header

فقه العروة- اجتهاد، تقلید، مرجعیت و زعامت (1402-1403) - فقه العروة- اجتهاد، تقلید، مرجعیت و زعامت (1402-1403)

جلسه 28
  • در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۲
چکیده نکات

3. لزوم ملاحظه دلیل تقلید برای ترکیز بر واژه‌ی موضوع در مساله در دلیل نقلی مساله، مساله حول الفاظی چون اطاعت، تصدیق و قبول و مراجعه است.
دلیل عقلی مساله، زبان ندارد- تحصیل الحجة می‌خواهیم
توجه کنید که دلیل عقل را ما در قالب عبارت می‌ریزیم. عقلا نیز سیره خاصی غیر از اقتضای عقل ندارند.
الفاظی مثل تقلید/ اتباع/ طاعت/ تصدیق مطرح است تا غرض شارع تحصیل شود و عذر حاصل آید پس«استناد العامی الی الفقیه فی اعماله الشرعیه و تعقیبه بالعمل لدی اقتضائه» بنابراین:
1. استناد لازم است 2. عمل لدی الاقتضاء 3. التزام عام لازم نیست 4. علم به رأی فقیه لازم نیست مگر مقدمه عمل باشد.

متن پیاده سازی شده جلسه بیست و هشتم سال اول درس خارج فقه العروة الوثقی - 20 آبان 1402

فایل پیاده سازی شده : کلیک کنید

صفحات 21 و 22: کلیک کنید

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
پرسش و پاسخ
1- آیا روایت «اسحاق بن یعقوب» که امام (علیه السلام) فرمودند: «فارجعوا الی رواة حدیثنا (یا احادیثنا) فانهم حجتی علیکم و انا حجة الله علیهم»، ناظر به ولایت فقیه نیست؟ یا آنکه ناظر به اجتهاد و تقلید و رجوع جاهل به عالم است؟ زیرا اگر رجوع جاهل به عالم باشد، این امری عقلی بوده و معلوم است و نیاز به روایت ندارد؛ بنابراین روایت مذکور فراتر از رجوع جاهل به عالم می باشد.
پاسخ: منافاتی وجود ندارد که این روایت در دو حوزۀ اجتهاد و تقلید و ولایت فقیه مورد استناد و استدلال قرار گیرد. پس این روایت هم می تواند از ادلۀ تقلید باشد و هم از ادلۀ ولایت فقیه به حساب آید. در جلسۀ قبل گفتیم این روایت از ادله ای است که امام به جای واژۀ تقلید، از واژۀ «ارجعوا» استفاده کردند. یعنی ما به این روایت استدلال کردیم که واژۀ «ارجعوا» از جمله کلماتی است که در کنار تقلید قرار دارد. مثلاً یک جا هست «اسمع و اطع»، در جای دیگر آمده است «مراجعه» و جای دیگر از واژۀ «تقلید» استفاده شده است. با توجه به توضیحات مذکور این روایت قابل استناد در دو باب اجتهاد و تقلید و ولایت فقیه است.
2- در جلسات قبل اشاره  ای به تورم شد. بیان گردید که نمی توان همۀ معاملات امروز را که زیادی می گیرند رباانگاری کرد؛ زیرا در جایی که تورم مثلاً 30درصد و بیشتر است، اگرنهادی قرض بدهد و درصدی را بگیرد که به مراتب کمتر از تورم می باشد، آیا این ربا است؟ این بحث در خمس هم مطرح است که برخی از افراد از نظر اسمی و تورمی اموالشان زیاد شده است ولی در خارج چیزی زیاد نشده است. آیا خمس این زیادی و تورم لازم است یا خیر؟ اگر به تورم متوسط کشور، جنس های یک شخص رشد کرده است خمس ندارد برخلاف اینکه جنس یک شخصی رشد تورمی غیر متعارف دارد که لازم است خمس آن غیر متعارف و فوق العاده را بپردازد. اکنون سؤال این است آیا این تورم در زمان ائمه (علیهم السلام) هم بوده است و ایشان اشاره ای به این قضیه کرده اند یا خیر؟
پاسخ: لازم است در این باره تحقیق شود. لکن آنچه می توان گفت این است که تورم به این شکل در زمان ائمه (علیهم السلام) نبوده است و اصولاً کشورهایی مثل کشور ما از استثنائات است. اما ممکن است گفته شود، تورم در زمان ائمه (علیهم السلام) هم بوده است. اگر معامله کالا به کالا بوده باشد که شخصی جنس داده مثلاً کسی فلان میزان برنج قرض داده است که باید همان میزان برنج را تحویل بگیرد، اگرچه ارزش برنج در زمان قرض، متفاوت با زمان تحویل آن باشد، قرض گیرنده نمی تواند در خواست زیادی کند. زیرا پول برنج داده نشده بلکه خود جنس برنج قرض داده شده است. در قدیم عمدۀ معاملات کالا به کالا بوده است. اما مواردی مانند درهم و دینار بوده است که حکم پول نقد امروز را داشته است. دینار که از طلا است عموما قیمتش ثابت بوده است، اما درهم نوسان داشته است، مثلاً یک زمانی 10 درهم یک دینار بوده است و زمانی 12 درهم یک دینار می شده است. در باب دیه در برخی از روایات آمده دیۀ کامل انسان 10 هزار درهم یا هزار دینار بوده است و در برخی از روایات آمده 12 هزار درهم است. در اینجا علما می گویند چون درهم نوسان داشته زمان در قیمت آن اثرگذار بوده است. پس مثلاً یک زمانی درهم گران شده و تورم مثبت خورده و 7 درهم، یک دینار می شده است و یک زمانی منفی می شده و 12 درهم، یک دینار می-شده است و این اثر تورمی در درهم است. اما اینکه یک جایی کسی پولی را قرض داده و این پول تنزل پیدا کرده و نزد امام (علیه السلام) رفته و طرح سؤال کرده باشد که آیا می تواند تورم را در قرض خود لحاظ کند یا خیر؟ چنین روایتی نیست. اما عدم چنین روایتی دلیل بر شبهه در بحث ما و مدعای ما نمی شود. این بحث، بحث ریاضی و عقلی است، لذا این تقلید بردار نیست و برخی فقها فرموده اند، تورم لحاظ شود. پس اگر معیارِ ربا سود و زیاده است، خُب اگر در جایی قرض با زیادۀ تورمی، نفعی را نمی رساند، بلکه یکسان می شود، این ربا نیست. حالا اگر کسی هم قبول ندارد باید گفت که این مسئله تقلیدی نیست.
تذکر: فقه هنوز بسیار جای کار دارد، حتی نسبت به مسائل گذشته که ادعا می شود کار شده است هنوز ابهاماتی وجود دارد. مانند اینکه اگر بخواهند مردی را به جرم قتل یک زن، قصاص کنند لازم است اولیای دم، نصف دیۀ مرد را بپردازند تا بتوانند قصاص نمایند. در اینجا سؤال شده است آیا پرداخت این مبلغ، مطابق سهم الارث است یا به تساوی بین اولیای دم تقسیم می شود؟ ومسائل دیگر که نیاز به بررسی دارد. 

ادامۀ بحث جلسۀ قبل
در «مسئلۀ 8» مطالب مهم روشی مختلفی بیان شد. گفته شد ما در کنار واژۀ «تقلید»، واژگان «تصدیق»، «اسمع»، «اطع» و «مراجعه»  را داریم. پس کلمۀ «تقلید» موضوعیت ندارد.
سؤال: در اینگونه موارد که واژۀای موضوعیت ندارد چه باید کرد؟
پاسخ: در اینگونه موارد باید دلیل را نگاه کرد. دلیل ما بر لزوم تقلید (تصدیق، گوش دادن، اطاعت کردن و مراجعه کردن) چیست؟ اولین دلیل ما بر لزوم تقلید یا هر واژۀ مشابه دیگر، عقل بود. بر هر مکلفی واجب است مقلد یا محتاط یا مجتهد باشد. بیان شد عقل به مکلف می گوید تو نیاز به مرخِّص یا عذر داری، زیرا دین تو مسائلی را دارد که باید به آن ها عمل کنی و باید تحصیل مؤمِّن کنی که این ایمنی خاطر جز با اجتهاد، تقلید یا احتیاط حاصل نمی شود. پس آنچه برای منِ عقل موضوعیت دارد تحصیل مؤمّن است. آیا صرف گرفتن رساله و عمل نکردن مؤمّن است یا باید به آن عمل نمایی تا ایمنی خاطر به دست آوری؟ آیا بنا بر تقلید فلان کس گذاشتن اگرچه آگاهی به نظرش نداشته باشی، موجب تحصیل مؤمّن است یا آنکه باید نظر وی را بدانی؟  آیا التزام کلی (مثلاً من بنا دارم تا زنده هستم از فلانی تقلید کنم. برخی مخالف بودند و استناد مورد به مورد را کافی می دانستند) لازم است؟  
لازم است بررسی شود که تحصیل مؤمّن چه زمانی حاصل می شود؟ که باید سراغ دلیل حاکم (عقل) رفت و نظر او را پرسید. عقل می گوید تحصیل مؤمّن و تحصیل غرض شارع لازم است. بعد سراغ روایات می رویم. در روایات واژگان «تقلید»، «تصدیق»، «شنیدن»، «اطاعت» و «مراجعه» بود که باید این واژگان را با هم ملاحظه کرد. نه اینکه صرفاً یک کلمه مانند «تقلید» از بین سایر کلمات انتخاب شود و بعد پیرامون آن شروع به بحث شود. جالب است بسیاری ارتکاز ذهنی خود را از آن واژه بیان می دارند. وقتی ما می خواهیم یک یا چند کلمه را بررسی کنیم، لازم است روی همان دلیل حاکم متمرکز باشیم. مثلاً در این بحث دلیل ما عقل است و عقل می گوید تو مرخص و مؤمّن می-خواهی و تو باید این را تحصیل کنی. 
گاهی بزرگان در مسئله دلیل عقلی دارند و به اسم دلیل عقل جمله ای را به کار می برند و بعد به تفسیر آن کلمه می پردازند. در حالی که عقل گنگ و لال است و زبان ندارد و این من و شما هستیم که دلیل عقلی را در جمله بیان می کنیم. مثلاً گفته می شود «الظلم قبیح عقلاً»یا «العدل حسن عقلاً». بعد بررسی کرده اند که ظلم و عدل چیست که عقل به قبح و حسن آن حکم می کند؟ سه تفسیر برای هرکدام بیان کرده اند. بعد ادامه داده اند، آیا ظلم به خدا معنا دارد یا خیر؟ مثلاً بنده ای که گناه می-کند گفته شود آن بنده ظالم بر خدا است. یا آنکه نه، گفته شود گنه کار، برخود ظلم می کند، اما ظلم برخدا نمی کند. ظاهرا محقق اصفهانی میفرماید ظلم به خدا معنا ندارد. اما در برابر برخی می-گویند معنا دارد. این جملۀ «الظلم قبیح» را ما از عقل در آوردیم؛ اما آیا خود عقل هم همین را می-گوید؟ وقتی می خواهیم عقل را به زبان آوریم باید توجه داشته باشیم آن واژه ای را که ما می گوییم عقل نگفته است تا بر واژگانی که ما بیان می کنیم تمرکز نماییم و آن واژگان موضوعیت ندارند. مثلاً اگر گفتیم ظلم دربارۀ خدا صادق نیست؛ آیا دلیلی که می گوید ظلم قبیح است از کار می افتد؟!   پس می شود واژگان دیگری را بیان کرد، مثل آنکه «نابجایی» را قبیح بدانیم و به جای «ظلم» قرار دهیم.
نکته: آیۀ «و ما ظلمونا و لکن کانو انفسهم یظلمون»، می گوید اینطور نیست که شما به خدا لطمه می زنید بلکه شما بیچاره می شوید و این بیان با اطلاق اینکه بنده می تواند به خدا ظلم کند منافاتی ندارد. تفصیل این بحث در اصول خواهد آمد. 

پیشنهاد
در اینجا چه کلمه ای شایسته است به کار رود؟ چه بیانی خوب است پیشنهاد شود؟
این عبارت پیشنهاد می شود: «استناد العامی الی الفقیه فی اعماله الشرعیة و تعقیبه بالعمل لدی اقتضائه.»
چون کلمۀ مقلد موضوعیت ندارد گفته می شود، هر شخص عمل کننده ای در اعمال شرعی خود (نه سایر اعمال روزمره) به فقیه استناد کند و به وقت اقتضا عمل نماید   تقلید است. در تقلید، استناد خط قرمز است. یعنی کسی بگوید من از مجتهدی تقلید می کنم یا فتاوای وی را تصدیق می کنم و... اما استناد نمی کنم این تقلید نیست. اما بحث عمل که بسیاری گفته بودند اما صاحب عروه بیان نکرد، شرط عمل بود. یعنی اگر استناد بکند و وقت عمل برسد ولی عمل نکند آیا به آن تقلید گویند؟ به نظر ما اینجا عمل می خواهد و ما اضافه بر واژه عمل، این قید را آورده ایم که اگر زمینۀ عمل برسد، عمل کند، تقلید متحقق می شود. علت این قید آن است که چنین شخصی که هنوز زمینۀ عمل برایش فراهم نشده (ولی اگر زمینۀ آن برسد عمل می کند) مقلد آن شخص است، برخلاف اینکه اگر صرفاً عمل کردن را شرط تحقق تقلید بدانیم، پس تا زمانی که زمینۀ عمل فراهم نشود، تقلید محقق نمی شود. 
آیا به غیر از استناد، التزام کلی لازم است؟ به نظر ما التزام لازم نیست. آیا علم و فراگیری لازم است؟ فراگیری به عنوان مقدمۀ عمل لازم است و الا برای صدق تقلید لازم نیست. 
و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین

۲۱۴ بازدید

نظر شما

کد امنیتی
مطالب بیشتر...
دانلود صوت جلسه
چکیده نکات

3. لزوم ملاحظه دلیل تقلید برای ترکیز بر واژه‌ی موضوع در مساله در دلیل نقلی مساله، مساله حول الفاظی چون اطاعت، تصدیق و قبول و مراجعه است.
دلیل عقلی مساله، زبان ندارد- تحصیل الحجة می‌خواهیم
توجه کنید که دلیل عقل را ما در قالب عبارت می‌ریزیم. عقلا نیز سیره خاصی غیر از اقتضای عقل ندارند.
الفاظی مثل تقلید/ اتباع/ طاعت/ تصدیق مطرح است تا غرض شارع تحصیل شود و عذر حاصل آید پس«استناد العامی الی الفقیه فی اعماله الشرعیه و تعقیبه بالعمل لدی اقتضائه» بنابراین:
1. استناد لازم است 2. عمل لدی الاقتضاء 3. التزام عام لازم نیست 4. علم به رأی فقیه لازم نیست مگر مقدمه عمل باشد.