header

فقه القضاء - شرایط قاضی

جلسه 93
  • در تاریخ ۲۰ اسفند ۱۳۹۸
چکیده نکات

7. لزوم گسست تعینات مشکل دار از موارد بدون اشکال فی نفسه
8. لزوم گسست موارد ترتب محذور شرعی بر اصل پدیده از موارد ترتب محدور بر برخی اقسام و جوانب آن

شرایط قاضی - مذکر بودن


برگه جلسه :

صفحه 207 و 208
(جلسه نود و سوم)
7. لزوم گسست تعینات مشکل دار از موارد بدون اشکال فی نفسه
آن چه در ذیل این شماره، می‌آید نامربوط به مطلب گذشته نیست لکن خود آن نیست با این توضیح که گاه در جامعه، ناهنجاریها و بداخلاقی‌هایی وجود دارد، مثلا افرادی فاسد از حضور زنان در جامعه سوء استفاده می‌کنند، در این جا آیا باید وجود این امر خلاف شرع را ـ که ممکن است خارج از اختیار زن باشد یا یک امر مقارن (و نه لازمِ) حضور و تصدی پست از سوی زنان باشد ـ به حضور و تصدی مرتبط کرد، در فقه حضور مؤثر دانست و به همین دلیل فتوا به حرمت حضور داد و درمان مشکل را هم تحریم حضور زن و عدم حضور وی در اجتماع دانست؟ یا باید بین این شئون تفریق کرد و ـ بالطبع ـ به فکر اصلاح فرهنگ و ارتقای تدین مردان بود و فتوای تحریم را بر فرض که راه حل مناسب برای عدم سوء استفاده باشد، در ضیق و شداد قرار داد؟
واضح است که در این گونه صحنه‌ها گزینه دوم صحیح است و تا حضور و تصدی یک زن مصداق تعاون محرم بر اثم نباشد (که در این گونه موارد به سختی قابل تصور است؛ به ویژه با توجه به آزادی انسان‌ها در غیر حوزه ممنوع شرعی) نمی‌توان مشکل را بر سر حضور و تصدی زن خالی کرد. 
8. لزوم گسست موارد ترتب محذور شرعی بر اصل پدیده از موارد ترتب محدور بر برخی اقسام و جوانب آن1
بسیار ـ بسیار ـ اتفاق می‌افتد که برخی فقیهان رأی به منع و حرمت یک پدیده به دلیل محذور مترتب بر برخی از فروض آن میدهند، معلوم نیست بر این استدلال و رفتار چه نامی باید نهاد؟ 
به عنوان مثال نسبت به دو متنی که گذشت، هیچ کدام از محاذیر مذکور در آن دو متن بر اصل تصدی زنان مترتب نیست بلکه تابع مقدار، کیفیت و شرایط تصدی است؛ مثلا (نسبت به متن اول) حضور ناحساب شده زن در هر مجمع ممکن است «فحشا به بار آورد» نه اصل حضور به هر گونه باشد! یا (نسبت به متن دوم) تقلید زن در صورتی که مرجعیت بلاواسطه برای مردان را به عهده بگیرد مستلزم زخمی شدن  «تحجب» و «تستر» است و الا اصل تقلید از زن (مثلا) توسط زن‌ها چه زخمی بر آن چه محقق خویی فرمود، می‌زند؟ 
(پایان جلسه)
اگر گفته شود: این تصدی با «انحصار تصدی زنان نسبت به امور بیت» منافات دارد و مشکل مطرح شده توسط ایشان این بود! در پاسخ باید گفت: آیا بقیه امور را ایشان بدون قصد جدّ فرموده است؟! بدون تردید منظور ایشان مجموعه اموری است که در آن متن فرمود نه بخشی از آن که به هیچ وجه قابل دفاع نیست و خود ایشان نیز از آن دفاع نمی‌کند. به همین دلیل بود که ما در صدر توضیح رقم اول2 مساله اصل حضور زن،  مقدار و کیفیت آن را مورد اشاره قرار دادیم تا بگوییم که هر کدام از این‌ها حساب خود را دارند و نباید با همدیگر بیامیزند. 
برخی نمونه‌های دیگر
دو نمونه‌ای که اشاره کردیم مربوط به بحث تصدی زنان بود. مناسب است به برخی نمونه‌های دیگرِ ـ غیر مرتبط با مسأله تصدی زنان ـ نیز از این عدم گسست اشاره شود تا حساسیت بیشتری در مسأله پیدا شود. توجه کنید:
• بسیاری از فقها3 قضاوت کافر را قبول ندارند به دلیل: «انه لیس اهلا للامانة»؛ با  این که این استدلال کلیت ندارد و تابع شخص کافر و کیفیت متصدی کردن او در این پست است. و این که گفته شود: منظور این گروه از فقها این است که کافر «اهل امانت شرعی نه خارجی و عقلی و واقعی» نیست؛ پس استدلال تمام و غیر منقوض است، ناصحیح است؛ زیرا در این صورت با توجه به این که این کلیت (کافر شرعی در هیچ کجا نباید امین شمرده شود) هنوز ثابت نشده است؛  قرار دادن در استدلال مصادره به مطلوب است و مثبِت مدعا نخواهد بود.
• شیخ انصاری در تفسیر عدالت هر چند آن را به گونه‌ای معنا می‌کند که با صدور معصیت از شخص قابل جمع است، اما آن را با همان معنای فقهی که دارد و در آن اتیان واجبات و ترک محرمات آمده است، معتبر می‌شمارد و طریقی برای کشف آن قرار می‌دهد تا با اهمال آن حق الله و حقوق الناس ضایع نشود؛4 در حالی که جلوگیری از تضییع مورد نظر تنها به راهی که ایشان پیشنهاد میدهد نیست پیشنهاد عدالت‌ِ بخشی و عدالتِ عرصه‌ای، پیشنهادی بود که ما دادیم و چنانچه پیشنهاد حضرات جلوگیری از تضییع نباشد، کمتر از آن نیست.
 پس در این موارد باید مقدار، کیفیت تحقق پدیده، زمینه‌ها و شرایط پیدایش محذور را دید و مطابق آن به اصدار رأی و نظر داد؛ مثلا در محل بحث (یا در اعتبار شرط عدالت یا ...) باید دید مشکل از کجا به وجود می‌آید، در چه زمینه‌ها و شرایطی مشکل و محذور محرم دیده می‌شود و مثل تصدی زنان آیا اصل وجودش محذور دارد یا تصدی با شاخص‌هایی معین و ...سپس در مسأله وارد شد و اظهار نظر کرد. بحث از مسأله مورد گفتگو در این شماره، خیلی بیش از این گفتگو می‌طلبد لکن به حکم مقدمه و مبنا بودن در کار ما از آن می‌گذریم. 

---------------------------------------------
1. اموری که در شماره های پیاپی می آید، علیرغم مشابهت هایی که با هم دارند، متفاوت از یکدیگرند. این تفاوت ها با تامل در عنوان ها و توضیحات ذیل آن ها معلوم و در کلاس بیان می شود. 
2. ص199.
3. از جمله ر.ک: جواهر الکلام، ج40،ص12.
4. ر.ک: المکاسب: رسالة فی العدالة، ص 330.






مشروح درس :

بسم الله الرحمن الرحيم
بحث ما در ارتباط با بيان مقدمات حل مسأله ي تصدي زنان براي مناصب سياسي اجتماعي مذهبي بود.
مقدمه ي هفتم : لزوم گسست حفره ها و شئون مشكل دار از موارد بی اشكال في نفسه
توضيح:
مراد از اين عنوان اين است كه گاهي اوقات در اجتماع يك حفره هاي اخلاقي، آسيب ها، مشكلاتي وجود دارد، مشكل فرهنگي، اجتماعي است مثلا جامعه پر است از جواني كه نتوانسته ازدواج كند يا نخواسته ازدواج كند. طبيعتا در اين جامعه اگر زني حضور پيدا كند و متصدي برخي از شئون شود ممكن است مورد سوء استفاده قرار بگيرد و افراد فاسد از اين حضور سوء استفاده كنند مخصوصا اگر اين تصدي و حضور زنان از سر نياز بوده باشد در اين جا برخي از معاصي رخ مي دهد، معاصي اي كه نمي شود گفت لازم جدا ناپذير يا عادي براي آن است بلكه يك امر مقارني است كه چه بسا اختيارش هم به دست زني كه متصدي كاري شده است نيست چون مردان متدين ما كم داريم، فرهنگ كم است يا چون ازدواج هنجار نيست، رائج نيست، بيكاري هست اين مسائل پيدا مي شود در اين جا چقدر فني است كه ما گسست ندهيم مناشئ اشكال را و راه حل را تحريم حضور زنان قرار دهيم و بگوييم چون جامعه اينطور است و اين مشكلات را دارد پس حضور زن حرام است. به عبارت ديگر ما مي خواهيم مشكل را حل كنيم، مشكل سوء استفاده را، مشكل نگاه هاي بد را، مشكل اختلاط مردان هوس باز با زنان متصدي كارها را مي آييم حضور را تحريم مي كنيم و اين طوري مشكل را حل مي كنيم ما مي گوييم بايد اين ها را از هم گسست بدهيم. فرض كنيد كه با تحريم حضور زنان مشكل سوء استفاده از زنان حل مي شود (كه البته اينطوري نيست و صرف فرض است) اما اين چقدر درست است كه ما وجود آسيب فرهنگي را كه راه خودش را دارد با تحريم تصدي زنان حل كنيم؟! در اين جا دولت بايد وارد شود و اشتغال را افزايش دهد و حل كند، مردان بتوانند ازدواج كنند، تدين مردان بالا برود، خدا باوري مردم بالا برود. ماي فقيه آن كارها را رها كنيم و با افتا به تحريم حضور زنان مسأله را حل كنيم. بله در اين جا ما يك نهاد داريم به نام حرمت اعانه (تعاون) بر گناه و ما در كتاب فقه و حقوق قراردادها مفصل بحث كرده ايم كه نه اعانه و نه تعاون هيچ كدام بماهوهو نمي شود گفت حرام است و الا به اندازه اي نقض وارد مي شود كه نمي شود دفاع كرد. بله برخي از اعانه ها حرام است يا راه ديگر اين است كه اعانه و تعاون را بسط مفهومي داد كه حرام شود.
يك مرتبه ديگر عنوان را بيان مي كنم: لزوم گسست حفره ها (يعني آسيب ها، موارد مشكل دار مثل عدم تدين مردان و ...) و شئون مشكل دار (چون فرهنگ جامعه مشكل دارد، اعتقاد به قيامت كم رنگ شده، لقمه هاي حرام در آن رايج شده است) اين ها را بايد از مواردي كه في نفسه اشكال ندارد مثل تصدي زنان جدا كرد و نبايد مشكل را از يك جا به جاي ديگر برد.
با اين توضيحات متوجه مي شويم كه مورد هفتم با مورد ششم فرق دارد. در آن جا بحث اين بود كه ما يك عنوان اولي داريم كه مشكلي ندارد اين عنوان اولي يك عارضي دارد كه آن عارض حرام است (عارض عقلي، عادي يا احياني) اما در اين جا بحث ما اين نيست بلكه بحث ما اين است كه جامعه يك حفره هايي دارد، مشكلاتي دارد، مردهاي چشم چران، جامعه ي بيكار از آن طرف تصدي زنان، بله وقتي زنان سركار بيايد آن مشكل خودش را نشان مي دهد و ما نمي توانيم راه حل آن مشكلات را بر سر فقه حضور حل كنيم. حاكميت به جاي اين كه مشكل اجتماع و كسب و كار را حل كند از مراجع بخواهد كه فتوا بدهيد به حرمت تصدي. گاهي حاكميت نمي خواهد ولي خود علما فتوا مي دهند. پس ما نبايد حل معظل را از غير جاي خودش بخواهيم. فقها هم بايد متوجه باشند و حرف من اين است كه حتي اگر فرض كنيم كه با اين تحريم مشكل هم حل شود باز هم صحيح نيست و ما نمي توانيم كسي را از حقي كه خدا به او داده است محروم كنيم (يا تكليفي كه هست و او مي تواند آن تكليف را به عهده بگيرد) به خاطر مشكلي كه وجود دارد. بايد ديد رفتن زن به سر كار و تصدي امور حرام است يا نه؟ بله اگر از ادله استفاده شود درست است و الا بايد ديد مشكل از كجاست و مشكل را حل كرد و نبايد بخواهيم از طريق فقه حضور آن مشكلات را حل كرد.
نكته ي هشتم : لزوم گسست موارد ترتب محذور شرعي بر اصل پديده از موارد ترتب محذور بر جوانب آن
توضيح: آنچه كه باعث شد من اين نكته ي هشتم را بياورم با تأكيد بر اين كه له موارد اخري في مئاة مورد اين است كه گاهي يك محذور شرعي بر اصل يك پديده مترتب است يا خود اين پديده موضوع حكم شرعي است مثل شرب الخمر يا نگاه به نامحرم يا لمس نامحرم اما گاهي اوقات اصل پديده محذور شرعي ندارد و خودش موضوع حرمت نيست بلكه تحت يك شرائطي آن محذور شرعي مترتب مي شود، جوانب آن پديده آن محذور شرعي را دارد، مقدارش اگر بي حساب شد آن محذور شرعي را دارد آيا مي توانيم آن پديده را ممنوع كنيم به خاطر ترتب محذور شرعي بر بخشي از آن؟ مثلا آن دو متني كه از مرحوم امام خميني و محقق خويي داشتيم، در آن موارد آيا بر اصل تصدي زنان محذور شرعي بار مي شود يا مقدار حضور زن، كيفيت حضور يا در عصر خاص؟ اگر اين ها با هم فرق مي كند ما نبايد اين ها را با هم خلط كنيم.
ممكن است بپرسيد اين مورد با مورد ششم چه فرقي دارد؟ در اين جا اصلا بحث ما لازم و ملزوم نيست، مقارن و غير مقارن نيست، در اين جا مي گوييم خود تصدي محذور دارد اما نسبت به برخي از پست ها، برخي تصدي ها يا تصدي در مجلس طاغوت يا تصدي زنان براي زنان در دادگاه مردان يا تصدي زن براي مرجعيت مردان اما تصدي زن براي مرجعيت زنان يا براي قضاوت در امور زنان يا براي مجلسي در غير حكومت طاغوت اين تصدي ديگر مشكلي ندارد. پس التصدي قسمان. اگر نفس تصدي محذور شرعي داشت مي گفتيم محذور شرعي مترتب است بر اصل پديده اما اگر آمديم دو نوع تصدي تصور كرديم (نه لازم و ملزوم، نه حفره هاي مشكل دار از غير مشكل) مي شود نكته ي هشتم.
علما طوري رفتار كرده اند كه نفس تصدي محذور شرعي دارد، خلاف شرع است، ضرورت دين بر خلافش است (آقاي صافي و بروجردي بيان كردند) اما اگر گفتيم بايد ديد تصدي چطور است؟ لذا در عنوان اول ما اشاره كرديم كه بايد كسي كه بحث مي كند اصل حضور، كيفيت حضور و مقدار حضور را از هم جدا كند، موردي نياورد كه اصل حضور مشكل ندارد جوانبش مشكل دارد، بخشي از آن مشكل دارد و بعد نتيجه ي كلي بگيرد كه در فرمايش آقاي خويي چنين كاري بود. سؤال ما از جناب آقاي خويي به عنوان يك طلبه ي كوچك از يك عالم بزرگ اين است كه آيا زخمي شدن تحجب و تستر در مرجعيت و تصدي زن براي اصل تصدي است (اصل پديده) يا براي جوانب و حواشي و برخي از اقسام و مراحل آن است؟ اگر براي برخي از مراحل آن است نبايد به اصل آن استناد داده شود. 
البته بايد به اين نكته توجه شود كه قانون گزار مي تواند محذور جزئي را عامل تحريم كلي قرار دهد اما بحث جايي است كه شارع به حسب ادله اي كه داريم چنين كاري نكرده است، در اين صورت ما نمي توانيم چنين كاري انجام دهيم و مفسده ي غالب را منشأ كشف حكم كلي و عام قرار دهيم.
الحمدلله رب العالمين.

۹۴۵ بازدید

نظر شما

کد امنیتی
مطالب بیشتر...
دانلود صوت جلسه
چکیده نکات

7. لزوم گسست تعینات مشکل دار از موارد بدون اشکال فی نفسه
8. لزوم گسست موارد ترتب محذور شرعی بر اصل پدیده از موارد ترتب محدور بر برخی اقسام و جوانب آن