اصول فقه - استصحاب (97-98)
جلسه 40- در تاریخ ۱۸ آذر ۱۳۹۷
چکیده نکات
بیان کلام شیخ انصاری در اصطلاحات مذکور
متن پیاده سازی شده
بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه اسم گرایی و کارکرد گرایی
دیروز وارد یک بحث جدیدی شدیم که عرض کردم با همه اهمییت که دارد در متون گذشتگان ردیف بودجه ندارد ولی در فلسفه حقوق در علوم جدید تحث عنوان اسم کرایی و کارگرد کرایی زیاد صحبت شده است و رگه هایی از آن بحث شده امروز هم کلماتی را می بینیم. شیخ اعظم در این بحث نظرات بزرگان هم آورده و لذا مطالعه رسائل هم کافی است.اما ما بنا نداریم آن جا برویم به هر حال باید مراعات اختصار هم شود. این جا من یک تذکری بدهم چون امروزه یک تفکر افراطی پیدا شده منهم در کتاب فقه و عرف آن تفکر را آوردم .این که این ها می گویند این نجاسات مربوط به جسم است و مربوط به کلب نیست، نکته این است که باید ا زکلب بودن شروع شود.یعنی این که شارع میگوید الکلب نجس، باید نقطه شروع کلب باشد با معنایی که دارد.و الا می دانید که اوضاع خیلی خراب می شود چون سر از این در می آورد که بگوییم هر جسمی نجس است چون جسم سگ اگر دائر مدار سگ باشد کل شیء در خارج که مجرد نباشد جسم است نه درواقع یک چیزی سابقا سگ بوده و حالا هر چه که می خواهد باشد، یا این صفت را از دست بدهد و تبدیل به نمک و آرد شود، باید نقطه شروع از کلبیت باشد .یعنی باید این گونه کلمات بزرگان را توجیه کنیم تا بتوانیم دفاع کنیم . آن طرف قضیه کسانی که نمی خواهند بگویند که حکم دائر مدار اسم است بدون معنا!آن هایی که می خواهند اسم را بگویند اسم را با معنایی که دارد، و لذا اگر این اسم در بستر تاریخ معنایش عوض شد دیگر حکم را آن جا جاری نمی کنند فرض کنیدما در نصوص دینی نهاد بیع داریم این بیع موضوع دهها حکام است، یک موضوع است و اسم واحکامی هم دارد اگر کسی گفت که این احکام که راجع به بیع گفتند مربوط به خود بیع هست، و لذا اگر نماد دیگری اگر کارکرد بیع را داشته باشد، الزاما احکام بیع را ندارد.مثلا نهاد صلح یک نهاد شبیه بیع است اما یک عنوان مستقل است اگر حکمی برای بیع بود مثل بیع غرری که حرام است آیا راجع به صلح هم میتوانیم تسری بدهیم؟ آنانی که اسم گرا هستند می گویند نه تبعیت الاحکام مدار الاسماء....و لی بدانید آنانی که اسم گرا هستند، در قرن 15آقایان آمدند اسم اجاره را گذاشتند بیع چیزی که قبلا اجاره به آن بگویندبیع یا رهن و اجاره که قبلا امانت بوده و اجاره آیا آنهایی که نام گرا هستند ایا می گویندکه احکام میآید روی این لفظ جدید؟نه درست است که تدور الاحکام مدار الاسماء با توجه به آن چه در صدر اسلام و زمان نزو ل داشته پس ببینید الاحکام تدور مدار الاسماء اما با توجه به معنایی که دارد.ولی نمی گویند با توجه به کارکردی که دارد.پس لحاظ معنا معتبر است.اگر یک زمانی معانی الفاظ عوض شود، احکام شرعی می آید روی این معانی جدید لذا اگر بیع معنایش عوض شد یا اجاره معنایش عوض شد یا سرقفلی معنایش عوض شد طبیعتا تابع معنای جدیداست و این خیلی غلط است.بله مصادیق جدید جای بحث دارد اما معانی جدید جای بحث ندارد.اگر فردا آمدند و به برنج گفتند گندم آیا به این معناست که احکام زکات به برنج هم می خورد. اسم گراها کارکرد را مدنظر قرار نمیدهند اما معنا را مد نظر قرار می دهند.ما تا کنون ا زسه نفر نام بردیم از فاضلین و فخر المحققین .....ببینیم شیخ انصاری در این وادی چه گفته است. مرحوم شیخ از رفتار این سه بزرگوار راضی نیست. البته رعایت انصاف را میکند و میگوید امکان دارد حرفی که این سه نفر زدند ممکن هست اما ثابت نیست بلکه خلافش می شود گفت که ثابت است در حد ظهور ادله .پس دو تا حرف شد؛ امکان شرعی دارد ، ولی وقوع شرعی که ثابت شده باشد ندارد اما این که امکان شرعی دارد، آیا اشکال دارد و محال شرعی است که شرع مقدس عنوانی را با معنایی که دارد ، نجس اعلام کند و بعد هم بگوید این جسم و حقیقت خارجی به هر شکلی که در بیاید همین است.مثل این که بگوید الکلب نجس و منظورش هم این باشد که با استحاله و انقلاب و این ها هم پاک نمی شود.چه واجد این عنوان باشد، چه این صورت کلبی و سگی داشته باشد یا نه این جسم هر جا که برود و به هر چه هم که تبدیل شود باز نجس است.به نظر شمااشکال دارد که شارع این گونه بگوید؟!ما معتقدیم که احکام تابع مصالح ومفاسد و ملاکات و در واقع کارها را یک حکیم دارد مدیریت می کند، اما امکان دارد اما هر چیز که امکان دارد به درد فقه نمیخورد!باید بیانی از شارع داشته باشد یا بیانی نداشته باشد و ما نمی توانیم بگوییم : آن دو نفر فاضلین گفتند : نجاست قائم به جسم کلب است، سوال این است به چه ملاک؟ آیا ما همینطور از شما دو بزرگوار قبول کنیم؟یکی دیگر پیدا می شود و می گوید قائم به صورت نوعیه کلب است. تازه در این مرحله که میگوییم دلیل نداریم.برخلافش دلیل داریم ظاهر ادله این است که احکام تابع اسم باشد، لان ظاهر الادله تبعیة الاحکام للاسماء وقتی گفتند کلب نجس است، آب پاک است یا خون نجس است، گندم حلال است، ظاهرش این است که این عناوین رفت یک جسم دیگری شد با یک نام دیگری، دیگر نمی توانیم که این حکم را برداریم و آن جا ببریم!ببینید مرحوم شیخ روی چه عنصری تاکید می کند؟روی نام گرایی و عنوان گرایی.اصلا کار ندارد که سگ که نمک شده آیا خواص همان سگ را دارد، اگر دانش جدید بگوید اگر سگ نمک هم شود همان خواص سگی را هم دارد.اگر میکروب دارد ، الان هم دارد اگر مرض زاهست الان هم که نمک شده مرض زاست.شیخ این ها را قبول نمی کند و می گوید که ظاهر اللادله تبعیة الاحکام للاسماء قهرا ایشان استحاله را موجب تبدل حکم میداند.حداقل این است که بگوید حکم نمی آید و کف آن این است که استصحاب نمی توانیم بکنیم.یا حکم به طهارت می کنیم یا متوقف می شویم و معتقد به استحاله می شویم و قبول هم نمی کنیم.پس رفتار شیخ در رد بر آن سه عالم بزرگ یک رفتار اسم گرایانه است.
جناب کاشف الغطا حرف زیبایی دارد، البته در راستای کارماست . ایشان بحثش استحاله است، نظرش این است که اگر عین نجس استحاله شود موجب طهارت می شود گویا یک نوع اسم گرایی را می پذیرد ولی اگر متنجس استحاله شودمثلا دهن متنجس بشود دود یا شود لوازم آرایش یا چوب خاکستر شود، این جا می گوید نه در اولی نجاست دائر مدار نام است د ردومی دائر مدار نام نیست.و از همین جاایشان در استحاله به تفصیل میرسد.بین استحاله عین نجس با استحاله متنجس که اولی موجب طهارت میشود. الان این ها در رساله های الان نیست.کاشف الغطا بخواهد رساله بنویسد می گوید استحاله در اعیان نجسه موجب طهارت است نه استحاله د ر متنجسات . برخی عکس آن را گفتند ایشان یک فکری در پشت کارش است. میفرماید در عین نجس وقتی شارع مقدس فرمود : فلان چیز نجس است، در واقع بعنوانه می خواهد بگوید که نجس است، یعنی سگ و کلب بما هو کلب نجس است، لذا گفتم اگر معنای کلب راعوض کنیم ، فردا به گوسفند بگوییم کلب آیا بازهم نجس است؟کلب بما هومعنایی که دارد، نجس است یا خون یا منی. اگر آمد واین عنوان را از دست داد، صورت نوعیه عوض شد میدانید که در این حالت خود جسم عوض شده و این آن نیست و شده نمک ولی در متنجس ، وقتی میگوییم دهن متنجس ، سوال این است که آیا چون دهن است، نجس است؟یا چون ملاقات با نجاست کرده ؟اصلا عنوا ن دهنی در دهن متنجس چه نقشی دارد؟یا اگر چوبی آلوده به بول شد، آلوده به یک خون شد و انسان دستش گرفت به یک چوبی دستش زخم شد و چوب هم نجس شد،آیا بماهو خشب، نجس است؟ یعنی اگر این آهن بود ، نجس نمی شد؟اگر آلومینیوم بود ، نجس نمی شد؟طبیعتا هر چه که بود نجس می شد خشبیت دخالت ندارد، در ملاقات با نجس تاثر از نجس دخالت دارد، این خشب هم نبود این ملاقات بود بله ممکن است چیزی باشد که متاثر به نجاست نشود، برخی میگویند مثل پای مگس و پای سوسک و این ها کما این که مرحوم صاحب عروه دارد!مثلا مگس اگر از روی یک نجاست تری بلند شد و روی دست آدم نشست، آیا لازم است که آدم دستش را آب بکشد؟نه پای مگس نجاست را قبول نمی کند!ببینید در عروه هست شما این را بگذارید کنار....چوب پلاستیک ، آلومینیوم ، پارچه ...پس خشب دخالت ندارد، خشب شده رماد و خاکسترو لذا عنوان از بین نمی رود.با این که استحاله شده و چوب خاکستر شده است.اما در رابطه با ذغال یک بحثی هست که آیا استحاله صادق است یا نه.ولی خاکستر که حتما استحاله شده است.اما ایشان می گوید نه و در این جا استحاله را قبول ندارد.ببینید این جا دیگر اسم را قبول نکرد!البته نمی خواهم بگویم که رفت به طرف کارکرد گرایی!اگر می خواست که روی کارکردگرایی باشد ، می بایست ببیند آیا کارکرد خشب با کارکرد خاکستر یکی است یا نه.لذا آقای کاشف الغطا را نمی توان جزء کارکردگراها قرارداد اما می توانیم بگوییم که در بخش اعیان نجسه ، جزء نام گراها شده است.یعنی وقتی مقایسه اش کنید با فاضلین یا با فخرالمحققین متوجه میشوید.
به نظر شما حرف کاشف الغطا را قبول کنیم یا نه؟ایشان می گفت در اعیان نجسه خود این عنوان دخالت دارد.یعنی کلب بماهو کلب نجس است.و بعد شده نمک اما درمتنجسات ، قطعا عنوان دخالت ندارد.الخشب المتنجس ، خشب دخالت ندارد.چون ملاقات با نجس کرده و متاثر شده نجس شده است.این است که شیخ اعظم میفرماید که دقت نظر اقتضا می کند که همراهی نکنیم با ایشان . از جمله اشکالاتی که دارد این است که ما می گوییم جناب کاشف الغطا شما می گویید در متنجس عنوان دخالت ندارد، و لذا هر چه هم با نجاست ملاقات کند نجس است این هم درست!اما از کجا می گویید این نجاستی که حالا عارض این عنوان متنجس شده ، این مثل کفش میرزا نوروز ولش نکند!و هر جا هم برود همراهش برود.و محمول بر جنسش باشد.به چه دلیل؟ این بطری را فرض کنید چوب، و این چوب خورد به نجس،درست است این بماهو چوب نیست اما شما ادامه میدهید و می گویید اگر این چوب شد خاکسترو شد زغال یا هر چه که شد، نجاست را با خودش می برد.این از کجاست؟ به چه برهانی باید بگوییم که ...لم یعلم ان النجاسة فی المتنجسات ....محمولة علی الصورة ...و هی الجسم چه بسا شارع همین را هم بگوید که اگر متنجس هم تبدیل به یک چیز دیگری شد، یا اگر روغن نجس است و شما در چراغ ریختید، روشن کردید که مطالعه کنیدو دود آمدبیرون و رفت داخل هوا چه بسا با همین تبدیل روغن به دود، همان طور که در تبدیل سگ به نمک ، نجاست نمی آمد در تبدیل روغن هم به دودهمین حالت است البته شیخ انصاری نمی فرماید که حتما این طو راست. حدادعای شیخ ..شیخ انصاری می فرماید لم یعلم...ثابت نیست نهایتا ممکن است که شک کنیم.بعد این جا وارد یک بحث خوبی می شود که ما باید این جور جاها عرف را نادیده نگیریم.برخی جاها حتی در همین استحاله متنجس وقتی عرف تبدیل شود، اصلا شک نمی کند یعنی حکم را می برد به نظر شما اگر انسان یک مقدار گندم دارد که نجس است، برود و آن را آرد کند، یا مثلا موش رفته و ادرار کرده روی قند، و داده شود به قنادها تا شکرش کنند این جا استحاله اثر دارد؟اصلا شک می کنیم که بخواهیم استصحاب کنیم؟ ان شاء الله فردا به جواب می پردازیم.
الحمد لله رب العالمین
چکیده نکات
بیان کلام شیخ انصاری در اصطلاحات مذکور
نظر شما