header

اصول فقه - استصحاب (97-98)

جلسه 51
  • در تاریخ ۰۴ دی ۱۳۹۷
چکیده نکات

ذکر اقوال محقق خوئی و صاحب جواهر و علامه حلی در مساله

متن پیاده سازی شده

بسم الله الرحمن الرحیم 
تطبیقات ...
بحثی که با شما داشتیم راجع به مساله  اسم گرایی و  کارکرد گرایی با این که من این بحث را درچند جای  دیگری هم مطرح کرده بودم ، اما احساس کردم که اگر یک سری موارد و مثالهایی را اضافه کنیم، مطلب برای محققانی مثل شما بهتر محقق می شود و آثار ش را می بینید.
یک مساله هست در باب قصاص ودیات؛ مساله قدیمی هم هست گرچه من سیر تاریخی آن را نگاه نکردم.مساله این است که اگر کسی ، کسی راتهدید کرد و  گفت دست فلانی را قطع کن و الا می کشمت!اکره شخصا علی قطع ید ثالث ...حالا معینا او غیر معین؛ما فرض می کنیم معین که مبتلا به باشیم. و هدده بالقتل ان لم یفعل...فرض این است که ناحق است نه این که طرف  دزدی کرده باشد و باید که انگشتانش قطع شود به هر حال  این شخص تهدید شده به قطع ید، و الا کشته می شود در این جا میدانیدکه نه تنها برای این آدم جایز است، فرض بر این است که اکراه است و راه فراری وجود ندارد و الا اکراهش نمی گویند. یا باید که دست کسی را به ناحق قطع کند، یا خودش کشته میشود . دراین جا نه تنها حق  دارد، قطع کند که واجب است قطع کند. چون حفظ جان مقدم است برحفظ عضو.از باب اهم و مهم برای دفع ضرر اهم .به دیگران ضرر مهم را وارد می کند.منتها این جا چند سوال پیش می آید که وضعیت قصاص چه میشود؟وضعیت دیه چه میشود؟ چه قصاص چه دیه ...کدام باید که متحمل شوند؟ مکرِه یا مکرَه؟!
مرحوم آقای خویی فرموده است که قصاص بر هیچکدام نیست.دیه هم بر مکرِه نیست بلکه بر مکرَه است.اگر دقت کنید 4ادعا هست؛ 1. قصاص برمکرِه نیست؛ 2.قصاص برمکرَه نیست؛ 3. دیه بر مکرِه نیست؛ 4. دیه بر مکرَه که مباشر است ، هست.
اما راجع به نفی قصاص می فرماید: بر مکرِه قصاص نیست! چون مکرِه لم یقطع ید احد و انما القاطع المکرَه! اگر مکره قطع کرده بود میگفتیم که قصاصا دستش باید که قطع شود.مباشر و مکرَه دست کسی را قطع کرده است.و اما مکره دستش قطع نمیشود، چون قطعش عدوانا و ظلما نبوده است.از روی اکراه بوده و مستحضرید که جنایتی که از روی عدوان و ظلم نباشد، قصاص ندارد!البته نمی گوییم که دیه ندارد ؛قصاص ندارد.به هر حال این متن و ذیل مبانی است این متن وذیل را که آدرس می دهیم، به این خاطر است اصل ادعا در متن است، .و ادله آن در ذیل است. ببینید ما دنبا ل چه هستیم؟ایشان تمام  تکیه اش بر قطع ید و قطع را هم همان بریدن ؛میگیرد و درست است مکرِه دست کسی را نبریده است.دست به چاقو هم نزده و آن که دست به چاقو زده و بریده؛ مکرَه بوده است.ودلیل هم میکوید من قطع ید احد!...یا فی الید...در روایت ظریف...میگوید در قطع ید خمس مئة دینار...پانصد دینار است یا پنجاه شتر است!حالا اگر یک کسی در مقابل ایشان بگوید جناب آقای خویی ! آیا اکراه جناب مکرِه، در این فرض که سبب قوی تر از مباشر است، مثل این که این یک  قاهر ظالمی است و این یک عامل مظلوم!سوال این است که در این جا اکراه مکره کارکرد قطع را ندارد؟شماوقتی طرف را تهدید می کنید به کشتن ،و این بنده خدا هم با توجه به شرایط موجود از طرف شارع مامور است، که این کار را بکند و از آن طرف هم مکره او را مجبو رکند به قتل، از آن طرف هم بگویند که پانصد  دینار را تو بدهی!مکرِه را چه کارش می کنیم؟ حالا مکره را به خاطر کارش چندر وزی زندانش می کنیم!یا شلاق یا جریمه ...آیا این اکراه کارکرد قطع را ندارد؟به نظر ما فقهایی که این مطلب را آوردند و قائل به قصاص شدند...نه این که دیه را گفتند که مکره بدهد که گفتند که باید که قصاص شود.صاحب جواهر می فرماید هو علی المکرِه....الذی هو اقوی من المباشر می گوید این جا مباشر یک مکرَه بیچاره است کاره ای  نیست!ان که قاهر ظالم است ،مکرِه است.و  لذا او  دستور داده باید او مجازات شود و لذا ایشان دیه را هم مطرح نمی  کند میگوید : باید قصاص شود و من فرصت نکردم بررسی کنم و فکر هم نمی  کنم که این قضیه اختلافی  هم باشد.در این قضیه باز آقای خویی فرید است!صاحب جواهر به علامه نسبت میدهد که ایشان شک دارد ولی من قواعد علامه را که نگاه کردم ،علامه شک ندارد و صریحامی گوید :قصاص.منتها در فرع بعدی شک دارد که ظاهر ا این خطای صاحب جواهر است بر  فرض این که خودش متن را ملاحظه کرده باشد.متن را نگاه کنید که محقق خویی در رسید ن به مطلب فوق تکیه می کند به این که ...عدم کون  مکرِه قاطعا للید...حتما لغت را هم نگاه می کند میگوید بروید مصباح المنیر را نگاه کنید لغت عرب را نگاه کنید قطع ید را به که میگویند . مکرِه دستور داده است.ولی دست را نبریده . چه کسی دست را بریده است؟مباشر؛مکرَه.در حالی  که اکراه مفروض کارکرد قطع ید را دارد بدون هیچ تفاوت.ما در کلام امیر علیه السلام معتبره ظریف؛ وقتی امام می فرمایند در قطع ید 500دینار است، 
باید ببینیم که مصباح المنیر چه معنا می کند؟بله او معنا می کند برید ن (و نه دستور دادن)وقتی این می  آید در متن قانون با ید دید که با توجه به متن قانون، به که نسبت میدهند.در این جا چه کسی باعث و بانی قطع ید شده است؟این جا دو فرض است  یا این که بگوییم کلمه قطع معنایش وسیع می شود یا این که قطع معنای خودش را داشته باشد به معنای بریدن!اما اگر یک حرکتی کارکرد بریدن را دارد حکم بریدن را به او میدهیم در این جور موارد شک نمی کنیم و شاهد ش هم فتوای فقهاست.توصیه ای دارم و آن این که مسیر کارکرد گرایی را باید تا جایی رفت که به فتوا ختم شود.و همیشه قول ثالث در یک موضوع از کسی پیدا میشود که در یک مساله تنهاست.من این جا هیچ فتوای خلافی را پیدا نکردم حتی صاحب جواهر هم که به علامه شک را نسبت میدهد این نسبت درست نیست.این ها باید مقداری انسان را به تامل وادارد.در ادامه نوشتیم صاحب جواهر قصاص را بر مکرِه می پذیرد.چرا؟ میگوید چون  او اقوی از  مباشر است.نعم هو علی المکره!الذی هو اقوی حینئذ من المباشر....بعد در ادامه می گوید در قواعد گفته والله چه عرض کنم من ذلک...از یک طرف این را داریم که یعنی سبب اقوی از مباشر است و از طرفی هم می بینیم که مباشر نبوده باز هم علامه می گوید دیه را از مباشر نگیریم که دیه را از مکرِه بگیریم.بعد جواهر رد می کند و می گوید و فیه انها لیست الا  لقوة السبب علی المباشرة یا المباشر وهو مقتضی للقصاص دون الدیه کما هو  واضح.البته این حرفها درست نیست!علامه در قواعد راجع به این مساله هیچ اشکالی ندارد وایشان هم میگوید قصاص. این راهی را که جناب صاحب جواهر رفت و قصاص را متوجه مکرِه کرد، راه قوت سبب  بر  مباشر بود اما مسیری که ما رفتیم این بود که کار مکرِه ولو قطع به معنای لغوی و عرفی آن نیست ولی کارکرد قطع را دارد لذا اسم آن را میگذاریم کارکرد گرایی.
الحمد لله رب العالمین

۷۸۳ بازدید

نظر شما

کد امنیتی
مطالب بیشتر...
دانلود صوت جلسه
چکیده نکات

ذکر اقوال محقق خوئی و صاحب جواهر و علامه حلی در مساله