فلسفه تفسیر
جلسه 9- در تاریخ ۳۰ آذر ۱۳۹۰
چکیده نکات
آیا همگان می توانند مفسر قرآن باشند؟
همه کشیشی
پیاده سازی جلسه نهم
بسم الله الرحمن الرحیم
آیا همگان می توانند مفسر قرآن باشند؟
در بحث فلسفه و قواعد تفسیر، بحثی که به یقین بر هیچ کسی پوشیده نیست این است که قرآن کتابی است که در کنار آن، نهاد مفسّر تعریف شده است؛ یعنی قرآن این گونه نازل نشده است که فارغ از هر نهاد تفسیری، تفسیر یا معنا شود و در اختیار همه قرار گیرد.
باور شیعه این است که اهل بیت که در آن حدیث متواتر،«ثقل اصغر» معرفی شدهاند، نهاد تفسیر قرآن هستند. در مقابلِ نظری که میگوید: قرآن کتاب واضح و کتاب هدایت برای همگان است و برای تفسیر فرازهای خود نیازی به نهاد خاصی ندارد. «انا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْر»؛ ما ذکری را نازل کردیم و «لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْر». یعنی همه میتوانند از آن بهره ببرند. این معنا در آیات قرآن و روایات ما مردود شمرده شده است.
در سال¬های ۴۸ ،۵۰ تا اوایل انقلاب، برخی از روشن فکرهای مذهبی کشور، این فضا و فکر را القا میکردند که قرآن کتاب ذکر است؛ بنابراین اگر کسی اطلاعاتی داشته باشد، باید بتواند قرآن را تفسیرکند. البته مراد این عده، استغنا از اهلبیت نبود؛ ولی این فکر عملا به اینجا کشیده میشود. اینها بنابراین نظر، با این که تنها نهاد حوزه یا روحانیت باید قرآن را تفسیرکند، مخالف بودند.
اگر به دورههای قبل، خصوصاً کمی قبل از سالهای ۴۵ تا ۵۵ برگردید خواهید دید که در کشور، جلسات تفسیر قرآن برگزار میشد و عمدتا کلاهیها با یک سری اطلاعات دانشگاهی، ادبیات به روز و مسائل علمی از فیزیک، شیمی، زیست، انسان شناسی و… قرآن را تفسیر میکردند. بسیاری از افراد نیز در این جلسات شرکت میکردند و اتفاقا این گونه تفسیر را میپسندیدند.
این جلسات در واقع، خواسته و نخواسته این پیام را داشت که قرآن، متولی خاص یا نهاد خاصی برای تفسیر نمیخواهد. البته این جریان به نحو شدیدتر در صدر اسلام وجود داست به طوری که مدارس تفسیری زیادی تشکیل شد. امثال ابن مسعود، ابن عباس، مجاهد، حسن بصری، ابوالخطّاب قتاده، ابوحنیفه، حکم ابن عتیبه، کسانی بودند که مدرسه تفسیر داشتهاند. البته بعضی از آنها مانند ابنعباس، فیالجمله از اهل بیت متاثراند؛ ولی بعضی از آنها فارغ از این که پیامبر نهاد تفسیری مانند اهل بیت را تعیین کردهاند، قرآن را تفسیر میکردند.
از طرف دیگر حضرات معصومین ، خصوصاً امام باقر و امام صادق بارها با این عده مبارزه میکردند.
در جریانی وقتی قتاده خدمت امام باقر رسید، حضرت به او میفرمایند:1 شنیدهام قرآن تفسیر میکنی «بَلَغَنِی أَنَّکَ تُفَسِّرُ الْقُرْآنَ» گفت: بله. فرمودند: «بِعِلْمٍ تُفَسِّرُهُ أَمْ بِجَهْلٍ» از روی علم قرآن را تفسیر میکنی یا از روی جهل؟ گفت: از روی علم تفسیر میکنم. حضرت فرمودند: اگر عن علمٍ تفسیر میکنی و تفسیر تو منضبط است، حرف تو صحیح است.
فرمودند : راجع به این آیه چه میگویی؟ «وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ» حضرت از او سوال کردند: این سرزمین، چه سرزمینی است؟ و این آیه چه چیزی را میخواهد بگوید؟ قتاده از این سوال یکّه خورد و دید نمیتواند پاسخ دهد. حضرت در ادامه فرمودند: «إِنَّمَا یَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِه». کلمه «اَّنمَا» به معنای حصر و «مَنْ خُوطِبَ بِه» و مخاطبان قرآن نیز ما هستیم و این مطلب بنیان قرآنی دارد.
خداوند متعال در سوره مبارکه آل عمران میفرماید: قرآن دو قسم است: «هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْباب»؛ این متابعت و متشابهت از روی خیرخواهی نیست، بلکه به انگیزه «ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ» است؛ یعنی اگر تأویل را به تفسیر معنا کنیم، این عده میخواهند قرآن را به صورت نادرست تفسیر کنند و مردم را به تردید انداخته و گمراه کنند. «وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» ؛ اینجا بحثی وجود دارد که آیا «الراسخون» عطف بر الله است؟ که در این صورت باید در بعد از «فی العلم» وقف کرد و قطعا این راسخون، حضرات معصومین خواهند بود؛ ولی اگر مانند بعضی از اهل تسنن بلا فاصله بعد از «الله» وقف کنیم آیه به این صورت خواهد بود که « وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ*وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا». البته در این صورت نیز معنای آیه عملاً تغییر نمیکند؛ چون اگر هم گفته شود «وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ» ممکن است خداوند نهادهایی را عالم کند و به آنها علم لدنی عطا کند و آنها تفسیر صحیح آیات را بیان کنند اگر چه آیه آن نهاد را معرفی نکرده است.
روایات معصومین گزینه اول را تایید میکنند که «و الراسخون فی العلم» عطف است و در این آیه رسماً بیان شده است که تفسیر صحیح قرآن را خدا میداند و راسخون فی العلم، منتهی علم خداوند ذاتی است و علم راسخون بالعرض است و خداوند میتواند آن علم را از آنها بگیرد.
از این آیه استفاده میشود که قرآن، نهاد تفسیر میخواهد یا حداقل، بخشی از آیات قرآن نهاد تفسیر میخواهند. این مطلب که قرآن را باید با نهاد تفسیر و در کنار نهاد تفسیر ملاحظه کرد در روایات شیعه و تسنن زیاد دیده میشود در مقابل آن فکری که میگوید، همه میتوانند قرآن را تفسیر کنند.
البته این بحث به طور کامل، مختص به قرآن نیست، بلکه در غیر قرآن نیز وجود یک نهاد تفسیری و فهمنده نص وجود دارد؛ لذا باید مواظب باشیم جریانی که در مسیحیت رخ داد، در اسلام و تشیع رخ ندهد، یا اگر این اتفاق رخ داده است، جلوی آن را بگیریم.
بعد از رنسانس و فاجعهای که کلیسا به وجود آورد، جریانی در مسیحیت بهوجود آمد که به تعبیر امروزی میتوان از آن به «همه کشیشی» یاد کرد. امثال لوتر وکالون و… که مکتبهایی به نامهای لوتریسم و امثال آن ایجاد کردند. این افراد گفتند: ما دلیل نداریم که کشیش را متولی تفسیر متون مقدس بدانیم و دلیلی نداریم که باید از کشیش و کلیسا متابعت کرد و پروتستان از همین جا و در مقابل کاتولیک آغاز شد. مسحیت کاتولیک نسبت به کشیش و کلیسا و متن تعبد دارد و در مقابل جریانهای لوتریسم و پروتستان است که میگویند دلیلی وجود ندارد که ما از کلیسا و کشیشها متابعت کنیم. در تاریخ این مسأله نسبت به شیعه زیاد مطرح شده است، اینکه بعضی از مراجع تقلید و بزرگان در این زمینه احساس خطر میکنند به این دلیل نیست که منفعت آنها به خطر افتاده است. چنین شخصیتهایی بخاطر اینکه پشت صحنه این افکار و آینده خطرناک آن را میبینند، احساس خطر میکنند.
بنابراین باید:
۱. در کنار قرآن نهاد تفسیر (اهل بیت) را مورد نظر قرار دهیم.
۲. در کنار دین، متولی تفسیر را مورد نظر قرار دهیم.
بحث در مورد شخص نیست بلکه در مورد این است که هر مجموعهای، به مفسر مخصوص به خود نیاز دارد و الا خود تفسیر کنندگان غلط قرآن باعث ایجاد مشکل خواهند شد؛ چنانکه جریان گروه فرقان و گودرزی و… همه از تفسیر ناصحیح قرآن وارد شدند. کتابهای آنها نیز هنوز در بازار موجود است همهی اینها از همینجا پیدا شدند و الا همهی آنها طلبه بودهاند و در حوزه قم و مشهد و امثال آن درس خوانده بودند.
در هر صورت اصلی که قرآن و روایات آن را تأسیس میکنند و شیعه و سنی ندارد. حدیث «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ هُمَا الْخَلِیفَتَانِ مِنْ بَعْدِی وَ لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض»2؛ من دو چیز را بین شما میگذارم و اینها «لَنْ یَفْتَرِقَا»؛ یعنی قرآن هست و اهلبیت هم نهاد تفسیر آن هستند و این دو از هم جدا نمیشوند «حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض»، حدیث شیعی نیست. بزرگان ما وقتی میخواهند به یک حدیث متواتر مثال بزنند به حدیث ثقلین مثال میزنند. اخیرا نیز کتابی۶۰۰ ـ۷۰۰ صفحهای راجع به سند این حدیث در متون اهل تسنن چاپ شده است که به صورت خیلی وسیع نیز کار شده است.
اینکه کتاب و دین خدا باید از سوی یک نهاد تفسیر شود، یک اصل اسلامی است نه مذهبی و نه شیعی. البته باید روی این جهات فکر کنید. این تلقی نیز صحیح نیست که بدون ورود حضرات معصومین، هیچکس نمیتواند هیچمطلبی از قرآن برداشت کند. مرحوم صاحب حدائق میگوید: من اخباریام ولی معتدل هستم؛ ولی اخباری هایی هستند که بسیار تند هستند. بعد قصهای نقل میکند از سیدنعمتالله جزایری. ایشان میگوید : در مسجد جامع عتیق شیراز مناظره ای بین شیخ جعفر بحرانی و صاحب جوامع الکلم (ظاهرا محمد بن شرف الدین علی موسوی جزایری مشهور به سید میرزا جزایری) درگرفت و بحث شد که تا چه اندازه میشود از قرآن استفاده کرد؟ صاحب جوامع الکلم معتقد بود که بدون مراجعه به نهاد تفسیر، از قرآن هیچ استفادهای نمیتوان کرد. شیخ جعفر بحرانی می گوید میگوید من به او گفتم : حتی در مثل «قل هوالله احد»؟ گفت: حتی در مثال «قل هوالله احد» هم نمیتوان استفاده کرد؛ چون «قل هوالله احد» با «قل هوالله واحد» چه فرقی دارد؟ فرق أحد با واحد چیست؟ چرا قرآن نگفت «قل هوالله واحد» و گفت «قل هوالله احد»؟ این سوال را صدرالمتالهین باید حل کند یا بوعلی یا امام صادق؟ البته طرف مناظره در این زمینه مثال خوبی نزده است و اتفاقا در این مثال حرف طرف مقابل درست است.
جواب کسانی که میگویند قرآن برای فهم آمده است و ما باید از آن استفاده کنیم تا حدی همین است که کسی نمیگوید اصلا نمیشود از قرآن استفاده کرد؛ ولی بحث این است که هر کجا میخواهید مطلبی را از قرآن برداشت کنید باید در ابتدا ببینید نص خاصی وجود دارد یا خیر؟ این معنای نهاد تفسیر است. در حدود چهار هزار حدیث از حضرات معصومین در تفسیر قرآن به دست ما رسیده است. به غیر از نصوصی که گفته میشود از بین رفته است که ما در این نظر مناقشه داریم. این روایات در آیات ما پراکنده است. خوشبختانه برخی از بزرگانی این تراث ارزشمند را چه به عنوان تفاسیر روایی و چه در لابهلای تفسیر خود حفظ کردهاند و به ما رساندهاند؛ به عنوان مثال تفسیر مجمع البیان، تفسیر روایی نیست؛ ولی روایات زیادی را نقل میکند. تفسیر«تبیان» شیخ طوسی، تفسیر روایی نیست ولی پر از تراث معصومین است. تفاسیر علی ابن ابراهیم، نورالثقلین، البرهان، کنزالدقائق مشهدی روایی هستند. لابهلای متون فقهی ما مثل وسائل الشیعه صدها آیه توسط امام تفسیرشده است در صورتی که وسائل الشیعه اصلاً کتاب تفسیر نیست، نه تفسیر روایی و نه غیر روایی.
بر این مبنا اینکه گفته شود: ما باید مطلقاً توقف کنیم، ولو جایی که روایتی از حضرات معصومین وجود ندارند و آیه از متشابهات نباشد، خلاف آیه است که «مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتاب» .
از طرف دیگر شعار همه کشیشی و همه مفسری نیز خلاف است. این جاست که باید ببنیم چه مسیری را طی کنیم که نه به افراط بیفتیم و نه به تفریط و حد وسط چیست؟
باز اینجا نهادی وجود دارد به نام تفسیر به رأی و پرهیز از تفسیر به رأی. که باید جداگانه مورد بحث قرار گیرد؛ چون مِیْز، سخت است. گاهی مثالی میزنند و میگویند این، تفسیر به رای است و گاهی مثال دیگری میزنند و میگوید این تفسیر به رای نیست؛ اما گاهی میخواهیم تفسیر به رای را تعریف کنیم تا در موارد مشکوک به آن سنجه مراجعه کنیم. پاسخ دادن به این سوال که تفسیر به رای چیست؟ و سنجههای آن چه چیزهایی هستند؟ به صورت مجزا مورد بحث قرار خواهد گرفت.
1. الکافی الْعِدَّةُ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ دَخَلَ قَتَادَةُ بْنُ دِعَامَةَ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ فَقَالَ یَا قَتَادَةُ أَنْتَ فَقِیهُ أَهْلِ الْبَصْرَةِ فَقَالَ هَکَذَا یَزْعُمُونَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ بَلَغَنِی أَنَّکَ تُفَسِّرُ الْقُرْآنَ قَالَ لَهُ قَتَادَةُ نَعَمْ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ بِعِلْمٍ تُفَسِّرُهُ أَمْ بِجَهْلٍ قَالَ لَا بِعِلْمٍ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ فَإِنْ کُنْتَ تُفَسِّرُهُ بِعِلْمٍ فَأَنْتَ أَنْتَ وَ أَنَا أَسْأَلُکَ قَالَ قَتَادَةُ سَلْ قَالَ أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فِی سَبَإٍ وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ فَقَالَ قَتَادَةُ ذَلِکَ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَیْتِهِ بِزَادٍ وَ رَاحِلَةٍ وَ کِرَاءٍ حَلَالٍ یُرِیدُ هَذَا الْبَیْتَ کَانَ آمِناً حَتَّى یَرْجِعَ إِلَى أَهْلِهِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ نَشَدْتُکَ اللَّهَ یَا قَتَادَةُ هَلْ تَعْلَمُ أَنَّهُ قَدْ یَخْرُجُ الرَّجُلُ مِنْ بَیْتِهِ بِزَادٍ وَ رَاحِلَةٍ وَ کِرَاءٍ حَلَالٍ یُرِیدُ هَذَا الْبَیْتَ فَیُقْطَعُ عَلَیْهِ الطَّرِیقُ فَتَذْهَبُ نَفَقَتُهُ وَ یُضْرَبُ مَعَ ذَلِکَ ضَرْبَةً فِیهَا اجْتِیَاحُهُ قَالَ قَتَادَةُ اللَّهُمَّ نَعَمْ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ وَیْحَکَ یَا قَتَادَةُ إِنْ کُنْتَ إِنَّمَا فَسَّرْتَ الْقُرْآنَ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِکَ فَقَدْ هَلَکْتَ وَ أَهْلَکْتَ وَ إِنْ کُنْتَ قَدْ أَخَذْتَهُ مِنَ الرِّجَالِ فَقَدْ هَلَکْتَ وَ أَهْلَکْتَ وَیْحَکَ یَا قَتَادَةُ ذَلِکَ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَیْتِهِ بِزَادٍ وَ رَاحِلَةٍ وَ کِرَاءٍ حَلَالٍ یَرُومُ هَذَا الْبَیْتَ عَارِفٌ بِحَقِّنَا یَهْوَانَا قَلْبُهُ کَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَ لَمْ یَعْنِ الْبَیْتَ فَیَقُولَ إِلَیْهِ فَنَحْنُ وَ اللَّهِ دَعْوَةُ إِبْرَاهِیمَ الَّتِی مَنْ هَوَانَا قَلْبُهُ قُبِلَتْ حُجَّتُهُ وَ إِلَّا فَلَا یَا قَتَادَةُ فَإِذَا کَانَ کَذَلِکَ کَانَ آمِناً مِنْ عَذَابِ جَهَنَّمَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ قَالَ قَتَادَةُ لَا جَرَمَ وَ اللَّهِ وَ لَا فَسَّرْتُهَا إِلَّا هَکَذَا فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ وَیْحَکَ یَا قَتَادَةُ إِنَّمَا یَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِه. بحار الأنوار، ج۲۴ ، باب ۵۹، ص ۲۳۲.
2. أمالی الصدوق؛ المجلس الرابع و الستون، ص ۴۱۵.
چکیده نکات
آیا همگان می توانند مفسر قرآن باشند؟
همه کشیشی
نظر شما