header

اصول فقه - استصحاب (97-98)

جلسه 23
  • در تاریخ ۲۱ آبان ۱۳۹۷
چکیده نکات

پاسخ پرسش سوم
چرا از اطلاق و عموم احوالی و افرادی استفاده نمی کنیم ؟

متن پیاده سازی شده

بسم الله الرحمن الرحیم 
ادامه اشتراط بقای موضوع در استصحاب و جایگاه عرف در این باره
راجع به همین دو عرفی که داریم، عرفی که مفسر دلیل است و  در خدمت  دلیل شرعی است، و دلیل شرعی نیز این را تفسیر می کند برا ی او ظهور درست می کند و ظهور درست می کند، وعرفی که پس از دلیل شرعی می آید ولی به عنوان تفصیل دلیل شرعی نمی آید.و لذا می گفتیم که یک محقق خیلی باید در اجتهاد مواظب باشد که وقتی می گوید عرف ، منظورش قسم اول است یا قسم دوم...چون  این ها اقتضائاتش فرق می کند، به همین  خاطر باز مستحضر باشید در بحث مناسبات قرار گرفتیم که گاهی اوقات می گویند مناسبت حکم وموضوع این را اقتضا می کند این را توضیح دادیم.ریشه اش همان عرف است که پس از دلیل می آید و نه این که به حساب دلیل بگذارد ولی به هر حال حرف دارد، ...مطلبی که هست این که اگرکسی در حوزه مفهوم شرط کار کند، لیست بلند بالایی از افرادی را می تواند ببیند که در این وادی کار کردند.ولی برخی ازبحث ها هم هست علیرغم این که بسیار مهم است، مثل مناسبتات حکم وموضوع یا فرق آن با قیاس چیست...یا  این که این مبحث در چه سنخی جای میگیرد. جزء کدامیک از ادله است....متاسفانه می بینیم که این بحثها نشده تا جایی که  برخی شبهه میکنند که اگر لازم بود چرا شیخ به این مباحث نپرداخته است؟لذا عدم کار در این حیطه ها جزء کمبودهای اصول است.
شما با چیزی به نام ارتکاز آشنا شدید؛ ارتکاز کنار دلیل می آید؛ نمی خواهد بگوید که دلیل معنایش این است ولی می خواهد بگوید وقتی شارع فلان حکم را کرده است؛ مناسبت اقتضا می کند که موضوع این باشد د رمثالی که میزدیم و می گفتیم شارع می گوید دیه قتیل در زحام بر عهده بیت المال است، این جا یک موضوع داریم، و آن القتیل فی الزحام و محمول و حکم ان  این است که دیه اش بر عهده بیت المال است.این جا عرف می گوید وقتی شارع می گوید که قتیل در زحام دیه اش بر بیت المال است، آیا کسی که در محل کارش ترور می شود، آیا این دیه ندارد؟ قاتلش هم که معلوم نیست.این چه میشود؟ یعنی قتیل در محل کار.این جا آقایان می گفتند که عرف می گوید مناسبت بحسب مایرتکز فی اذهانهم ما یتخیلونه ...در این حالت می آید و موضوع را توسعه میدهد.و می گوید که این هم دیه اش بربیت المال است.یا یک مثال جدیدی که امروز محضرتان عرض کنم:میدانید که ما از پیامبر اعظم حدیث داریم که :الناس مسلطون علی اموالهم....برخی درسند این روایت مناقشه کردند اما ما سخت دفاع کردیم.سندش که در فقه و حقوق قراردادها هست.برای ما شک نیست یا حداقل اطمینان داریم که این حدیث از پیامبر اعظم صادر شده است.در این حدیث حکم ما تسلط ناس است و موضوع آن اموالهم است.همیشه سوال بوده است که یک انسان ،فقط مال که ندارد گاهی حق هم دارد.بنابراین که حقوق را قسیم  مال بیاوری...گاهی اوقات ملک است و فقها می گویند که گاهی اوقات ممکن است که ملک  ، مال نباشد.مثلا یک دانه گندم ملک هست اما مال نیست.اما گاه عرف می آید و می گوید گول نخورید اموالهم یعنی ما یتعلق بهم ...مایک دفعه در فقه میگفتیم الناس مسلطون علی مالِهم و ما لَهم؛ در این حدیث اموال جمع مال اصلا مراد از اموال ، عبارت است از هر چه که یک انسان دارد.ولو خون داخل رگش  باشد ولو وقتش باشد!ولو حقوقش باشد و می گوید که مراد از اموال این است.این جا مصداق همان کارایی تفسیری است. ولی اگر گفت نه اموالهم جمع مال است، مال به خون دررگ انسان که نمی گویند مال، لذا یک کسی بگوید من خیلی مال دارم و اگر  به او بگوییم که چه داری؟ بگوید که من دو تا کلیه دارم مثلا 40میلیون یا مقداری خون دارم که میتوانم بفروشم ولی مناسبت اقتضا می کند که پیامبری که می فرمایند: الناس مسلطون علی اموالهم قطعا خواهند گفت: الناس مسلطون علی ما  لَهم ؛ یعنی بگوید مناسبت بین مسلطون و اموالهم اقتضا می کند که آنها را هم شامل شود این همانی است که مناسبات  می شود.بحثی که امروز دارم این است ما در این جا حرفی داریم با کسانی که تقسیم را سه گانه کردند.و عرف را کنار لسان دلیل آوردند.مایک سوال داریم وآن این که این عرفی را که شما می گویید، آقای آخوند آقای شیخ آقای خویی و آقایان قم این عرف که پس از صدور دلیل بیاید و به قول شما مناسبات را بفهمد، اصلا حق دارد که مناسبات را بفهمد؟نگویید بله ماهستیم که برای عرف تعیین تکلیف می کنیم.فرض این  است که آقایان تکلیف تعیین کردند.من هم مطلبم با این ها ست؛ چه قمی  ها و چه نجفی ها.از کتاب های مختلف از جمله رسائل خواندید  که ما ملاکات احکام را نمی فهمیم.نه احکام عبادی این ها می گویند که ما ملاکات احکام را ممکن  است که یک چیزهایی به ذهنمان برسد، اما این ها دو ریال نمی ارزد!به همین خاطر مرحوم شیخ انصاری فرمود و پشت سر او هم بسیاری صف کشیدند، که گفت الانصاف ان الرکون الی العقل ، فی فهم مناطات الاحکام ، مشکل. بعد بیاید بگوید این مشکل را هم تبدیل کردم به غیر ممکن !و گفتم که ما هیچ نمیتوانیم که مناطات احکام را بفهمیم.نه فقط درعبادات که احکام.و لذا اجازه نمیدهند فقهای ما که فقیهی خارج از مدلول نصوص، اصلا کاری بکند، البته  مزایای خودش را هم دارد، مرحوم اصفهانی می گوید ما خیلی پیشرفت کنیم این که اقتضائات ایجابی یک حکمی را بفهمیم.سوال این است که آیا موانعش را هم میفهمیم؟بله در یک مقاطعی ممکن  است که انسان صد تا مصلحت در یک چیز ببیند، اما به مرور زمان موانعش معلوم میشود.مثالش این است که زمانی که در دنیا سمبل دمکراسی این شد که رای اکثریت مبنا قرار گیرد، دنیای استبداد زده خیلی استقبال کردند به هر حال  این  ها براساس مصلحت بود ولی این ها یواش یواش به مرورزمان آفاتش هم معلوم شد.به گونه ای که الان بسیاری معتقدند که بدترین شکل حکومت است.چون از فرهیخته و  غیر فرهیخته همه یک رای دارند تازه اگررایها واقعی باشداگر با وعده و وعید رای مردم را خریده باشند که هیچ!بعد به جای آن نخبه گرایی را مطرح می کنند که در فقه و عرف مطالبی را به عنوان رویکرد اکثریت مطرح کردم که میتوانید ملاحظه کنید.می گویند شما خیلی بفهمید مصلحت را می فهمید موانع را که نمی فهمید و...سوالی در این جا داریم اگر پیش فرض شما بزرگان ، آقای آخوند!آقای شیخ !آقای خویی!...این هست، چطور شما می خواهیدیک چیزی درست کنید به نام عرفی که می خواهد مناسبات حکم و موضوع را بفهمد؟لذا  تمام مثالها به هم می خورد.کی ما میتوانیم بگوییم اگر قتیل درزحام دیه اش بر بیت المال است ، دانشمند ی هم که ترور میشود دیه اش بر بیت المال است؟مسلم است وقتی ماسهمی را برای عرف قائل باشیم.این ها را عرف نمی فهمد چطور می خواهد برود خدمت دلیل مناسبات ؛ من این عبارت کفایه را نمی فهمم که می فرمود: ان العرف بحسب ما یتخیلونه  من المناسبات یجعلون الموضوع ما یعم الزبیب....ببینید آن چه که عرف از شارع شنیده این که العنب اذا غلی یحرم...از آن طرف هم زبیب غیر انگور است.و فرض هم این است که در لغت عنب شامل کشمش نمی شود.شارع هم فقط گفته العنب ؛ اما  آخوند موضوع را اعم قرار میدهد.میدانید کدام عرف موضوع را حق قرار میدهد ، عرفی که به او حق بدهیم ملاکات را بفمهمد اگر نفهمد چطور میخواد موضوع را اعم قرار دهد؟لذا اشکال دوم یک بخشی از آن ، این بود و من  نمی توانم که آن را جواب دهم.به هر حال این اشکال وارد است که شما راهش را بستید.قسم اول آن جایی که می خواهد که خود دلیل را تفسیر کند، یعنی بیاید و بگوید درالمومنون عند شروطهم، عرف می گوید که این شرط شامل وعده هم می شود به حسب مناسبات.می گوید این شروطهم یعنی هم شرط لغوی که تعهد تابع است هم وعده ما هم همانجا اشکال میگیریم. شرط همه جا ممنایش تعهد تابع است، ولی در این حدیث اعم است.  این است که ما اگر سهمی برای عقلا که مخاطب نصوص شارع هستند، اگر سهمی برای فهم ملاکات قائل نباشیم، نه می تواند یک واژه را اوسع از آن  که هست تفسیر کند، یعنی بگوید مراد ازعنب ، اعم است و مراد از شروطهم اعم است؛ و  نه می تواند که خارج از دلیل خودش را نشان  دهد.حرفهایی که زدند  عالی  است اما نه برمبنایی که خودشان قبول دارند.اگر فاضلی بتواند این را جواب دهد  خدمت بزرگی به دانش کرده است. شما دارید که المجتهد یجوز تقلیده ؛ تقلید المجتهد  موضوع است حالا اگر این مجتهدی که شما تقلید می کردید، مثلا از مرکز حوزه رفت به یک شهردیگری یا مریض شد و سرماخورد و تصادف کرد و دست و پایش شکست.موضوع بماهو موضوع تغییر نکرده است.اما برخی  مواقع مقوم موضوع عوض می شود.مثل این که مجتهد  شما کلا همه چیز را فراموش می کند.میشود عوام.و ما هم در موقعیتی هستیم که می خواهیم تقلید را شروع کنیم.اگر موضوع تغییر کند و شک کنیم، مثل مجتهدی که بیهوش می شود اگر شک کردیم بازهم علما می گویند چون احتمال میدهید مقوم موضوع عوض شده باشد بازهم تقلید جایز نیست می گویید پس کی تقلید درست است؟می گویند که وقتی موضوع تغییرکی کرده باشد.اما احراز کنی که آن تغییرک مقوم موضوع نبوده است.چون گفتیم که در استصحاب  وحدت قضیه متیقنه و مشکوکه معتبر است و  ساده تر از ان را شیخ انصاری داشت که می گفت موضوع باید که باقی باشد. حتی اگر شک کنیم که آیا تغییر اساسی بوده یا نه بازهم نمی شود که استصحاب کرد.در استصحاب معتبر است علم به این که موضوع تغییر نکرده باشد، اگر احراز کنیم که موضوع تغییر نکرده چرا استصحاب کنیم به همان دلیل تمسک می کنیم.مثلا اذا  نودی للصلوة من یوم الجمعه فاسعوا الی ذکر  الله و ذروا البیع ....مسلما عصر ظهور نماز جمعه واجب است، حالا عصر غیبت شده و ما نمیدانیم ایا مثل زمان غیبت هم نماز واجب است یا نه!می گویند اگر شک کردی یک استصحاب کن ولی نباید که موضوع عوض شده باشد اگر موضوع احراز نشده این  زمان ظهور و غیبت غیر مقوم است.اگر این طوری است چرا شما با استصحاب می خواهید وجوب نماز جمعه رااستصحاب کنید؟اگر احراز کردیم که موضوع باقی است، و موضوع عوض نشده یا در مثال انگور و کشمش ؛ تصور کنید انگور شده کشمش شک می کنید با جوش آمدن حرام شده یا نه؟می گویند که باید احراز  کنی که هو هو !!ما این کلمه را تعبیر به «این همانی» کردیم.من اگر احراز کنم که کشمش همان انگور است، چرا به دلیل تمسک نکنم؟ چون فرض بر این  است که موضوع عوض نشده است.میدانید که چه میشود؟ اگر ما این حرف را بزنیم دیگر گور استصحاب دراحکام کنده میشود!!!!!!در موضوعات ما فرض کنید که یک آب کر داشتیم دو تا سطل برداشتیم نمیدانیم که از کربودن خارج شد ی نشد. و ما بیاییم استصحاب کنیم که از  کربودن خارج نشده است.جایی که شبهات موضوعیه باشد استصحاب جاری است و الا استصحاب جاری  نیست.  این شبهه به قدری قوی است که عده ای از علما مثل سید مرتضی  یا ابن زهره محقق در برخی از کلماتش صاحب معالم این ها گفتند که ما استصحاب را در  شبهات حکمیه قبول نداریم. متنی که داریم مربوط به سید مرتضی است . 
الحمد لله رب العالمین

۵۶۱ بازدید

نظر شما

کد امنیتی
مطالب بیشتر...
دانلود صوت جلسه
چکیده نکات

پاسخ پرسش سوم
چرا از اطلاق و عموم احوالی و افرادی استفاده نمی کنیم ؟