header

فلسفه فقه (داشگاه رضوی 1403-1404)

جلسه 6
  • در تاریخ ۲۵ دی ۱۴۰۳
چکیده نکات

مشهد مقدس - دانشگاه علوم اسلامی رضوی
جلسه ششم دکتری فلسفه فقه
25 دی 1403
بیان موضوع و تشخیص مصداق، فقیه یا عرف
براساس کتاب فقه و عرف
صفحه 353 تا 392
همراه با کنفرانس در کلاس
با موضوع گستره شریعت از فقه و مصلحت صص 195 تا 224


موضوع : فقیه و موضوع شناسی و مصداق شناسی 

بسم الله الرحمن الرحیم 

الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین 

اللهم عجل لولیک الفرج واحفظه من کل سوء و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره 
اللهم صل علی محمد و آل محمد و اهدنا لما اختلف فیه من الحق باذنک انک تهدی من تشاء الی صراط مستقیم 
اگر از من بپرسید ممکن است یکی از مسائل مهم را برای بحث این بحث قرار دهم که فقیه و مجتهد چه حوزه هایی را باید وارد شود و چه حوزه هایی را نباید وارد شود. یعنی در واقع گستره اجتهاد........ساحتهای اجتهاد پذیر از ساحتهای غیر اجتهادی 
این بحث را میتوان به چند عنوان مطرح کرد 
فقیه و موضوع شناسی و مصداق شناسی 
ساحتهای اجتهاد پذیر و یا  اجتهاد ناپذیر
شاید برخی از شما بزرگواران در این مدرسه تابستانه امسال بودید  و بحثهایی مطرح شد و در واقع عصاره آن بحثها قرار هست که در این جا مطرح شود. 
اصل بحث ما این است که فقیه ما کجاها باید وارد شود و کجاها ساحت ورودی او نیست. 
چرا ما این مساله را مطرح میکنیم برای این که ما در صحن شریعت هم با پدیده حکم مواجهیم هم موضوع ، که شامل متعلَّق هم می شود هم مصداق. شما در یک مثال همه را می بینید وقتی فقیه ما می گوید کسی که مریض است و روزه برای او ضرر دارد یا خوف ضرر دارد نباید روزه بگیرد. بعد هم می پرسند فلانی روزه که می گیرد معده درد می گیرد ؛ آیا باید روزه بگیرد؟ طبیعتا نباید بگیرد. 
اگر این جا دقت کنید ما یک حکم داریم جواز افطار ؛ روزه نگرفتن و یک موضوع داریم کسی که خوف ضرر دارد و یک مصداق داریم ؛ کسی که معده او درد می گیرد روزه نگیرد . 
اولی حکم است دومی که موضوع روزه نگرفتن است موضوع است و سومی مصداق است 
بسیاری از وقتها مصداق با موضوع قاطی می شود در بیان و فتوا و نظر دادن آقایان ؛ در حالی که ادامه درس هم روشن می کند که موضوع غیر از مصداق است. 
در قم مرکزی داریم به نام موضوع شناسی من گاهی به اینها می گویم که شما در واقع موضوع شناسی می کنید یا مصداق شناسی می کنید؟
شاید این ها خیلی با هم فرق کند ممکن است در ادامه بگوییم یکی کار فقیه است و یکی کار کارشناس است. حتی یکی کار عرف عام است؛ شما در این صورت چه کار می کنید؟شما اگر موضوع شناس هستید باید موضوع شناسی کنید مثلا معنای درهم و دینار را در بیاورید. به هر حال بسیاری از احکام روی بحث درهم متمرکز است . یک کسی مفهوم شناسی و هویت شناسی کند درهم و دینار صدر اسلام را ؛ ما در این باره کتاب داریم که درهم و دینار صدر اسلام چه بوده است.
اما یک دفعه شما می روید و آخر قم  و تابلو می زنید که این جا حد ترخص قم است . یک تابلوی دیگر می برید بیست کیلومتر ان طرف تر و میزنید که این جا مسافت شرعی تمام شد و شما شدید مسافر در واقع شما با این کار موضوع شناسی می کنید . هر دو کار را می گویید موضوع شناسی اما زمین تا آسمان این ها با هم تفاوت دارد. 
یکی موضوع شناسی است و دیگری مصداق شناسی است جالب هم این است که هیچکدام حکم شناسی نیست. 
در این مثالی که من زدم در واقع حکم بیان شده و قرار موضوع و مصداق قرار است معین شود 
ما سه پدیده داریم؛ 
حکم شناسی 
موضوع شناسی و 
مصداق شناسی 
من برای این که شما از فضلا هستید و میدانم بعدا به کار می آید یک اصطلاحی داریم به «متعلَّق شناسی» 
من در بحث امروز هر وقت از موضوع صحبت کردم منظورم متعلق هم هست این ها در کتاب فقه و عرف خواستید ملاحظه کنید در واقع حکم به هر چه بخورد می شود متعلَّق ؛ اگر این متعلق ، متعلَّق داشته باشد، آن می شود موضوع .
در قضایای ثلاثی داریم ؛ اوفوا بالعقود ؛ اگر این آیه را باز کنید این می شود ؛ یجب الوفاء بالعقد ؛ یجب حکم است الوفاء متعلَّق حکم است ؛ وفا به چه خورده؟ به عقود ؛ عقود می شود متعلَّق متعلَّق ؛ لذا می شود موضوع . 
در قضایای ثنایی داریم ؛ یجب الصلاة یا در آن مثال هر که خوف ضرر دارد روزه نگیرد ؛ آن جا میگویند یجب حکم است و صلاة موضوع است متعلَّق هم به آن می گویند 
چون در بحث ما موضوع و متعلَّق تفاوتی ندارد، من جدا نمی کنم ولی تذکر دادم که توجه داشته باشید ؛ حالا ایکاش یک عروه یا تحریر الوسیله یاتوضیح المسائلی کنار دستمان بود می توانستیم تورقی کنیم ...
همه شما بزرگواران ؛ رساله را دیدید؛ اول رساله می گویند مکلف یا در عباداتش ،سیاسات و معاملات باید یا مجتهد یا مقلد یا محتاط باید باشد 
مساله دوم: می گویند تقلید عبارت است از التزام به قول مجتهد؛ ممکن است دیگری بگوید عمل به قول مجتهد . 
اگر حافظه داشته باشیداین جا پنج قول پیدا می شود. این که مجتهد بیاید و تقلید را معنا کند، بعد هم بگوییم آقای فلانی این را می گوید  و آقای فلانی این را می گوید ؛ آیا این مساله حکم شناسی است یا موضوع شناسی یا مصداق شناسی است؟ 
تقلید آن است که فلان و فلان .....این دارد در واقع فقیه ما موضوع شناشی می کند .در بحث امروز باید ببینیم که این کار فقیه است یا کار فقیه نیست. 
میدانید اگر کار فقیه باشد آن اختلافات علما اثر دارد. اگر کار فقیه نباشد، پنج قول که هیچ ده قول هم باشد بنا نیست در حق مقلد چیزی را عوض کند 
می رویم جلوترو گفته می شود کسی را که از او تقلید می کنیم باید عادل باشد؛ بعد می گوید عدالت چیست؟ یکی می گوید : عدالت ملکه اجتناب از گناه است ؛ گناه کبیره و عدم اصرار بر صغیره 
دیگر ی ممکن است بگویدملکه چیست؟ عدالت از سنخ عمل است ؛ عبارت است از اتیان به واجب و ترک حرام؛ در واقع فقیه ما این جا چه کار می کند؟
صاحب عروه اجتهاد را معنا می کند و 41 نفر هم حاشیه می زنند و هر کس نظر خودش را مطرح می کند. و میدانید در مساله عدالت هم اختلاف است و هیچکس هم خاشیه نزده که این کار آیا اصلا کار ما هست یا این کا رفقیه نیست ؛ این موضوع شناسی از آن جنس موضوع شناسی هایی که فقیه نباید نظر بدهد. 
البته الان داریم طرح بحث می کنیم ؛ این که مجتهد باید عادل باشد به حسب ادله این جنسش فرق دارد با این که عدالت چیست. وقتی شما می گوییدمجتهد باید عادل باشد می روید سراغ آیات قرآن،.یا روایات یا اجماع و عقل یا حتی مذاق شریعت .
اما وقتی گفته می شودعدالت این است؛ دیگر نمی روید سراغ قرآن، میروید سراغ لغت ...
البته سراغ روایت عبدالله ابی یعفور هم رفته اند که فعلا محل بحث نیست. 
درس امروز ما این باشد که کجا فقیه و حکم شناسی است و کجا ساحت غیر فقیه .
اگر ساحتی باشد که مربوط به غیر فقیه است میتواند در حد یک کارشناس نظر بدهد. 
اگر بخواهید در ساحت علم فقه کار کنید این موضوع خیلی جای کار دارد. 
به این دلیل که اجمالا به شما بگویم چون نه مطلقا میتوانیم بگوییم کار فقیه نیست نه مطلقا میتوانیم بگوییم کار فقیه است. 
فرض کنید گزینه صحیح این بود که کار فقیه نیست؛ راحت بودیم و نهایتا می گفتیم اشتباه کردند آقایان که وارد شدند و دیگر شما در تعریف عدالت در تعریف ضمیر در تعریف ..دیگر نباید معطل فقه و فقها باشید چه بسا ابن منظور و فیومی جلوتر باشد تا شیخ انصاری . 
اما اگر موارد فرق کند؛ مواردی باشد که فقیه باید وارد شود ویا مشترکا با کارشناس باید وارد شوند و مواردی هم هست که متعلق به صرف فقیه است؛ کار در این حالت سخت می شود و باید آدم وقت بگذارد.
گاهی فقیه ما متخصص است اما متحصص فقه و اصول است متمرکز در لغت و در موضوع شناسی نیست برای چه او وارد می شود؟
به هر حال باید معلوم شود این ساحت  ،ساحت ورود فقیه است به عنوان حجت؛ یا نیست. 
برخی وقتها آقایان مطلب پیچیده تر می شود به این شکل که از چند گیت و مانع حرکت کرده است. 
آن چه ما د ردلیل داریم این است که ارباح مکاسب خمس دارد و اگر چیزی مکسب نبود، خمس ندارد.
آن حیطه ای که فقیه کار می کند همین است ارباح مکاسب خمس دارد و بقیه اش غیر فقه است
بخشش ممکن است کسی بگوید کسب است اگر کسی چیزی به دیگری بخشید، درآمد است آیا بگوید این ماه من درآمد فوق  العاده ای داشتم و مقداری را بخشیدم و دیگری ممکن است بگوید این درآمد نیست مرحوم امام خمینی می گفت بخشش هزار میلیارد تومن هم باشد خمس ندارد چون کسب به آن نمی گویند و آقایانی پیداشدند و گفتند نه این طور نیست و کسب است. 
نظر خودم این است که اگر بخشش مستمر باشد مثل پدری که ماهانه به فرزندش یک میلیون مرتب اول ماه به حساب او می ریزد این می شود درآمد اما اگر گفت امروز روز پسر است و به خاطر آن این هدیه را داد و رفت تا سال آینده این را نمی گویند درآمد برخلاف وقتی که مستمر و تکراری باشد  . 
البته من به عنوان راهگشایی می گویم و چه بسا اگر حرفهای دیگری هم در این باره بیان شد ، این حاکم بر آن حرفها شود. 
این بیان موضوع و اهمیت کار بود ؛ من این را برای شما گفته ام و انشاالله شب عروه را نگاه کنید در فصلی درباره سجده که صاحب عروه در آن جا می فرماید که لا تجوز سجدة الا علی الارض او ما انبتت الارض الا ما اکل او لبس که متن  روایت هم هست. 
فضلا ی درس مشخص کنید که این جا یک لا تجوز داریم و یک الا .
ایا زمین به عنوان مو ضوع و متعلَّق، حدودش چیست؟ 
ایا مراد از زمین سطح زمین است ؟
سجده بر پوست هندوانه حکمش چه می شود ؛ 
بعد صاحب عروه هفتاد مثال را می آورد . در چند مساله سجده بر پوست هندوانه چه می شود ؟ هندوانه ما انبتت الارض هست ...ولی ماکول است اما مغزش ماکول است لذا صاحب عروه مغز هندوانه را نمی گوید . از این جالب تر پوست بادام و ..چه می شود؟قیر  و عقیق حکم آن چه می شود؟ مواردی را به همین شکل بیان می کند و برخی از آن ها را میگوید آره و برخی از آن ها را میگوید نه ...و برخی را می گوید والله چه عرض کنم که این فیه وجهان از این قسم است . 
به هر حال باید دید چه ساحتها و موضوعاتی به صاحب عروه مربوط هست و کدام نیست و طبعا هر کدام که نباشد به کسانی هم که حاشیه زدند به آنها هم مربوط نیست. 
از کتاب فقه وعرف صفحه 353 تا 392 یعنی حدود چهل صفحه که در این کتاب به این بحث پرداخته است. مقاله ای هم بنده در این باره دارم این جا  هم هست موضوع شناسی فقیه یا عرف که مجله حقوق اسلامی آن را چاپ کرده است. 
خیلی وقتها آن که بر سر زبانها جاری است،  و در روایات هم نیست و در ادله هم نیست؛ بلکه در ادله همانی است که آن عنوان را به او بر می گردانند. شما در مورد همین خون ما روایت نداریم که بیعش حرام است البته داریم دم نجس است این ذیل همان نجاسات یا ما لا ینتفع به می رود. 
برخی وقتها این را بلد باشید حتی اگر در دلیل هم آمده است؛ در واقع موضوعیت ندارد. مثلا طریقیت دارد به یک عنوان عامی؛ این جا اگر در دلیل دیدید فریب نخورید.ممکن است در دلیل هم همان عنوان آمده باشدممکن است در دلیل هم همان عنوان آمده باشد؛ میگویند شما به چه مناسبت این را القا میکنی؟ می گوید به این دلیل که با قرائنی من فقیه به دست آوردم که این عنوان موضوعیت ندارد. مثلا دم اگر در دلیل هم امده چون ما لا ینتفع به بوده، آمده است. به طوری که اگر ینتفع به بود در دلیل نمی آمد. کتاب روش شناسی اجتهاد را ببینید در این کتاب، 293در این صفحه ، عنوانی بنده دارم به این عنوان: «فقه توقف حداکثری بر الفاظ نصوص ؛ اسم گرایی یا نومینالیزم یا فقه غایت گرا یا فاکشنالیزم به همین بحثی که من الان با شما دارم پرداخته است؛ که ما کجا باید دنبال نفس عنوان باشیم و کجا نباید باشیم. مثلا دربحث تقلید آقای خویی این را مطرح میکنند مگر بحث تقلید در ادله امده که شما معطل این مباحث می شوید؟
ما این را می گوییم حتی اگر در ادله هم آمده بود می باییست بدانیم اصولا تقلید، موضوعیت دارد یا ندارد. 
سوال در خصوص بحث تقلید
ج: تقلید یعنی اتباع و تصدیقه ..ما حرفی که ذیل حرف آقای خویی داریم این است که به فرض این که در نصوص از آن بحث شده بود می بایست بدانیم آیا به هر حال موضوعیت دارد یا ندارد.اگر مطلبی در ادله امده و قرینه ای نبود مبنی بر این که موضوعیت دارد یا طریقیت بحث این است که اصل بر موضوعیت است. 
حق نداریم مثل این ژورنالیست ها بگوییم فلان موضوع طریقیت دارد و موضوعیت ندارد. اصل اول ، موضوعیت داشتن است. 
بحث شریعت بالمعنی الاعم داریم و شریعت بالمعنی الاخص  و فقه هیچگاه با شریعت بالمعنی الاخص مساوی نمی شود. 
رابطه فقه با شریعت رابطه کاشف با مکشوف است و مساوی نیست؛ این ها نه مفهوما مترادفند و نه مصداقا مساوی اند. 
یکی می خواهد کاشف باشد  و آن فقه است و دیگری مکشوف باشد و آن شریعت است. عنوان گستره اجتهاد عنوان خوبی است که به عنوان پایان نامه می توانید کار کنید.
۸۶ بازدید

نظر شما

کد امنیتی
مطالب بیشتر...
دانلود صوت جلسه
چکیده نکات

مشهد مقدس - دانشگاه علوم اسلامی رضوی
جلسه ششم دکتری فلسفه فقه
25 دی 1403
بیان موضوع و تشخیص مصداق، فقیه یا عرف
براساس کتاب فقه و عرف
صفحه 353 تا 392
همراه با کنفرانس در کلاس
با موضوع گستره شریعت از فقه و مصلحت صص 195 تا 224