header

مقصد اول اصول فقه (1403-1404) - جلسه

تمسک به آیات آمر به اطاعت خداوند لاثبات اصالة التعبد
جواب تمسک: 1. اطاعت دو معنا دارد:
1. ما لایصدق الّا بقصد الامتثال 2. صرف عدم معصیت
و مراد از اطاعت در آیات دوم است نه اول بنابراین در اطیعوا الرسول معنای اول اصلا تصور ندارد.
2. اگر بمعنای اول باشد تخصیص اکثر پیش می‌آید.
تحقیق مطلب:
معنای اطاعت نه در حدّ ضیق است که مستدل گفت و نه در حدّ موسع که در پاسخ بود.
بنابراین بقصد صله گرفتن یا انجام عمل از روی ترس نیز اطاعت است از این طرف صرف عدم معصیت که اطاعت نیست.
پس باید گفت: اولا: اطاعت یعنی امتثال ثانیا: تعبد امتثال بقصد امر است ثالثا: عبادت پرستش است
دلالت برخی از روایات - استدلال شهید اول به این روایات- جواب استدلال - نتیجه نهایی.
انما الاعمال بالنیات - انما لکل امری ما نوی

مقصد اول اصول فقه (1403-1404) - جلسه

نقد استدلال به آیه 5 سوره بینه برای اثبات اصالت تعبد
نقد نقد - ادب تفسیر قرآن - توجیه اختلافات تعبیر قرآن در موارد مشابه.
ماده هدی استعمال با: باء و لام و الی و بدون حرف جر
لغت مجاز بدون الی است و لغت غیر اهل مجاز با الی است سایر توجیه اختلاف استعمالات در این ماده.
ماده وفی 19 بار در قرآن استعمال دارد: 11 مرتبه با باء و 8 مرتبه بدون حرف جر.توجیه اختلاف
ماده اراده 139 بار با لام و بدون لام آمده است.
توجیه اختلاف و ماده امر 247 بار در قرآن آمده است.

مقصد اول اصول فقه (1403-1404) - جلسه

1. لزوم بررسی دلالت ادله‌ی خاصه از قرآن و روایات
2. راجع به امکان اعتبار قصد الامر یا قصد الوجوب و قصد وجه و... اختلاف است و حق امکان اعتبار آن است.
پس می‌توان از اطلاق همان صیغه‌ی اول استفاده کرد، هر چند به آن نیازی نیست.
3. امکان تمسک به اطلاق از طریق اطلاق مقامی و نیامدن امر دوم و متمّم جعل.
4. با حضور شک در مساله، مورد مجرای اصل برائت است نه اصل اشتغال یا ادراک قطعی عقل به احتیاط
5. در مورد ادله خاصه بحث و گفتگو است.

مقدمه اصول فقه (1402-1403) - جلسه

توقف البحث علی قبول تقسیم الواجب الی التعبدی و التوصلی - محقق ایروانی و انکار واجب توصلی با اشاره به قول خدواند تعالی - تصور توصلی در اوامر عرفیه - پس بحث از اقتضای دلیل چیست؟ موضوع ندارد.
توجیه اوامری که توصلی قلمداد شده است.
مطلوب در توصلیات: فعل حاصل بداعی امر است و بدون آن متصف به مطلوبیت نمی‌شود و مصداق واجب نیست.
هر چند فعل اختیاری خودش یا دیگری باشد.
ولی مسقِط هست چون موضوع را از بین می‌برد مثال به غَسل با وقوع در دریا یا میت در زمین...
اقول: نزاع کلاً یا جُلّاً به تحلیل در تفسیر توصلی بر می‌گردد یا به برخی مبانی دیگر. مثل اضافه کردن حُسن فاعلی یا حذف آن که در صورت اول همه واجبات تعبدی می‌شود!