header

اصول فقه - استصحاب (97-98)

جلسه 7
  • در تاریخ ۱۴ مهر ۱۳۹۷
چکیده نکات

مبحث ششم
شرطیت بقای موضوع در استصحاب

متن پیاده سازی شده

بسم الله الرحمن الرحیم 
اشتراط بقای موضوع
روز گذشته درسی وارد یک بحث جدیدی شدیم با عنوان مبحث ششم عرض شد که این مبحث اختصاص دارد به این که در اعتبار استصحاب باید موضوع باقی باشد.اگر موضوع عوض شده یا از بین رفته که البته خود عوض شدن یعنی از بین رفتن بما هو موضوع؛ شما نمی توانید در این جا استصحاب کنید؛ چنان که استصحاب به  یقین سابق و شک لاحق احتیاج دارد به بقای موضوع هم علی حاله احتیاج دارد. و گرنه استصحاب شما استصحاب نیست.من یقین دارم به عدالت زید شک دارم به عدالت  عمرو بیایم استصحاب کنم عدالت زید و عمرو ربطی به هم ندارد. پس باید موضوع باقی باشد. در جلسه قبل من گفتم که توجه خاص به مطلب داشته باشید چون از بابتی بحثی دراین باره در دنیا در فلسفه حقوق مطرح است هم در بحث ما مطرح است و لاغر است؛ بحث اسم گرایی و کارکرد گرایی. ضمن خود این مباحث مهم است بحث ما هم به نوعی با این بحث ملازم شده است. به هر صورت این عبارت را در ذهن خود جای دهید شرطیت بقا ی موضوع در اعتبار استصحاب البته یک شبهه بزرگی هم این جا هست یک شبهه بزرگ هزار ساله که آن را هم باید ان شاالله مطرح و رسیدگی کنیم. مرحوم آقای آخوند شرطیت بقای موضوع را اگر کفایه را فراموش نکرده باشید عوض کرده و فرموده وحدت قضیه متیقنه و مشکوکه خیلی راحت تر می شود توضیح داد.یعنی در استصحاب باید قضیه متیقنه ما با قضیه مشکوک هم موضوعا یکی باشد هم محمولا؛ یعنی وقتی می گوییم متیقن ما عدالت زید هست؛ عدالت محمول، به اصطلاح گزاره و زید موضوع و  به اصطلاح نهاد.قضیه مشکوکه هم همین باشد عدالت زید و الا اگر قضیه متیقنه عدالت زید باشد، که قضیه مشکوکه حیات زید باشد، یا قضیه متیقنه عدالت زید باشد قضیه مشکوکه  عدالت عمرو باشد، میدانید که قضیه موضوع یا محمولش که عوض شود این، آن نیست. لذا مرحوم آقای آخوند می گوید که وحدت قضیه متیقنه و مشکوکه انشاالله در ادامه بحث امروز میرسیم به این که چرا آقای آخوند بحث را عوض می کند. آیا پشت مطلب یک بحث فقهی دارد؟ این که تعبیر شیخ را نمی آورد. و آیا تعبیر جدیدی خودش می آورد. یا نه خواسته راحت تر بشود که توضیح داد.
ببینید در استصحاب باید که موضوع عوض نشده باشد. مثلا من  از یک مجتهدی تقلید می کردم؛ سالم بود فرض کنید که ایشان مبتلا به یک مریضی شد در این جا من شک می  کنم آیا می توانم مثلا با وجود بیماری فراموشی با زهم از او تقلید کنم؟ یا اصلا این مقدار از فراموشی جواز تقلید را زیر سوال می برد؟
فرض کنید زیدی با این اوصاف جایز التقلید بود؛ موضوع: زید؛ جواز تقلید. الان شک می کنند به خاطر همین عارضه مریضی ها ولی زید عوض نشد ، همان شخص است پس موضوع باقی است. جواز تقلید را هم می خواهم استصحاب کنم و استصحاب می کنم؛ لذا در جلسه قبل  اگر یادتان باشد گفتم مراد از موضوع آن اصطلاح اصولی اش که مقابل متعلَّق است و دو دستگاه علما درست می کنند موضوع و متعلَّق. موضوع یعنی همان که مستصحب رفته روی آن؛ ما یک مستصحب داریم که حکم است، گزاره است. و متعلق می خواهد؛ عدالت زید. فسق عمرو، جواز تقلید حسن، حیات حسین؛ این حسن و حسین و زید و عمرو و ... این ها می شوند موضوع حالا یا در گزاره ما، متعلق باشد یا در گزاره ما اصطلاح خاص اصولی موضوع باشد. پس مراد از موضوع معلوم شد و من این را دوستان روز چهارشنبه معلوم کردم. بحث دیگر این شرطیت بقای موضوع، موقعیتش بین علما چگونه است؟ آیا موافق و مخالف دارد؟ یا اتفاق کل داریم بر اعتبار آن؟ مختلف فیه است یا متفق علیه است؟ تعبیر بنده را دقت کنید. چطور یقین سابق شک لاحق در اعتبار استصحاب متفق علیه بود! اگر کسی می گفت یقین سابق لازم نیست شک لاحق لازم نیست می گفتند شما تصور درستی از استصحاب ندارید. البته یقین به معنای حجت. ممکن است یقین داشته باشیم به حالت سابق. چطور یقین سابق و شک لاحق اعتبارش در استصحاب متفق علیه است به همین قیاس شرطیت بقای موضوع هم، متفق علیه است. حالا به دلیلی که روشن می کنیم مطلب خیلی واضح است. 
ظاهرا یک بزرگواری در این مطلب مناقشه کرده است. آن هم نگفته کلا نه! گفته به نحو موجبه کلیه نه. یعنی یک بزرگواری پیدا شده مرحوم شریف العلمای مازندرانی می گوید این که می گویید که موضوع در استصحاب باقی باشد در مواردی درست است و در مواردی درست نیست. آن جاییکه محمول شما - در قضیه متیقنه - مثلا قیام یا جواز تقلید باشد یا عدالت باشد مثل زید عادل یا زید قائم یا زید جایز التقلید. بعد شک می کنیم که زید عادل است یا نه؟ اول باید موضوع باقی باشد تا شک می کنیم که جایز التقلید است یا نه؟ به هر حال باید موضوع باقی باشد تا ما بتوانیم استصحاب کنیم. شرطیت بقای موضوع در این جو راستصحابها درست است. ولی اگر محمول ما یعنی مستصحب آن گزاره در قضیه متیقنه اگر بحث وجود و عدم باشد، مثلا زید سابقا موجود بود الان که می خواهیم استصحاب کنیم باید بگوییم موضوع باقی باشد حال اگر موضوع  باقی است که دیگر استصحاب نمی خواهد شما می خواهید موضوع را نگه دارید که محمول ر ا بر آن  حمل کنید. اگر اصل محمول شما همین وجود و عدم باشد، یا حیات و عدم حیات باشد، یا حتی عدم باشد مثل خانمی که حامله نبود و بچه در شکمش نبود شک می کنیم که الان حامله است یا نه؟ می خواهم بگویم که گاهی وقتها وجود را حمل می کنیم به نحو کان تامه و گاه لیس تامه؛ در مثال ما حمل در رحم مادر نبود لیس تامه الان می خواهیم استصحاب کنیم عدمش را. مخصوصا آن جایی که اثر شرعی هم دارد. این که خانم حامله باشد تا نباشد فرق دارد در عده در چیزهای دیگر اثر می گذارد ... آیا این جا می گویید بقای موضوع؟ مرحوم شریف العلما می گوید در جایی که محمول شما مستصحب شما اصل وجود شخص است، این جا که نباید بگویید موضوع باید که باقی باشد! اگر می گویید موضوع باید محرز و باقی باشد به این معنی است که ما حیات زید را باید احراز کنیم تا استصحاب کنیم. لذا جناب ایشان فرموده است؛ بله ما زمانی می خواهیم جواز تقلید زید را احراز کنیم، یا وجو ب انفاق را ... کسی نمیداند پدرش زنده است یا نه یا همسرش هست یا نه چیزی باید کنار بگذارد یا نه طبیعتا اول باید حیاتش را ثابت کند و محرز شود و بعد.
جایی که وجود و عدم است که نباید احراز وجود  کنیم و الا استصحاب بی‌خود و بی‌مورد می شود. به هر حال این تفصیل را ایشان بیان کرده است. اما شیخ انصاری فرموده که این مطلب از یک اشتباه ناشی شده است. و آن اشتباه این است که جناب شریف العلماء فکر کرده وقتی می گوییم بقای موضوع یعنی بقای موضوع در وجود  خارجی و لذا گفته آن جایی که محمول شما اصل حیات یا وجود شخص است، این جا یعنی چه که موضوع باید باقی باشد تا استصحاب کنیم با توضیحی که دادیم؟ در حالی که منظور علما از بقای موضوع، بقای متناسب با هر قضیه و هر محمول الان ببینید وقتی می گویید زید قائم است آیا زید خارجی را می گویید یا زید نسبت به وجود خارجی بیطرف؟ مسلم قیام مربوط به زید خارجی است. یا وقتی می گویید زید عادل است، یا زید جایز التقلید است یا زید در دادگاه شهادتش قبول است؛ معلوم است یعنی زید خارجی و الا زید مرده که شهادتش قبول نیست. در زید قائم زید آکل یا زید نائم زید ... یا زید جایز التقلید و ... در تمامی این ها زید خارجی منظور است. یعنی وقتی یقین داشتیم زید قائم یعنی زیدی که در خارج است و در حال راه رفتن است قائم وقتی موضوع باقی باشد، در زمان شک اگر شک کردیم که همچنان قائم است یا نشسته است و می خواهیم که استصحاب قیام کنیم می گوییم زید که سابقا قائم بود الان هم که شک داریم که قائم است یا نه استصحاب می کنیم قیامش را این جا که می گوییم زید باقی  باشد یعنی زید خارجی یعنی همان موضوع هر چه در زید قائم در وقت یقین بود باید در وقت شک هم باشد اما  در زید موجود آیا یعنی زید در خارج موجود است؟ می دانید که اگر این جو رباشد می شود قضیه به شرط محمول مثل این که بگوییم زید عادل عادل است.یا زید خواب، خواب است. یعنی زیدی که نائم است، نائم است؟ یا وقتی می گوییم زید نائم نسبت به این محمول بیطرف حسابش کنید بعد حمل کنید یا وقتی می گویید زید قائم در واقع یک زیدی تصور می کنید در ذهنتان که این میتواند موجود باشد، می تواند معدوم باشد.بعد بگویید نه موجود است پس موجود یعنی زیدی که نسبت به وجود و عدم بیطرف است زید ممکن الوجود است. ایشا ن موجود است پس در زید موجود زید موجود در خارج نیست.
من این را اضافه می کنم در جایی که محمول موجود یا عدم است یا زید معدوم این که می گوییم زید معدوم آیا به این معنی است که زید موجود معدوم است یا زید معدوم، معدوم است؟ قضیه به شرط محمول است. یا مقصود این است که زیدی که می تواند باشد و می تواند نباشد، نیست. پس دقت کنید که موضوع در هر قضیه متناسب با محمولش باید که در نظر بگیریم. و اگر می گوییم که شرطیت بقای موضوع در زید قائم اگر سابقا قائم بوده و الان شک میکنیم یک جور باید زید را تصور کنیم که بگوییم باقی باشد و در زید موجود اگر می گوییم که موضوع باید که باقی باشد تا ما استصحاب کنیم متناسب با خودش. مثلا زید تا یکسال پیش زنده بوده است لذا خیلی راحت می گفتیم که زید هست زید موجود است الان مثلا شش ماه گذشته و خانم زید شک می کند که زید زنده است یا نه. خیلی هم برای او اثر شرعی دارد می آید چه کار می کند؟ استصحاب می کند بقای شوهرش را می گوید من یقین سابق که دارم شک لاحق هم که دارم. موضوع هم که عوض نشده زید زید است و در نهایت استصحاب حیات شوهرش را می کند. و بعد هم هر نتیجه ای که باید بگیرد می گیرد. بنابراین بر می گردیم به این مطلب که موضوع در استصحاب باید که باقی باشد (به نحو متناسب با خودش). اگر تصور کنیم که مرحوم شریف العلما بتواند به نوعی با شیخ ارتباط برقرار کند می گوید چرا می گویید بقای موضوع؟ که حالا به قول شما ما گول بخوریم و اشتباه کنیم؟ اگر برگه را دیده باشید من یک تعبیری کردم نمی گویم جایی نیست اما من جایی ندیدم. گفتم که در استصحاب «این همانی» باید حفظ شود. این همانی است که آقای آخوند می گوید وحدت قضیه متیقنه و مشکوکه ... در هر حال این همانی باید که حفظ شود. و لذا منظور از بقای موضوع یعنی در زمان شک موضوعتان همانی باشد که قبلا بود. اگر قبلا موضوع شما زید بود، الان مشکوکتان عمرو هست، عمرو چه ربطی به زید دارد؟ یا حتی قبلا مثلا زید به وصف خاص و مهم ولی الان آن وصف را از دست داده است. مثلا زید قبلا جایز التقلید بود، ولی عاقل بالغ رشید اعلم علما الان مثلا پناه بر خدا این بنده خدا شده دیوانه به حدی که در تیمارستان نگهش میدارند. در این حالت شک می کنیم که جایز التقلید است یا نه؟ برای جواز تقلید عاقل بودن شرط است یعنی این که جزء مقومات است. به هر حال این که عقلش پاک شود یا کل آن چه را که محفوظات او بوده پاک شود به هر حال دیگر او نیست. وقتی می گوییم زید جایز التقلید است و الان پناه بر خدا به این حالت افتاده در این جا باید گفت او دیگر زید قبلی نیست. در واقع باید گفت این همانی در موضوع باید که حفظ شود. اگر گفته بودند این همانی، طبیعتا شریف العلما هم در این جا اشتباه نمی کرد. مثلا در زید حی سابقا و در الان کما کان زید معدوم سابقا مثل حمل داخل رحم مادر؛ حمل معدوم بود در رحم این خانم الان هم کما  کان در لیس تامه یا زید فاسق نبود الان شک می کنیم لیس ناقصه الان هم کما کان یا کان تامه یا کان ناقصه زید قائم بود الان هم کما کان. میدانید که کان تامه کان ناقصه لیس تامه لیس ناقصه؛ در هر صورت باید این همانی حفظ شود. اگر این جور گفته شود دیگر اشتباهی پیش نمی آید. همین الان هم اگر رسائل را نگاه کنید اگر شیخ این مطالب را نگفته بود، شاید برای بعضی ها موهن می شد.
دلیل مطلب چیست؟ اول مراد از موضوع چیست؟ دوم موقعیت این شرط؛ شرطیت بقای موضوع در استصحاب در این باره گفتیم که همه قبول دارند یک نفر مخالفت کرده؛ حرفش را آوردیم و جواب هم دادیم. به تعبیر بنده گفتم هر کس که تصور صحیح از مساله داشته باشد، حتما این را گفته است. سوم این که دلیل این شرط چیست؟ سوال این است که مگر این قضیه استدلال می خواهد؟ سوال این است که  تا موضوع باقی نباشد شما می توانید اسم آن را استصحاب بگذارید؟ یقین شما سابقا عدالت زید بود، حالا شک دارید عمرو عادل است یا نه؟ موضوع عوض شده یا در زید عاقل در جواز تقلید حالا شده زید العیاذ بالله دیوانه و کمتر از دیوانه این که کافر شود. اصبح مسلما و  امسی کافرا ... همان داستانی که سحره فرعون اصبحوا کافرین و امسوا مسلمین ... حال در این جا ممکن است که عکس این قضیه اتفاق بیفتد. به هر حال در بحث جواز تقلید نمی توانید بگویید این همانی حفظ شده است. و لذا من نوشتم که اصلا استصحاب معنایش این است. این که چیزی که سابقا بوده را بیاورید. میدانید قضیه از دو چیز تشکیل شده موضوع ومحمول. اگر محمول یا موضوع عوض شود، این، آن نیست. لذا این مطلب بی نیاز هست از استدلال. ولی هر کس هم که خواسته استدلال بیاورد از مطالب شیخ استفاده کرده و البته بسیاری هم حمله کردند که چه نیازی به ارائه این مبحث بوده است.
شرطیت بقای موضوع یا به تعبیر ما این همانی ... یک تعبیر سومی هم داشتیم. وحدت قضیه متیقنه و مشکوکه البته این یکی بیشتر الان طرفدار دارد. این جا بحثی مطرح می شود و آن این که شیخ تعبیر به موضوع کرده است. البته من  تعبیر خود را تعبیر سوم حساب نمی کنم.این جا یک بحثی را باید مطرح کنیم و آن این که آیا در این مسأله آیا تعبیر آقای آخوند بهتر است یا تعبیر شیخ؟ ببینید ما این جا ننشسته ایم یا رسائل یا کفایه راتدریس کنیم، معمولا هم من از بحثی که ثمره فقهی نداشته باشد پرهیز می کنم. قصد سنجش دو تعبیر را نداریم که یکی را تحسین و دیگری را سرزنش کنیم. این دو تعبیر آقایان اثر فقهی دارد. اگر تعبیر آخوند را بگیریم یک جاهایی می توانیم استصحاب کنیم، و اگر از  تعبیر مثل شیخ استفاده کنیم، (بقای موضوع) در مواردی نمی توانیم که استصحاب کنیم. چون تفاوت فقهی واصولی دارد، ما ناچاریم برای تکمیل بحث این مبحث را مطرح کنیم. به هر حال بحث آخوند و شیخ را باید مطرح کنیم و بعد ببینیم اثر فقهی آن چیست.
تعبیر شیخ بقای موضوع بود. با این اضافه که اگر محمول شما از جنس وجود بود منظور بقای موضوع خارجا نیست. به همان ظرف مناسب محمول در زید موجود اگر غیر وجود محمول باشد، مثل قیام یا عدالت ... مراد از بقای موضوع وجود خارجی موضوع است یعنی باید موضوع در خارج محرز شود که هست، تغییر اساسی هم نکرده (و در قضیه این که مجتهد دیوانه شده باشد  فایده ندارد چون عوض شده است) تا ما استصحاب کنیم. این ها فرمایش شیخ است. و قرار شد که آخوند از این تعبیر استفاده نکند، تا ناچار شود بگوید آن جایی که محمول وجود است و محمول وجود ذهنی موضوع است و آن جایی که غیر وجود است مثل قیام و ... وجود خارجی است. آقای آخوند از این تعبیر استفاده نکرده است.
ببینید آقای آخوند عقیده اش این است که من اگر از این تعبیر استفاده می کنم، می خواهم یک جاهایی استصحاب کنم که شیخ انصاری نمی کند. مثلا زید سابقا عادل بود، و امکان داشت و می شد که از او تقلیدکرد و اگر واجب النفقه ما بود، می بایست نفقه او را بدهیم سابقا عادل بود و ... الان شک می کنم که عادل است یا نه؟ شک می کنم که جایز التقلید است یا نه ... شک میکنم که نفقه او بر من واجب است یا نه؛ چرا؟ چون نمی دانم زنده است یا مرده ... آیا می توانم چشمم را هم بگذارم و بگویم زید سابقا عادل بود، الان هم استصحاب می کنم عدالتش را با این که نمیدانم زید زنده است یا نه این در بحث خانم و شوهر خیلی اثر دارد. آقای زید شوهرش بود و غایب شده و الان نمیداند که زنده است یا نه در نتیجه نمیداند که می تواند ازدواج کند یا نه یا می تواند عده اش را نگهدارد یا نفقه‌اش را از مال شوهر نگه دارد یا نه چون تا وقتی شوهر زنده است می تواند نفقه را بدهد وقتی که رفت که نیازی نیست ... و ده ها اثر شرعی دیگر ... آقای آخوند می گوید بله که می توانی! ایشان می گوید که لازم نیست شما بقای موضوع را در خارج احراز کنی یعنی احراز کنی که شوهر زنده است یا احراز کنی مجتهدت زنده است یا نه و  بعد استصحاب کنی  جواز تقلیدش را در این جا قضیه متیقنه و مشکوکه واحد است. در حالی که طبق نظر شیخ باید محرز شود که موضوع در خارج باقی است یا نه و در این جا محرز نیست که باقی است دیدید که از لحاظ آثار شرعی چقدر تفاوت می کند! 
الحمد لله رب العالمین

۷۵۲ بازدید

نظر شما

کد امنیتی
مطالب بیشتر...
دانلود صوت جلسه
چکیده نکات

مبحث ششم
شرطیت بقای موضوع در استصحاب