header

خارج فقه القضا (1400-1401) - نظام قضایی اسلام و سیستم حاکمیت امارات قانونی

جلسه 9
  • در تاریخ ۲۰ مهر ۱۴۰۰
چکیده نکات

پاسخ به چند سوال-قضاوت در حکومت مهدوی عجلّ الله تعالی فرجه-دلالت واضح روایت منصور بر حاکمیت امارات قانونی در قضاء-تقدم بیّنه خارج بر بیّنه داخل در روایت منصور
روایت اسحاق بن عمار و نعارض آن با روایت منصور
دلالت روایت اسحاق بر تقدم بیّنه داخل بر بیّنه خارج
دو نظر در ارتباط تقدم بیّنه داخل بر خارج و بالعکس
نظر علامه مجلسی و محقق خویی در این باره
اختلاف نظر فقهاء در این باره


صفحات 362 و 363 : کلیک کنید


متن پیاده سازی شده جلسه نهم سال چهارم درس خارج فقه القضا 20 مهر ماه 1400

بسم الله الرحمن الرحیم
سوالات
دو مطلب از فضلا درس رسیده اشاره کنم وبعد بحث را ادامه دهیم 

سوال اول
ادامه بحث دیروز قطع و اطمینان، همان دوست فاضل سوالاتی را مطرح کردن اینکه در صوت فرستاده شده گفته شده قاضی تکلیف شخصی دارد مثل دیگران (چون دیرروز بنده گفته بودم می شود برای قاضی قطع موضوعی ویا حتی قطع وصفی تصور کرد) بعد جازمانه وقاطعانه گفته شود نه این هیچ فرقی با قطع های دیگر ندارد؛ نه خیر، تفاوت می کند. هر قانونگزاری می تواند تکلیف قضات را طبق آنچه مصلحت می بیند مشخص نماید. با کسی که قاطع است هذا خمر وخمر حرام، نمی شود گفت به قطع خودت عمل نکن زیرا او تناقض می بیند؛ ولی به قاضی می شود گفت شما مکلف به رسیدگی هستی اما بنابر مصالحی که من می بینم از این طریق قضاوت کن و قطع شخصی و غیر نوعی را دخیل نکن. می گوید من می دانم این مال غیر است، می گویم باشد من جعل می کنم، پس مال را از این بگیر و به آن بده.
پس تفاوت می کند ضمن اینکه من هنوز راجع به قطع و اطمینان صحبت نکردم. ببینید سوالی که دوستمان دارد در واقع پیش از بحث-هایی است که خواهد آمد؛ بگذارید پس  از بحث های قطع و اطمینان این نکات مطرح شود و بعد ان شاالله پاسخ خواهیم داد.

سوال دوم
یکی از دوستان دیگر زحمت کشیدن در خصوص پرسشی که مطرح کردم جوابی فرستادند. سوال این بود آیا فقط خود حضرت عجل الله فرجه قضاوت داوودی دارند و نگاه به ایمان وبینه ندارند؛ یا اصحاب حضرت عجل الله فرجه هم قضاوتشان بر واقع است؟ گفته شده (ظاهرا تحقیق هم داشتند) هرچند خود ما هم اشاره ای داشتیم که ظاهر روایت خود حضرت عجل الله فرجه اینگونه است؛نه هر قاضی در حکومت مهدوی. اما سوال کردند که این روایت هم هست: ما رواه النعماني في كتاب الغيبة بإسناده عن الصادق (عليه السّلام) قال: «إذا قام القائم (عج) بعث في أقاليم الأرض، في كلِّ إقليم رجلًا. در هر شهری و منطقه ای نمایندگی می گذارند يقول (عليه السّلام): عهدك في كفّك، فإذا ورد عليك ما لا تفهمه و لا تعرف القضاء فيه فانظُر إلى كفِّك و اعمل بما فيها (بحار الأنوار جلد 52  ص365) از این معلوم می شود آن فردی که نماینده حضرت است، وظیفه اش این است به کف دستش نگاه کند و همین که نگاه کند همه چیز را می-فهمد و براساس واقع قضاوت می کند.
نمی توانیم بر اساس این روایت قاطعانه بگوییم قضات حضرت عجل الله فرجه قطعی حکم می کنند و حکم به بینه و ایمان ندارند. اولا خیلی عجیب است، نمی خواهیم قاطعانه بگوییم ولی آیا منظور از کف دست یعنی همین کف دست یا مقصود همین گوشی های هوشمند است که انسان کف دستش می گیرد و هرچه می خواهد از اطلاعات هرچند ناقص اما در برخی موارد بسیار مفید است؟ (گاهی به شوخی می گویند علامه گوگل) فانظُر إلى كفِّك شاید اشاره به همین تکنولوژی جدید و نرم افزارهای جدید باشد یا نه واقعا حضرت عجل الله فرجه در زمان خودشان دانش به جایی می رسد که خود دست و بدن اطلاعات می دهد که نیازی حتی به گوشی و ابزار مختلف نباشد؟ 
آیا در اینگونه موارد که حکمی را نمی دانند کف دستشان حکم را می گوید یا موضوعات را؟ در بحث قضا می دانید یک بحث حکمی داریم، یک بحث موضوعی. مثلا فلان مسئله را بلد نبودی به فلان برنامه رجوع کن این حل شبهات حکمیه است؛ اما در شبهات موضوعیه چه می شود؟ در بحث قضا بیشتر شبهات موضوعیه مطرح است؛ این فرد مالک است یا نیست؟ دروغ می گوید یا نمی گوید؟ از این روایت بر می آید که شبهات موضوعیه را هم قضات از کف دستشان می گیرند؟ این که فلان فرد قاتل است یا نه؟ این را دیگر ندارد.شاید حدیث همین را می خواهد بگوید که کسب اطلاع آسان می شود. 
من این نکته را خدمت دوستان بگویم که روایات را خوب بفهمیم. امروزه یکی از مشکلاتی که با این فرقه های انحرافی است همین است که این ها احادیث را، یک چیزهایی پیدا می کنند بدون سنجش با موازین دیگر، طرف درس هم نخوانده کاری هم نکرده، چیزهایی را می گوید. اینکه می گوید کف دست است آیا واقعا کف دست است؟ برای حکم است یا موضوعات یا همه؟ خوب این ها واقعا نیاز به تامل دارد. یا حضرت می خواهند یک اصل کلی بگویند که در حکومت مهدوی مثل حکومت های دیگر نیست که تخلفاتی باشد، معطلی باشد اما اینکه حالا ریز برنامه را بخواهیم روی کلمات تفسیر کنیم، جای بحث دارد. یک حدیث دیگر هم هست که مرحوم عیاشی نقل می کند که حضرت وقتی آن سیصد و سیزده نفر را به اطراف می فرستند در حکم هیچ چیز عاجز نمی شوند: ثُمَ‌ يَرْجِعُ‌ إِلَى‌ الْكُوفَةِ فَيَبْعَثُ الثَّلَاثَمِائَةِ وَ الْبِضْعَةَ عَشَرَ رَجُلًا إِلَى الْآفَاقِ كُلِّهَا؛ فَيَمْسَحُ بَيْنَ أَكْتَافِهِمْ وَ عَلَى صُدُورِهِمْ دستی روی شانه هایشان وروی سینه-هایشان می کشد که عالِم بشوند (بحار الأنوار جلد 52  ص341) این روایت هم همان مسئله را دارد.

ادامه سیر در نصوص
• روایت منصور
در درس دیروز روایت منصور را داشتیم (اگر برگه را دارید داخل برگه آخر صفحه 362 ) راجع به تعارض بینتین در خصوص یک گوسفند که در دست یک طرف بود، حضرت فرمودند حاکم بینه غیر ذوالید است چون قانون خداوند این است البینة علی المدعی تمام و الیمین علی من ادّعی علیه اینجا من ادّعی علیه همان است که گوسفند دستش است؛ اگر لازم شد قسم می خورد. چهل بینه هم داشته باشد به کارش نمی آید، طرف مقابل که گوسفند دستش نیست بینه بیاورد که آوردهاست. لذا امام فرمودند من گوسفند را از ذوالید می گیرم می دهم به غیر ذو الید آقایان به نظر من مستند برای اهمیت دادن به سیستم امارات قانونی این روایت است. ببینید اینجا قاعده این است که ذوالید حرفش بیشتر اطمینان می آورد. اینجا حالا مثال گوسفند است شما آپارتمان را مثال بزنید. یک فردی در آپارتمانش نشسته است، ذو الید است (بحث سند را کنار بگذارید) یک ماشین دستش است یک دفعه یک فردی می آید می گوید این ماشین یا آپارتمان برای من است این هم دو شاهد، ذوالید هم بگوید من هم شاهد دارم این دو شاهد من. اینجا گرفتن از ذوالید و دادن به کسی که جنس دستش نیست موونه می برد، تا به کسی که ذوالید است بگویید در خانه بنشین زیرا ذوالید برتری بر حسب ذوالید بودن دارد. دیروز و امروز هم که نخریده است. در عین حال امام علیه السلام می فرمایند : ما دنبال معیار هستیم کار به این اطمینان ها نداریم به خاطر همین می گویم این روایت خیلی امارات قانونی را محکم می کند؛ اطلاق دارد، می خواهد یک ذره برای قاضی اطمینان بیاورد یا نیاورد. 

• بحث تعارض بینه داخل و بینه خارج
ما داریم چکار می کنیم؟ داریم روایاتی که از آن برای حاکمیت امارات قانونی یا دلائل آزاد استفاده می شود را مطرح می نماییم. حالا که این روایت مطرح شد من دوست دارم شمارا به داخل پرانتز ببرم. پرانتزی که امروز داخلش می شویم و جلسه آینده از آن خارج می-شویم. این پرانتز چیست؟ آیا مفاد این روایت منصور را قبول کنیم یا نه؟ این حدیث می فرماید اگر دو نفر دعوا دارند؛ یکی ذوالید و دیگری غیر ذوالید و هردو بینه دارند. آقای خوییرحمه الله یک مسئله ای مطرح کرده می فرماید : اگر دو نفر دعوا کند گاهی یکی ذوالید است دیگری نیست، گاهی هر دو ذوالید هستند و گاهی هردو ذوالید نیستند. حالا گاهی یکی بینه دارد، گاهی هردو دارند، گاهی هیچ کدام، این ها صور مسئله است. دیروز هم گفتم تعارض بینات از بحث های مهم کتاب القضا است. این روایت فرمود گوسفند اگر دست یک نفر بود و او بینه داشت و طرف مقابل هم بینه داشت، گوسفند را به طرف مقابل می دهند. خوب این را شما به غیر گوسفند ببرید. یک نفر ماشین سوار است طرف مقابل ادعا می کند، شاهد می آورد، ماشین سوار هم شاهد می آورد ولی ماشین را می گیرند به آن طرف مقابل می دهند. اصلاحا (خوب است دقت داشت باشید و اصطلاحات را یاد بگیرید) می گویند بینه داخل و بینه خارج؛ به بینه ذوالید می گویند بینه داخل یا بینه متشبثه؛ آنیکه از خارج آمده، از آن طرف خیابان آمده این طرف خیابان ماشین مرا بده، بینه خارج می شود. این روایت می گوید بینه خارج بر داخل تقدم دارد.

• موثقه اسحق بن عمار
اما روایت داریم روایت اسحق بن عمار شبیه همین روایت منصور ولی برعکس این است. می گوید جنس را از ذوالید نگیر، بلکه فقط او را قسم بده (روایت را ببینید در وسائل جلد 27 صفحه 250 که من خودم از آن می خوانم، در برگه هم صفحه 363) وَ عَنْهُ یعنی محمد بن یحی العطارکه از رجال شاخص شیعه است  عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بن یحیی بن عِمران اشعری قمی که ایشان هم از رجال شیعه است عَنِ الْخَشَّابِ حسن بن موسی خشّاب همینطور(از رجال شیعه است) عَنْ غِيَاثِ بْنِ كَلُّوبٍ سنی است ولی ثقه است عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ صیرفی شیعه وثقه است.  لذا روایت به دلیل وجود غیاث موثقه است و مستحضر هستید روایت موثقه مثل روایت صحیح است و به آن عمل می شود، روایت حسن محل بحث است، چنانکه به روایت ضعیف عمل نمی شود. اما روایت موثقه به آن عمل می شود، فالسند تامّ. عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام حدیث این است: أَنَّ رَجُلَيْنِ اخْتَصَمَا إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام فِي دَابَّةٍ فِي أَيْدِيهِمَا دو نفر آمدند پیش مولا، راجع به دابه ای که هر دو ذوالید بودند، در خانه هردویشان بود و هردوسوار می شدند وَ أَقَامَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا الْبَيِّنَةَ أَنَّهَا نُتِجَتْ عِنْدَهُ هر کدام می گفتند مال من است حالا نتجت عِنْدَهُ یعنی نزد آنها به دنیا آمده یا نزدآن ها بچه دار شده، کنایه از مدت مالکیت بر آن دابّه؛  فَأَحْلَفَهُمَا عَلِيٌّ علیه السلام حضرت چه کار کردند؟ آن دو را قسم دادند فَحَلَفَ أَحَدُهُمَا وَ أَبَى الْآخَرُ أَنْ يَحْلِفَ فَقَضَى بِهَا لِلْحَالِفِ خوب این معلوم است اسب را به آن فردی دادند که قسم خورده و از آنی که نکول کرده گرفتند فَقِيلَ لَهُ به آقا گفته شد فَلَوْ لَمْ تَكُنْ فِي يَدِ وَاحِدٍ مِنْهُمَا وَ أَقَامَا الْبَيِّنَةَ اگر هیچ کدام ذوالید نبودند مثلا حیوان دست یک فرد سومی است یا ماشین دست راننده است؛ و هردو بینه بیاورند فَقَالَ أُحْلِفُهُمَا حضرت فرمودند ایشان را قسم می دهم فَأَيُّهُمَا حَلَفَ وَ نَكَلَ الْآخَرُ جَعَلْتُهَا لِلْحَالِفِ- فَإِنْ حَلَفَا جَمِيعاً جَعَلْتُهَا بَيْنَهُمَا نِصْفَيْنِ  قانون عدل وانصاف نصف می کنم چون هم بینه دارند وهم قسم خوردند قِيلَ اینجا محل بحث ماست فَإِنْ كَانَتْ فِي يَدِ أَحَدِهِمَا وَ أَقَامَا جَمِيعاً الْبَيِّنَةَ اگر در دست یکی بود، اما هردو بینه دارند (دقیقا مورد روایت منصور این بود) قَالَ أَقْضِي بِهَا لِلْحَالِفِ الَّذِي هِيَ فِي يَدِهِ (وسائل الشيعة؛ ج‌27، ص: 250) اولا ذوالید را قسم می دهم و به بینه مقابل توجه نمی کنم بلکه به قسم ذوالید وبینه او توجه می-کنم. این روایت آشکارا بر حکومت بینه داخل بر بینه خارج دلالت می کند.
حالا چه می شود؟ روایت منصور آن را می گفت روایت اسحق بن عمار عکس آن را. البته بر حسب موازین روایت منصور ضعیف است واین روایت معتبر؛ اما نگویید خوب معلوم است همین را می گیریم تمام. ممکن است کسی ضعف آن روایت را قبول نکند یا بگوید روایت محل وثوق است یا برای روایت اسحق مشکلی ایجاد کند. 
اجمالا در خصوص این دو حدیث ومسئله مهمی که پشت آن است یعنی تعارض بینات؛ دو مبنی است (من دوست دارم که دوستان دقت کنند معلوم نیست برسیم در کتاب القضا بار دیگر بخوانیم عرض کردم مسئله هم الی ما شاء الله مورد دارد؛ شما از دابه ببرید جنس های دیگر، حتی از بینه به چیز دیگری ببرید، مثلا هردوسند دارند (دوسند صادر شده) هردو قولنامه معتبر دارند، هردو وصیت معتبر از یک نفر دارند ولی یکی ذوالید است دیگری نیست، هردو ذوالید هستند، هیچ کدام ذوالید نیستند. حالا بحث ما یکی ذوالید است دیگری نیست. بحث ارزشمندی است. عرض کردم فی نفسه ارزش توجه دارد هرچند بحث خودمان بررسی سیستم امارات قانونی یا دلائل معنوی است. این روایت اسحق بن عمار کمتر با امارات قانونی می سازد بیشتر با سیستم دلائل معنوی سازگار است؛ چون امام فرمودن همان که ذوالید است، خوب اطمینان می آورد، یقین نمی آورد. تعبیر اطمینان نکنم گمان می آورد. بین عقلا هم می گویند غیر ذوالید دلیل بیاورد ذوالید که دارد زندگی می کند) دو تا رفتار از فقها در این مسئله داریم :

1) تقدم بینه خارج بر داخل 
یک طرف حاکمیت را به روایت منصور داده است (عجیب است اما رخ داده) با وجود ضعف سند منصور و اعتبار سند اسحق بن عمار؛ اما یک فقیه  مثل جناب مجلسی (بعضی از شخصیات ها یک شأنشان پر رنگ می شود و سایر شئوناتشان تحت الشعاع آن قرار می گیرد و کسانی که از سایر شئون بی اطلاع هستند از خبره بودن ایشان در آن شئون نیز بی اطلاع هستند) ما جناب مجلسی را به عنوان محدث بزرگ می شناسیم در حالی که ایشان محدث و فقیه بزرگی است. من عمدا این تعبیر را در حق ایشان به کار بردم نه از روی احساس و غفلت که نوشتم فقیه و محدث خبیر مجلسی. ایشان کتابی دارد ملاذ الاخیار فی فهم تهذیب الاخبار تهذیب که از شیخ طوسی است و ملاذ از علامه محمدباقر مجلسی (مجلسی پسر) ایشان در ملاذ ذیل همین روایت منصور می فرماید1 که این روایت(روایت منصور) درست است، زیرا مطابق اصول ومورد نظر مشهور علما است. می گوییم مورد نظر مشهور فقها است بسیار خوب؛ اما مطابق اصول چیست؟ می فرماید اصول ترجیح بینه خارج بر بینه داخل است. می گوییم پس روایت یا روایات معارض را چه می فرمایید؟ می فرماید : این روایات بر اساس تقیة صادر شده است زیرا این مسلک اهل سنت است که بینه داخل را بر بینه خارج مقدم می کنند؛ یک حدیث هم از جابر بن عبداللهرضی الله عنه نقل می کنند که نگاه کنید. روایت اسحق سندش خوب است اما عیب بزرگش این است که احتمال تقیه می رود. می فرماید: و لعل ما مر من الأخبار من ترجيح بينة الداخل محمول على التقية، لشهرته بين العامة رواية و فتوى (ملاذ الأخيار في فهم تهذيب الأخبار؛ ج‌10، ص: 73) و اگر روایتی احتمال تقیه در آن برود، در صورت وجود معارض کنار زده می شود. از این نکته بگذریم در روایت منصور امام علت آوردند لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا أَمَرَ أَنْ تُطْلَبَ الْبَيِّنَةُ مِنَ الْمُدَّعِي باید از مدعی بینه خواست نه از مدّعی علیه، مدّعی علیه می گوید من هم بینه دارم می گوییم داشته باش  فَإِنْ كَانَتْ لَهُ بَيِّنَةٌ وَ إِلَّا فَيَمِينُ الَّذِي هُوَ فِي يَدِهِ (وسائل الشيعة؛ ج‌27، ص: 255) این علت را امام آوردند و ما قانون داریم که روایت معلل بر غیر در تعارضات مقدم است. خیلی حرف های مهمی دارد زده می شود یعنی علامه مجلسی در تعارضات قائل به اعمال مرجحات است نه مثل آخوند که می فرماید نه ما مرجح نداریم در مرجحات هم قائل به تعدی است. بحث های پارسال اصول یادتان هست یعنی حتی به مرجحات غیر منصوص عمل نماییم ویکی از مرجحات غیر منصوص را این می داند که اگر روایتی معلل باشد نسبت به روایت دیگر که غیر معلل است مقدم می شود. این ها حرف های مهم وارزشمندی است که بسیار اثر دارد. اجمالا ایشان معتقد هستند روایت منصور مقدم است. من همین جا اضافه کنم:  اول اینکه صرف مشهور اهل سنت چیزی را بگویند حمل بر تقیه نماییم. این برای من سخت بود اما در روایت منصور (می خواهم تایید مرحوم مجلسی باشد) می فرماید هَكَذَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ (وسائل الشيعة؛ ج‌27، ص: 255)  این هکذا بودار است. مثل اینکه امام می خواهند بفرمایند بعضی ها چیز دیگری می گویند. یا ما در تقیه شاید چیزی گفته باشیم که تقیه بوده، این حکم خداوند است، این را بگیرید، این غیر تقیه ای است. یک نشانه این چنینی به نظر در روایت است. پس در ستیز روایت منصور در ترجیح بینه خارج بر بینه داخل با روایت اسحق بن عمار که دال بر عکس آن است مرحوم مجلسی ترجیح را به جانب روایت منصور می دهد و می فرماید کلا بینه خارج مقدم بر بینه داخل است. 

2) تقدم بینه داخل بر خارج 
اما فقیه بزرگی مثل مرحوم خویی عکس این را می فرماید. ایشان (خیلی ساده عرض کنم تا بعد تفصیلات را بیاوریم) می فرماید حدیث منصور ضعیف است (فقه ایشان مدرسه ای است) روایت ضعیف باشد کنار می رود. ایشان اول سند را می بیند وکاری به سایر مسائل ندارد. اول سند را بررسی می کنند اگر بگویید موافق اهل سنت است می فرماید مگر ما حکم موافق سنی ها نداریم؟ داریم. آن روایت هم که ضعیف است، پس اصلا نوبت به تعارض نمی رسد زیرا تعارض میان دو دلیل معتبر است؛ نه یک دلیل معتبر و غیر معتبر. لذا ایشان حاکمیت را به روایت اسحق می دهد و صریحا فتوی به ترجیح بینه داخل بر خارج می دهد؛ اما چرا روایت ضعیف است، قدری کار رجالی می خواهد که شنبه مطرح می شود. یک روایت دیگر هم برای سیستم دلائل معنوی یا قانونی بخوانیم و بعد دیگر نتیجه گیری نماییم؛ یعنی جمع کنیم بحث را وبعد در فضای دیگری ببریم.

پی نوشت
1. الحديث الخامس و العشرون : مجهول و يدل على ترجيح بينة الخارج فيما إذا كانتا مسببتين، و هو المشهور و الموافق‌محمول على التقية، لشهرته بين العامة رواية و فتوى، فإنهم رووا عن جابر بن عبد الله أن رجلين تداعيا دابة، فأقام كل واحد منهما البينة أنها دابته نتجها، فقضى رسول الله صلى الله عليه و آله للذي في يديه. و عليه عمل أكثرهم.و ما يدل على ترجيح هذا الخبر هو أنه معلل، و العمل على الخبر المعلل أولى عند التعارض، كما ذكره الأصوليون. (ملاذ الأخيار في فهم تهذيب الأخبار؛ ج‌10، ص: 72)

فایل پیاده سازی شده : کلیک کنید


۶۷۹ بازدید

نظر شما

کد امنیتی
مطالب بیشتر...
دانلود صوت جلسه
چکیده نکات

پاسخ به چند سوال-قضاوت در حکومت مهدوی عجلّ الله تعالی فرجه-دلالت واضح روایت منصور بر حاکمیت امارات قانونی در قضاء-تقدم بیّنه خارج بر بیّنه داخل در روایت منصور
روایت اسحاق بن عمار و نعارض آن با روایت منصور
دلالت روایت اسحاق بر تقدم بیّنه داخل بر بیّنه خارج
دو نظر در ارتباط تقدم بیّنه داخل بر خارج و بالعکس
نظر علامه مجلسی و محقق خویی در این باره
اختلاف نظر فقهاء در این باره