نامیدن تمدن اسلامی با عنوان «تمدن هنر» مبالغه نیست/ اسلام با هنر آغاز میشود و با هنر ادامه مییابد
- در تاریخ ۱۹ شهریور ۱۳۹۵
- ساعت ۲۱:۳۶
- پرینت مطلب
خلاصه خبر :
آیتالله علیدوست: نامیدن تمدن اسلامی با عنوان «تمدن هنر» مبالغه نیست/ اسلام با هنر آغاز میشود و با هنر ادامه مییابد آیتالله علیدوست:
نامیدن تمدن اسلامی با عنوان «تمدن هنر» مبالغه نیست/ اسلام با هنر آغاز میشود و با هنر ادامه مییابد
با توجه به تأکید مقام معظم رهبری بر پیگیری موضوع فقه هنر در دیدار با دستاندرکاران برگزاری همایشی با همین عنوان در سال گذشته، بر آن شدیم که اهمیت این موضوع و جوانب آن را در گفتگو با برخی از صاحبنظران به بحث بنشینیم. در این نوبت گفتگوی ما با آیتالله ابوالقاسم علیدوست، رئیس انجمن فقه و حقوق اسلامی و عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم را میخوانید.
_به عقیده شما میان هنر و دین چه نسبتهایی متصور است و از یک نظرگاه دینی اسلامی چه جایگاهی میتوان برای هنر قائل بود؟
اگر ما بپذیریم که قرآن یک اثر هنری است، نتیجه این خواهد بود که شروع دین با هنر است. البته قرآن شئون بسیاری دارد، اما منافاتی ندارد که در سطح بالایی از هنر نیز قرار داشته باشد. قرآن چنان زیباست، چنان متن فاخر و محتوای بلندی دارد که به نظرم لفظ دیگری جز هنر مناسب آن نیست.
اگر دقت کنید میبینید که ما عنوان هنر را به آن چیزی اطلاق میکنیم که خلقی بدیع و فائق محسوب شود. یک نقاشی معمولی و مبتذل هنر نامیده نمیشود، اما نقاشی عصر عاشورا به عنوان یک نقاشی فاخر هنر قلمداد میشود. شعر فائض هنر است، نقاشیها و مجسمههای چشمنواز نیز همه به دلیل همین ویژگی هنر است. بنابراین اگر ما خلق فائق و بدیع و چشمنواز و گوشنواز و مطبوع را هنر بدانیم، با توجه به این که قرآن همه این ویژگیها را دارد باید آن را هنر بخوانیم و با توجه به این که اسلام با قرآن شروع میشود پس با هنر شروع میشود.
امر فائض و فائق دیگری که میتوان در دایره اسلام از آن یاد کرد اخلاق پیامبر(ص) است. البته باید دانست که مقصود پیامبر فائق بودن و هنرمندانه رفتار کردن به واسطه اخلاق خود نبوده، اما به تعبیر منطقدانان این فایده مترتب بر اخلاق ایشان بوده که به آن میتوان در مقام یک هنر نیز نظر کرد. قرآن از تعبیر «خلق عظیم» در توصیف اخلاق پیامبر استفاده میکند و طبیعتاً اخلاق عظیم میتواند هنر باشد. این که من به دیدار دشمنام بروم از او بگذرم و در بزنگاهها بهترین تصمیمات و انسانیترین تصمیمات را بگیرم، هنر است.
علاوه بر این، اسلام نه تنها با هنر آغاز میشود، بلکه با هنر هم ادامه پیدا میکند. شما میبینید رفتار اهل بیت(ع) رفتار امیرالمؤمنین(ع) و حکومت کردن ایشان یک هنر است. بیتردید کسی نمیتواند جای امیرالمؤمنین باشد و این گونه زیبا سخن بگوید و زیبا برنامهریزی و زیبا رفتار کند. این که بخش عظیمی از عالم زیرنظر ایشان است، اما میگوید من عسل را دیدهام ولی نچشیدهام، بسیار زیباست. نامه ایشان به مالک اشتر یک تراث انسانی زیباست. این نامه از اسلام است، اما صرفاً برای مسلمانان نیست، بلکه برای انسان با هر اعتقاد و مذهبی است. خود نهج البلاغه یک خلق بدیع هنری است.
انسان تأسف میخورد که بعضی گلستان را که یک اثر هنری است اثر هنری میدانند، اما غفلت میکنند که نهج البلاغه یک اثر هنری است. البته دلیل آن میتواند این باشد که جهات دیگر نهج البلاغه نگذاشته است ابعاد هنری آن نمود پیدا کند؛ وگرنه نهج البلاغه یک اثر هنری است و عبارات آن نشان میدهد که امیر حکمت و بیان چنان شلاق تسلط را بر عبارت عربی میزنند که انسان تعجب میکند که چقدر الفاظ در دست امام رام و تسلیم است.
دعای کمیل یک اثر هنری است. صحیفه سجادیه هم یک اثر هنری است. صحیفه را لازم نیست یک شیعه یا یک مسلمان بخواند، بلکه مسیحیان و یهودیان هم میتوانند آن را بخوانند. از این جهت ادامه اسلام و دین هم از نظر شکلی و هم از نظر محتوایی با هنر بوده است.
با توجه به توصیفات شما چه ضرورتی برای پرداختن به فقه هنر وجود دارد؟
درست است که ما بر این مبناها گفتیم اسلام با هنر شروع میشود و در شکل و محتوا با هنر ادامه مییابد، اما باید تعریفمان از هنر نیز مشخص باشد، چنان که مصادیقی از آن توصیف شد نگاهی واقعبینانه نسبت به آن داشته باشیم و تعیناتی از هنر را مورد توجه قرار دهیم که شاید مرسوم نباشد.
بر اساس توصیفات بیان شده، زندگی مسلمانان هم با هنر ادامه پیدا میکند و همه میدانیم که مسلمانان یک تمدن خلق کردند. در این تمدن جلوههای هنر کاملاً محسوس است. شما جلوه شعر، معماری، خطاطی، مجسمهسازی، نقاشی، تذهیب، حکاکی و حتی موسیقی و غنا ـ که در اینجا کاری به حلال و حرام بودن آن نداریم ـ کاشیکاری، نقالی و قصهگویی و دهها تعین هنری دیگر از جلوههای تمدن مسلمانان بوده است. به عبارتی اسلام به عنوان دین خاتَم و خاتِم یا به تعبیری به عنوان دین جامع همه شئون آدمیان و جهانی برای همه مکانها و جاودان برای همه زمانها با هنر شروع میشود، با هنر ادامه پیدا میکند و حیات و زیستاش با هنر است و نتیجه آن این میشود که تمدنی خلق میکند که جلوه روشن آن هنر است.
ممکن است جلوه بارز تمدن تعقل باشد، حتی ممکن است جلوه بارز یک تمدن اقتصاد یا رفاه باشد، اما تمدنی که اسلام ایجاد میکند، هر چند نمیخواهم بگویم که این ابعاد در آن تمدن نیست، اما هنر به قدری در آن خودنمایی و رونمایی میکند که بقیه را تحت الشعاع قرار میدهد. ما اگر تمدن اسلامی را تمدن هنر بنامیم به نظر من مبالغه نکردهایم.
از این نظر ضرورت پرداختن به هنر هم روشن میشود. در واقع اسلام نسبت به چنین پدیدهای نمیتواند بیطرف باشد. نه شریعت که به معنای قانون خداست و باید کشف شود نسبت به این موضوع بیطرف است و نه فقه به عنوان دانشی که میخواهد شریعت را کشف کند، بیطرف است، بلکه ارتباط لصیق و چسبنده با هنر پیدا میکند.
با توصیفاتی که عرض شد اصولاً هنر با استحباب شروع میشود؛ یعنی این گونه نیست که حکم اسلام نسبت به پدیده هنر به تعبیر فقها اباحه باشد؛ بلکه کف هنر استحباب است. ما به چندین سند معتبر روایت «إن الله جمیل و یحب الجمال» را در داختیار داریم. خب اگر خداوند زیبایی را دوست دارد، قهراً خلق آن و گسترش و نشر آن را هم دوست دارد و کف و حداقل دوست داشتن در فقه و شریعت استحباب است؛ هر چند ممکن است به مرز وجوب هم برسد.
البته شریعت نسبت به همین هنر در موارد و تعینات خاصی نظر متفاوت دارد. برای مثال اگر شعر در خدمت ابتذال و یا در خدمت هجو و فحش قرار بگیرد، اگر مجسمهسازی یا نقاشی یا دیگر مظاهر هنری بخواهد در خدمت ضد ارزشها قرار بگیرد، طبیعتاً ممنوع میشود و ما معتقدیم عمده موضعگیریها و منعهایی که نسبت به برخی از تعینات هنر مثل غنا، موسیقی، نقاشی، مجسمهسازی و حتی شعر از فقها بروز کرده در این مواقع بوده است.
البته برخی سختگیریها هم بوده و من نمیخواهم انکار کنم که برخی فتاوا از آن چه من عرض میکنم فراتر رفتهاند و این موضوع قابل بررسی است. جا دارد که در اینجا این نکته را عرض کنم که آنچه قابل نقد نیست شریعت است، اما فتاوا قابل نقد و بررسی است. بنابراین از برخی از تعینات و مصادیق هنری در برخی از حالات که بگذریم عموماً کف فعالیت هنری استحباب است و حتی در مواردی ممکن است به وجوب هم برسد.
با چه ملاحظهای وجوب فعالیت هنری مطرح میشود؟
ممکن است برای نشر و تبلیغ دین خکم پرداختن به یک هنر وجوب شود. بر همین اساس است که حوزه علمیه نمیتواند بگوید من اگر دوست داشتم از ابزار هنر برای تبلیغ دین استفاده میکنم و اگر نخواستم استفاده نمیکنم؛ بلکه در مواقعی باید استفاده کند. همچنین صدا و سیما نمیتواند بگوید حالا اگر شد فیلمی میسازیم و اگر نشد هم نمیسازیم. این طور نیست. بنابراین گاهی هنر وسیلهای برای ترویج ارزشهاست و بعضی وقتها هم به تعبیری ابزار دفع فساد است و ممکن است اگر ما فعالیت نکنیم، از جریانهای دیگر عقب بمانیم. بنابراین در این شرایط با نگاه ثانوی هنر به راحتی عنوان وجوب پیدا میکند.
این ملاحظه در جهان جدید جدیتر است و الان به نظر من گویندگان، نویسندگان، اصحاب رسانه و هنرمندان با انواع و اقسامی که دارد وظیفه دارند که از قافله عقب نمانند و حتی الامکان وظیفه و رسالتشان را به انجام برسانند.