header

اصول فقه - استصحاب (97-98)

جلسه 25
  • در تاریخ ۲۳ آبان ۱۳۹۷
چکیده نکات

بررسی و نقد جواب اول و پاسخ دوم از محقق خراسانی

متن پیاده سازی شده

بسم الله الرحمن الرحیم
پاسخ به شبهه معروف در استصحاب
صورت سوم این بود که شخص در بقای محمول شک دارد  و شکش هم ناشی از بقای در موضوع نیست.ولی واقعا نسبت به بقای موضوع در خارج یقین ندارد.یک خانمی ، شوهرش غایب شده و الان نمیداند که زوجیتش باقی است یا نه؟چون صحبت طلاق بود احتمال هم میدهد چون شوهرش به کشور دیگری رفته بود، وهمانجا هم این خانم را هم مطلقه کرده بود، یعنی اگر شک  دربقای زوجیت دارد به خاطر این  است  که احتمال طلاق میدهد.ضمنا اصلا نمیداند که زنده است یا مرده !موضوع  نسبت به زن زوج است و نسبت به مرد زوجه  است. شک دارد دربقای زوجیت، نه این که بخاطر حیات و ممات همسرش باشد، به این دلیل که احتمال طلاق میدهد!ضمنا اگر از او بپرسید که شوهرت زنده است یا نه؟می گوید نمیدانم میدانید که این جریان خیلی آثار دارد.نمیداند که ازدواج کند یا نه . عده نگهدارد یا  نه.از مال شوهرش برای مخارجش بردارد یا برندارد.اموالش را تقسیم کنند یا نکنند.ارثش را بردارد یا برندارد. این جا ببینید شخصی که دیروز مخالفت می کرد، میگفت وقتی این خانم یقین به بقای همسر ندارد، چه را استصحاب کند؟ استصحاب زوجیت موضوع می خواهد.موضوع زوج است و این هم شک دارد در حیات و  ممات زوج!شما هم که میگویید در استصحاب موضوع باید که باقی باشد. به هر حال این موضوع محمول می خواهد این موضوع هم که زید است و زید را هم که همسرش نمیداند که هست یا نه.این حرفی بود که دیروز زده شد وهمه هم تا آخر این را می گفتند.وگفتند که نمی تواند استصحاب زوجیت کند مگر این که از طریقی ، بقای همسر را احراز کند.دو جیز را باید استصحاب کند؛ حیات زوج وبقای زوجیت.مشکل این است که شما می خواهید حیات زوج را استصحاب کنید، و استنباط کنید که زوجیت باقی است.حیات زوج که اثر شرعی اش بقای زوجیت این خانم برای این آقا نیست.بله آن جایی که میدانستیم که اگر باشد طلاق نداده می شد اثر شرعی اش.لذا آن کسی که مخالفت می کند، میگوید شما نمی توانید  که اینجا زوجیت را استصحاب کنید.مگر این که احراز کنید که زید زنده است.فقط احتمال طلاق میدهد که ان را هم می تواند استصحاب کند عدم آن را .
این را شنیدید که گاهی اوقات موضوع در استصحاب ، مرکب است مثلا الماء الکر لا  ینجسه شیء؛در این جمله موضوع ما چیست؟الماء الکر.
حکم ما چیست؟لا  ینجسه شی که فقها می گویندعدم انفعال یعنی با ملاقات با نجس ، نجس نمی شود.تازه مطهر هم هست. موضوع  مرکب می دانید گاهی هر دو جزئش بالوجدان در نزد ماهست.یعنی هم آب بالوجدان هست هم کر بودن.برخی وقتها هست که یک جزئش بالوجدان است.و یک  جزئش را با اصل درست میکنیم مثل این که آبی که داریم و کربوده و یکی دو تا سطل برداشتیم و نمیدانیم که از کریت افتاد یا نه. آب که آب است  و در جلو چشم ماست.پس یک جزء موضوع بالوجدان است.و یک جزء دیگرش را هم بااستصحاب درست می کنیم.استصحاب کریت یا استصحاب مطلق بودن جایی که جزء دوم باشد.جالب این است همانطور که اگرهر دو  جزء بالوجدان محرز بود، اثر بار میشد این دیگر استصحاب هم نمی خواست.اگر یک جزء بالوجدان و یک جزء بالاصل باشد، بازهم اثر بار میشود.اگر هر دو جزء بالاصل باشد، مثل این که شارع فرموده بود زید یا مجتهد عادل یا زید عادل مجتهد ، یجوز تقلیده ، ما هم نمیدانیم که زید هست یا  نه؟و اگرهست عادل است یا نه؟هم زید را با استصحاب درست می  کنیم هم عدالت را .بعد هم تما م آثار شرعی را بار میکنیم.فرض ما در صورت سوم چه بود؟ در مانحن فیه ، شک داریم در بقای محمول، ضمن این که اگرسوال کنندکه موضوع باقی است در خارج  یا نه؟ شک داریم هست یا نه؟اشکال دارد که ما بقای موضوع را با یک  استصحاب درست کنیم و بعد هم اثر شرعی را مترتب کنیم.زید العادل یجوز تقلیده در جایی که من نمیدانم که زید هست یا نه اولا و ثانیا نمیدانم اگر باشد آیا عادل است یا نه؟که قهرا شک درجواز تقلیددارم.استصحاب می کنم حیات زید را و  چون میخواهم اثر جواز تقلید را هم بگیرم مشکل هم ندارد دوم استصحاب میکنم عدالت زید را این دو را می گذارم کنار هم و موضوع مرکب هم درست می شود، وقتی موضوع مرکب درست شد اثر شرعی هم می آید.این که شما می گویید بایدموضوع در خارج باشد، این قضیه برای مثل قسم سوم لازم نیست.دو نظر تا این جا آشکار شد یک نظر این که می گوید هروقت حکمی را خواستیم که استصحاب کنیم یعنی محمول و محمول چیزی غیر از وجود وعدم بود، باید که مستصحب وجود خارجی موضوع را احراز کند، ونظری که می گوید بقای موضوع لازم نیست با توضیحاتی که دادم.من اگر خواسته باشم که داوری کنم کلام آقای خویی علیرغم ظاهر محققانه ای که دارد، ولی خالی از برخی ملاحظات جدی هم نیست.اولین نکته این است که جناب آقای خویی ، در قسم اول که می خواست استصحاب کند، فرمود : درقسم اول که استصحاب هست، اینهم که شک در بقای محمول دارد، وشکش از بقای محمول ناشی از شکش در بقای موضوع در خارج است.مثل این که زید سابقا عادل بوده الان شک میکند که عادل است یا نه چون احتمال مرگش را میدهد،و گرنه اگر احتمال مرگش را ندهد، میداند که عادل است.ایشان می گوید که استصحاب حیات زید به درد نمی خورد.
استصحاب درموضوع ، چون  عدالت را ثابت نمی کند.اما خودعدالت را استصحاب می کند.یعنی می گوییم زید المتصف بالعدالة بود الان هم هست، ممکن است کسی انتقاد کند ما هم می گوییم چه کار به مرده و زنده او داریم.شما می گویید زیدمتصف به عدالت بود الان هم هست.لذا گفت استصحا ب عدالت اشکال ندارد.می گوید بله اگر شما می خواهید که انفاق و اقتدا را ثابت کنید، ولی  عدالت امکانش هست.سوال این است که شمایی که می گویی استصحاب عدالت میشود اگر استصحاب عدالت مطمح نظر مستصحب بما هو هو نباشد، مطمح نظر مستصحب باشد به عنوان آثار عدالت.میدانید که عدالت بما هوهو که مهم نیست.این استصحاب را می خواهم جار ی کنم تا بعد آثار شرعی اش را مترتب کنم.عدالت بما هو هو که اثری نیست.جز همان آثار شرعی اگر این طور باشد ، اگر مستصحب می خواهد این را جاری کند، تا جواز اقتدا را مترتب کند اگر میخواهد جاری کند که وجوب انفاق را مترتب کند، آیا باز هم استصحاب عدالت جاری است؟آقای خویی در قسم اول وقتی که جواب می داد، می  فرمود : عدالت را ما استصحاب می کنیم.بله در اقتدا و انفاق و اینها چون این ها  وجود خارجی زید را می  خواهد، نه ...اما عدالت اشکال ندارد.اگر عدالت بنفسه مطمح نظر است ، بله.ولی گاهی اوقات عدالت را با یک اثر دیگر می سنجیم وباید دید آن اثر، چیست؟آیا اثر ادامه دادن تقلید است؟یا اثر اقتدا است؟اگر مثل تقلید باشد، آن هم نه شروع تقلید مگر کسی بگوید که شروع تقلید از مرده هم اشکال ندارد.ولی اگر مثل اقتدا و امثال ذلک باشد، بازهم می گویید استصحاب؟ببینید در این جا دقت آقای آخوند بیشتر از دقت جناب آقای خویی است.آقای آخوند وقتی گفت استصحاب عدالت را میکنیم اولا روی عدالت نایستاد ولی نبرد روی اقتدا برد روی تقلید که محشین گفتند منظورش ادامه تقلید است.البته لازم نیست که بگوییم منظور آقای آخوند بقای تقلید است، باید گفت اگر تقلید شروعش بایدحتما که مجتهد زنده باشد، بقا مراد آقای آخوند است.ما گویا می خواهیم این جا حق را بدهیم به جانب مخالف فی الجمله ...باید دید که منظور از عدالت چه می خواهد باشد؟باید دید اگر می خواهد عدالت را جاری کند تا تقلید را ادامه دهید بازهمان مشکل بر میگردد.
نکته دوم ، ایشان فرمود جایی که شما استصحاب می کنید و می  خواهید تا اثر شرعی را بار کنید ولی اثر شرعی حیات موضوع را می خواهد، مثل جواز اقتدا نمی تواند بگوید من دو رکعت نماز اقتدا می کنم به زیدی که مستصحب الحیات است. می تواند بگوید که اقتدا می کنم به زید ی که طهارتش را با استصحاب درست کرده است.امام جماعت می گوید مامومین! من صبح وضو گرفتم وآمدم بیرون خلاصه دارم استصحاب می کنم می خواهید که استصحاب کنید می خواهید نکنید.می تواند بگوید اقتدا میکنم به زید مستصحب الطهاره اما نمی تواند بگوید که اقتدا میکنم به زید مستصحب الحیاة دیدید که آقای خویی گفت جواز اقتدا فایده ندارد....لیرکع برکوعه ویسجد بسجوده . اگر جواز اقتدا نظر اصلی مستصحب نباشد، جواز اقتدا را میخواهد برای این که می خواهد موضوع درست کند برای یک مسأله دیکر.آیا این جا نمی تواند جواز اقتدا حتی در رابطه با مرده صادر کند و آن اثر را بار کند؟این جا باید متوسل به باب نذر شویم.مثلا فرض کنید کسی نذر کرده که اگر تا وقتی فرزند من جایز الاقتدا هست، از خدا خواسته که هیچگاه از جاده عدالت خارج نشود.و پدرمثلا  گفته تا وقتی که برای من شرعا محرز است که این پسرم جایز الاقتدا هست، من  هر روز دو رکعت نماز برای سلامتیش می خوانم. (گاهی امام زمان برای سلامتی سربازانشان نماز می خوانند همانطور که ما هم برای سلامتی امام زمان دعا می کنیم و صدقه میدهیم و...)
اگر جواز اقتدای این پدر، برای این نیست که به فرزندش اقتدا کند، اگر جواز اقتدا باشد، موضوع برای چه درست میشود؟موضوع برای نذر این درست میشود. یعنی جواز اقتدا طریقیت دارد، موضوع است برای یک اثر دیگر یک موقع جواز تقلید را می خواهد برای اقتدا، که این با استصحاب درست نمی شود.ولی یک دفعه جواز تقلید را می خواهد برای این که موضوع نذرش درست شود.که بعد روزی دو رکعت نماز وظیفه اش باشد که بخواند.لذا ما به ایشان می گوییم که بفرمایید هم اگر اثر جواز تقلید باشد مستصحب، و خود این مطمح نظر باشد، اما جاهایی که خود این مطمح نظر نیست، بلکه برای اثر دیگری است که آن خود وجود خارجی نمی خواهد و استصحاب هم کفایت می کند اگر استصحاب را هم قبول کنیم این جا هم باید قبول کنیم. حالا یک کسی بگوید که نظر آقای خویی به این فرض نبوده است.و ایشان جواز اقتدا را جایی نظر داشته که خودش مطمح نظر باشد، نه موضوع باشد برای یک اثر دیگر لذا این فرضی را که شما می گویید ما اگر به ایشان بگوییم قبول می کند.ما هم همین را می خواهیم بگوییم عبارت نیاز به متمم دارد، حالا چه مطمح نظر ایشان بوده یا نه. و بالاخره نکته سوم که دوست دارم دقت کنید. یادم هست که مطلبی نوشته بودم در رابطه با کسانی که طرفدار عدم ازلی بودند مطلقا چون میدانید که محل بحث است؛ استصحاب عدم ازلی درست است یا استصحاب عدم ازلی غلط است  و تفصیل من یادم هست درآن جا قائل به تفصیل در این باره شدیم به این ملاک که میگفتیم برخی از استصحابها عرفیت ندارد.به نظر شما کسی حق دارد بگوید درکنار همه استصحاب یقین سابق شک لاحق و بقای موضوع یک چیز دیگر را هم باید اضافه کنیم.وقتی مخاطب لاتنقض الیقین بالشک ابدا را شنید و به ذهنش نیامد، به نظر ما این استصحاب جاری نیست. چون استصحاب یک نهادی است که در شریعت مطهر اسلام آمده و البته برخی معتقدند که امضایی است و الا همین قوانین را دارند، حتی حیوانات هم استصحاب دارند!! یا این که بگوییم نه با این حد وسیع شرعی اش، تاسیسی است که ما می گفتیم اصلش امضایی است اما گسترش آن تاسیسی است . ببینید این نهاد را وقتی که شارع مقدس می آورد، بایدکه عرفیت داشته باشد ،بحثی بود که خانمی آمده که معلوم نیست قرشی هست یا نه؛ بر این مبنا که فرق بگذاریم که زنان قرشی تا 60سال و زنان غیر قرشی تا 50سال ایام حیض آنان است.حالا یک خانمی که نمیداند که قرشی هست یا نه ، بگوییم استصحاب کند عدم قرشیت را ؛ اشکالش این است که این خانم تا وقتی که نبود نبود وقتی هم زاده شد از مادر یا قرشی زاده شد یا غیر قرشی . آقایان آمدند در این جا گفتند ما درستش می کنیم، این خانم تا وقتی که نبود در واقع پدر ومادرش با هم ازدواج نکرده بودند اصلا نبود که قرشی باشد یا نه اصلا قضیه سالبه به انتفای موضوع است. بعد این را بیاوریم و بگویم که آن زمان که نبود وبعد همین را استصحاب کنیم.که بعضیها می گویند که مثبت می شود و برخی می گویند که نه ....اشکالی که ما قبل از همه این ها داشتیم این بود که استصحاب همه این ها عرفیت ندارد.به هر عرفی که بکویید می گوید من این جا یقین سابق ندارم همان طور که یقین ندارم که غیر قرشی است، یقین هم ندارم که قرشی است.من از این میخواهم که استفاده کنم.
ما میخواهیم از این نکته استفاده کنیم که استصحاب باید عرفیت داشته باشد.مطلب این است که قسم اولی را که آقای خویی دیروز جواب داد برای این که استصحاب عدالت را درست کند، زیدی بوده که سابقا عادل بوده از یک طرف هم نمیدانیم که زنده است یا نه.یک دفعه شما زید را حیاتش را درست می کنید و دیگر اتوماتیک  عدالتش می آید اما یک دفعه  کسی نمی خواهد از این راه استفاده کند، کسی که نمی خواهد از این راه استفاده کند، چون به زعم خودش مثبت میداند، عرف قبول نمی کند تا شما راجع به  حیات زیدتصمیمی نگیرید، عدالت او را استصحاب کنید.به نظر من حق با آن بنده خدایی است که مخالفت میکند، منتها شایدنتوانسته فنی بیان کند، می گوید این کلاه را سرکه می خواهید  بگذارید؟ در این باره مطلب آقای خویی که در قسمت تحقیق که آمده بخوانید و مطالعه کنید. ما معتقدیم تا شما حیات زید را درست نکنید، استصحاب عرفیت ندارد با لفاظی کار استصحاب به سامان نمی رسد. 
الحمد لله رب العالیمن

۷۴۱ بازدید

نظر شما

کد امنیتی
مطالب بیشتر...
دانلود صوت جلسه
چکیده نکات

بررسی و نقد جواب اول و پاسخ دوم از محقق خراسانی