فلسفه فقه (داشگاه رضوی 1403-1404)
جلسه 4- در تاریخ ۱۳ دی ۱۴۰۳
چکیده نکات
دانشگاه علوم اسلامی رضوی
مقطع دکتری
فلسفه فلسفه فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین
اللهم عجل لولیک الفرج واحفظه من کل سوء و اجعلنا من خیر اعوانه وانصاره
در جلسات گذشته از تعریف فلسفه های مضاف فلسفه فقه، تفاوت فلسفه فقه با اصول فقه شروع کردیم و ادامه دادیم و مقصد یا مقاصد فلسفه فقه و فلسفه فلسفه فقه براساس کتاب روش شناسی اجتهاد و اشاره کردیم به فقه عذر و فقه مدرسه ای و فقه قناعت و اشاره کردیم که گستره ای از قلمرو فقه واجتهاد تابعی از شریعت بالمعنی الاخص است و ضمناهم اشاره کردیم به شریعت بالمعنی الاعم و اجتهاد بالمعنی الاعم و اجتهاد بالمعنی الاخص .
امروز من می خواهم شما را ببرم به ساحت یکی از مسائل فلسفه فقه و بحث کنم اگر ما بتوانیم در هر یک نشست یا دو نشست یکی از مسائل مهم فلسفه فقه را مورد گفتگو قرار دهیم، شما در سطح گسترده ای از این د انش ارزشمند، آشنا می شوید.
سعی می کنم مبحثی را انتخاب کنم که در یکی از کتابها بنده به آن پرداخته باشم که هم شما صوت را گوش کنید هم این که بعدا به کتاب هم مراجعه کرده باشید.
آن موضوعی که امروز می خواهم با شما صحبت کنم عبات است از : «منشا شناسی اختلافات فقیهان»
بر اساس کتاب روش شناسی اجتهاد ،از ص 75 تا 92 هیجده صفحه اختصاص پیدا می کند به این بحث.
به نظر شما کسی می تواند استاد دانشگاه یا حوزه باشد اما وقتی از او می پرسند مناشی اختلاف فقیهان چیست نتواند جواب دهد یا بتواند بگوید اما کلیات ابوالبقاء بگوید.
گاه کسی از مناشی اختلاف نه فقط علما و فقها که اندیشمندان و دانشمندان صحبت می کند. اصولا بحث این است که اختلاف از کجا می آید؟
اختلاف متکلمان ، فلاسفه واهل تفسیر قطعا آن گونه بحث کردن اختصاص به فقها ندارد.
اما گاهی بحثش را افسار میکند و می آورد در حوزه خاص اختلاف فقیهان .
معلوم است که فیلسوف فقه در فلسفه فقه کار ندارد به اختلاف دانشمندان در فهم و تفسیر دین .
او باید اختلافات فقیهاان را مطمح نظر قرار دهد البته ممکن است منشا اختلاف فقیهان بخشی از آن مشترک باشد با اختلاف مفسران و متکلمان .
اما بخواهد بحثی مدیریت شده داشته باشد باید آن را به بحث اختلافات فقیهان بیاورد .
من حیفم می آید که این بحث را وارد شوم و به کلامی از مولا – امیرالمومنین در نهج البلاغه اشاره نکنم.
کلام امام در آن جا اختصاص ندارد به اختلاف فقیهان ولی به اختلافات فقیهان هم می توان آن را تسری داد.
شما بزرگواران در خطبه 201 نهج البلاغه ، به حسب شمارش نسخه ای که من دارم از جناب فیض الاسلام از ص 665 تا 667 ....از این کاملتر ،کتاب سلیم بن قیس است که از امام علی علیه السلام این روایت را نقل می کند در کتاب سلیم از ص 103 تا 107 یعنی تا پنج صفحه جناب سلیم روایت را از جناب امیرالمومنین علی علیه السلام نقل می کند.
من سراغ کتاب سلیم نمیروم . چون بحث ما همه دانشمندان و اختلافات آن ها را شامل نمی شود. حدیث مولا هم منشا شناسی اشتباه بزرگان است .
حضرت در آن خطبه شریف، می فرمایند که یکی از مشکلات که باعث اختلاف می شود و منشا اشتباه می شود کذب است . حضرت می فرمایند :
وقد کذب على رسول الله صلى الله علیه وآله فی حیاته کذبا کثیرا حتى قام خطیبا فقال: أیها الناس قد کثر علی الکذابة (2)، فمن کذب علی متعمدا فلیتبوء مقعده من النار وکذلک کذب علیه بعده. إنما أتاک بالحدیث أربعة لیس لهم خامس: رجل منافق یظهر الایمان متصنع بالاسلام لا یتأثم ولا یتحرج (3) أن یکذب على رسول الله صلى الله علیه وآله متعمدا ولو علم الناس أنه منافق کذاب لم یقبلوا منه ولم یصدقوه ولکنهم قالوا: قد صحب رسول الله صلى الله علیه وآله ورآه وسمع منه، فأخذوا منه وهم لا یعرفون حاله. وقد أخبر الله عزوجل عن المنافقین بما أخبر (4) ووصفهم بأحسن الهیئة فقال: إذا رأیتهم تعجبک أجسامهم وإن یقولوا تسمع لقولهم (5) ثم تفرقوا من بعده وبقوا واختلفوا وتقربوا إلى أئمة الضلالة والدعاة إلى النار بزور والکذب فولوهم الاعمال والاحکام والقضاء وحملوهم على رقاب الناس وأکلوا بهم الدنیا (6).
وقد علمت أن الناس مع الملوک أتباع الدنیا (7) وهی غایتهم التی یطلبون إلا من عصم الله فهذا أحد الاربعة. والثانی: رجل سمع [ من ] رسول الله شیئا ووهم فیه ولم یحفظه على وجهه ولم یتعمد کذبا، فهو فی یده یعمل به ویقول: أنا سمعته من رسول الله صلى الله علیه وآله ولو علم الناس أنه وهم لم یقبلوه ولو علم هو أنه وهم لرفضه ولم یعمل به فهذا الثانی. والثالث: رجل سمع من رسول الله صلى الله علیه وآله أشیاء أمرها بها ثم نهى عنها وهو لم یعلم النهی، أو نهى عن شئ ثم أمر به ولم یعلم الامر، حفظ المنسوخ ولم یحفظ الناسخ، فلو علم الناس أنه منسوخ لرفضه الناس ورفضه هو (8) فهذا الرجل الثالث. والرابع: رجل لم یکذب على الله وعلى رسوله، یبغض الکذب خوفا من الله وتعظیما لرسوله صلى الله علیه وآله ولم یتوهم ولم ینس، بل حفظ ما سمع فجاء به على وجهه لم یزد فیه ولم ینقص حفظ الناسخ وعمل به وعلم المنسوخ ورفضه. فان أمر الرسول صلى الله علیه وآله مثل القرآن ناسخ ومنسوخ ومحکم ومتشابه، یکون من رسول الله صلى الله علیه وآله الامر له وجهان: کلام عام وکلام خاص مثل القرآن وقد قال الله عزوجل: ما آتاکم الرسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهوا (9) فکان یسمع قوله من لم یعرفه ومن لم یعلم ما عنى الله به ورسوله صلى الله علیه وآله ویحفظ ولم یفهم (10). ولیس کل أصحاب رسول الله صلى الله علیه وآله کان یسأله عن الشئ ویستفهمه، کان منهم من یسأل ولا یستفهم حتى لقد کانوا یحبون أن یجیئ الاعرابی أو الطاری (11) أو الذمی فیسأل حتى یسمعوا ویفهموا. ولقد کنت أنا أدخل کل یوم دخلة فیخلینی معه أدور فیها معه حیثما دار، علم ذلک أصحابة أنه لم یصنع ذلک بأحد غیری ولربما أتانی فی بیتی وإذا دخلت علیه منازله أخلانی وأقام نساءه فلا یبقى أحد عند غیری، کنت إذا سألت أجابنی وإذا سکت وفنیت مسائلی إبتدأنی. وما نزلت علیه آیة فی لیل ولا نهار ولا سماء ولا أرض ولا دنیا وآخرة ولا جنة ولا نار ولا سهل ولا جبل ولا ضیاء ولا ظلمة إلا أقرأنیها وأملاها علی فکتبتها بیدی وعلمنی تأویلها وتفسیرها وناسخها ومنسوخها ومحکمها ومتشابهها وخاصها وعامها وأین نزلت وفیم نزلت إلى یوم القیامة.
طبق بیان حضرت، یکی از مناشی اختلاف بزرگان ،متاسفانه پدیده شوم کذب است.
گروه دوم کسی است که تعمد بر کذب ندارد. اما فهم غلط دارد .چه بلایی که فهم غلط بر سر دانشمندان و فهم آنان آورده است و سوم رجلی که از رسول خدا شنیده
وَرَجُلٍ ثَالِثٍ سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله شَيْئاً أَمَرَ بِهِ ثُمَّ نَهى عَنْهُ وَهُوَ لَا يَعْلَمُ، أَوْ سَمِعَهُ يَنْهى عَنْ شَيْءٍ ثُمَّ أَمَرَ بِهِ وَهُوَ لَا يَعْلَمُ، فَحَفِظَ مَنْسُوخَهُ وَلَمْ يَحْفَظِ النَّاسِخَ، فَلَوْ عَلِمَ هُوَ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضَهُ، وَلَوْ عَلِمَ الْمُسْلِمُونَ ـ إِذْ سَمِعُوهُ مِنْهُ ـ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضُوهُ».
شرح: و قِسم سومِ راوىِ حديث رسول اللّه صلى الله عليه و آله مردى است كه شنيد از رسول اللّه صلى الله عليه و آله چيزى را كه امر كرد به آن چيز و بعد از شنيدن او، نهى كرد از آن چيز و او نمى داند آن نهى را، يا شنيد از رسول اللّه صلى الله عليه و آله كه نهى كرد از چيزى و بعد از شنيدن او، امر كرد به آن و او نمى داند آن امر را. پس نگاه داشته برطرف شده حديث را و ندانسته برطرف كننده را. پس اگر مى دانست خودش كه آن حديث، برطرف شده است، هر آينه ترك مى كرد آن را. و اگر مى دانستند مسلمانان وقتى كه شنيدند آن حديث را از او كه برطرف شده است، هر آينه ترك مى كردند آن را.
من اسم این سومی را می گذارم فهم ناقص
این را از بنده شاید بارها شنیده باشید که دین را باید در نظام فهم کرد. نظام حلقوی یعنی کنار هم و نظام هرمی یعنی درطول هم . والا فهم دین در غیر این نظام مثل دزدی که انار و نان را میدزدید صدقه میداد و فکر می کرد که دارد کار درست می کند . مداوای آن هم فهم سیستمی و فهم جامع است ما مشکلمان با بسیاری از کسانی که معتقدیم که دین را بد فهمیده اند این است که معتقدیم که دین را جامع نفهمیده اند. پس نقصان فهم در کنار کذب و فهم غلط می شود عامل سوم و این جا رجل چهارمی را اشاره میکنند که اهل دروغ نیست و فهم غلط را هم ندارد و فهم ناقص هم ندارد ناسخ و منسوخ را هم می شناسد آن سه تا میشود عامل اختلاف و این چهارمی می شود عامل وفاق.
ما در بحث کنونی خود ،اینها را می خواهیم به فقه بکشانیم
نکاتی در این خصوص هست:
اختلافات فقیهان بخشی از آن، طبیعی است
شما زمین و زمان را هم به هم بدوزید بخشی از این اختلافات طبیعی است ولی همه این ها طبیعی وحل ناشدنی نیست و می تواند بخشی از این اختلافات غیرطبیعی و قابل رفع باشد.
کتابهایی مثل روش شناسی می تواند بسیاری از این اختلافات را به وفاق تبدیل کند.
دوم این که : وقتی می گوییم اختلافات فقیهان منظورمان اختلافات جزئی نیست مثلا یک فقیهی بگوید شرط مفهوم دارد و فقیه دیگری بگوید شرط مفهوم ندارد. از
یک فقیهی بگوید فلان عام، ابا از تخصیص دارد بخاطر محتوایی که دارد و فقیه دیگری بگوید فلان عام مشخص ابا از تخصیص ندارد.
ما اگر اختلافات فقیهان را منشاشناسی می کنیم آن اختلافات بنیادین به طوری که دو مکتب باشد ، هست مثلا مکتب اخباری یا مکتب اصولی ؛ مکتب تجمیع ظنون و مکتب مدرسه ای . فقه با بسامد عذر و فقه با بسامد کشف . ما این را بحث می کنیم من در روش شناسی هم گفته ام که ما مکاتب را مقایسه و بررسی می کنیم والااگر دو فقیه به یک مکتب تعلق داشته باشند ولی اختلافاتی هم با هم دارند، گاه استاد وشاگر د هم با هم اختلاف دارند چه برسد به دیگران .
به هر حال منظور ما از اختلافات ، اختلافات منشا ساز و روش ساز منظور هست. گاهی برخی می گویند فلانی به فلان مدرسه تعلق دارد.
به نظر شما با این مقدمات مناشی اختلاف فقیهان چه میتواند باشد؟
برخی گفته اند که اختلافات گاه به مبانی بر می گردد.
اختلاف در مبنای استنباط است .
تصور کنید مبنایی که شریعت را گسترده و عام می بینید با مبنایی که صرفا می گوید شریعت آمده برای اصلاح رابطه انسان با خدا؛ در واقع شریعت حداقلی.
آیا از این دو نوع نگاه یک نوع مکتب اجتهادی د رمی آید؟
اولی در تمام ابواب مبتلا به بشری دنیوی ، اخروی معاملات سیاسات و ...دخالت کند و نظر دهد .د رحالی که دومی می گوید بسیاری از این موضوعات از ساحت شریعت خارج است .
بحث بعد اختلاف در مبانی کلامی ، صفحه 78 کتاب را ببنید .
بحث بعد اختلاف در مبانی تفسیر
چقدر بین اخباریان و اصولیان در تفسیر قرآن اختلاف است!
او که می گوید تفسیر قرآن اختصاص به ذات معصوم دارد انما یعرف القران من خوطب به ؛ دیگران نباید سراغ تفسیر قرآن بروند و لذا ظاهر قرآن را حجت نمیداند یا می گوید ظهور ندارد یا ظهورش حجت نیست . و لذا ما می گوییم اسناد اربعه ونمی گوییم اسناد سه گانه.
اختلاف در تعداد منابع ....
از دو منبع که برخی اخباریها می گویند در این خصوص مطلب گفته شده تا برخی که فقط به یک منبع که آن هم سنت معصوم اعتقاد دارند ؛ اجماع را که قبول ندارند. ظاهر قرآن را هم که قبول ندارند و ...
برخی از اندیشه ها هم که تا 42یا 43 منبع هم می رسند که من در کتاب فقه و مصلحت از آن ها نام برده ام.
اختلاف در شرایط اعتبار منابع
اختلاف در روش
اختلاف در قلمرو اعتبار
از ص 78 کتاب تا 80 این سه صفحه را مطالعه کنید .
من ذیل ص 80 گفته ام که مناشی اختلاف فقیهان، می تواند از این جهات باشد:
1. اختلاف در اسناد و مدارک استنباط
مساله ای به اهمیت بحث از اسناد و مدارک استنباط ما نداریم. چون بخش عظیمی از دانش فقه که هیچ شبهه ای زائد بودن هم د رآن نیست همین بحث از منابع است . قرآن به عنوان یکی از اسناد را تقریبا همه پذیرفته اند.
یا برخی از اهل سنت که مناقشاتی دارند.
2. سنت ؛ سنت اگر سنت رسول الله باشد مورد قبول همه هست؛ امامیه ، زیدیه شافعیه حنفیه حنابله همه پذیرفته اند. بحث این است که سنت حضرات معصوم علیهم السلام چه می شود؟ این ا زاختصاصات مذهب حقه امامیه است؛ چون دیگر مذاهب قائل به عصمت این سیزده نفر نیستند!! و لذا سنت آن ها را نمی پذیرند به عنوان راویان صادق قبول دارند اما به این عنوان که حجت باشد، قبول ندارند . ما در مکتب امامیه وقتی می گوییم قال الصادق دیگر تمام است فقط همین که بگوییم حضرت این را فرموده اند در واقع همه در این مذهب قبول دارند و کسی هم مناقشه در حجت بیان آنها ندارد. و لذا سنت و روایات امامان معصوم و صدیقه طاهره سلام الله علیها ، اختلافی است.
3. عقل؛ برخی مذاهب آن را به عنوان یکی از اسناد اربعه قبول دارند.
4. اجماع ؛ همه قبول دارند ؛ البته برخی معتقدند اجماع ساخته و پرداخته سنی ها است.چنان چه مبنای اهل سنت هم براساس اجماع بود.
5. قیاس؛ البته می د انید که قیاس را امامیه قبول ندارند اما بقیه قبول دارند.
6. استحسان؛ امامیه و شافعیه و حنابله قبول ندارند بقیه قبول دارند ص 83را ببینید.
7. استصلاح (مسائل مرسله)؛ زیدیه و مالکیه و حنابله قبول دارند ولی امامیه قبول ندارند و شافعیه و حنفیه قبول ندارند.
8. اجماع اهل مدینه ؛ این را مالک می گفت و بقیه نگفتند.
9. عرف؛ حنفیه دارند و مالکیه هم دارند . اما بقیه ندارند.
10. سد ذرایع ؛ مالکیه د ارند و حنابله هم دارند .
11. قول اصحاب پیامبر ؛ امامیه و زیدیه ندارند اما چهار گروه سنی دارند.
یکی از اصلی ترین راهها که نگاه به منابع باشد، از مناشی اختلاف است ص 90 را هم نگاه کنید تا 92 آن جا گفته شده که اختلاف در اسناد استنباط که جدول بندی شده است البته همه اختلافات به این شکل نیست مثلا اختلاف در تاثیر نصوص مبین مقاصد و مقدار آن. (دعوایی که ما با خیلیها داریم)
برخی اسم مقاصد و نصوص مبین مقاصد را که آورده می شود متاسفانه قضاوتها و واکنش های منفی دارند. در حالی که ما معتقدیم نصوص مبین مقاصد در استنباط تاثیر دارد یا کارایی سندی دارد یعنی به عنوان سند استنباط یا کارایی ابزاری دارد. یعنی باعث می شود که شما نصی را به گونه ای خاص تفسیر کنید.
12. اختلاف در اعتبار خبر ثقه یا خبر موثوق به
برخی ها می گویند خبر ثقه اعتبار دارد؛ یعنی راوی را باید نگاه کنیم که ثقه هست یا غیر ثقه . برخی می گویند که ما باید محتوای روایت نگاه کنیم ولو از راوی غیر ثقه . به خاطر همین برخی روایات مشهور بدترین سند را دارد ؛ لا ضرر و لا ضرار ...که جای بحث و گفتگو دارد.
13. انفتاح باب علم و علمی و انسداد ؛ ما داریم برخی بزرگانی که انسدادی اند حال یا تقیه می کنند . در حالی که برخی انفتاحی اند . میدانید برخی اختلافات از این جمله است که الجمع مهما امکن اولی من الطرح ؛ ممکن است استادی اصلا این حرف را قبول نداشته باشد و بگوید یعنی چه که الجمع مهما امکن اولی من الطرح ؟می گویند اگر جمع عرفی باشد می شود بین عام و خاص و بین مطلق و مقید و ظاهر و اظهر و ظاهر و نص جمع کرد اما اگر جمع ، عرفی نیست ، یعنی چه الجمع مهما امکن اولی من الطرح؟ شما باید به این بزرگواران بگویید کتاب روش شناسی اجتهاد را بخوانید. اولا الجمع مهما امکن طرفداران خاص خود را دارد . و قابل دفاع جدی است . همین باعث شده که دو تا روش را شکل بدهد برخی تا ممکن باشد معتقدند نباید ادله را کنار گذاشت. در حالی که برخی ادله را کنار می گذارند و می روند سراغ سایر مرجحات. از اختلاف در اسناد شما ببرم در آخرهای اصول و کفایه و رسائل ؛ آن جا چه بحثی بود؟ بحث تعادل و ترجیح. که من اسم آن ر اگذاشته ام باب تعامل با ادله که همه را در بر گیرد که در واقع باب مدیریت ادله است . ادله ناهمسو و ادله متعارض ؛ باب مدیریت ادله ناهمسو که آن جابحث عام و خاص هم مطرح می شود؛ حمل عام بر خاص حل مطلق بر مقید تا آخر اگر نبود می شود : تعارض و در تعارض هم تا بخواهید اختلاف است؛ برخی معتقدند ما باید متعارضین را به شکل تخییر حل کنیم و سراغ مرجحات نمی رویم مقدم بر رفتن سراغ مرجحات ، رفتن سراغ تخییر است. در حالی که میدانید برخی تخییر را اختصاص می دهند به وقتی که دو دلیل متعارض کفو هم باشند. و برابر هم باشند. از هر جهت...و الا نوبت به تعارض و ترجیح می رسد. در ترجیح برخی قائلند به مرجحات منصوص و محدود همان مرجحاتی که در ادله آمده؛ خذ بمااشتهر بین اصحابک یا خذ بما وافق الکتاب خذ بما خالف العامة یا خذ بما هو احدث ....تعدادی مرجح هست در حالی که آن جا برخی قائلند به تعدی از مرجحات منصوص. و می گویند آن چه که در ادله آمده از باب مثال است نه انحصار. این جا بابی باز می شود دال بر این که چه چیزها می تواند مرجحات باشد غیر از باب منوص در ادله ؛ طبیعتا خالی از اختلاف هم نخواهد بود. یک بخش عظیم از اختلافات ، اختلافات در اسناد است و بخش عظیم دیگر اختلاف در مدیریت ادله متعارض است . ادله اگر متعارض هم نباشد که مدیریت نمی خواهد چون همه همسو هستند. یا تعارض بدوی؛ مثل عام و خاص یا مطلق و مقید یا تعارض مستقر. اضافه کنید به این باب کلان برخی از مناشی دیگر ؛ مثلا اگر یک فقیهی اسم گرا هست یا فقیهی که کارکرد گراست .
14. اسم گرابودن یا کارکردگرا بودن ...مثلا یک فقیهی می گوید که در روایت آمده که ذبح حیوان باید با حدید باشد؛ پس استیل نمی شود یا یک فقیهی می گوید منظور از حدید کارکرد حدید است یعنی چیز تیز . به هر حال چاقوی استیل همان کارکرد حدید را دارد. این ها یک بحث جهانی است در حقوق هم چنین بحثی است بحث اسم گرایی نومینالیزم در مقابل فاکشنالیزم که در واقع یک بحث جانداری است.
15. روش فقه مقارَن با فقه عامه با روشی که الان مرسوم در حوزه هاست . ؛ آیا میدانید این دو روش از جمله مناشی اختلاف فقهااست؟ فقه مقارَن با نظرات عامه ؛ مثل فقه آقای بروجردی رضوان الله تعالی علیه و فقه غیر مقارَن.
16. فقه با توقف حداکثری بر موارد خرد(نصوص وارد بر موارد خرد و فقه اصطیاد) یعنی فقهی که از نصوص وارد بر موارد خرد، قانون در می آورد. و فقهی که بسند به لفظ می کند و قانون کلی در نمی آورد.
17. فقه با انگاره قبول نظامات شرعی و فقه با انگاره انکار نظامات شرعی
18. فقه با بسند به نص و اطلاق قانون د رمقابل فقه عدالت و اخلاق
19. فقه با قبول تخصیص و تقیید قطعیات شرعی به امارات غیر قطعی و فقاهت انکار .
تقریبا د راین یک جلسه عصاره ای از کتاب بیان شد. میتوانید این بحث را دنبال کنید حتی اگر به عنوان رساله یا پایان نامه با همین عناوین ارائه دهید حداقل تکراری نیست. و چقدر هم کار ارزشمندی است از این کتاب استفاده کنید واگر این کار را کردید آدرس هم بدهید. بنده هم اگر مطلبی از یک دانشجو یا طلبه خودم بگیرم و صحیح باشد، آدرس میدهم . به هر حال این ها از حوزه اخلاق تالیف است و انشاالله در جلسه آینده مبحثی دیگر را مورد بحث قرار خواهیم داد.
چکیده نکات
دانشگاه علوم اسلامی رضوی
مقطع دکتری
فلسفه فلسفه فقه
نظر شما