header

اصول فقه - استصحاب (97-98)

جلسه 20
  • در تاریخ ۰۲ آبان ۱۳۹۷
چکیده نکات

بیان کلام محقق خوئی در سنجه های بقای موضوع

متن پیاده سازی شده

بسم الله الرحمن الرحیم 
ادامه اشتراط بقای موضوع در استصحاب
به حسب سیر بحث رسیدیم به پرسش دوم؛ عرض شد که مرحوم آقای نایینی با تثلیث در مانحن فیه موافق نیست! این که بگوییم سه نهاد مطرح است؛ عقل و عرف و لسان دلیل. مگر لسان دلیل را چه کسی تعیین می کند؟ عرف. از آ ن طرف، عرف فارغ از دلیل هم به کار نمی آید!پس می شود عرف ناظر به دلیل که می شود همان لسان دلیل.بر همین اساس جناب ایشان میفرماید که  ما تطبیقات عقلی را قبول نداریم . چون اگر بخواهد در استصحاب پای عقل در کار بیاید، عقل نمی تواند که درک کند تا موضوع یک ذره تغییر کند، مثلا مجتهد  زنده فوت کند، یا مجتهد زنده مبتلا به فراموشی شود، آب تغییرش از بین برود، عقل می گوید، در این حالت، این، آن نیست. اما وقتی که عرف بالسان دلیل یکی شد می توانیم بگوییم مرجع در داوری برای بقای موضوع، عرف است. عرف یک نگاه به دلیل می کند یک نگاه به ذهن خودش می کند؛ مثلا در مثال کشمش و انگور؛ چه بسا بگوید کشمش همان انگور است فقط کمی خشک شده و آفتا ب خورده است!در نتیجه می گوید موضوع باقی است.کلام آقای نایینی را به نظر من نباید که در اطرافش خیلی بحث کرد.گاهی اوقات آدم یک بحثی را وارد می شود در حواشی درس یک نکاتی مطرح می شود که حتی از خود درس هم مهمتر است. ولو اصل بحث هم مهم باشد. موضوع این بود که این جا چه موضوعاتی مطرح است؟ به عنوان داور چه نهادهایی مطرح است؟سه تا؟ دو تا؟ بعد آقای نایینی گفت که این ها یکی می شود! اما در کنار این یک بحثی مطرح شد به نام ارتکاز! که آقای آخوند فرمود که عرف به حسب ارتکازات ذهنی اش، گاهی یک داوری هایی دارد. مثال ایشان این بود که آب اگر تغییر کند همین که بویش به نجاست عوض شود همین برای حدوث نجاست کافی است.حتی بوی آب هم عوض شود می گوید این آب تغییر کرد!علت محدثه می گیرد نه علت محدثه و مبقیه!ولی یک نکته را داشت و آن این که مناسبات نمی تواند که ظهور را بسازد!چون اگر مناسبات ظهور را بسازد، و دلیل را گویا کند، ما دیگر شک برایمان معنا ندارد!می دانید شک مربوط به جایی است که فقیه نه ظهور بر موافق دارد نه ظهور بر مخالف. در همین مثال ما اگر دلیل ظهور پیدا کند که نجاست علت محدثه است و اگر ظهور پیدا کند که علت محدثه و مبقیه است.وقتی فقیه ظهور دارد که سراغ استصحاب نمیرود!این بود که آقای آخوند کاری که می کرد این بود که مناسبات را بیاورد وسط؛ چون از آن  طرف هم که اگر بحث مناسبات نیاید چرا عرف ، شک میکند؟این می خواهد که مناسبات را بیاورد که شک را توجیه کند اما تا یک حدی به مناسبات میدان میدهد که ظهور بر هیچ طرف درست نشود!لذا آقای آخوند می گفت که این مناسبات نباید مثل قرائن باشد درکنار روایت! قرائن چه متصله چه منفصله! چون قرائن حافه برای کلام ظهور درست می کند!یا ظهور در توسعه یا ظهور در تضییق.آقای عراقی می گفت مناسبات نه ظهور ساز است و نه ظهورشکن. مثلا در مثال کشمش و عنب به نظرش می آید که چه فرق می کند اگرعنب اذا غلی یحرم ، کشمش هم باید که اذا غلی یحرم باشد اما این ارتکازات نباید به حدی باشد که روی دلیل شرعی هم اثر بگذارد.چرا آقای عراقی این حساسیت را دارد؟چون اگر روی دلیل اثر بگذارد دلیل می شود چون عرف هم برای دلیل ظهور درست کند لذا می گفت مناسبات نه  ظهور درست می کند برای دلیل و نه حتی ظهور را می شکند، اما برای ایجاد شک کافی است.که عرف شک کند که کشمش هم اذا غلی یحرم یا نه یا کشمش هم این جور نیست؟می گوید کشمش هم همان انگور است پس شکش هم درست است موضوع هم باقی است یقین سابق شک  لاحق و استصحاب. بر عکس این نظر نایینی است .ایشان می فرمود مناسبات ظهور را می شکند می شود  قرینه صارفه به این معنا که مناسبات ممکن است که قرینه شود که عنب ظهور در عنب پیدا نکند.احتمال بدهیم که کشمش را هم بگیرد یا از آن طرف گاهی اوقات تخصیص بزند. و هر انگوری را شامل نشود به خاطر مناسبات. ببنید یک کسی مثل آقای نایینی مناسبات حکم و موضوع را تا کجا میبرد! و یک کسی مثل عراقی وخراسانی تا کجا میبرند! مناسبات از موضوعات گنگ  اصول فقه است. وقتی عنوان می شود که برخی مواقع باید برخی مباحث از حالت کارتون خواب بیرون بیاد و روی آن کار شود برخی مخالفت هایی دارند که انشاالله شما کار می کنید. الان اگر شما بخواهید روی استصحاب کار کنید، چقدر راحت هستید هر کتابی را بردارید ردیف بودجه دارد؛ راجع به برائت شبهه محصوره شبهه مقصوره علم  اجمالی ...مقدمه واجب مفهموم شرط، همه این مباحث جا دارد. ولی مثلا می خواهید راجع به مناسبات حکم وموضوع کار کنید می بینید که خیلی مبحث بازشناسی نشده است. الغای خصوصیت تنقیح مناط، مذاق شریعت، شم الفقاهه. به هر حال بایدکار شود و چه بسا مطالبی که گذشتگان برای آینده گان قرارداده اند! به هر حال یک سهمی در نظر بگیریم برای فهم مناطات؛ حتی دراهم و مهم یک دفعه اهم ومهم را شارع تعیین می کند ، ولی اگر عقل بخواهد تعیین کند چکونه امکان دارد؟می گویند که یکی ازملاکهای تشخیص اهم  شارع است و یکی دیگر از داورها عقل است؛ فقه و مصلحت را ببینید که چقدر با این  آقایان صحبت داریم!آیا تقسیم ثنایی باشد یا ثلاثی؟اگر کسی حرف آقای نایینی را با دقت بخواند، گاهی به ذهنش می آید مگر این حرف هم اشکال دارد؟خیلی حرف قرص و محکم است و لی این حرف آقای نایینی نه قبل از ایشان قبول شده است، انتظار میرفت که بعد از ایشان قبول شود.بعد از ایشان هم قبو ل نشده است.عراقی بعد از آقای نایینی است.البته این ها هم عصرند...عراقی همیشه ناظر به آقای نایینی، بحثهایش را سامان میداده است. معروف است که شاگردان ایشان به نزد آقای عراقی می رفتند و حرفها را می  آوردند و آقا ضیا در درسش نقد می کرده و رد می کرده است. و یک حاشیه هم بر فوائد الاصول دارد. و عجیب تر آقای خویی که شاگرد آقای نایینی است باز حرف آقای نایینی را قبول ندارد. بعد از این که آقای خویی اشکال استادش را با کمی تفاوت نقل می کند، می فرماید که این اشکال وارد نیست. کدام اشکال؟ آقای نایینی چه اشکالی داشت؟ این که چرا تقسیم را ثلاثی کردید و ثنایی نکردید؟ لسان دلیل با عرف چرا دوتا شده؟ آقای خویی معتقد است که نه  این مطلب درست است. و حتما باید تقسیم ثلاثی باشد، منتها باید دید علما، عرف را که گفته اند. منظورشان کجا بوده لسان دلیل را که گفتند منظورشان کجا بوده است. اگر این ها به یک جا برگردند، درست است و  اشکال آقای نایینی وارد است. ولی اگر این مربوط به دو جاست و آقای نایینی اشتباه کرده و این ها را یک جا وارد کرده می گوید که اشکال وارد نیست. ایشان می گوید که ما وقتی می خواهیم که استصحاب کنیم در همین مثال که انگور کشمش شده؛ جوش آمده و کشمش هم نمی دانیم اذا غلی حرم او لا؟ می خواهیم استصحاب کنیم که آره یا نه. این جا ما یک دلیل داریم که مبین حکم ما است؛ یک دلیل هم داریم که مبین استصحاب است. سوال می کنم دلیلی که در این جا مبین حکم است، کدام دلیل است؟ همان روایتی که می گوید العنب اذا غلی یحرم...ما این دلیل را داریم اما راجع به کشمش این جا صحبت بود که اگر موضوع باقی است، اگر کشمش واقعا همان انگور است، باید که استصحاب کنیم اگر  هم که نیست نبایدکه استصحاب کنیم. ما می خواهیم که در این جا استصحاب کنیم و استصحاب هم دلیل دارد. دلیل استصحاب هم این است: لا تنقض الیقین بالشک باید ببینیم لا تنقض الیقین بالشک این جا می آید یا نه؟ از شما می  پرسم کی این لا تنقض الیقین بالشک می آید؟یعنی اگر  ما یقین کنیم که کشمش غیر از انگور است، باز هم امام صادق می فرماید: لا تنقض الیقین بالشک؟! به عبارت دیگر اگر  یقین کنیم که موضوع عوض شده است، یا حتی احتمال هم بدهیم این جا لا تنقض الیقین بالشک نمی ببنیم اگر در این جا استصحاب دلیل نکنم، نقض یقین بالشک کردم یا نه.اگر موضوع عوض نشده باشد، قضیه متیقنه به قول آقای آخوند با قضیه مشکوکه یکی شد من نقض یقین بالشک کردم. باید استصحاب کرد. ما باید ببینیم مورد مانقض یقین به یقین است؟یا موردمان نقض یقین بالشک است؟اگر موضوع تغییر نکرده باشد، جای استصحاب است واگر من دست از استصحاب بردارم نقض یقین بالشک کردم. اگر موضوع عوض شده باشد، نه استصحاب نباید بکنم و نقض یقین بالشک هم نکردم. برا ی این که بفهمیم نقض یقین بالشک کردیم یا نه باید برویم سراغ عرف. یعنی عرف باید تعیین کند که شما نقض یقین بالشک کردید یا نه. عرف هم بر اساس این که موضوع باقی باشد یا نه داوری می کند. علما که می گویند نهاد عرف مرجع است این جا را می گویند. با توجه به دلیل ابقای حکم سابق. اما گفتیم که غیر از دلیل استصحاب چه داریم؟ العنب اذا غلی یحرم. اگر در این جا ما استصحاب کنیم، یعنی اقتضای این دلیل چیست؟ ما چه کار باید که انجام دهیم.آیا ما باید که در کشمش استصحاب کنیم یا نه؟این جاست که باید لسان دلیل را ببینیم. نمی گوییم عرف برود بیرون ولی عرف ناظر به لسان دلیل و عرف ناظر به لسان دلیل فرق می گذاشت بین الماء المتغیر ...بعد که بوی آن زائل شد نمی توان که استصحاب کرد و بین الماء اذا تغیر...که در این جا میتوان استصحاب کرد.آقای خویی یک مثال دیگری می زند:فرموده یک دفعه شارع می فرماید ان المسافر یقصّر و یکدفعه می گوید ان المکلف ان سافر قصّر. من یک مثال برا ی شما بزنم شما فرض کنید که اول ظهر مسافرید، نماز نمی خوانیداول ظهر که اگر بخوانید باید که شکسته بخوانید می آیید قم قبل از مغرب سوال این است که نماز را باید کامل بخوانید یا شکسته؟ اول وقت میزان است، شما مسافرید اگر  آخر وقت معیار است شما حاضرید. یا برعکسش اول قم است نماز نمی خواند میرسد اصفهان می خواهد که نماز بخواند، ببینید این ها را شک می کنیم اگر بگوییم که لسان دلیل معیار است، امام علیه السلام فرمودند المسافر یقصر مسافر هنوز در قم است الان دیگر مقیم است، موضوع عوض شده است. ولی اگر امام فرموده باشند ان المکلف اذا سافر قصر؛ ایشان می تواند بگوید من مسافرت کردم اول وقت مسافرت کردم و همان لحظه هم تکلیف آمد سراغ من بنابراین شک می کنم و استصحاب قصر می کنم این جاست که می گویند لسان دلیل این است که آقای خویی می گوید آن جایی که عرف را مطرح می کنند یعنی عرف در خدمت دلیل استصحاب آن جایی که می گویند عرف دلیلی یعنی دلیل مبین حکم؛ پس تقسیم همچنان بایدکه ثلاثی باشد. من اولین بار نیست که کلام آقای خویی را می بینم ولی اولین باری که آن را خواندم نوشتم که ظاهر محققانه دارد اما نتیجه‌ای ندارد! بحث سر لسان خود دلیل مبین حکم است آری لسان استصحاب هم باید ببینیم که آیا نقض یقین به شک می کند یا نه ...آن هم اگر موضوع باقی باشد یک جور هست. اما آنی که سه نهاد را در آن می آورند، را جع به بقای موضوع است؛ این جاست که می گویند یا برویم سراغ عرف یا عقل یا برویم سراغ لسان دلیل.
الحمد لله رب العالمین

۴۹۹ بازدید

نظر شما

کد امنیتی
مطالب بیشتر...
دانلود صوت جلسه
چکیده نکات

بیان کلام محقق خوئی در سنجه های بقای موضوع