فلسفه فقه (داشگاه رضوی 1403-1404)
جلسه 8- در تاریخ ۲۵ دی ۱۴۰۳
چکیده نکات
مشهد مقدس - دانشگاه علوم اسلامی رضوی
جلسه هشتم دکتری فلسفه فقه
25 دی 1403
بیان موضوع و تشخیص مصداق، فقیه یا عرف
ادامه جلسه قبل
براساس فقه و عرف صص353 تا 392
همراه با ارائه کنفرانس با عنوان ماهیت اجتهاد، حکم شناسی و موضوع شناسی از کتاب فقه و مصلحت صص 235 تا 244
ادامه بحث گستره اجتهاد و عرف ؛ کارشناسی مجتهد در موضوعات و مصادیق
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین
اللهم عجل لولیک الفرج واحفظه من کل سوء و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره
اللهم صل علی محمد و آل محمد و اهدنا لما اختلف فیه من الحق باذنک انک تهدی من تشاء الی صراط مستقیم
مشخص شدکه یک جاهایی حاکم و قاضی عهده دار کار می شود و همه کار را باید حاکم یا قاضی انجام دهند.
البته این به این معنا نیست که از کارشناس استفاده نکنند.
ممکن است قاضی از تمام ابزارهای کهن و جدید استفاده کند. ولی به هرحال نکته این قضیه این است که باید وارد شود.
اگر وارد نشود آن وظیفه ای که دارد انجام نشده است بعد وارد مواردی شدیم که فقیه بماانه فقیه باید وارد شود که ملاحظه کردید اما در مواردی است که موارد سند بودن نظر عرف در مفهوم سازی ؛ مفهوم شناسی عرفی (ساده و پیچیده ) د رواقع سخن اصلی اینجا ست اینجا جای عرف است این عرف، نه مراد فقط مردم کوچه و بازار باشند ممکن کارشناس باشد اما بحث این است که کارشناس عرف در این بحث نیست و عرف در مفهوم سازی است و چون بالا گفتیم مخترع شرعی ، مستنبط و این ها را گفتیم پس این جا باید یک کلمه عرفی را هم بگوییم . فرقی هم نمی کند که ساده باشد مثل مفهوم گندم و مفهوم ...یا پیچیده باشد مثلا مفهومی که کارشناسان باید نظر بدهند ...بسیاری می گویند مفهوم پیچیده دست عرف نیست؛ ساده و پیچیده مهم نیست؛ مهم این است که این جاها سراغ روایت و آیه نبایدرفت . ممکن است بروند سراغ دستگاها و کارشناسان وآزمایشات اما سراغ آیه و روایات و تعارض و جمع بین ادله نباید بروند. و چون نباید بروند با ید به فقیه بگوییم که خداحافظ .
این جا باید دید عرف چه کار می کند.
بسیاری وقتها ، مفهوم سازی می کند عرف مفهوم سازی می کند مثلا می گوید این مفهوم هتک است فلان چیز مصداقی برای هتک نیست؛ هتک ؛ غیر هتک ...........
این جا دست فقیه نیست و دست عرف است ؛ در روایات اسامی شیعیان خیلی از اسامی خلفا وجنایات کاران تاریخ ولی اسامی این ها روی بچه های شیعه بوده است یا شیعه نام هایی روی فرزندان خود می گذاشتند ، که به نظر من هتک و ایذا است و ترویج فسق وکفر است و حرام است .
و یاحتی مفهوم زدایی؛ دیدم برخی سایتهای ضلال اسامی خلفا روی بچه های ائمه را نشانه عدم اختلاف بین ائمه و برخی خلفا می دانستند. و گاه ما را ملامت می کنند که شماکاسه داغتر از آش هستید. این جوابش را بلد باشید و جواب آن این است که اصلا عرف نبوده و نامگذاری دنبال آن ایدئولوژی و ارزش انگاری نبوده است . آن نامگذاری پشت آن اعتقاد است حتی نام شهرها بسیاری از آنها مبنا نداشته است. و یا بحث ازدواج ام کلثوم و عمر که ساختگی هم هست از جمله مصادیقی مسائلی است که قبلا این دقتها و حساسیت ها روی آن نبوده و نگرش به سمت آن ،مثل الان نبوده است. بنابراین عرف همان طور که میتواند مفهوم سازی کند مفهوم زدایی هم می کند .شلواری که الان به این سبک پوشیده می شود زمانی سمبل تشبه به کفار بود و ایراد داشت. الان اگر کسی این ادعا را بکند او را ملامت می کنند. لذا فرق هم نمی کند ساده و پیچیده و این داستان دامنه طولانی دارد این که عرف باید قضاوت و داوری کند . آن مثالهای جلسه قبل تقلید عدالت، این ها جاهایی است اگر از نص باید استخراج شود ما می گوییم کار فقیه است. مثلا کسی بیاید و بگوید من می خواهم از روایت ابی یعفور این را استخراج کنم اما اگر کسی آمد و مدعی شد که این روایت مشکل دارد، سندا و دلالتا و بخواهد از کارشناس دربیاورد دیگر کار فقیه نیست؛ من در کتاب فقه و عرف آوردم اگر سهم فقها نیست بحث این است که تکلیف مقلد این وسط چه می شود؟ گفتند مراجع بیایند و نهاد کارشناسی درست کنند آن هم نه به عنوان تنها راه؛ به عنوان یکی از راههای مطمئن ؛ مثلا این که دقیقا چه داروهایی روزه را باطل می کند این امکان هست که دفاتر مراجع بیایند و لیستی ا زمواردی که روزه را باطل می کند از این داروها را بنویسند و به مراجعین ارائه دهند . اما این باید معلوم شود و اساس باطل این جا نهاده نشود که مقلد فکر کند دارد تقلید می کند که اگر خودش صاحبنظرتر هست، نظر خود را کنار بگذارد و سراغ کسی برود که به او ربطی ندارد. ما این جا در این موضوع بسیار درگیری داریم.
ادامه بحث: جمله این بود:
عرف یا مقلد یا هر نهادی که برای مقلد یقین آور یا اطمینان بخش است در تعیین مصداق برای موضوع و متعلق حکم شرعی
این جمله با مثال جا می افتد؛ هیچوقت از شما پرسیده اند یا برای خود شما پیش آمده که من برای خود ضرر دارد یا نه ؟این که مثلا شمای مجتهد یا مرجع به مردم می گویید اگر خوف مریضی یا ضرر دارید روزه نگیرید ؛ بحث این است که تشخیص ضرر ؛ تشخیص خوف ضرر و مریضی این کار کیست؟
یک نفر نزد دکتر می رود و دکتر میگوید روزه برای شما ضرر دارد و نباید روزه بگیری؟ سوال این است که ایشان باید حرف دکتر را گوش کند یا نه؟
دکتر در این بحث ما می شود عرف کارشناس و متخصص ؛ اگر گفت ضر ردارد و ایشان هم باور کرد و یقین کرد و اطمینان کرد که هیچ ولی جایی را در نظر بگیرید که آن اطمینان و یقین نیاید این یجا مقلد باید به اطمینان خودش مراجعه کند؟ ولو طریق اطمینان نظر عرف و کارشناس باشد؛ یا نه این جا باید به نظر کارشناس متعبد باشد؟اگر گفت نظر کارشناس حجت است این جا سند می شود نظر عرف متخصص؛ اگر گفتیم عرف نظرش طریقیت دارد، خود مقلد باید به نتیجه برسد. و اگر به نظر خاصی نرسد نمیتواند عمل کند نظر کارشناس را .شما در تمام مسائل دیگر هم که سر بزنید همین طور است. در بحثهای قضایی وقتی قاضی می خواهد حکم کند؛ مثلا می خواهد حکم کند به الحاق نسب فلانی به فلانی ، حکم به الحاق نسب یا العیاذ بالله سلب نسب ؛ سوال این است که مقام قضایی به که باید مراجعه کند باید خودش به قرار برسد ولو طریق قرارش نظر کارشناسان باشد یا آزمایشگاه باشد. یا عرف متخصص باشد یا نه نظر کارشناس و آزمایش برای قاضی حجت است؛
سوال: پزشک قانونی چه کار می کند؟ او در واقع نظر کارشناسی خود را در اختیار قاضی قرار میدهد . پزشک قانونی می شود عرف خاص؛ آیا نظر او معیار است یا مثلا نظر مقلد؟ موارد سند بودن نظر عرف خاص، یا مقلد که درگیر است؛ یا هر نهادی که برای مقلد معیار است مثلا می گوییم نهاد کارشناس آزمایشگاه که برای مقلد یقین آور یا اطمینان بخش است. البته این ها اختلافی هم هست ؛ برخی آقایان می گویند عرف کارشناس نظرش مرجع است . مثلا در باب روزه ، نظر آیت الله سیستانی را می توانید ببینید . در حالی که مشهور نظر خود مقلد را معیار قرار میدهند البته خود مقلد هم از کجا بفهمد ؟ یا نهاد کارشناسی که برای مقلد یقین آور واطمینان بخش باشد. یقین که همان یقین است و اطمینان هم که می گوییم منظور علم عرفی است . در تعیین مصداق برای موضوعات و متعلقات شرعی این معیار هست .
اگر سی چهل صفحه ای که در کتاب توضیح داده شده را مطالعه کنید، اعتراف خواهید کرد که مباحث روان و خالی از ابهام است. ...من در کتاب فقه و عرف که متعلق به اوائل دهه هشتاد است تالیف آن و مطالب آن معتقدم که تعیین ربح و سود مبلغی که قرض کرفته می شود برعهده کارشناس است و اگر کسی به کسی پولی قرض داد و با توجه به تورم سود آن را حساب کرد این جا ، ربایی در کار نیست چون تورم است که این نرخ را تعیین کرده است . اگر من این خودکار را حساب کردم و سال گذشته خمس آن را دادم و امسال فرض کنید خودکاری که پارسال یک میلیون بوده و من دویست خمس آن را داده بودم و امسال یک میلیون و چهارصد شده در واقع بحث این است که صرفا این خودکار رشد فوق العاده نداشته بلکه تورم است که این اختلاف را پیش آورده است ؛ آقایان می گویند اشکال ندارد زیرا سایر اجناس هم همین وضعیت را دارد.
ما انتقادهای زیادی به بانکها داریم چون بانکهای کشور ما خیل کارها می کنند که امروزه مصداق نابسامانی اقتصادی است اما برخی وقتها بانک وام با بیست درصد سود میدهد که برخی معتقدند که ربا هست ؛ سوال این است که اگر با توجه به رشد تورم باشد، کجا این ربا است؟!
یا مثلا بانگ پنجاه میلیون وام می دهد، بعد هم ماهانه یا سالانه فلا ن مبلغ را می گیرد ؛واقعیت این است که این ها از پولی که از مردم می گیرند سود می برند نه مبلغی که به عنوان تسهیلات می پردازند. من محضر آیت الله جوادی آملی بودم و به ایشان عرض کردم ظاهرا بیشترین صدا در خصوص عملیات ربوی بانکها از سوی شما است و مساله مطرح شد که وقت به اندازه نبود و شاید اگر توسیع وقت بود ایشان نظر خودشان را بیان می کردند و بنده هم نظر خودم را .
به هر حال بحث خوبی بود د راین سه جلسه ؛ این که اگر نظر فقیه ، مرجع باشد یا نباشد چقدر تفاوت ماجرا است. یا یک عملیات بانکها را ببینید که چقدر تفاوت نگاه است .
...............
ج: این که گفته شده بود رئوس ثمانیه اعم است از فلسفه های مضاف .........رئوس ثمانیه را شاید برای برخی سوال باشد در دانشهای متداول گذشته هشت مطلب را می آوردند که به عنوان رئوس ثمانیه مطرح است از جمله مبنا و مبتکرین آن دانش ...مبادی تصوری آن و مبادی تصدیقی آن دانش و ...این که قطعا رئوس ثمانیه اعم که نیست ممکن است یکی از مسائل رووس ثمانیه در فلسفه مضاف نیاید و یا مثلا من بیاورم و شما نیاورید. اما این را هم قبول داریم که فلسفه های مضاف خیلی موسع تر نگاه می کنند.فلسفه های مضاف در واقع نگاه درجه دوم به آنمضاف الیه است . و لذا تعبیر اعم نکنید و لذا یک مورد ممکن است کسی بیاورد که در فلسفه های مضاف نیامده باشد. ولی من خودم شخصا سراغ ندارم و مهم هم نیست.
بحث گزارشی و توصیفی در فلسفه های مضاف اولا اگر منظور شما از تاریخ یعنی گذشته ؛ بحث این است که تاریخ وضعیت الان را هم بررسی می کند. تاریخ هست ی را که گذشته و حتی هست ی را که می آید هم بررسی می کند . ما می گوییم توصیف است اما در همین توصیف هم نظریه پردازی می شود و مدیریت می شود.
مثلا کتاب روش شناسی اجتهاد مطالعه مکاتب اجتهادی معاصر یک بحث فلسفی است این از آن کتابهایی است که مربوط به بحث فلسفه فقه است.
ولی آیا این تاریخ می گوید؟ همه کتاب نظریه پردازی مقارنه است اما کتاب بعدی که بیاید نظریه شناسی اجتهاد و بایسته ها و آسیب ها است ؛ آن جا مستقیما گزارش داده نمی شود نظریه پردازی می شود .
مثلا اگر می خواهد در فلسفه دین، نقش دین را در جوامع بگوید می خواهد آن چه را که نقش داشته را بیان کند. چقدر باید مدیریت و مقارنه کند . و این طور نیست که فلسفه از آن صولت وسطوتش کاسته شود.
...............
ج: این که ما حکم را حرمت بگیریم درست است حرمت به بیع می خورد و می شود حرمت بیع و بیع می شود متعلق بیع ما لا ینتفع به که می شود موضوع و ما هنوز در مصداق نرفتیم . بعد می گوییم پس بیع خون باطل است که این می شود مصداق.
ما لا ینتفع به این متعلق متعلق است شما که نمی خواهید بگویید انتفاع حرام است اما عدم نفع دخالت دارد اگر قابلیت نفع باشد حلال است اگر قابلیت انتفاع نباشد حرام است بحث ما روی حرمت و حلیت بیع است یحرم بیع ما لا ینتفع به کالدم ولی من یک چیزی به شما بگویم من کجا گفتم بیع ما لا ینتفع به حرام است؟ باطل است . اگر کسی بیع ما لا ینتفع به انجام داد آیا فاسق شده است؟! اگر نسبت به شارع بدهد می شود تشریع از باب تشریع هم که حرام است . و اگر هم مطلبی داشتیم می شد یحرم بیع الدم یحرم حکم، بیع متعلق حکم که یحرم به آن خورده و بیع هم به دم خورده و دم شده متعلق .
گاه بحث تغییر کاربست هم نیست بحث تغییر تولید مصداق است و بحث هم عوض نشده ولی تولید عوض شده است. شتر یک زمانی گوشتش بهترین گوشت بود در عربها و ادرارش دارو بود و بهترین وسیله برای دارو بود وشیرش هم ..الان از شتر چه مانده است؟الان هیچ کدام آن جایگاه قبل را ندارد بار هم که هیچ ...و لذا الان میدانید ما دیه یک انسان را صد شتر نمی بینیم؟چقدر روایت داریم که امام صد شتر را مقابل دویست گاو قرار میدهند!الان کجا این طور است که صد شتر معادل دوییست گاو باشد نهایتا 60 یا 70 گاو باشد یا هزار گوسفند ؛ ما می گوییم اشکال ندارد صد شتر دیه یک انسان است اما صد شتر در سبد کالایی آن زمان نه الان.
چکیده نکات
مشهد مقدس - دانشگاه علوم اسلامی رضوی
جلسه هشتم دکتری فلسفه فقه
25 دی 1403
بیان موضوع و تشخیص مصداق، فقیه یا عرف
ادامه جلسه قبل
براساس فقه و عرف صص353 تا 392
همراه با ارائه کنفرانس با عنوان ماهیت اجتهاد، حکم شناسی و موضوع شناسی از کتاب فقه و مصلحت صص 235 تا 244
نظر شما