header

اصول فقه مقارن

جلسه 8
  • در تاریخ ۱۷ آذر ۱۳۹۸
چکیده نکات

فقه و عقل
ادامه گزارش تفصیلی از کتاب فقه و عقل تا آخر کتاب
کاربرد ترخیصی و تامینی
حق الطاعة
قبح عقاب بلا بیان
آسیب شناسی و پاسخ به شبهه ها و پرسش ها
کاربرد تسبیبی
و ...

بسم الله الرحمن الرحیم 
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آل محمد 

بخش سوم : کاربرد غیر استقلالی عقل؛ 
نهاد عقل گاهی وقتها به عنوان سند کنار قران و کنار روایت ، در نظر گرفته می شود که می خواهیم از آ ن یک حکم شرعی یا وجوب یا حرمت بیرون بکشیم؛ این اسمش میشود کارکرد استقلالی.اما نهاد عقل در اجتهاد اختصاص به کارکرد استقلالی ندارد.بلکه طبق این بیان کتاب سه کارکرد دیگر هم دارد که این ها را ما آمدیم برای آن ها اسم گذاشتیم؛ سه مورد را من جمع کردم در کاربرد غیر استقلالی که بتوان یک بخش درست کرد. و چون این غیر استقلالی سه کارکرد مختلف است، سه تا فصل پیدا کرده این بخش ما ... 
الی ما شاء الله در کلمات فیلسوفان فقه، چه شیعه چه سنی کارکرد استقلالی با غیر استقلالی مخلوط شده است.و خسارت های علمی زده شده. شایداولین باری است که این دو از هم جدا می شود من یک مثال عرف بزنم؛ یکی از آقایان می گوید : یعنی چه عرف ، سند نباشد؟عرف سند است؛و بعد مثال می زند می گوید اگر شما خانه را بفروشید، اختلاف کنید با خریدار که چه در خانه بگذارید و چه بردارید این میتواند محل بحث باشد. ما در جواب این بزرگوار با ید بگوییم درست است که ما به عرف مراجعه می کنیم ؛ اما عرف که جای سند ننشسته است.این جا عرف دارد داوری می کند به جای موضوع ؛ به این معنا که وقتی خانه را می فروشند فلان چیز هم همراه آن است.
در علمای سنی، بن عابدین ، از علمای حنفی است و من هم زیاد نقل کرده ام از او...ایشان خلط میکند بین استقلالی و غیر استقلالی...برخی از رفقای مشهد خودتان که در این زمینه کتاب نوشته اند، همین خلط و آمیخت هم هست، حتی برخی اساتید دانشگاه هم بین این دو مبحث خلط کرده اند...
در  ادامه و در تقسیم بندی در قسمت الف ، آوردیم کاربرد آلی؛ یعنی ابزاری؛ در واقع ابزاری است برای سایر ادله، شما از عقل د رتاثیر ادله استفاده نمی کنید؟ من در کتاب جناب جوادی آملی سلمه الله ایشان تعبیر می کند به عقل مصباح، تعبیر زیبایی است؛ در ادله کسی استفاده کند از عقل ؛ یک بحثی علما دارند رفع ما لا یعلمون؛ آیا رفع ما لا یعلمون، مقصر را می گیرد یا نه؟ آقا ضیاء می فرمود که رفع ما لا یعلمون که نیامده ، تنبل پروری کند...حرف زیبایی است ؛ دین احکامی را بیاورد و بگوید اگر کسی از روی تقصیر، نرفت یاد بگیرد ؛ رفع ..رفع ما لا یعلمون نه این که برود تنبل پروری کند، لذا شامل مقصر نمی شود. 
یک بحثی بود در مکاسب راجع به بیع سلاح به دشمنان دین, یک روایت می گوید بفروش! یک روایتی می گوید نفروش! ویک روایت دیگر هم می گفت در زمان صلح بفروش و در زمان جنگ نفروش!....شیخ انصاری این جا، چه کار کرد؟می آید جمع می کند بین ادله و مطلقات هر کدام را به دیگری قید می زند و لذا از شکم این مجموعه این بحث بیرون آمد، که درزمان جنگ نباید سلاح به دشمن فروخت ؛ فرض کنید ما با عراق جنگ داریم، ایران نمی تواند به عراق سلاح بدهد، شهید اول گفته بود این حرفها چیست؟ اگر تقویت کفر باشد، هر زمانی باشد اشکالی دارد شهید چه کار می کند؟ شیخ گفت: او دارد اجتهاد در برابر نص می کند. ولی به نظر ما شهید اول دارد از نهاد عقل استفاده می کند. و اصلا آن روایت که می گوید سلاح جایز است فروشش نمی خواهد بگوید د رهر شرایطی جایز است و برعکس...و الا اگر طرف صدام یا قذافی باشد نمی توان روی او حساب کرد یک دفعه ممکن است سلاحی که در دوران صلح به اوداده شده علیه خود فرد استفاده کند .این جا یک وادی وسیعی باز می شود تفسیر ادله توسط عقل، البته باید احتیاط کرد در بحث آسیب شناسی ولی کارایی آلی عقل منحصر به این ها نیست مثلا اثبات خود شارع توسط عقل، نگاه می کنید؟اگر نگاه کنید بخش سوم را معنا و موقعیت کاربرد آلی نزد فقها و مواردی از کاربرد آلی عقل نزد علما ، اثبات شارع دو م: استفاده از عقل د راثبات یا عدم اثبات حجیت قطع و حجیت خبرواحد ؛ این ها الت است حکم شرع را که نمی خواهیم در بیاوریم حجیت یک نهاد را می خواهیم در بیاوریم. عقل و تفسیر سایر ادله ....عقل در تعارض ادله ؛ یعنی دو دلیل آمده، یک دفعه شما با اخبار علاجیه تعارض را مدیریت می کنید و یک دفعه با عقل....آن هایی که می گویند که مرجحات اختصاص ندارد به مرجحات منصوص...این ها از عقل استفاده می کنند مبحث بعد نقش عقل در تصحیح اسناد روایات...کاری که رجالی ها می کنند استفاده از عقل، در مفهوم گیری از ادله ؛ توسعه می دهند یا ضیق می کنند یا استفاده از عقل در تشکیل قیاس....مثلا اخباریها مگر مشهور نیست که عقل را قبول ندارند...اخباری ها چگونه کتاب می نویسند؟ مگر کسی می تواند تشکیل قیاس ندهد و کتاب بنویسد؟ صاحب حدائق وقتی می خواهد نکته ای را ثابت کند ، استدلال نمی کند؟ استدلال عقلی است.وقتی می گوید که امام این را گفتند و این ظهور در وجوب دارد، پس واجب است ....سوال این است که این فرایند را چه کسی پشت آن است؟ عقلی که برای مفاهمه داشته باشد، قبول دارد همه این ها رفته ذیل کاربرد آلی ...با این ها دنبال اثبات نیستیم البته با واسطه این کا ررا  می کنیم.
فرض کنید یکی از ادله حجیت خبر واحد، عقل باشد؛ یاعقلا باشند، درست است نتیجه اش این می شود که هزاران حکم شرعی، با حجیت خبر واحد درست می شود اما لزوما مؤدای این کار حکم شرعی نیست مثل لاین اول .....این فصل یکم که کارایی آن در فقه منکر نیست ....ما که میگوییم آلی با یک سیری داریم می گوییم آلی ....یک سیر استقلالی را فرض کردیم و مقابل او می گوییم آلی...و گرنه اگر کسی بگوید شمااین مثال را زدید، یک مثال دیگر می گوییم در رجال خیلی وقتها از عقل استفاده می شود، یعنی طرف می آید چند مولفه را کنار هم می گذارد  و نتیجه می گیرد که محمد بن مسلم ثقه است. کافی است که شما اثبات کنید ثقه بودن محمد بن مسلم را و صدها روایت درست شود و پشت آن صدها حکم شرعی بیاید . این ها همه استقلالی است اما چون، وسیله ای است با واسطه برای اثبات حکم شرعی، به این خاطر می گوییم آلی ....و اما فصل دوم چیست؟ اگر اول را نگاه کنید بد نیست کاربرد ترخیصی و تامینی...معنای کاربرد ترخیصی و تامینی...حکم عقل در وقایع مجهول الحکم ....بیان نظر طرفداران حق الطاعة ....بیان نظر مشهور.....و قبح عقاب بلا بیان ...این چه می خواهد بگوید؟این می خواهد بگوید عقل نه لازم است گاهی وقتها با آن اثبات وجوب شود یا حرمت که برود در کارایی استقلالی و از آن طرف هم ابزاری نیست برای اثبات یکچیزی که آن حکم شرعی می خواهد داشته باشد. پس چه بایدکرد؟ می خواهد در واقع کاربردش ترخیص است عدم الحکم است ...کجاست که کاربردعقل می شود ترخیص و برائت هم تقسیم شد به نقلی و عقلی ....برائت عقلی چیست ؟ نقلی آن را به رفع ما لا یعلون سند می دهند ...و عقلی آن را به قبح عقلاب بلا بیان...اینجا عقل برایندش شده ترخیص مکلف ؛ ترخیص شارع و ترخص مکلف ....و تامین خاطر یعنی امن از عقاب یک دفعه می گوید برائت جاری کن . همان امن از عقاب که تعبیر می شود به قبح عقاب بلا بیان ؛ تمام مواردی که آقایان عقل برای ترخیص یا ترخص و تامین خاطر مکلف می آید می رود در این کارایی؛ البته این کارایی می دانید  محل بحث است؛ برخی ها قبول ندارند و می گویند که برائت قبح عقاب بلا بیان ترخیص، تامین و ..مربوط به مولای عرفی است ....
برخی گفته اند برائت شرعی ، درست ؛ اما برائت عقلی نادرست ....اصطلاحا به این ها می گویند طرفداران حق الطاعة گرچه این روزها این نظر به اسم آقای صدر رقم خورده است ولی میدانید از ابن زهره به این طرف رقم خورده است.؛ و گرنه استاد ایشان مرحوم آقای روحانی، آقای داماد در قم و برخی از شاگردان آقای داماد و بروید عقب ....این همان بود که می گفتند اصالة الحظر ...اما در مقابل کسانی داریم که می گویند مولای عرفی و غیر عرفی فرقی ندارد...عقل نمی گوید مولای تو کیست؛ هر که می خواهد باشد اگر برای تو بیان کرد که کرد و الا تو آزادی.البته دوستان ما یک نظر سومی هم داریم که در کتاب هم آمده که نمیدانم کسی گفته یا نه ما گفتیم عقل در وقایع مجهول الحکم از او سوال کنی  و بگویی ما خدایی داریم به ما دستوراتی داده است وضمنا این سی چهل تا را هم شک داریم، دعا عند رؤیة الهلال را شک داریم  به نظر تو چه میگویی؟  عقل می گویدکه تو یک گزارشی از مولات به من بده تا من بگویم می گوییم مولای ما خداست و توضیحاتی می دهیم و عقل می گوید اگر مولای تو از کسانی است که عهده دار بیان شده و اینجا نیست بنای او بر ابلاغ است من می گویم قبح عقاب بلا بیان جاری کن.چون آن تعهد را دارد اگر قانون گذارت گفته :بنده ها ارادات من هم حکم قانون دارد، این جا باید احتیاط کنید،سر د ر موقوفات را دیدید که نوشتند حسب الاراده مرجع عالیقدر ...یا قبل انقلاب می نوشتند حسب الاراده ...نمی گفتند حسب الامر ...یعنی می خواهد بگوید که ما حس کردیم که ایشان می خواهد ...همین که فهمیدیم ایشان می خواهد ما هم این مدرسه را ساختیم اگر مولا به گونه ای بود که گفت خواست ما هم قانون است؛ سلاطین مستبد می گفتند...ولی اگر شارعی دارید که می گوید ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا ...شارعی داریم که گفته رفع ما لا یعلمون که من این جا دیگر داوری به احتیاط نمی کنم. یعنی عقل ما در این جا گزینه یک طرفه ندارد.
عقل بعد از این ها خودش داوری می کند، یعنی حدیث رفع و ...واسطه در ثبوت است برای حکم عقل حیثیت تعلیلی نه حیثیت تقییدی..بگذریم این یک کاربرد برای عقل است...آخریش را هم بگوییم : کاربرد تسبیبی ؛ و منظور این است که گاهی اوقات عقل نه این که یک حکم خاصی را تفسیر کند؛ نه این که الت باشد برای تفسیر یک دلیل نه این که ترخیصی تامینی باشد پس چیست؟ قواعدی را از شریعت ثابت می کند. یعنی سبب می شود اثبات یک قاعده که بعد آن قاعده منشا صدها حکم میشود ..چرا نگفتیم آلی ؟ برا ی این که لاحرج را ثابت می کند ..ضرر راثابت می کند.پس آلی نیست.چرا نگفتیم ترخیصی تامینی؛چون بنا نیست از دل ان ، ترخیصی تامینی بیرون بیاید.و بنا هست از آن الزام در بیاید. اما ما گفتیم تسبیبی ؛ چون واسطه می خورد .قاعده از آن استفاده می شود. منتها من این را به شما بگویم که من در این ویراست جدید، این مبحث را حذف کردم و بردم در بخش اول؛ کاربرد استقلالی .منتها آن را بسطش دادم به این که یک حکم خاصی را خواسته استنباط کند یا یک قاعده شرعی را....به جای آن، جاهایی که عقل نه قاعده یک پارادایم اثبات می کند؛ برخی چیزها هست که در دین ما هست نه حکم اتمیک شرعی است و نه حتی یک قاعده فقهی است ولی هست مثل یک لباس سرتاسری ...الان شما قاعده تسهیل را چه میدانید؟ (ریشه آن هم روایت پیامبر است نه فلان عالم سنی)یک کتابی اخیرا نوشته شده سازمان حج برای ارزیابی به من داده با همین عنوان...اشکالی که من به این کتاب گرفتم ،این بود که ایا تسهیل یک قاعده است؟مثل لا تعاد؟یا یک پارادایم و گفتمان و لباس سرتاسری بر دین است؟ جالب است شما نمیتوانید قاعده تسهیل را بیاورید، و یک حکم شرعی را بردارید.مگر کسی جرات می کند؟ مثل قاعده لاتعاد را کسی بیاورد و قضای نماز را بردارد اما دین هم نیامده مردم را عاجز کند زیرا سهولت یک اصل است. حالا اگر قاعده عدالت را به همین شکل برخورد کنیم، کار بسزایی است. مقاله ای هم در این باره دارم «عدالت به مثابه سند».«عدالت به مثابه ...».......حتی من معتقدم قاعده لاحرج و نفی عسر هم همین است .این ها پارادایم است و لذا شما نمی توانید غیر جاهایی که شارع استفاده کرده ، استفاده کنید.مثلا یک دانش آموزی دختر یا پسری که شب امتحان کنکو ر است  ماه رمضان هم هست واقعا هم نمی تواند روزه بگیرد و هم درس بخواند؛ ضرر هم می کند آیا کسی جرات می کند فتوا بدهد که این روزه اش را بعد بگیرد ؟یا این که هر روز باید اجبارا مسافتی را برای حلیت روزه خوردن طی کرد؟به هر حال باید این ها را درست بررسی کنیم و شلوغ نکنیم.همین طور می گوییم لاحرج و درستش هم همین است.این ها بیشتر پارادایم است. منتها این بحث را که من مطرح می کنم این بحث آماده این می شود که کسی این ها را جمع و جور کند.اگر کسی بیاید این عناوین را کار کند، گسست پارادایم ها از قواعد.ونکته اش هم این است که برخی از این ها واقعا قاعده است و لاتعاد را کسی نمی گوید پارادایم است.از آن طرف هم قاعده تسهیل هم تقریبا همه قبول دارند قاعده نیست اما این وسط چیزهایی هم پیدا می شود، باید دید حدودش چیست.برخی وقتها، عقل این را درک می کند.پارادایم به این معنی است که یک چارچوب است اما بایدحواسمان باشد که قاعده یا ابرقاعده هم نیست ...این جا آقای اردبیلی برخی وقتها می گوید: تساهل و تسامح ؛ و صاحب جواهر میفرماید : این چه اجتهادی است؟ اردبیلی می خواهد قاعده استفاده کند و لذا در قبله تسامح می کند حتی مقداری هم می شود مراعات کرد و پرسید می گوید لازم نیست؛ جواهر می گوید تسامح و تساهل نداریم ؛ صاحب جواهر برداشت پارادایمی دارد ، اردبیلی برداشت قاعده می کند.
در ادامه، یک فصل ، آسیب شناسی است و یک فصل هم پاسخ به شبهات است ؛ این بحث ها، بحث از عقل  و عرف و مصلحت و اینها همان ضرورت خطرناک است. لذا کتاب سه گانه من را ببینید همه اش پاسخ به شبهات و آسیب شناسی  را هم دارد.نگویید این ها چه حساسیتی است؛ چون میدانم، سوء استفاده می شود؛ مثلا استفاده از ظن و استحسان شخصی و غیر معتبر به نام عقل؛ یک کسی در عقل را تخته می کند که هیچ،  اما کسی ممکن است با این رویه مخالف باشد که باید مرزها در کتاب مشخص باشد.استفاده نابجا از عقل، خدا رحمت کند مرحوم اصفهانی را که در این کار قهرمانی است .وقتی می خواهد الناس مسلطون را معنا کند من این را آوردم ببینید یا علت عدم مقتضی ...که می شود مقتضی علت عدم.حرف او دقیقا یادم نیست؛ می خواهد الناس مسلطون را به حسب عرفی معنا کند. این غلط است ما باید از عقل در جای خودش و از عرف در جای خودش استفاده کنیم.سومین مبحث که قدری توضیح می خواهد اشتباه حکمت حکم با موضوع حکم ؛ یکدفعه یک چیزی حکمت حکم نه موضوع؛ اگر ما آمدیم حکمت و حکم را موضوع قرار دادیم؛ یکی از آقایان می گوید این که در مسافرت، نماز شکسته می شود، به خاطر عسر است و شارع به خاطر سهولت آمده و نماز را دورکعت کرده است ....می آید می گوید اگر از قم آمدید مشهد و مسافر ت سختی نداشت، پس بنابراین نماز نباید شکسته شود....این بزرگوار چه کار کرده است؟به قول ما طلبه ها ،حکمت حکم را موضوع قرار داده است. خیلی فرق است بین این که شارع بگوید المسافر یقصر به خاطر سهولت تا این که بگوید هر جا سختی بود ،نماز را بشکن اگر این دومی بود می شود موضوع ؛ ولی اگر اولی بود، می شود حکمت حکم. 
رابطه موضوع با حکم، رابطه علت و معلول است.لذا اگر شارع گفت الخمر ، حرام لانه مسکر؛ یک ذره از آن هم نمیشود خورد ولو یک ذره اش هم مسکر نباشد.ولی اگر گفت هر چه تو را مست کند، چیزی نخور که مست شوی! بر اساس این حرف، طرف یا شراب نمی خورد یا این قدر نمی خورد که مست شود.این ها با هم فرق دارد.

شبهه دور در گزاره های عقلیه
آخرین بخش ؛ پاسخ به شبهات و پرسشها، یک بحث هست و آن این که عقل اگر حکم کرد، یک دفعه عقل، حکم می کند و شارع هم تایید می کند، ولی عقل اگر حکم کند، حجیتش از کجاست؟ مثلا همان حرفی که من از شیخنا الاستاذ  نقل کردم که حدیث رفع نیامده تنبل پروری کند، پس حدیث پیغمبر مقصر را در بر نمیگیرد.میگوییم که این حرف را می زند ؟ می گویند عقل می گوید.می گوید که گفته عقل، حجت نیست؟آیا خودش می گوید یا کس دیگری می گوید؟ می گوییم شارع می گوید ؛ می گوییم شارع که گفته که حرفش حجت است؟ باز همین هم به عقل بر میگردد.این از شبهه هزار ساله است.شبهه دور در گزاره های عقلی...
ما گفتیم حجیت گزاره های عقلی، انسان در درون خودش می یابد میدانید که ما برای علم حضوری نیاز به اقامه استدلال نداریم.به چه دلیل من گرسنه ام؟یک دفعه من می خواهم به شما بفهمانم گرسنه ام.....چون گرسنگی من برای شما علم حصولی است.صورت معلوم موجود است  خودمعلوم...اصلا گرسنگی من به صورت علم نیست؛ گرسنگی من برای خودم علم حضوری است.اصلا علوم حضوری استدلال نمی خواهد.من برای خودم باید دلیل بیاورم که گرسنه ام؟!
تنافی اعتبار حکمت با توحید در تقنین و ...
شبهه دوم؛ تنافی اعتبار حکمت با توحید در تقنین؛ شما می گویید عقل و عدل حاکم است این با توحید در تقنین، منافات دارد زیرا ان الحکم الا لله...لذا این اشکال وارد نیست. لغویت حکم شرع، گفتند اگر عقل درک کند، حکم شرع لغو است که جوابش سخت نیست.مورد بعد مسخ شریعت وسوء استفاده از عقل، تختطئه حکم عقل از سوی شرع؛ این همان حدیث ابان و...است یکی از آقایان می گوید بعد از حدیث ابان، سه انگشت سی شتر ؛ چهار انگشت، بیست شتر بعد ابان گفت این در کوفه به مارسیده ولی الان داریم از شما می شنویم! حضرت گفتند این حرفها چیست که می زنی؟تو قیاس کردی و اگر دین بخواهد قیاس کند، از بین میرود.
برخی ها گفته اند با این وجود آیا باز شما می توانی به عقل اعتماد کنی؟دوباره این حرف را زنده کردند که عقل مناطات حکم شرع را درک نمی کند.من دقیقا توضیح دادم که این حکم عقل، تناسب جرم و جریمه است.اصلا که گفته هر چه جرم بالاتر باشد، جریمه هم باید بالاتر باشد؟! این یک حکم معلق است.نه منجز در معلق ،منجز مثل حسن عدل و قبح ظلم اما اگر معلق باشد ممکن است بنا به مصالحی جابجا شود، اولا میدانید درهمین سه انگشت و ...دیه سه انگشت سی شتر است وچهار انگشت بیست شتر است ولی بحث حق قصاصش طبق قاعده است. لذا اگر کسی گفت من می خواهم قصاص کنم، ولی بیست شتر میدهم ؛ حق قصاص محفوظ است؛ لذا همه جهتش کم نمی شود.اگر به هزار و یک دلیل که جای خودش معلوم است، مصلحت باشد که جنایات بر زن نصف مرد باشدمنتها شارع در جنایات محدود دم دستی، تا یک حدی برابری را حفظ کند، بعد برگرداند به اصل خودش.تا ثلث حفظ کرده و بعد برگردانده به اصل خودش در کتاب ببینید اگر این طور باشد که تخطئه نشده است ...مبحث بعد عقل ، بنای عقلا و عرف، عقل و بنای عقلا چه نسبتی دارند ...من باشم کتاب را کامل می خوانم و یکچیزی که درفهرست نیامده بحث حکم ارشادی و مولوی است. ما تقسیم بندی را قبول نداریم ماخود مولوی را می گوییم قسمان یا ارشادی را می گوییم قسمان...این ها از آن چیزهایی است که ویراستار باید اصلاح کند ... امیدواریم در این چهار جلسه حق مطلب را ادا کرده باشیم.

الحمد لله رب العالمین

۱,۲۳۶ بازدید

نظر شما

کد امنیتی
مطالب بیشتر...
دانلود صوت جلسه
چکیده نکات

فقه و عقل
ادامه گزارش تفصیلی از کتاب فقه و عقل تا آخر کتاب
کاربرد ترخیصی و تامینی
حق الطاعة
قبح عقاب بلا بیان
آسیب شناسی و پاسخ به شبهه ها و پرسش ها
کاربرد تسبیبی
و ...