براساس مکاسب شیخ - سال دوم - نوع اول و دوم (85-86)
جلسه 11- در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۸۵
چکیده نکات
تحقیق در مساله اعیان متنجس
بررسی نوع اول اعیان نجس
مسوخ سباع
متن پیاده سازی شده
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه گذشته مسائل 8 گانه مربوط به نوع اول از مکاسب محرّمه یعنی بحث معامله واقع بر نجس و متنجّس تمام شد. لکن شیخ انصاری به صورت پراکنده مطالبی را مطرح کرده است که ما آن مطالب را تحت عنوان نکات عرض می کنیم.
نکته اول: حکم معامله واقع بر مسوخ و سباع(درندگان)
شیخ انصاری می فرماید: بسیاری از بزرگان فقه معامله واقع بر مسوخ را باطل می دانند؛ چون مسوخ نحس هستند و معامله نجس باطل و حرام است. ما در این بحث قصد داریم به سؤال پاسخ بدهیم: 1- ما هو المسخ؟ 2- ما هی المسوخ؟ یعنی مسوخ چه حیواناتی هستند؟ 3- ما حکم المعاوضة علی المسوخ؟
اما ما هو المسخ؟ میدانید که اصل در قضیه مسخ، قرآن است. قرآن کریم در 3 آیه مسئله مسخ را مطرح کرده است.
آیه اول: «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ» سوره مبارکه بقره آیه 65
آیه دوم: «قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازِيرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولئِكَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبِيلِ» سوره مبارکه مائده آیه 60
آیه سوم: «فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِين» سوره مبارکه اعراف آیه 166
مورد برخی از آیات مزبور و شأن نزول برخی دیگر مربوط به یهود است. آیه اول و سوم در مورد داستان روز شنبه است و آیه دوم در مورد اهل کتاب است ولی شأن نزول آن مربوط به یهود است.
در روایات، جریان مسخ به صورت گسترده تری مطرح شده است. در روایتی امام علیه السلام می فرمایند: «سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَنِ الْمُسُوخِ قَالَ هُمْ ثَلَاثَةَ عَشَرَ الْفِيلُ وَ الدُّبُّ وَ الْخِنْزِيرُ وَ الْقِرْدُ وَ الْجِرِّيُّ وَ الضَّبُّ وَ الْوَطْوَاطُ وَ الدُّعْمُوصُ وَ الْعَقْرَبُ وَ الْعَنْكَبُوتُ وَ الْأَرْنَبُ وَ الزُّهَرَةُ وَ سُهَيْلٌ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا كَانَ سَبَبُ مَسْخِهِمْ قَالَ أَمَّا الْفِيلُ فَكَانَ رَجُلًا لُوطِيّاً لَا يَدَعُ رَطْباً وَ لَا يَابِساً وَ أَمَّا الدُّبُّ فَكَانَ رَجُلًا مُخَنَّثاً يَدْعُو الرِّجَالَ إِلَى نَفْسِهِ وَ أَمَّا الْخِنْزِيرُ فَقَوْمُ نَصَارَى سَأَلُوا رَبَّهُمْ تَعَالَى أَنْ يُنْزِلَ الْمَائِدَةَ عَلَيْهِمْ فَلَمَّا نَزَلَتْ عَلَيْهِمْ كَانُوا أَشَدَّ كُفْراً وَ أَشَدَّ تَكْذِيباً وَ أَمَّا الْقِرَدَةُ فَقَوْمٌ اعْتَدَوْا فِي السَّبْتِ وَ أَمَّا الْجِرِّيُّ فَكَانَ دَيُّوثاً يَدْعُو الرِّجَالَ إِلَى أَهْلِهِ وَ أَمَّا الضَّبُّ فَكَانَ أَعْرَابِيّاً يَسْرِقُ الْحَاجَّ بِمِحْجَنِهِ وَ أَمَّا الْوَطْوَاطُ فَكَانَ يَسْرِقُ الثِّمَارَ مِنْ رُءُوسِ النَّخْلِ وَ أَمَّا الدُّعْمُوصُ فَكَانَ نَمَّاماً يُفَرِّقُ بَيْنَ الْأَحِبَّةِ وَ أَمَّا الْعَقْرَبُ فَكَانَ رَجُلًا لَذَّاعاً لَا يَسْلِمُ مِنْ لِسَانِهِ أَحَدٌ أَمَّا الْعَنْكَبُوتُ فَكَانَتِ امْرَأَةً سَحَرَتْ زَوْجَهَا وَ أَمَّا الْأَرْنَبُ فَكَانَتِ امْرَأَةً لَا تَطَهَّرُ مِنْ حَيْضٍ وَ لَا غَيْرِهِ وَ أَمَّا سُهَيْلٌ فَكَانَ عَشَّاراً بِالْيَمَنِ وَ أَمَّا الزُّهَرَةُ فَكَانَتِ امْرَأَةً نَصْرَانِيَّةً وَ كَانَتْ لِبَعْضِ مُلُوكِ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَ هِيَ الَّتِي فُتِنَ بِهَا هَارُوتُ وَ مَارُوتُ وَ كَانَ اسْمُهَا نَاهِيلَ وَ النَّاسُ يَقُولُونَ نَاهِيدُ» در این روایت حضرت نمی فرمایند: 13 گروه یا 13 امّت یا 13 شخص؛ بلکه وقتی توضیح می دهند، برخی از این 13 مورد، جریان شخصی و برخی جریان نوعی و مربوط به یک امّت بوده است. اما مورد آیاتی که گذشت همه جریان نوعی بود. البته مربوط به همه اهل کتاب و همه یهودی ها نبود. پس تضادّی بین آیات و روایت مزبور نیست. نکته دیگر این است که آیات فقط بوزینه و خوک را اشاره می کند ولی حدیث، افراد دیگری را نیز اضافه می کند. نکته بعد این است که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در این حدیث خنزیر را از قوم نصاری معرفی می کند در حالی که مورد آیه 60 سوره مبارکه مائده که می فرماید: «وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازِيرَ» اگرچه یهود نیست ولی شأن نزول آیه در مورد یهود است و این اشکالی ندارد؛ چون آیه بخشی را اثبات می کند و روایت بخش دیگری را. به بیان دیگر اگر تعدادی از قوم یهود و تعدادی از قوم نصاری به خنزیر تبدیل شده باشند، آیه مسخ شده های از قوم یهود را بیان می کند و حدیث مسخ شده های از قوم نصاری را. مضافاً به اینکه شأن نزول مخصّص آیه نیست. و نکته آخر آنکه در برخی روایات، ثعلب و در برخی طاووس نیز به عنوان یکی از مسوخ اضافه شده است. و این روایات با یکدیگر تنافی ندارند چون در مقام احصاء نبوده اند.
در مورد مسوخ تقریباً اتفاق همه مسلمین اعمّ از شیعه و سنی بر این است که هر شخصی یا هر جمعیتی که مسخ می شد بعد از گذشت سه روز از دنیا می رفت و بیش از سه روز زنده نمی ماند. و اصلاً نسلی از مسوخ به وجود نمی آمد. به همین جهت اگر ما احیاناً مثلاً فیل را از مسوخ می دانیم، این یک نوع مجاز است لذا ما الآن و حتی در گذشته، حیوان موجود مسخ شده ای که قبلاً انسان بوده است و بعد مسخ شده باشد نداریم. اگر ما باشیم و این آیات و این روایت و وجدان وانصاف نباید انکار کرد که آیات مزبور (تأکید اصلی ما روی آیات است چون سند روایت مزبور مخدوش است) در همین مسخ شخصی و فیزیکی (صورة إلی صورة) ظهور دارد. اما از اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم برخی از مفسّرین و مشخّصاً فردی به نام مجاهد بن جبر -که از شاگردان ابن عباس است و مذاق سنی دارد- معتقد است: زبان این آیات زبان رمز است و این موارد از باب مثال است؛ نه اینکه واقعاً صورت آنها عوض شده باشد بلکه شخصیتشان عوض شد. در ادامه سخن خود را به آیه سوره مبارکه جمعه (مثل الذین حمّل التوراة کمثل الحمار) تشبیه می کند و می فرماید: این آیه می خواهد بگوید: این افراد از نظر شخصیت حمار هستند نه اینکه صورتاً شکل حمار هستند. حال در مورد آیات مزبور نیز می گوییم: این طوائف از بنی اسرائیل و نصاری صورت انسانی داشتند ولی سیرت خنزیری و بوزینه ای داشتند. سنی ها از این اندیشه به مسخ معنوی تعبیر می کنند. اصولاً مجاهد در تفسیر حضور زیادی دارد و معمولاً مفسّرین شیعه و سنی از او زیاد نقل می کنند؛ سنی ها از این جهت که با آنها هم کیش است و شیعه ها از این جهت که وی شاگرد ابن عباس است. ابن عباس عمده تفسیر خود را از امیر المؤمنین علیه السلام گرفته است لذا در واقع مجاهد طریقی است برای ما به وسیله ابن عباس به اندیشه های حضرت. ایشان عالمی عقل گرا بوده است تا آنجا که در مورد او می نویسند: به راحتی ظاهر آیات را به جهت اندیشه های عقلی توجیه می کرد و حتی برخی معتقدند: اندیشه های عقلی معتزلی از مجاهد ریشه گرفته است. به همین جهت معتزله به او گرایش دارند و معمولاً در تفاسیر خود به او حضور زیادی می دهند. بر خلاف اشاعره که بیشتر به واژه های نصّ (ظاهر یا صریح نصّ) توجه دارند. از کسانی که دیدم تمایل شدید به این اندیشه مجاهد دارد، شیخ محمد عبده صاحب تفسیر معروف المنار است؛ چون ایشان در تفسیر خود قدری اندیشه علم گرا دارد. رشید رضا که مقرّر درس ایشان است نیز همین تمایل را دارد. البته شیخ محمد بن عبده صریحاً تمایل نشان نمی دهد لکن از یمین و یسار اندیشه مجاهد را تأیید می کند. اگرچه مجاهد وقتی این اندیشه را مطرح کرد، از یمین و یسار به او حمله کردند. مثلاً مرحوم طبرسی با اینکه فکر بازی دارد ولی وقتی اندیشه مزبور را نقل می کند: می گوید: این اندیشه دست بردن در آیات است بدون اینکه ضرورتی اقتضاء کند. یا ابن کثیر، مفسّر معروف سنی وقتی اندیشه مجاهد را نقل می کند با وی مخالفت می کند؛ لکن شیخ محمد عبده اندیشه مجاهد را زنده کرد. در این قسمت از بحث مناسب است که با سخن شیخ محمد عبده- که نویسنده معروف جهان عرب است و به عنوان یک اندیشمند شناخته می شود گرچه ما قبول نداریم چون حرف های ضعیف زیادی زده است- آشنا شویم. ایشان می گوید: اولاً قرآن صراحت در مسخ صوری ندارد. ثانیاً مسخ ظاهری چه ارزشی دارد و چه بازدارندگی ایجاد می کند؛ ولی اگر مسخ را مسخ معنوی تفسیر کنیم همانطور که مجاهد می گوید، معنای صحیحی است و بازدارندگی ایجاد می کند. در ادامه ایشان از ابن کثیر نقل می کند که این مسخ صوریّ معنویّ. سپس با یک حالت تمسخر می گوید: فما مراده بذلک؟ معنای این سخن ابن کثیر را نمی فهمم.
می دانید که در مورد خلقت انسان دو نظر عمده وجود دارد: نظریه تکامل انواع و نظریه ثبوت انواع. ظهور ادّله دینی ما در ثبوت انواع است ولی صراحتی هم در آن ندارد؛ لذا اگر در آینده حرف معروف داروین مبنی بر تکامل انواع، ثابت شود، اینطور نیست که نصوص دینی ما بر خلاف آن دلالت کند. اگر ما قائل به ثبوت انواع شویم، معنای آن این است که انواعی که وجود دارد مثل انسان، گوسفند و .... از ابتداء به همین شکل و صورت بوده اند. لکن در نظریه تکامل انواع این بحث مطرح می شود که اصل انسان، انسان نبوده است بلکه طی یک جهش به صورت ناگهانی انسان به وجود آمد و اینکه بعد از میمون یا آخرین نوع از غیر انسان، چه چیزی به وجود آمده است، می گویند: حلقه مفقوده است. حال می گوییم: مسخ بنابر مسخ صوری چیزی شبیه جهش در نظریه تکامل انواع است لکن عکس آن؛ یعنی در نظریه تکامل گفته می شود: انسان از صورت غیر انسانی جهش کرد به صورت انسانی لکن بنابر مسخ صوری گفته می شود: انسان طی یک جهش از صورت انسانی ارتجاع (مقابل تکامل) پیدا کرد به صورت حیوانی. نکته ای که وجود دارد این است که فکر نکنیم مسخ صوری خلاف عقل است. اگر گفتیم تعدادی از انسان ها به اذن الله و حکمته و قدرته یک نوع جهش ارتجاعی پیدا کردند و از صورت انسانی به صورت حیوانی تبدیل شدند، آیا امری خلاف عقل گفته ایم؟ آیا خلاف نظام علیّت سخن گفته ایم؟ بله مصداق امر خارق العاده است ولی منافی نظام علیّت نیست. اینکه بر روی این قضیه تأکید می کنیم به این جهت است که ما به هیچ وجه نمی توانیم قانون علیّت را استثناء بزنیم. در کلام جدید می گویند: معجزه منافی نظام علیّت نیست؛ کرامت منافی نظام علیّت نیست بلکه تنها یک امر خارق العاده است. علّت اگر شناخته شده باشد می شود علّت عادی و اگر شناخته شده نباشد، می شود خارق عادت.
- اکتساب المُحرّم
- المسوخ
- السباع
- منفعة محلله مقصوده
برچسب ها:
چکیده نکات
تحقیق در مساله اعیان متنجس
بررسی نوع اول اعیان نجس
مسوخ سباع
نظر شما