header

آیات الاحکام یک (99)

جلسه 9
  • در تاریخ ۱۵ آذر ۱۳۹۹
چکیده نکات

القای خصوصیت از واژه های مذکور در آیه :
القای خصوصیت از واژه کافرین به غیر کفار
القای خصوصیت از واژه مومنین به اماکن مشرفه، نهاد های اسلامی، قرآن و ...
راه های توسعه مفاد نص (فهم موسع)
سه راهکار
مناسبات حکم موضوع
القای خصوصیت به مساوات یا به اولویت
گذاشتن قرآن در اختیار کفار

بسم الله الرحمن الرحیم 
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
اللهم  عجل لولیک الفرج واحفظه من کل سوء و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره؛
اللهم اصلح کل فاسد من امور المسلمین؛
مطلبی راجع به مطلب کلاس قبل این بود که آیه،  چون قبل از آیه ولایت است، طبیعتا مراد از مؤمنین، مسلمین است.لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا؛ که طبیعتا مفهومش این است که اگر بعد از نزول آیه اکمال دین نازل شده بود، منظور کسانی بودند که به همه دین از جمله امامت، اعتقاد داشتند.ببینید منظور ما این است که ما نیاییم بین اسلام و ایمان، بین مؤمن و مسلم، جدا کنیم و بعد بگوییم، مراد آیه از ایمان چیست. ما می  خواهیم بگوییم تا وقتی هنوز آیه ولایت نازل نشده بود، دین سه اصل داشت:توحید و نبوت پیامبر و معاد؛ بنابراین که معاد هم از اصول دین باشد؛ وقتی شریعت بسط پیدا می کند کل این مجموعه مراد است.لذا روز بعد از حادثه غدیر، اگر گفته می شد اسلام و ایمان، در واقع یعنی این مجموعه...چنان چه اگر اوائل اسلام نازل می شد، منظور همان حدی که بود را شامل می شد.یعنی همیشه واژه تابع موجود در صحن است.قبل از ابلاغ امامت امیر المؤمنین، وقتی از اسلام وایمان صحبت می شود، آن حد مراد است. ولی یک چیز را ما گفتیم و من روی آن تاکید می کنم، و آن این که قرآن، در این آیه، دسته بندی می کند.می گوید برخی ها ،منافق اند؛ برخی ها مسلمان اند و غیر منافق ،برخی هم که کافرند و بعد می گوید ما به کفار تشریع نکردیم که بر مسلمین تسلط یابند. مومنین یعنی این مجموعه حتی مسلمانان قبل از آیه ولایت را هم در بر می گیرد.سوالی که هست این که آیا بعد از آیه اکمال دین، که دین کامل شد و بنا بر این هست که اگر اسلام وایمان گفته می شود، منظور این مجموعه باشد، آیا مسلمانان منکر ولایت بعد از آیه اکمال، مثل بخش عظیمی از مسلمانان مکه ، مدینه وکشورهایی که سنی نشین هستند، آیا در نطاق این آیه، داخل اند؟وقتی بناست ما این ها را مسلمان  بدانیم، و احکام اسلام را بر اینها جاری کنیم، ولو معتقدیم از نظر اعتقادی این ها مشکل دارند، ولی وقتی بنا شد احکام اسلام را بر این ها جاری کنیم، این ها هم در نطاق آیه ، داخل می شوند.حتی اگر در نطاق آیه هم داخل نشود، مبحث دوم می خواهد سازکارهای توسعه آیه را می خواهد که بحث کند.لذا کسی ادعا نکند که با این که این آیه، قبل از آیه اکمال است، اما بعد آیه اکمال منظور شیعیان هستند.وتسلط کفار بر این جمعیت، درست نیست؛ حرام است  وباطل است.اما تسلط کفار بر سایر فرقه های مسلمان اشکال ندارد(مبادا کسی چنین ادعا کند!) به هر حال ، آیه دسته بندی که دارد، همه این ها را داخل در مسلمانان می آورد.اجمالا شک نباید کرد که تسلط کافران بر مسلمانان ولو مسلمانان شیعه نباشند، روا نیست.
دیگری سوال کرده و راهکار خواسته برای ورود به مباحث مبتلا به و به روز جامعه و روش ما را در اینباره پرسیده است؟ حقیر وقتی یک مساله ر ا می خواهم محور کار قرار دهم، شاید سه دهه فقط مواد آن بحث را جمع می کنم، از این جهت وقت خاصی هم قرار نمیدهم.مثلا کتاب روش شناسی اجتهاد را از بیست سال پیش مد نظر داشتم که کار کنم، این را به این شکل در دستور کار قرار دادم؛ و ردیف بودجه برایش قرار میدهم، حالا یا یک جایی برایش باز می کنم، موضوعاتی هستند که حتی اگر سده ها هم بگذرد موضوعی نیست که ما با آن ها کار نداشته باشیم.برخی مسائل از زمان مثلا فضل بن شاذان مطرح بوده، امروز هم مساله است؛ قرنهای دیگر هم ممکن است مساله باشد؛ انسان باید ذهنش را مساله یاب  و موضوع یاب قرار دهد.از خداوند بخواهد و خداوند هم کمک می کند.و بعد شروع کند در یک فضای آرامی فیش برداری.اگر می بینید مثال های کتاب بنده عینی است برای این است که د ر بستر زمان این اثر تولید شده است.یعنی ما نرفتیم سراغ بحث بعبارتی بحث آمده سراغ ما، یا ما نرفتیم سراغ مثال، مثال آمده سراغ ما...از این جهت کار تحقیق می شود و اصلا ما عجله نمی کنیم.گاهی بوده که در مبحثی به عنوان مثال در همین کتاب فقه و مصلحت تا دو ماه کار متوقف یک موضوعی بوده  و بعد کار را ادامه دادم.
مبحث دوم: الغای خصوصیت از مفاهیم آیه:
هدف ما از این کلاس ها ، این است که دوست دارم روش را یادبگیرید؛(مفاهیم که می گوییم به اعتبار مفردات) همین یک روش است که وقتی می خواهید از یک آیه مفهومی موسع تر بفهمید؛باید روی مفردات متمرکز شوید و احیانا تصرف کنید؛ ما در این جا از دو جهت می خواهیم مفهوم آیه را توسعه دهیم.
1. آیا از کافرین به غیر کافرین مثلا مسلمانان فاسق می توانیم الغای خصوصیت کنیم؛ بگوییم درست است که آیه فرموده لن یجعل  الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا اما لن یجعل الله لـــ بنی امیه لـــ بنی مروان لــــ بنی عباس؛ آنها هم همینطور؛ آن ها هم نباید سبیل بر مؤمنین پیدا کنند.اگر هم پیدا کنند، اگر کسی کمک کند، گنهکار است؛ واگر هم می تواند باید جلوگیری کند.الغای خصوصیت از کافرین به غیر کافرین. یک جای دیگر هم توسعه دارد؛ در قسمت مؤمنین؛آیا می توانیم بگوییم لن یجعل الله للکافرین علی منا ...علی مکه...علی مدینه....علی القرآن...علی نهادهای مذهبی...علی الحوزه ...سبیلا؟! یعنی از مؤمنین الغای خصوصیت کنیم، به اماکن و سرزمین های اسلامی.....یکی ممکن است بگوید نباید که کفار بر مسلمین مسلط باشند؟ دیگری می گوید برای چه؟می گوید: لان الله تعالی یقول: لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا...می گوید گفته علی المؤمنین نگفته علی المکه و مدینه می گوییم : آن را هم شامل می شود.این هم می شود الغای خصوصیت از مساله دوم....بحثی که این جا هست و دوست دارم این را یک پروژه حساب کنید، یا یک پایان نامه یک کتاب یا یک مقاله خوب....ما اگر بخواهیم از یک نص شرعی، موسع تر از الفاظ ابتدایی اش، بفهمیم چه سازکارهایی را داریم؟سازکارهای توسعه ....یعنی توسعه مفاد یک نص...یا فهم موسع از نص ......این را در کتاب دوم ادله عام روایی ص 58 ببینید.باید دید راهکار توسعه چیست؟ راهکاری که علما بپسندند، فقه جواهری قبول کند، و براساس هنجارهای شناخته شده باشد. این جاست که مفاهیمی همچون الغای خصوصیت، تنقیح مناط و ....مطرح می شود.این ها راهکارهای فهم موسع از دلیل اند.من آن جا به مناسبت الناس مسلطون علی اموالهم، این بحث را مطرح کردم، این جا هم به مناسبت آیه داریم مطرح می کنیم.مسلم ما راهکارهای توسعه داریم، باید مواظب باشیم که از راه به بیراهه نیفتیم.مثلا اهل تسنن یکی از سازکارهایشان قیاس است.ولی ما قبول نمی کنیم؛ قیاس منهی؛قیاس اگر قیاس اولویت باشد، ما قبول می کنیم؛لذا راهکارهایی را که می گوییم بایدراهکارهایی باشد که قابل دفاع باشد.
2. معمولا ما به سه راهکار اشاره میکنیم.یک راهکار میگوییم خود ظهور عرفی دلیل، در یک چیزی فراتر از الفاظ دلیل؛الان اگر دلیلی بیاید و مطلبی را بگوید، بسیاری از وقتها که به عرف میدهید، عرف موسع تر از الفاظ می فهمد.آیه می گوید اگر فاسقی خبری را آورد تحقیق کن و همینطوری قبول نکن.  ولی طرف میداند که مناسبت بین حکم و موضوع اقتضا میکند که از این آدم به غیر این آدم هم سرایت بدهد.البته این مثال ، مثال مناسبی نیست چون برای فهم مناط خوب است نه مناسبت!برای مناسبات اگر گفت:الناس مسلطون علی اموالهم؛ این را وقتی دست عرف میدهید، و می گویید یک ملک داریم و یک مال، اصلا عرف گوش نمی کند،  عرف می گوید؛ فرقی نمی کند،اگر یک نفر به یک نفر گفت ساعت هشت بیا کارت دارم؛ بعد بگویدمن هفت و پنجاه  و  نه دقیقه می آیم؛یا من هشت  و یک دقیقه می آیم، می گوید هشت که می گوییم یعنی حدود هشت!هشت یعنی هشت؛ ولی در دلیل که می آید، عرف موسع می فهمد؛ از این راحت تر ، این موردی است که الان می خواهم به شما بگویم که گاهی اوقات مناط گیری می کند؛ می گوید اگر زید یا عمرو خبری آورد تحقیق کنید.میگوید معیار این زید، فسقش است؛ لذا می گوید زید فاسق؛ بنابراین به غیر زید هم سرایت میدهد. اولویتی نیست وقتی به عمرو یا زید سرایت میدهد. اما اگر گفت زید گناه صغیره انجام میدهد، روی حرفش تحقیق کن.به طریق اولی برای کسی که گناه کبیره انجام میدهد، باید تحقیق کرد.گاهی اوقات ظهور عرفی است و گاهی اوقات عقل می آید وسط و می گوید ظهور عرفی نیست؛ عقل که بیاید وسط، تنقیح مناط می کند. هر جا عقل بیاید، تنقیح مناط هم می آید.تنقیح مناط هم اگر به تساوی باشد، (البته بایدکه قاطع باشد) که می شود قیاس تساوی اگر به اولویت باشد، می شود قیاس اولویت. لذا مناسبات داریم با تنقیح مناط؛تنقیح مناط به تساوی یا به اولویت.در مناسبات ظن ظهوری کافی است؛(یا ما که می گوییم اطمینان) در تنقیح مناط باید قطع باشد.واین مجموعه را می گویند الغای خصوصیت.شماشاید ده ها بار این سه اصطلاح را شنیدید.مناسبات ،تنقیح مناط، الغای خصوصیت؛بدون این که این ها را جای خودش قرار داده باشد. گذشته ها هم که بحث نکرده اند و عیب کار این است که می گوییم چون گذشته ها بحث نکرده اند، پس ما هم نباید بحث کنیم.اگر شیخ انصاری یا آخوند بحث کرده بود، چقدر ما الان بحث منقح داشتیم.البته اگر کسی اصطلاحی را به کار برد و توضیح هم داد، مطابق معیار ما هم نبود، نباید بگوییم ایشان اشتباه می کند. به عنوان نتیجه این که به نظر ما نسبت به کفار می شود توسعه داد؛ لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا ؛ حالا اگر یک بدتر از کافری بود، مگر نداریم این سلاطین مسلمان نمایی که بر بلاد اسلام حاکم اند؟ و متاسفانه مدرسه سقیفه این ها را اولوا لامر می داند .حکومت این ها را بر مردم مسلمان مشروع میداند.بعضا کم از یهود و نصارا ندارد.حالا یا لفظ آیه این جا اقتضا می کند که این می شود مناسبات؛یا به تنقیح مناط که به اولویت که نمی توانیم بگوییم می گوییم به تساوی.....این جا وقتی پای مناسبات را می آوریم مشکل نداریم.چون مناسبات عرفی است.من نمی توانم ادعا کنم و کتاب را ببندم؛این دیگر عرف هست که باید همراهی کند.اما در تنقیح مناط که پای عقل می آید؛میدانید که فضای قم  و مشهد و نجف و ...یک فضایی است که می گوید عقل ما مناطات احکام را نمی فهمد! من با این ها حرف ندارم، فقط به این ها می توانم بگویم با عرض معذرت فقه و عقل را بخوانید! با این که معتقد نیستیم که بی قد و قواره مناطات احکام را می فهمیم ، اما راه هم مسدود نمی بینیم.متاسفانه یک فضای اشعری گری ایجاد شده که معتقد است ما هیچ استفاده ای نمی توانیم از عقل بکنیم،برای کشف حکم !!!!!کما این که طرف گفت که ما دلیلی بر حرمت ظلم نداریم!!حالا من نام و آدرس نمیدهم.آن قدر بی تتبع حرف می زند که مساله ای را که ده ها روایت برای آن داریم نمی رود ببیند،  و منتظر روایتی است که یا ایها الفلان ! حیوان را اذیت نکن!!شما بحث سحر در حاشیه مکاسب ببینید!ما معتقد نیستیم ، البته خط اعتدال و آن ،این که نباید هم عقل خود را عقل کل نام بگذارم و فارغ از ادله و روایات ، شروع کنم به فتوا دادن ...و جالب هم این است که آن تشدد و تجمد بی جا ، این تفریط بی جا را هم بوجو د می آورد.همیشه افراط و تفریط دو لبه قیچی اند. اما راجع به آن طرف ، توسعه بدهیم به آن طرف، که آیه را تعمیم بدهیم به مقدسات مثلا قرآن؛ در خصوص قرآن، که ادبیات هم دارد.شیخ انصاری می فرمود در مکاسب که قرآن را نباید در اختیار کفار قرار داد.چون کفار وقتی نمی توانند علو بر مومنین داشته باشند، نباید بر قرآن تسلط داشته باشند.البته این استدلال از قبل از شیخ انصاری هم بوده است.اما برخی مثل آقای ایروانی گفته لم یقم دلیل ....بالمقصود ....و بالاخره کسی که از همه عجیب تر حرف زد، مرحوم امام خمینی بود ؛ وی گفت:نه تنها در اختیار کفار قرار دادن قرآن، اشکال ندارد؛بلکه گاهی اوقات واجب است، و این ربطی ندارد به الاسلام یعلو و لا یعلی عیله ....یا به لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا.....ایشان دید دیگری دارد؛ و معتقد است باید دین را تبلیغ کرد.....به هر حال به نظر ما با این روش هم می توان الغای خصوصیت کرد. حالا یا باید گفت مومنین موسع فهم می شود که این ممکن است بگوییم سخت است!
الحمد لله رب العالمین

۵۵۹ بازدید

نظر شما

کد امنیتی
مطالب بیشتر...
دانلود صوت جلسه
چکیده نکات

القای خصوصیت از واژه های مذکور در آیه :
القای خصوصیت از واژه کافرین به غیر کفار
القای خصوصیت از واژه مومنین به اماکن مشرفه، نهاد های اسلامی، قرآن و ...
راه های توسعه مفاد نص (فهم موسع)
سه راهکار
مناسبات حکم موضوع
القای خصوصیت به مساوات یا به اولویت
گذاشتن قرآن در اختیار کفار