header

مقصد اول اصول فقه (1404-1405) - جلسه

ترکیز بر یک تعریف مشکل دارد لکن نمی توان کلاً نادیده گرفت.
نفسی: 1. ما وجب لنفسه 2. خودش متعلق وجوب است
3. وجوبش از وجوبی نیامده
غیری: این ویژگی ها را ندارد.
اولی چه غایة الغایات باشد چه از مبادی غایات باشد و محصّل غایات باشد.
عویصه واجب تهیئی که دو زیست است.
گویا اصحاب توجه نکرده اند و آن را در مقسم قرار نداده اند و به واقع کار نداشته اند.

مقصد اول اصول فقه (1404-1405) - جلسه

درس اخلاق - نهاد اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط در اسلام
و کذلک جعلناکم امة وسطاً - غلو و تقصیر بلیّه زندگی دین و دنیوی همه انسان ها - بلیه ای فراگیر - یک مسلمان چند هزار مرتبه در نماز می‌گوید: اهدنا الصراط المستقیم - ویژگی صراط مستقیم اعتدال است. غلو یا تقصیر گاه با خود حرمت های دیگر می‌آورد.
تقسیم واجب به نفسی و غیری - منشأ این تقسیم تفسیر مشهور از نفسی و غیری - اشکال بر تفسیر مشهور - بیان محقق خراسانی و شیخ انصاری از تفسیر واجب نفسی و غیری

مقصد اول اصول فقه (1403-1404) - جلسه

اشکال بر اقتضای مورد ادعای محقق آخوند در صیغه از جهت نفس و تعیینی و عینی بودن:
1. این بیان مفید اثبات مدعا نیست. رابطه وجوب با این سه قسم و مقابلاتش رابطه مقسم و قسم است(طبیعت مهمله با 2 قسم) و هر کدام بیان زاید می‌خواهد!
جواب: برخی قیود عرفاً مازاد بر طبیعت نیست مثل نفسی،تعیینی و عینی بودن واجب به تعبیر دیگر: نفسی یعنی«عدم کون الوجوب للغیر» و نبودن قرینه بر قید وجودی، برای اثبات قید عدمی کافی است.
در این جا می‌توان از عرف کمک گرفت و مطلب را به نفع مدعای محقق خراسانی تمام نمود.
2. مگر وجوب غیری همیشه در دلیل مقید و وابسته صادر می‌شود که از عدم وابستگی صیغه نفسی بودن درآید؟!
این اشکال در اثبات تعیینی بودن نیز هست؟ وجوب کفایی نیز وجوب مشروط به عدم اتیان دیگران نیست بلکه وجوبی است منوجه همگان لکن به فعل برخی از دیگران ساقط می‌شود.(عنایة الاصول ج1 ص233-234)
جواب: اشکال قوی است ولی به هر حال محقق خراسانی می‌خواهد فرق بگذارد بین مورد احتیاج به بیان زاید و عدم بیان وی در مبحث ششم حاکی از این است. به اعتقاد ما با اطلاق مقامی- هر چند تا زمان انتظار بیان نه تا آخر شریعت - می‌توان مطلب را تمام کرد. اصولاً اطلاق که با عدم بیان زاید تمام می‌شود مقامی است. پس اطلاق صیغه با این توضیح عام است.
ضمناً واجب غیری در ص 171 و تخییری 225 و کفایی در ص 228 بیان می‌شود.