header

فلسفه فقه (داشگاه رضوی 1403-1404)

جلسه 1
  • در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۳
چکیده نکات

دانشگاه علوم اسلامی رضوی
مقطع دکتری
فلسفه فقه
تعریف فلسفه های مضاف
فلسفه فقه
مسائل فلسفه فقه
تفاوت آن با اصول فقه
مقاله فلسفه فقه چاپ شده در کتاب فلسفه های مضاف جلد2
انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی


بسم الله الرحمن الرحیم 

الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین 

اللهم عجل لولیک الفرج واحفظه من کل سوء و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره 
خیر مقدم عرض می کنم محضر دانشجویان این کلاس 
خدا را شاکریم که توفیقی داده تا فرصتی را با هم باشیم تا در باره یکی از موضوعات بسیار مهم با هم گفتگو کنیم 
ما در این بخش و در این دوره بحثمان در اطراف فلسفه فقه است؛
در نشست امروز ما اگر بتوانیم تعریفی داشته باشیم از فلسفه مضاف و تعریفی از فلسفه فقه و برخی مسائل آن و تفاوت فلسفه فقه با اصول فقه ،رد این صورت کلاس موفقی خواهیم داشت 
ما یک فلسفه مطلق داشتیم به نام فلسفه اولی که گاه به وصف اسلامی توصیفش می کنند به نام فلسفه اسلامی ، فلسفه مشاء ، حکمت متعالیه و ...
در فلسفه مطلق از وجود مطلق صحبت می شودمثل اسفار جناب ملاصدرا ، منظومه و شرح منظومه حاج ملاهادی سبزواری ، بدایة الحکمة و نهایة الحکمة جناب آقای طباطبایی اینها کتب فلسفی اند و از فلسفه صحبت میکنند اشارات، شفا و ..
اما در چند سده و در دهه های اخیر اصطلاحی مطرح شده به نام فلسفه های مضاف، در این استعمال فلسفه را به یک دانش و حتی یک پدیده غیر دانش اضافه می کنند ؛ فلسفه دین ، فلسفه هنر، فلسفه ...این ها را می گویند فلسفه مضاف . اسمش با خودش همراه است و توضیح می دهد و این جا فلسفه مطلق نیست و از وجود بماهو وجود یا موجود بما هو موجود صحبت نمی کند از یک پدیده خاص که مضاف الیه این تعبیر باشد ، صحبت می کند . 
پس با این حساب، ما در فلسفه فقه ، از فقه صحبت می کنیم در فلسفه دین از دین صحبت می کنیم یعنی فیلسوف دین وقتی بحث فلسفه دین دارد ا زدین صحبت می کند این که دین چیست و چگونه به وجود آمده دین و ادیان چه کارکردی داشتند و تحلیل و توصیف دین اینها می شود فلسفه دین در فلسفه های مضاف ما گاه اضافه به دانش داریم، مثل همین فلسفه فقه، فقه هم که دانش است یا همان عملیات استنباط است ....
گاهی به دانش اضافه نمی شود به یک پدیده اضافه می شود مثل فلسفه دین فلسفه زبان ؛ توهم نشود که فلسفه های مضاف همیشه به دانش اضافه می شود؛ بلکه بسته به هدف و موضوع و مبادی و این مسائل است ؛ در فلسفه های مضاف، فیلسوف بیرون از مضاف الیه می ایستد اما مضاف الیه منظور او هست؛ و راجع به آن مضاف الیه  و کلیات آن صحبت می کند مثال: فیلسوف فقه وارد فقه نمی شود آن کار فقیه است؛ نه برای بیان احکام خرد نه برای بیان قواعد یا همان قواعد کلی . 
در فلسفه فقه نباید مسائل فقه را در آن آورد. اما ناظر به فقه است؛ و کلیاتی را در ارتباط با فقه مطرح می کند مثل این که می گوید فقه چه تعریفی دارد چه کاربستهایی دارد؛ در فقه منابع و اسناد چیست؛ گستره فقه تا کجاست  ....فقیه چه حوزه هایی را باید وارد شود و چه حوزه هایی به فقیه مربوط نیست. 
اجتهاد چیست آیا ماهیت فقط حکم شناسی دارد و موضوع شناسی یا مصداق شناسی دارد؟ روش شناسی اجتهاد یا روش ها در اجتهاد، اینها مسائلی است که در فلسفه فقه مطرح می شود یک چیزی شبیه رئوس ثمانیه که در گذشته می گفتند . منتها وسیع تر و بازتر .لذا فلسفه فقه می شود دانش ناظر به کلیت فقه؛ خارج از فقه که کلیاتی را از فقه مطرح می کند این ها ساده شده بحث است. 
با این توضیحاتی که من دادم مسائلی از فلسفه فقه معلوم شد ولی مسائل فلسفه فقه تا دلتان بخواهد متعدد است.چهار  کتابی که از ما بعید است نشناخته باشید فقه و عقل؛ فقه و عرف؛ فقه و مصلحت  و روش شناسی اجتهاد اینها در واقع مبین مسائل فلسفه فقه است. من فکر می کنم تا این جا توانسته باشید جمع بندی کنید تعریف فلسفه مضاف و فلسفه فقه و البته همه فلسفه های مضاف و بیان برخی از مسائل فلسفه فقه را. 
یکی از بحثهایی که بغایت ضرورت دارد مطرح شود تفاوت فلسفه فقه است با اصول فقه ؛ 
و آرایی که این جا به منصه ظهور رسیده است. حداقل چهار نظر ما د راین باره داریم. 
اول این که گاهی هم برخی ها یا نیت خوانی می کنند می گویند همان اصول فقه است گفته اند فلسفه فقه است این هم حرفی است 
دوم این که اصول فقه شامل فلسفه فقه هم می شود شما اگر یک مقدار اصول فقه را توسعه دهید، مثلا شما میخواهید در فلسفه فقه گستره شریعت را بحث کنید چون یک بحث اصول فقهی است و در استنباط به کار می آید، به اصول فقه می روید و ...لذا گفته اند نسبت بین فلسفه فقه با اصول فقه، مفهوما تباین است ولی مصداقا جزء و کل است به کلیت اصول فقه و جزئیت فلسفه فقه . 
این نکته را هم توجه داشته باشید که دو مفهوم ممکن است متباین باشند ولی در مصداق جزء و کل باشند و تصادق داشته باشند برخی جاها و نظر سوم عکس دوم : مگر فلسفه فقه دانش ناظر به فقه نیست اصول فقه هم دانش ناظر به فقه است منتها برخی بحثهای هستی شناسانه در فلسفه فقه داریم که در اصول فقه نداریم. 
و بالاخره نظر چهارم هم این است که این ها هیچ ربطی به هم ندارند؛ دو دانش هستند حالا برخی مسائل فلسفه را علما در فقه آوردند یا این که امروزه برخی مسائل اصول فقه را کسی به فلسفه فقه ببرد، این کوچاندن ناموجه است البته چون نبوده برده اند والا این دو ، دو دانش هستند ؛ یکی دانش توصیفی است گزارشی است فلسفه فقه توصیف موجود است مثل این روش شناسی اجتهاد را که ما نوشتیم ؛ روش شناسی مطالعه مکاتب اجتهادی معاصر ..یعنی کاملا توصیفی ..اجتهادهای معاصر موجود را وصف می کند . البته ممکن است جاهایی هم نظر بدهد ولی در راستای همان توصیف است. فلسفه فقه به حکم این که کلمه فلسفه را دارد، و فلسفه چه مطلق چه مضافش باید از هست بحث کند، یا از یک هست مشخص دین ، زبان و هنر بحث کند ، می شود فلسفه فقه اما اصول فقه دانش نظریه پردازی است شما کفایه را باز کنید شما از اول که وارد کفایه می شوید بحث از قواعدی می شود که در طریق استنباط به کار فقیه می آید. 
نظریه پردازانه هست این دو با هم فرق دارد . 

توصیفی : فلسفه فقه 
نظریه پردازی: اصول فقه 
لذا صیغه امر ظهور در وجوب دارد یا نه ؟ این بحث فلسفه فقه نیست؛ یک مساله است که در استنباط به کار می آید . صیغه نهی ظهور درحرمت دارد یا نه ؟ یک بحث اصول فقهی است که در استنباط به کار می آید و ربطی به فلسفه فقه هم ندارد . 
اما فقهی که ا زآن دم می زنند کدام است؟ یا ما چه روشهایی در استنباط داریم؟
یا چه روشی را در استنباط با ید انتخاب کنیم؟
گستره استنباط تا کجاست؟ 
اینها مسائلی نیست که د راستنباط احکام به کار بیاید جنبه توصیفی دارد این ها می شود فلسفه فقه 
پس دو دانش است برای هر کدام هدفی جدا تعریف شده است؛ ابزار آنها متفاوت است ابزار یکی تتبع و گزارش است ابزار یکی تامل و نظریه پردازی است. مسائلشان هم فرق دارد . حتی اگر جایی روی یک مساله متمرکز شوند باز رویکرد آنها متفاوت است 
مثلا فیلسوف فقه روی این بحث می کند که یک فقیه در استنباط از چه منابعی استفاده می کند . بعد می گوید از قران سنت اجماع و عقل و گزارش می کند و یا از خبرواحد که می گوید برخی ها استفاده می کنند و برخی ها هم استفاده نمی کنند . گزارش میدهد از مدارک استنباط اما همین مساله در اصول فقه بیاید به این شکل مطرح می شود که ایا قرآن ظهور دارد؟ آیا ظاهر قرآن ، حجت است یانه؟ آیا خبر واحد معتبر ثقه از اسناد معتبر استنباط می تواند باشد یا نه؟ حجت است یا نه ؟ یک نظر می گوید حجت است وا دله ای هم دارد و نظری دیگر می گوید حجت نیست  و به کار استنباط نمی آید لذا به این نتیجه می رسیم : حجیت خبر واحد یا عدم حجیت خبر واحد که در استنباط به کار می اید . این می شود اصول فقه یعنی اگر یک مساله هم در هر دو لانه بکند  و برود اما با دو نگاه به آن نگاه میشود؛ نگاه توصیفی و نگاه نظریه پردازی. 
کتابی است تحت عنوان فلسفه های مضاف ؛ از انتشارات پژوهشگاه فرهنگ واندیشه اسلامی . چاپ اول 1385
در جلد دوم این کتاب ، مقاله ای را از بنده چاپ کرده اند با عنوان فلسفه فقه از ص 111 تا ص 156 تقریبا 45 صفحه . من در این قسمت نتیجه را برای شما می خوانم که می شود چکیده مقاله:
من این جا گفته ام:
1. فلسفه فقه دانش توصیفی تحلیلی و البته انتقادی ناظر به فقه است. هست را تحلیل می کند و ممکن است انتقاد هم بکند انتقاد از هست می کند مثلا می گوید این تعریف برای فقه غلط است و این ربطی به آن چه بعدا د راصول فقه می گوییم ندارد. 
2. موضوع آن، (فلسفه فقه) ، فقه ، استنباط و مناهج فقهی است.  
3. مسائل فلسفه فقه، مباحث تحلیلی و گزارشی از موضوعات آن است؛ 
4. مباحث فلسفه فقه را باید در سه گروه ساختار داد؛
5. غرض از فلسفه فقه ، روشن نمودن مباحثی است که ناظر به کلیت فقه است؛ آشنایی با منابع، آیات ، تاریخ و روش ها 
6. فلسفه فقه ، خارج از فقه در جایگاه علوم فلسفی قرار دارد. و چون نام فلسفه را هم با خود دارد از سنخ هستی شناسی است؛ هستی شناسی پدیده خاصی به نام فقه .
7. روش تحقیق در فلسفه فقه، توصیفی ، گزارش و احیانا نقد است ؛ 
8. سنخ مباحث فلسفه فقه، کلا از سنخ مباحث اصول فقه جداست د و غرض جدا از هم دارند. 
انشاالله مقاله را می خوانید؛ و احیانا فیش برداری و خلاصه برداری کنید و اگر سوالی داده شد بتوانید توضیح دهید.
۲۷۶ بازدید

نظر شما

کد امنیتی
مطالب بیشتر...
دانلود صوت جلسه
چکیده نکات

دانشگاه علوم اسلامی رضوی
مقطع دکتری
فلسفه فقه
تعریف فلسفه های مضاف
فلسفه فقه
مسائل فلسفه فقه
تفاوت آن با اصول فقه
مقاله فلسفه فقه چاپ شده در کتاب فلسفه های مضاف جلد2
انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی