header

خارج فقه القضاء (1401-1402) - خارج فقه القضاء (1401-1402)

جلسه 13
  • در تاریخ ۳۰ مهر ۱۴۰۱
چکیده نکات

شرح حدیث نبوی: من عرف نفسه فقد عرف ربّه
1. برخی (مثل محقق سبزواری در پاورقی اسفار) معتقدند: در این حدیث تعلیق به محال صورت گرفته است. یعنی معرفت نفس محال است پس معرفت ربّ محال است. جسم انسان هم ناشناخته است؛ 30 هزار میلیارد گلبول قرمز - 50 میلیارد گلبول سفید - 10 میلیون میلیارد سلول و...
2. برخی (ملا علی زنوزی) نفس را دانیة فی علوها و عالیة فی دنوها و ... دانسته و لله المثل الاعلی ...
3. ملاصدرا: صدور فعل از نفس و از اعضا وجه تمثیل دانسته است.و...
و فی الارض آیات للموقنین و فی انفسکم افلا تبصرون.
ادامه ادله منع - مناقشات دلیل مشهور گذشت
برخی دلیل ها یا تقریر های دیگر از نظریه منع مثل عدم امکان جمع عرفی بین واجب بودن و اخذ اجرت (مفت خواری - اکل مال به باطل) تنافی اخذ اجرت با قصد قربت از ادله خاصه - تنافی اخذ اجرت با واجباتی که حق دیگران است.


صفحات 477 و 478 : کلیک کنید

متن پیاده سازی شده جلسه سیزدهم سال پنجم درس خارج فقه القضا 30 مهر ماه 1401

بسم الله الرحمن الرحیم 
«من عرف نفسه فقد عرف ربه»   این روایت یکی از روایاتی است که به پیامبر (ص) نسبت داده‌اند. .بعید است که بتوانیم برای این حدیث سند معتبری پیدا کنیم. اگر حدیث مضمونی داشته باشد که مورد تأیید باشد کار آن آسان می‌شود.
مرحوم سبزواری در مورد این روایت گفته‌اند: این تعلیق به محال است؛ زیرا هرکس گفته است من انسان را شناخته‌ام اشتباه کرده است. ابلیس بشر را نشناخت لذا گفت: «قال انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین»  . حتی فرشتگان نیز انسان را نشناختند «قالوا أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء ... قال إنی أعلم ما لا تعلمون»   خداوند به آنها فرمود: من چیزهایی می‌دانم که شما نمی‌دانید. به‌عبارت‌دیگر شما انسان را نشناختید. البته این فرشتگان چون انسان‌های گذشته را دیده بودند این‌چنین تصور داشتند.
بیان مرحوم سبزواری در مورد مضمون روایت این است: هرکس انسان را بشناسد خدای خود را هم می‌تواند بشناسد و چون نمی‌توانیم انسان را بشناسیم خداوند را هم نخواهیم شناخت.
دکتر آلکسیس کارل کتابی در مورد بدن انسان دارد که آقای عنایت آن را به «انسان موجود ناشناخته» ترجمه کرده است. کتاب شگفتی‌های بدن انسان را بیان می‌کند. کتاب خواندنی است. شگفتی‌های بدن انسان را باید برای مردم بیان کرد. خداوند به حضرت موسی (ع) فرمود: از نعمت‌های من به مردم بگو. در بدن انسان سی هزار میلیارد گلبول قرمز وجود دارد. پنجاه میلیارد گلبول سفید در بدن انسان وجود دارد. ده میلیون میلیارد سلول در بدن انسان وجود دارد. ساختار سلول به‌گونه‌ای است که اگر بخواهند ماکت یک سلول را بسازند به‌اندازه یک شهرک صنعتی وسعت خواهد داشت.
پس مرحوم سبزواری می‌فرمایند: این تعلیق به محال است. این به نظر ما خلاف ظاهر است. دعایی است که سفارش شده است «اللهم عرفنی نفسک فإنَّکَ ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف رسولک» این دعایی است که سفارش به آن شده است. طبق این دعا معلوم می‌شود که خداشناسی ممکن است البته این شناخت ناقص است؛ زیرا وقتی عالم پایین‌تر از معلوم باشد نمی‌تواند به کنه معلوم برسد. عالم باید در سطح معلوم یا فوق معلوم باشد تا بتواند معلوم را کامل بشناسد. به این دلیل هم گفته می‌شود «یا من لایعرف کیف هو الا هو» زیرا کسی در سطح خداوند نیست. از سوی دیگر هم در تراث دینی معرفت رب داریم.
در پاورقی اسفار در جلد 8 در اوایل آن ملاعلی زنوزی تبریزی از فلاسفه نزدیک به عصر ما است. ایشان می‌گویند مراد از «من عرف نفسه فقد عرف ربه» آن اطوار وجودی نفس است. نفس انسان دارای وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت است. ساده آن این است که نیروهای نفس مانند چشم و گوش که به مرکزیت نفس هستند مصداق کثرت در عین وحدت است. در ذیل آیه «و لله المثل الاعلی»   در آنجا می‌گویند که مثل اعلی نفس انسانی است.
اگر انسان بتواند خود را بشناسد، کثرت در عین وحدت، وحدت در عین کثرت می‌تواند خداوند را هم بشناسد. اگر انسان به خود توجه کند به خیلی از نکات می‌رسد. تراث دینی هم این رفتار را تأیید می‌کند. قرآن کریم می‌فرماید: «و فی الارض ءَایَتٌ للموقنین* و فی أنفسکم أفلا تبصرون»   نشانه‌های ما در خود شما است.
پس کلام ملاعلی زنوزی تبریزی با مرحوم سبزواری متفاوت است. مرحوم سبزواری می‌فرمود: تعلیق به محال است. اما ملاعلی زنوزی تبریزی می‌گویند شناخت نفس محال نیست.
مرحوم صدرا در جلد 6 اسفار در صفحه 377 و 378 بحث نفس را مطرح می‌کند. می‌فرماید: از طریق نفس می‌توانیم به اندیشه صحیح در ارتباط جبر و اعتزال و امر بین الامرین برسیم. کسی که می‌گوید همه امور به دست خداوند است انسان را هیچ می‌داند. تصور این مطلب آسان است. تصور اندیشه خداوند ساعت‌ساز هم آسان است. اندیشه خداوند ساعت‌ساز می‌گوید: خداوند همانند یک ساعت‌ساز دنیا را ساخته است و به کنار رفته و غایب است. اما تصور بحث امر بین الامرین دشوار است. نقش خداوند در بلندکردن یک خودکار توسط انسان چیست؟ اگر بگوییم خداوند توان آن را به انسان داده است و بعد از آن همه چیز توسط انسان انجام می‌شود این درست نیست و کفر است. اگر بگوییم تمام مراحل امور به دست خداوند است و انسان در انجام آن حضور ندارد منجر به جبر است.
مرحوم صدرا در اینجا می‌گویند: در اینجا حساب کنید که چه کاری می‌کنید. وقتی انسان سخن می‌گوید به‌وسیله زبان سخن می‌گوید؛ اما این نفس است که سخن می‌گوید؛ ولی درعین‌حال، زبان تکان می‌خورد و کار می‌کند. اگر بتوانیم رابطه زبان و نفس را در سخن‌گفتن پاسخ بدهیم و حل کنیم می‌توانیم رابطه خداوند با عالم را هم حل کنیم. 
برخی از اهل معانی می‌گویند این بیان سطحی صدرا است. عالم را مظهر الهی می‌دانیم و مظهر چیز سنگین‌تری است. پس مرحوم صدرا می‌گویند مراد از روایت این است که اگر انسان بتواند رابطه با خودش را حل کند رابطه با خداوند را هم می‌تواند حل کند.
غیر از ذات خداوند که می‌تواند خلق کند همه هستی حداکثر می‌توانند تغییر بدهند یعنی نمی‌توانند خلق کنند و به عالم اضافه کنند. بشر هم می‌تواند تغییر بدهد اما نمی‌تواند خلق کند. تنها موجودی که می‌تواند خلق کند نفس انسانی است که تصورات ما را خلق می‌کند. در روایات آمده است که برخی به مقامی می‌رسند که می‌گویند کن‌فیکون به اذن خداوند. در برخی روایات وارد شده است که برای برخی نامه می‌آید که در آن نوشته است از حی قیوم به حی قیوم. خداوند می‌گوید تا به امروز من می‌گفتم کن‌فیکون امروز تو می‌توانی این را بگویی. در بهشت اراده انسان بهشتی نعمت‌ها را خلق می‌کند و بعد هم از بین می‌رود. پس همان‌طور که انسان تصورات خود را خلق می‌کند خداوند هم خلق می‌کند. این هم یک معنا برای این حدیث می‌تواند باشد.
وارد بحث می‌شویم. مشهورترین دلیل بر منع اخذ اجرت بر واجب این بود که واجب برای خداوند است. وقتی در ملک خداوند باشد نمی‌توانیم آن را به دیگری اجاره بدهیم یا به ملک دیگری دربیاوریم. به این دلیل 5 اشکال شد که بیان آن گذشت.
بر منع، ادله دیگری هم اقامه شده است که برخی به‌وسیله آن منع مطلق را اثبات می‌کنند و برخی نیز منع فی‌الجمله را ثابت می‌کنند. دلیل این است که اخذ اجرت با قصد قربت منافات دارد. این دلیل واجبات تعبدی را شامل می‌شود؛ ولی دال بر منع در واجبات توصلی که نیاز به‌قصد قربت ندارند نمی‌باشد.
برخی می‌گویند که اخذ اجرت بر واجب مفت خواری است. عرف می‌گوید فعل وقتی واجب شد انجام آن وظیفه فرد است. پول گرفتن برای انجام کاری که وظیفه فرد است، مفت خواری است. این دلیل منع مطلق را می‌رساند. این دلیل به این که مالک فعل واجب، خداوند است توجه ندارد.
شیخ انصاری هم در این مورد می‌فرمایند: در مقابل انجام واجباتی که حق مردم است نمی‌توانیم پول بگیریم؛ زیرا وقتی فعلی حق مردم باشد نمی‌توان بر دادن حق مردم از دیگران پول دریافت کرد؛ لذا ایشان می‌فرمودند: قضاوت حق مردم است پس در مقابل آن نمی‌توانیم از مردم پول بگیریم.
در اخذ اجرت بر واجب ادله عام و ادله خاص داریم. دلیل عام همان دلیل است که فعل واجب را ملک خداوند می‌داند.
تحقیق در مسئله اخذ اجرت بر واجب
1.اصالت عدم اعمال تعبد در حل مسئله 
در این‌گونه مسائل اول باید مشخص کنیم که مسئله ما تعبدی است؟ فقیه در حین ورود به مسئله باید موضع را مشخص کند که آیا مسئله تعبدی است یا تعبدی نیست؟
مسئله اخذ اجرت بر واجبات را شارع مقدس برخورد تعبدی با آن نکرده است. اگر در یک بخش خاص آن روایات معتبر داشته باشیم آن را ملاحظه خواهیم کرد؛ مثلاً در باب قضا اگر دلیل خاص بگوید اخذ اجرت سحت است آن را قبول می‌کنیم. معمولاً در فهم ادله و ورود و خروج ادله این نگاه اثر می‌گذارد.

۳۷۷ بازدید

نظر شما

کد امنیتی
مطالب بیشتر...
دانلود صوت جلسه
چکیده نکات

شرح حدیث نبوی: من عرف نفسه فقد عرف ربّه
1. برخی (مثل محقق سبزواری در پاورقی اسفار) معتقدند: در این حدیث تعلیق به محال صورت گرفته است. یعنی معرفت نفس محال است پس معرفت ربّ محال است. جسم انسان هم ناشناخته است؛ 30 هزار میلیارد گلبول قرمز - 50 میلیارد گلبول سفید - 10 میلیون میلیارد سلول و...
2. برخی (ملا علی زنوزی) نفس را دانیة فی علوها و عالیة فی دنوها و ... دانسته و لله المثل الاعلی ...
3. ملاصدرا: صدور فعل از نفس و از اعضا وجه تمثیل دانسته است.و...
و فی الارض آیات للموقنین و فی انفسکم افلا تبصرون.
ادامه ادله منع - مناقشات دلیل مشهور گذشت
برخی دلیل ها یا تقریر های دیگر از نظریه منع مثل عدم امکان جمع عرفی بین واجب بودن و اخذ اجرت (مفت خواری - اکل مال به باطل) تنافی اخذ اجرت با قصد قربت از ادله خاصه - تنافی اخذ اجرت با واجباتی که حق دیگران است.