شود می گوید اطلاق قانون است؛این ها هم قوانینی است جزء مسلمات است و پشتش نص است.این جاست که مرحوم اصفهانی ناراحت است.و می گوید من المستبشع جدا....خیلی این اظهار نظر بشیع است!...استیفاء منافع العین خمسین سنة مثلا و اعادتها بلا تدارک....ببینید دو فقیه نه شیخ انصاری شبهه ای در فقاهتش داریم و نه مرحوم اصفهانی ....اما سوال این است که چطور این گونه می شود؟البته ایشان هم نمی گوید خلاف قاعده است؛ 
البته مرحوم امام خمینی در این باره از شیخ دفاع می کند.آن چه مسلم است این است که فقیهی که چنین فتوایی میدهد، قواعد را در نظر می گیرد فارغ از این که آیا این عادلانه است یا ظالمانه است....آیا استفاده از جهل فروشنده هست یا نیست...بنای بازار بر تغابن است.....به هر صورت به نظر ما اگر کسی بخواهد به قواعد  و به نصوص بسند کند، این فتاوا را میدهد فارغ از این که درست است یا غلط است.ما به این صنف از فقها می گوییم نص بسند که مقابل مقاصد بسند است.
الحمد لله رب العالمین
۸۹۲ بازدید

نظر شما

کد امنیتی
مطالب بیشتر...