header

آثار اندیشمندان در قید حیات را نمی‌خوانیم و به درگذشتگان می‌نازیم

خلاصه خبر :
آیت الله ابوالقاسم علیدوست نفر دوم جشنواره علامه طباطبایی(ره) با تشریح اختلاف علوم انسانی اسلامی با علوم انسانی گفت: آثار اندیشمندان در قید حیات را نمی‌خوانیم و به درگذشتگان می‌نازیم.

نفر دوم جشنواره علامه طباطبایی(ره):
آثار اندیشمندان در قید حیات را نمی‌خوانیم و به درگذشتگان می‌نازیم

آیت الله ابوالقاسم علیدوست نفر دوم جشنواره علامه طباطبایی(ره) با تشریح اختلاف علوم انسانی اسلامی با علوم انسانی گفت: آثار اندیشمندان در قید حیات را نمی‌خوانیم و به درگذشتگان می‌نازیم.

به همت پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی نخستین جشنواره علمی پژوهشی علامه طباطبایی(ره)، ویژه علوم انسانی و اسلامی، پنج شنبه نهم مهرماه در سالن اجتماعات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) قم با حضور اساتید، کارشناسان این حوزه و جمعی از علاقه مندان برگزار شد و ۲۷ اثر پژوهشی در سه سطح انتخاب و صاحبان آن طی مراسمی تجلیل شدند. آیت الله ابوالقاسم علیدوست عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، برای کتاب فقه و مصلحت جزو منتخبین رتبه‌ دوم بود. در گفتگویی با وی به بررسی وضعیت تولید علوم انسانی اسلامی پرداختیم که اکنون متن آن پیش روی شماست.

در ابتدا در مورد کتاب فقه و مصلحت که در جشنواره علامه طباطبایی حائز رتبه شد، صحبت و آنرا معرفی کنید؟

شاید استحضار داشته باشید که این کتاب در سال ۸۸ چاپ شد که در آن سال، به عنوان کتاب فصل زمستان جمهوری اسلامی و در سال ۸۹ به عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی معرفی و در همان سال به عنوان کتاب سال حوزه انتخاب شد. این کتاب در این جشنواره ها با رتبه برگزیده انتخاب شده بود. کتاب فقه و مصلحت امسال هم در جشنواره علامه طباطبایی به عنوان کتاب برگزیده معرفی شد.

این کتاب همچنان که از نامش پیداشت نقش مصلحت را در دانش فقه بررسی می کند، با این فرآیند که مصلحت چیست؟ آیا ما مصلحت شرعی داریم یا نداریم؟ اگر مصلحت شرعی داریم سنجه تشخیص مصلحت شرعی چیست؟ نهاد تشخیص چیست؟ یا وظیفه تشخیص برعهده کیست؟ شاخصهای مصلحت، اصول مصلحت چیست و … همچنین بحث مستوفایی در مورد مصلحت دارد و بعد از آن کارایی مصلحت در فقه بررسی می شود. به این پرسشها پرداخته می شود که آیا می توانیم مصلحت را در کنار سایر اسناد شرعی قرار دهیم یا اینکه مصلحت کارایی سندی مثل قرآن و سنت و عقل در کشف یا اجرای مکشوف ندارد.

طبق اصطلاحاتی که در کتاب خلق شده و به کار رفته در استنباط اول، استنباط دوم، مصلحت مبدأ، مصلحت معیار، مصلحت موضوع و … به بحث می پردازد و به تدریج به مجمع تشخیص مصلحت نظام و رابطه مجمع تشخیص مصلحت نظام با شورای نگهبان می پردازد. اینکه اصلا نهادی بنام مجمع تشخیص با وجود شورای نگهبان می توانیم داشته باشیم یا نه؟ آیا اینها در نظام هرمی و طولی قرار دارند یا نیستند؟ نگاه کتاب هم عموما نگاه مقارنه است، یعنی بین فقه اهل تسنن و فقه شیعه بحث می کند. در حدود ۵۰۰ منبع از کتب شیعه و سنی به طور مستقیم در این کتاب استفاده شده است. مقالات زیادی قبل از نشر کتاب به عنوان پیش نشر منتشر شده است. از این کتاب نظریه «نقش مصلحت در فرآیند استنباط» تبیین شد. نقش مصلحت در فرآیند استنباط ابتدا به عنوان نوآوری و بعدا به عنوان نظریه با درجه عالی در کرسیهای نظریه پردازی پذیرفته شد و تا جایی که اطلاع دارم در مجامع مختلف گاهی در قالب تدریس و گفتگو از این کتاب استفاده شده است.

این کتاب را در راه تولید علوم انسانی اسلامی قلمداد می کنید؟

بله! بدون تردید. چون اگر ما فقه را دانشی اسلامی و انسانی بدانیم (طبق تقسیمی که متداول هست ما فقه را نه دانش تجربی و نه دانش ریاضی قلمداد می کنیم بلکه جزء علوم انسانی است.) اگر بخش عبادات را از آن منفک کنیم عموما بخش معاملات و سیاسات را جزء حقوق می توانیم حساب کنیم. همچنین می توانیم فقه را جزء علوم انسانی هم بدانیم البته بسته به این دارد که چه تعریفی از علوم انسانی داشته باشیم. مطابق تعریف برگزیده ای که وجود دارد فقه جزء علوم انسانی است. بنابراین هر بحثی که بتواند در بالا بردن کارایی دانشی مثل دانش فقه به کار بیاید با یک واسطه در زمینه علوم انسانی اسلامی قلم می زند. مخصوصا که می دانید با اینکه بسیاری از گزاره های علوم انسانی را می پذیریم اما اختلاف بنیادینی هم از حیث مبدأ و هم از حیث منتها و فرجام و هم از حیث مقصد با علوم انسانی دنیا داریم. بنابراین اگر می خواهیم گزینه ای را مطرح کنیم که جایگزین علوم انسانی شود طبیعتا باید به استحکام آن بپردازیم.

اگر بخواهیم بگوئیم فقه ما در بخش حقوق می تواند جایگزین حقوق موضوعه شود و به عنوان یک علم اسلامی ـ انسانی قلمداد شود طبیعتا باید به استحکام آن بپردازیم. مخصوصا با ادبیات روز با توجه به اقتضائات زمان و مکان و به تعبیر امام عصر(عج) طوری قرار دهیم که جوابگوی حوادث واقعه باشد. از یکسو نوآورانه باشد یعنی تکرار کارهای گذشتگان نباشد. از طرفی هم منضبط، فنی و در چارچوب شناخته شده باشد. بدون تردید اگر قدمی برای فقه برداشته شود برای یک علم انسانی ـ اسلامی قدم برداشته شده است. بنابراین جواب من به سؤال شما کاملا مثبت است.

شما علوم انسانی اسلامی را چگونه تعریف می کنید؟

اصراری نداریم تعریفی از علوم انسانی اسلامی جدا از آنچه که در اذهان هست و به عرف و هنجار تبدیل شده، ارائه دهم. آنچه که برای ما مهم است این است که جنبه اسلامی بودن این دانش را اضافه کنیم تا بتوانیم به تعریف علم یا علوم انسانی اسلامی برسیم. فرض کنید اگر بنا را بر این بگذاریم که علوم انسانی براساس اعتقاد به مبدأ متافیزیک(عالی) ترسیم نشده است اینکه خدایی هست و خدا قانونگذار است. «لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ» و خواستی دارد.

اگر بگوئیم علوم انسانی بر این اساس تدوین نشده است یعنی فارغ از اعتقاد به مبدأ هست. از طرف دیگر معتقد باشیم که فارغ از فرجام انسان است یعنی دانشمندان تدوین کننده علوم انسانی این طور نباشد که انسانی را خلق کنند که می میرد و آخرت و معاد و محشری ندارد و براساس آن علوم انسانی را تعریف کنند یعنی فارغ از مبدأ و منتها؛ فارغ از آغاز و انجام. در همین فرآیند انسانی هست که باید قرب الی الله داشته باشد و رضایت خدا را کسب کند. می تواند بین دنیا و آخرت جمع کند. پس قهرا ما سه اختلاف با تدوین کنندگان علوم انسانی پیدا می کنیم؛ اختلاف در مبدأ، اختلاف در فرجام و اختلاف در مسیر(فرآیند). البته الزاما این گونه نیست که بگوئیم دانشمند علوم انسانی، کافر بوده و خدا و قیامت را قبول نداشته است اما حداقل نباید این اعتقاد را در تدوین علوم انسانی دخالت داده باشد.

پس اختلاف ما با غرب در علوم انسانی در مبدأ، فرجام و مسیر(فرآیند) است؟ تولید علوم انسانی اسلامی با چه روشهایی امکان پذیر است؟

ما فکر می کنیم با توجه به اینکه به مبدأیی معتقد هستیم، به منتهایی معتقد هستیم و مقصد را به گونه دیگری معنا می کنیم اگر علمی را تنظیم می کنیم باید این مؤلفه ها را در نظر بگیرد البته همین جا نباید به افراط بیفتیم و بگوئیم الزاما چون این سه گزینه را داریم در تمام گزاره ها از آنها جدا می شویم. خیر! بسیاری از گزاره های علوم انسانی، اسلامی و غیر اسلامی ندارد یا بعضی از قراردادها چون نشأت گرفته از درک عقل است باز فرق نمی کند. گاهی از اوقات افراطهایی در این زمینه می شود که شاید آنتی تز تفریطهایی باشد که در نقطه مقابل وجود دارد. بنابراین ما باید این سه اختلاف را در نظر بگیریم.

هر فرآورده و داشته های دانش بشری را که با مبانی ما سازگاری دارد می پذیریم اگر سازگار نباشد باید دست به خلق بزنیم یا کشف کنیم. بنابراین علوم انسانی اسلامی ما اگر بخواهد تعریف شود نباید اصرار داشت که تعریف جدیدی را ارائه کنیم. همان تعریف متداول را باید مطرح کرد منتها با توجه به تفاوتی که دارد. قهرا ابزار کشف هم قدری تفاوت می کند ابزار کشف گاهی تجربه است، گاهی عقل و گاهی تراث گذشتگان است، در علوم انسانی اسلامی اینها حذف نمی شود اما در کنار اینها وحی هم قرار می گیرد. آیات قرآن و روایات هم قرار می گیرد. در واقع از این دست ابزار پیدا می شود ولو اینکه یک ابزاری قدری تفاوت پیدا کند. بنابراین ابزاری هم که ما را در رسیدن به این گزاره ها کمک می کند هم می تواند تجربه، هم شهود، هم عقل و هم وحی باشد.

در این مدتی که ما بحث اسلامی سازی علوم انسانی یا تولید علوم انسانی اسلامی را دادیم، کارهایی انجام شد و پژوهشگاه هایی به صورت تخصصی روی این موضوع کار کردند به نظر شما حجم کارهایی که انجام شده قابل توجه هست؟ متناسب با حرفهایی که زدیم هست؟

داوری در این حوزه قدری سخت است. نمی پسندم حرفهای کسانی که زود داوری می کنند و فکر می کنند کارهای مهمی انجام دادند. اگر خواسته باشیم از سایر کارهایی که ما کردیم در طول سی و چند سالی که انجام شده مقایسه کنیم شاید نتوان نمره ۲۰ داد ولی نمی توان حجاب معاصرت ما را فرابگیرد و همه را نادیده بگیریم. بنابراین یک نمره متوسط و خوبی را داد. به زعم بنده این طوری هست حتی می گویم باید نمره خوب داد، نه نمره عالی اما شاید بهتر از این می توانستیم کار کنیم و یا بهتر از این، این موضوع را جدی گرفت.

بر روی نکته ای بسیار تأکید دارم و آن این است که بسیار از کم کاری یا مواردی که می توانستیم کار کنیم و نکردیم رنج می بریم یعنی فرض کنید اگر نمره شانزده یا هفده بدهیم به خاطر نمراتی که مانده و کار نشده است رنج می بریم اما از تراث تازه خلق شده استفاده نمی شود. گاهی وقتها اگر نظری مربوط به یک استاد والامقامی باشد مثلا در حوزه علوم اسلامی از آقای مطهری یا علامه طباطبایی یا شهید صدر باشد نظریه ها و جملات این بزرگواران را نقل می کنیم و پررنگ می کنیم و می گوئیم دهه ۴۰ و ۵۰ ما علامه طباطبایی و شهید مطهری و شهید صدر داشتیم. با شنیدن این جملات احساس می کنیم چه سرمایه هایی داشتیم اما در دهه ۶۰ و ۷۰ و حتی اواخر دهه ۵۰ از آثار معاصرین خود استفاده نمی کنیم و می گوئیم الان کسی را نداریم در صورتی که فضلای جوان چه در دانشگاه و چه در حوزه، افراد زیادی را داریم.

الان مشکل ما این است که از تراث اندیشمندان در قید حیات استفاده نمی کنیم و قدر آنها را نمی دانیم. وقتی اینها فوت کردند و چند سالی گذشت بعدا می گوئیم چه دانشمندانی داشتیم. این آسیب الان کشور و نهادهای علمی را بیشتر زجر می دهد تا کارهای انجام نشده است.

برخی از گفته های اندیشمندانی مثل طباطبایی، مطهری و صدر و … نقدهای وزین، محکم و مستدل شده ولی چون افرادی که نقد کردند در قید حیات و بین ما هستند و همیشه آنها را می بینیم این آثار دیده نمی شود و می گویند کم کار شده است. برای حل این مشکل از رسانه های عمومی مانند صدا و سیما قطع امید کردم اما در مجامع عمومی بین فرهیختگان باید این آسیب برطرف شود و این حجاب نکبت بار معاصرت باید برداشته شود.

کتابهایی که در این جشنواره برگزیده شده خصوصا در رشته خودتان که آشنایی کامل دارید را چگونه ارزیابی می کنید، در سطح بالایی بودند؟

بعضی از کتابها را می شناسم البته برخی از کتابها را که مربوط به رشته ما نیست را نمی شناسم. آنچه خبر دارم این است که در این حوزه واقعا دارد کار می شود. شاید بنده نتوانم صد در صد انکار کنم و بگویم در انتخاب آثار شخصیت نویسنده مورد نظر نبوده است ولی عموما می دانم که در داوری ها کسی به کسی رحم نمی کند یعنی خود ما که این طوری هستیم قهرا دیگران این طوری هستند. وقتی ارزیابی می کنند با کسی تعارف ندارند مخصوصا اینکه در داوری ها تنها یک نهاد داوری نمی کند یعنی وقتی که مثلا به پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی می گویند سه درصد آثار تولید شده در طول ۱۰ سال را برای جشنواره ارسال کنید، پژوهشگاه دیگر اثر آسیب پذیر را ارسال نمی کند. قهرا از کتابهایی که در این مدت منتشر کرده، سه تا از آثار شاخص را می دهد. بنابراین این کار باعث می شود که آثار یک فرآیند ارزیابی اولیه را طی کنند. آثار از این فرآیند رد می شوند و به مرحله بعد می رسند. در بین بیش از ۳۰۰ اثری که به دبیرخانه جشنواره رسید داوری می شود تا به کمتر از یک دهم می رسد. بنابراین نباید تردید کرد که فرآیند سخت گیرانه ای وجود دارد که خارج از تعارف است و به قول معروف کسی به کسی رحم نمی کند.

این کتابها یا موضوعات پژوهشی موجود در این کتاب ناظر به نیاز جامعه بوده است؟

یکی از سنجه های همین بوده است. یکی از آیتمها و مؤلفه هایی که اعلام کرده بودند نقش موضوع، کارایی موضوع و نوآورانه بودن، ارائه راهکار بوده است که همه اینها به نوعی به محوری که شما اشاره کردید بر می گردد.

در نهایت اگر مطلب خاصی دارید بفرمائید!

انسان حسرت می خورد و واقعا حیف است. فرض کنید جشنواره ای برگزار می شود مراحلی را طی می کند اما هیچ عکس العملی نمی بینیم آیا واقعا چنین پدیده علمی در کشور کمتر از مثلا کار ساده ای است که ما ساعتها وقت خبر یا زمان شبکه ها را به آن اختصاص می دهیم. چنین پدیده و حرکت علمی این ارزش را ندارد که خبر آن از رسانه ها پخش شود با افراد برگزیده مصاحبه شود تا افراد معرفی شوند. مسلما در انگیزه اندیشمندان و ایجاد انگیزه برای جوانان مؤثر است. متولیان فرهنگی و کسانی که ابزارهای رسانه در دستشان هست به چه چیزهایی توجه می کنند را متوجه نمی شوم.

۴۱۹ بازدید