نویسنده «نسخ سنگسار توسط اسلام» یهودنمایی می کند
- در تاریخ ۰۶ تیر ۱۳۹۲
- ساعت ۱۰:۰۵
- پرینت مطلب
خلاصه خبر :
آیت الله ابوالقاسم علیدوست از اساتید برجسته حوزه، عضو پژوهشگاه فرهنگ واندیشه اسلامی و عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه است. وی در نقد کتاب «نسخ سنگسار توسط اسلام» نوشته امیرحسین ترکاشوند، مقاله مبسوطی به رشته تحریر در آورده است. بر همین اساس گروه فقه و حقوق مهرخانه مصاحبه ای در این زمینه با ایشان ترتیب داده که نظر خوانندگان را به این مصاحبه جلب می نمائیم.نویسنده «نسخ سنگسار توسط اسلام» یهودنمایی می کند
آیت الله ابوالقاسم علیدوست از اساتید برجسته حوزه، عضو پژوهشگاه فرهنگ واندیشه اسلامی و عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه است. وی در نقد کتاب «نسخ سنگسار توسط اسلام» نوشته امیرحسین ترکاشوند، مقاله مبسوطی به رشته تحریر در آورده است. بر همین اساس گروه فقه و حقوق مهرخانه مصاحبه ای در این زمینه با ایشان ترتیب داده که نظر خوانندگان را به این مصاحبه جلب می نمائیم.
به عنوان سوال اول می خواستم به طور كل نظر شما را در مورد چنین نوشته ها، کتب و مقالاتی بدانم و ببینم متد و روش بحث آنها را چطور ارزیابی می کنید؟
درخصوص نوشته ای كه محور بحث است وامثال این نوشته ها یا سخنرانی ها، گاهی به شكل فردی و خرد به آنها نگاه می شود؛ یعنی یك نوشته از یك فرد خاص و با یك موضوع خاص، اما گاهی ما تحلیل خود را از منظر فردی به منظر جمعی می بریم واز حالت خرد به كلان. مثلاً در مورد این نوشته، نگاه به فرد خاصی نیست ونگاه ما خرد نیست، بلكه به فكری كه در پس آن قرار دارد، نظر داریم.
بیشترین تحلیل من نگاه جمعی وكلان است كه می شود تحلیل روشی(روش شناسانه )، یعنی مبنای روش شناسانه نه موردی و خرد. لذا در این مصاحبه من دو بخش را مورد بررسی قرار می دهم؛ قسمت اول، تحلیل جمعی وكلان؛ یك نقد اگر خواسته باشد در یك دانش جا باز كند و اغنای مخاطبان به جعل نباشد، باید از هنجارها و پارادایم آن عرف ودانش متابعت كند و اگر خارج از عرف و هنجار آن دانش مطلب را وارسی كرد، نه صحیح است و نه مورد قبول اهل فن و نه اخلاقیست؛ چون در واقع مخاطبان را كه كمتر اهل تخصص هستند، گمراه می كند.
به عنوان مثال: 1- در بحث های فقهی جزء مسلمات ماست كه منابع فقه چهار چیز است: 1- قرآن، 2- سنت معتبر، 3- اجماع، 4- عقل. حال اگر كسی اندیشه ای را بنا بر این كه در قرآن نیست نقد كند، جواب این است :پس بررسی موضوع مورد نقد، در روایات چه می شود؟ در نزد عقل و ارتكازات فقها چه؟ و در اجماع چه می شود؟ بله، اگر در آنها وجود نداشته باشد می توان آن را نقد کرد، اما اگر با فرض اینكه از چهار منبع در یك منبع نباشد، این مثل دانشی است كه شما از دو ابزار یا سه ابزار باید استفاده كنید مثل ابزار تجربه وابزار عقل، اما فقط یك ابزار را در نظر بگیرید، واین امر روشنی است كه تصورش با تصدیقش همراه است، یعنی اشتباه است.
2- همچنین اگر نقدی بخواهد عالمانه باشد، باید همه متون و منابع مناسب آن دانش دیده شود. پس اگر ما آمدیم و گزینش كردیم و آنچه در راستای اندیشه ما بود یا آنچه در راستای اثبات اندیشه ما ست را انتخاب كردیم، ولی آنچه با اندیشه ما همسو نیست را در بحث نیاوردیم، این تدلیس و یك امر غیراخلاقی است، البته ممكن است ناشی از بی اطلاعی هم باشد. 3- در یك نقد مطلوب باید منابع اصلی و اولیه در دست محقق باشد، مثلاً اگر محقق آمد مطلبی را با واسطه مطرح كرد، در دانش فقه آمد مطلبی را از صاحب جواهرنقل كرد، این مطلب مورد قبول خواهد بود؛ چراكه صاحب جواهر یك ایستاده بر قله فقاهت است، اما اگر از شخصی كه دارای اندیشه خاصی است مطلبی را نقل كرد، طبیعی است كه در نزد ارباب فضل مورد قبول واقع نشود.
به نظر شما چطور یك نقد می تواند جا باز كند و مقبول عمومی قرار گیرد؟
یك نقد باید با توهم و بدگمانی نسبت به اربابان آن دانش همراه نباشد، هر چند من نمی خواهم تعبیر كنم به بداخلاقی و خلافِ واقع گویی، من تأویل می كنم به بدگمانی و سوءظن. اما جواب من به سؤال شما فقهی است؛ در مسایل فقهی اولاً ناقد باید تسلط داشته باشد بر متون فقها، ثانیاً از هنجارهای فقه مطلع باشد و بداند فقها چه منابعی دارند، ثالثاً نقل ها گزینشی نباشد، رابعاً همانطور كه گفته شد با بدگمانی و سوءظن همراه نباشد. اگر نقدی این چنین بود، با توجه به ظرفیتی كه فقه شیعه در باب اجتهاد و انفتاح باب اجتهاد دارد، نقد جا باز می كند. .مطلب دیگر اینكه اگر كسی اینگونه نقد كند، باید برخوردار از معارف آن دانش باشد؛ نویسنده محترم این کتاب، یك نظامی باز نشسته و كارشناس ارشد علوم قرآن وحدیث است؛ در حالی كه دانش فقه گنج رنج هزاران فقیه در طول تاریخ است. چگونه ما به خود اجازه می دهیم با تسلط بر چند متن عربی و فارسی ساده و با غفلت از همه پارادایم ها و هنجارها، مطلبی را نقد و منتشر كنیم؟
بسیار خب، در ابتدای گفتگو اشاره داشتید به اینکه نقد خود را به این کتاب در دو بخش و از دو منظر ارائه می دهید. لطفاً بخش دوم را هم توضیح دهید؟
قسمت دوم تحلیل من، تحلیل موردی است. من یك سری موارد كه برخی از خوانندگان را تحت تاثیر قرار می دهد، بیان می كنم. ایشان (آقای تركاشوند) بحثی را مبنی بر اینكه رجم در قرآن نیامده و در واقع تراثی است كه از یهود رسیده و اسلام آن را نسخ كرده است و فقها غافل از اینكه از كجا آمده آن را نقل كرده اند، بیان می کند. در جواب باید گفت: اولاً یهودنمایی كردن احكام یك جریان است. ثانیاً چه كسی گفته سنگسار در قرآن نیست؟ من در مقاله خود، مواردی را از قرآن آورده ام كه با توجه به شأن نزول و روایات وارد شده، اصلاً مورد، مورد رجم است. حال اگر ایشان گفته اند به صراحت نیامده، پاسخ ما این است آیا باید حتماً به صراحت بیاید؟ و اگر نیامده باشد، نه به اشاره و نه به كنایه، ولی در روایات قطعی ما آمده، پس جواب ایشان چیست؟ ایشان می خواهد این القاء را به مخاطب دهد كه فقط آنچه در قرآن آمده است ارزش اسنادی دارد، یا این القاء را به مخاطب دهد كه روایات همه اسرائیلیات است، خب مخاطب بی خبر از دانش رجال و درایه و دكترین پالایش و ترمیم (كه در مقاله به آن پرداخته ام) فكر می كند همه روایات، اسراییلی است كه از كعب الاحبار رسیده است. این یكی از محورهای مهم ایشان است كه ما در بحث صغرویت با ایشان داریم. به علاوه در بحث كبرویت، می گوییم مگر در احكام شرعی هم نماز مغرب، عصر و... را از قرآن گرفته ایم؟ صدها حكم حج را مگر از قرآن گرفته ایم؟ این اولین نكته، بله در مورد حد زنا، صد ضربه شلاق آمده و روایات ما ناظر به این آیات می آید و آیات را تفسیر می كند، تخصیص می زند و تعمیم می دهد. بنابراین اگر ما بر آنچه كه در قرآن آمده، تأكید كنیم، بسیاری از منابع فقه را نادیده گرفته ایم كه این یكی از محور های عمده سخن ایشان است.
در مورد سخن ایشان مبنی بر اینكه از یهود رسیده یعنی در یهود بوده است، ما آن را قبول داریم؛ زیرا در قرآن گفته شده و روایات به آن اشاره دارندكه ما چیزی به نام رجم را در یهود داشته ایم. اما اینكه در اسلام نسخ شده، ایشان نتوانسته آن را ثابت كند. لذا من تأویل می كنم به یهودنمایی این احكام. اضافه كنم برخی هم، رجم را نسبت می دهند به خلفای خشن صدر اسلام، در حالی كه در بیش از صد روایت كه عمدتاً روایات معتبر هستند، حدوداً بیست روایت به طور مستقیم و حدود هشتاد روایت به طور غیرمستقیم دلالت بر رجم می كند كه با این وجود، سخن ایشان مبنی بر این كه از یهود رسیده یا تراث خلیفه دوم است و فقها به آن توجه نكرده اند، درست نیست. بنابراین فقها اعتمادشان به اینكه در تورات آمده نیست، بلكه فقها اعتمادشان بر صد روایتی است كه در متون حدیثی آمده است.
آقای طرفه نویسنده ای است كه راجع به حكم سنگسار نوشته ای دارد. ایشان هم حكم سنگسار را زیر سوال می برد؛ ایشان به پنج روایت استناد می كند: دو روایت را از ابوهریره می آورد. ابو هریره فردی بدنام و غیرمعتبر است كه هم عالمان شیعه و هم منصفان اهل تسنن او را غیرمعتبر می دانند. ایشان همه روایات شیعه را رها می كند و از ابو هریره روایت می كند،كه این ابو هریره نمایی در احكام است. و سه روایت دیگر را نقل می كند كه در آن، احمد بن محمد بن عیسی را به اشتباه محمد بن عیسی معرفی و می گوید كه ضعیف است.پس اینكه ما بگوییم از یهود رسیده و فقیهان ما نامتوجه و غافل بوده اند، هم غیرمنصفانه و غلط و هم خلاف واقع است.
مطلب دیگر كه ممكن است خواننده را تحت تأثیر قرار دهد این است که ایشان اصرار دارند بگویند رجم با اقرار ثابت می شود و اقرار هم توبه است. باز این هم یكی از نقدهای گزینشی است. جالب اینكه در همان جایی كه ایشان آدرس می دهد و مطلب را نقد می كند، ما روایات معتبری داریم كه هم شهادت شهود و هم اقرار را معتبر می داند. اقرار، در كلام فقها، اصلاً مستلزم توبه نیست و بین اقرار و توبه عام و خاص من وجه است، به نحوی كه گاهی هم اقرار است و توبه و اقرار نمادی از توبه است، گاهی توبه است و اقرار نیست و گاهی اقرار است و حكایتی از توبه نمی كند. دو نهاد به نام توبه و اقرار كه عام و خاص من وجه هستند، اما ایشان آن را مترادف انگاری کرده و به خواننده القاء می کنند. من معتقد هستم سایر موارد این نوشته هم چیزی مثل این است. البته باید گفت نویسنده موارد حقی را هم اضافه می كند ولی درمجموع نوشته ضعیفی ارائه می شود.
به عنوان کلام آخر، اگر صحبت پایانی دارید، بفرمایید.
بله، در پایان سخنم لازم می دانم چند نكته را بیان كنم:
1- این نحو بحث كردن، خاكستر شك و تردید را به همه فقه می كشاند. شما تصور كنید وقتی خواننده ای این نوشته را می خواند و اطلاع نداشته باشد و نقد را ببیند، این بر تمامی فقه می رسد و فكر می كند در سایر احكام هم این نوع تشكیك، راه دارد.
2- دفاع از رجم و دفاع از حكم رجم، این نیست كه مثلاً اگر در فلان دادگاه یا كشور خاص صورت گیرد، ما از آن دفاع كرده ایم، بلكه دفاع از یك نظر و اندیشه است نه دفاع موردی. من خود معتقد هستم كه فرد را نباید مجبور به اقرار كرد و حتی نباید زمینه آن را هم فراهم نمود، اما اگر به هر دلیلی ثابت شود، اقرار یا شهود، حكم باید اجرا شود. البته من در كتاب «فقه و مصلحت»، مفصل در این زمینه بحث كرده ام. فارغ از ابعاد داخلی و جهانی، من معتقد هستم اجرای یک حكم اگر باعث فاصله گرفتن افراد یا دفع مذهب شود، می توان آن را اجرا نکرد. این احكام، احكام اقتضایی اسلام است كه در اصطكاك و تصادم و تزاحم با مصالح باید اهم و مهم شود. اصلاً کتاب «فقه و مصلحت» كه حدود نهصد صفحه است، می رساند كه ما چگونه باید در استنباط احكام و كشف احكام و اجرای احكام استنباط شده، از نهاد مصلحت استفاده كنیم. مخاطبان من را نه طرفدار بعضی اجراها بدانند؛ چون داوری ندارم، و نه اینكه اصرار دارم؛ چون فارغ از اقتضائات زمان و مكان نظر دادن، خود سیر و فرآیند خاص خود را دارد.
3- نهایتاً اینکه برای غیر امثال آقای تركاشوند، كسانی كه می خواهند قلم بزنند، توصیه می کنم که از روش شناخته شده استفاده نمایند.
توضیح اجمالی کتاب «نسخ سنگسار توسط اسلام» نوشته امیر حسین تركاشوند:
کتاب «نسخ سنگسارتوسط اسلام» به بیان نویسنده تحقیقی است كه موضع اسلام را نسبت به كیفر سنگسار بازگو می كند. این نوشته در چهار بخش:1- پیش گفتار، 2- بازنگری در روایات رجم، 3-نسخ سنگسار توسط اسلام، 4- گفتار همفكران به بررسی سنگسار در دیدگاه اسلامی می پردازد. نویسنده دربخش نخست به بررسی روایات رجم پرداخته و آنها را تراثی رسیده از یهود معرفی می كند، و روایات رجم را جعلی وتلاش حدیث سازان وجاعلان در تغییر ویژگی های رجم می داند. در بخش دوم، روایات خلاف رجم را آورده و این نتیجه را از آنها می گیرد كه در هیچ یک از این روایات، كیفر زنای محصنه سنگسار نبوده است وكیفر سنگسار به حكم خلیفه دوم (عمر )، برای بازداشتن مردم از ارتكاب زنا وضع شده است. بخش سوم كه سخن اصلی نویسنده در مورد ادعای وی مبنی بر نسخ سنگسار توسط اسلام است، شامل ادله نوزده گانه ای است كه مهم ترین تحلیل وی بر نظریه اش به شمار می آیند.