header

اصول فقه - استصحاب (97-98)

جلسه 14
  • در تاریخ ۲۳ مهر ۱۳۹۷
چکیده نکات

مراد از عقل و عرف و لسان دلیل چیست ؟

متن پیاده سازی شده

بسم الله الرحمن الرحیم
مراد از عقل، عرف و لسان دلیل
استحضار دارید که بحث ما در ارتباط با نهاد حاکم است. قرا ر شد سه گزینه روی میز مذاکره باشد: عقل و عرف و لسان دلیل. بحث جدید را با چند پرسش مطرح می کنیم در برگه من چهار پرسش را آوردم. و البته چهارتایی که تجزیه می‌شود به هفت و هشت سوال. اولین پرسش این است که مراد از عقل در این جا و عرف و لسان دلیل، چیست؟ اصولا نهادهایی مثل عرف و عقل و این ها برفرض که واضح المعنی باشند وقتی تنها می آیند اما وقتی لیست می‌شوند کنار هم یک مقدار ابهام درست می کند. مطالبی در این جا هست که آیا مراد از عقل یعنی همان عرف دقیق؟ بعد بگوییم مراد از عرف یعنی عرف غیر دقیق در یک مثال بخواهیم بیان کنیم وقتی در ورزش و مسابقه می خواهند ساعت را اعلام کنند؛ حتی ممکن است یک دهم ثانیه را حساب کنند ولی در بیان معمولی ساعت در جاهای دیگر خیلی دقت نمی کنند و ... مگر این که آن جا هم بنایی داشته باشند. باز سوال می کنیم آیا مراد از عرف، عقل دقیق است؟ می خواهیم تطبیق کنیم که این آبی که قبلا بو میداد و الان بوی آن رفته است، این دقیقا همان آبی است که قبلا بود منتها قبلا بود میداد و الان نمی دهد! یا مجتهدی که قبلا مریض نبود و من از او تقلید می کردم الان مریض شده این همان آدم است قبلا جواز تقلید داشت، الان هم جواز تقلید دارد ولو مریضی فراموشی پیدا کرده باشد یعنی بگویید مراد از عقل همان داوری مردم منتها وقتی بنا را می گذارند بر باریک بینی اگر این طوری بگوییم متوجه میشویم که این عقل همان عقلی که در اسناد اربعه می آوریم یا در آن قانون ملازمه می آوریم که کل ما حکم به العقل حکم به الشرع ... این ربطی به آن ندارد آن جا وقتی می گویند عقل یعنی عقل عملی؛ وقتی گفته می شود که عقل یکی از اسناد چهارگانه است؛ یعنی آن قوه عاقله همه خردمندان که حسن یا قبح اشیا را درک می کند به طوری که می گوید فاعل این کار اگر حسن باشد باید مدح شود و اگر غیر حسن باشد باید ذم شود یا در بخش حرام می گوید فاعلش باید عقاب شود و تارکش باید که مدح شود؛ یعنی آن جا وقتی می گویند عقل در واقع قوه عاقله در بخش عملی است. اما این جا وقتی می گوییم عقل منظور همان مردم البته با دقت کاملی که دارند در مقابل عرف اگر این طور باشد سوال پیش می آید که اگر مراد از عقل، عرف دقیق است قهرا مقابلش می شود عرف مسامح؛ مستحضرید در سرتاسر فقه و اصول و فلسفه فقه وقتی می گویند عرف بلافاصله می گویند نه عرف مسامح؛ عرفی که داوریش هیچ مبنا ندارد. ممکن است چیزهایی را نبیند مثل آدم هایی که زود قضاوت می کنند! آقایان می خواهند سه تا عرف را معرفی کنند؛ عرف دقیق، عرف مسامح و لسان دلیل. این ها را همه من به عنوان پرسش اول آوردم. و انشاالله این ها را یک بار دیگر بررسی می کنیم. البته مستحضرید که این ها این جا بررسی می شود و هیچ جای اصول هم بررسی نشده است. و خیلی جاها ما استفاده می کنیم ما کم از کلمه عقل استفاده نمی کنیم. در ملازمه در اسناد اربعه یا مثلا می گویند اِجزاء عقلی است؛ یعنی من طبق دستور مولا نمازم را خواندم می گویند اگر مأتی به (آن چه را که مکلف آورده) مطابق مأموربه باشد، اِجزاء عقلی است؛ یعنی عقل من تطبیق می دهد ماتی به را با مامور به ... پس شما تکلیف ندارید. سقوط عقلی است. آن جا می گوییم عقل، آن جا چه عقلی است. اگر کسی حوصله کند در جاهایی که علمای ما از عقل صحبت می کنند یا می گویند که وجوب اطاعت عقلی است می دانید که وجوب اطاعت نمی تواند که شرعی باشد، وقتی شارع می گوید از من اطاعت کنید باید برویم سراغ نهاد غیر شرع و الا دور پیش می آید. و لذا می گویند حرمت معصیت عقلی است یا وجوب اطاعت عقلی است. این عقل به چه معناست یعنی عرف دقیق عقل نظری ... یا عقل عملی؟ عقل نظری داریم که در هست و نیست می آید و عقل عملی داریم که در حسن و قبح می‌آید. گفته می شود که عقلا دور یا تناقض باطل است؛ عقلا تسلسل باطل است این ها همه عقل نظری است. پرسش دوم این است که ما الان سه یا چهار جلسه است که می گوییم عقل عرف و لسان دلیل ... آقای آخوند و شیخ گفتند و ما هم داریم می گوییم ولی این جا چند تا نکته هست سوال این است که اصلا عرف کنار لسان دلیل معنا دارد؟ مگر لسان دلیل را که تفسیر می کند؟ و الا اگر عرف هیچ تفاوت نبیند بین الماء اذا تغیر ینجس با الماء المتغیر نجس؛ این دو تا زبان می شود؟ کی می توانیم بگوییم زبان این دلیل با زبان آن دلیل فرق دارد؟ آقایان می گویند اگر گفتند زید اذا جاءک فاکرمه ... مفهوم دارد ولی اگر گفت ان جاءک زید فاکرمه مفهوم ندارد چون در اولی شرط مسوق به بیان موضوع نیست و دومی هست بحثهایی که مطرح می کنند می گویند که این دو زبانش فرق می کند. چه کسی بنا هست که بگوید که زبان این دو با هم فرق دارد؟عرف؛ چون مرجع در تفسیر نصوص شرعی عرف است شارع که نهادی را مشخص نکرده است. حالا یک سری کشورها هستند که برای تفسیر قانون اساسی خود نهاد مشخص می کنند. و در ایران شورای نگهبان است. اما ما در محیط شرع به حسب فرمایشات آقایان نهاد مفسر نداریم نهاد رسمی مفسر نداریم همان عرف عام است. در متشابهات ائمه نهاد مفسرند. و الا محکمات قرآن سنن نبوی سنن ولوی یا روایات علوی و ولوی نهاد رسمی مفسر ندارد. اگر عرف لسان دلیل را تفسیر می کند، پس فرقش با عرف در چیست؟ این شبهه شبهه ای است که آقای نایینی را تسلیم کرده است. آقای نایینی تنها کسی است که مخالفت کرده با تثلیث در این نهاد. ایشان می گوید عقل و عرف، البته قبل از ایشان تثلیثی بودند آنها حتما قبول داشتند! نمی توانیم بگوییم که آقای آخوند و شیخ و نراقی حواسشان نبوده جالب این است که قبل از ایشان همه تثلیثی بودند یعنی سه نهادی بودند و بعد از ایشان هم همه تثلیثی هستند. مرحوم آقای روحانی در منتقی الاصول ایشان قائل به سه تا  نیست؛ ایشان اصلا یک دلیل تصور می کند و می گوید بیشتر هم قابل تصور نیست. سوال این است که عرف در کنار لسان دلیل چه کار می کند؟ نمیدانم فقه و عرف را دیدید یا نه ما آن جا یک بحثی را داریم و آن این که آیا در تطبیقات درست است برویم سراغ عرف یا نه؟ به طور کلی یک عده قبول دارند مثل آقا شیخ عبدالکریم و برخی شاگردان ایشان این ها قبول دارند که ما در تطبیقات هم برویم سراغ عرف اما مشهور علما معتقدند که عرف در مفاهیم مرجع است نه در تطبیق مفاهیم بر مصادیق؛ مثلا شما در مفهوم گندم، جو، آب، زمین، میته در مفهوم می رویم سراغ عرف، اما در تطبیق حق ندارید بروید سراغ عرف، اگر شارع فرمود هشتصد و خورده ای کیلو گندم زکات دارد عرف ممکن است مسامحه کند، یک کیلو دو کیلو یا اگر چهار کیلو شن هم باشد، این ها را جزء گندم حساب کند در تطبیق؛ عرف در تطبیق معیار نیست. چرا این جا شما می‌خواهید بروید سراغ عرف؟ مگر این جاتطبیق نیست؟! مگر این جا ما دنبال این همانی نیستیم آن چه که آن تغییری که در موضوع رخ داده است موضوع عوض نشده این موضوع همان موضوع سابق است. مثلا انگور اگر یک مقداری خشک شد عرف می گوید این همان است یا مجتهدی که من تقلید می کردم مریض شد و بیهوش شد فراموشی گرفت شما این جا می گویید می روید سراغ عرف می گوید این همان آدم قبلی است. اصلا رفتن سراغ عرف در وحدت یا عدم وحدت قضیه متیقنه و مشکوکه جزء کدام یک از کارکردهای عرف است؟ چون میدانید که عرف قانونگذار نیست مرجع در تطبیق هم بنا به نظر مشهور که نیست جالب این است که شیخ انصاری عرف در تطبیق را قبول ندارند. یک چیز دیگر که طرفه هست دقت کنید و آن این که آقای آخوند داشت دیگران هم دارند و آن این که می گویند عقل یا لسان دلیل و عرف بعد در رابطه با لسان دلیل گفتند منظور این است که عرف از طریق فهم مناسبات حکم و موضوع بفهمد که این موضوع تغییر یافته آیا مقوم است یا نه؟ مثلا اگر شارع فرمود: إئت درهما زیدا الفقیر کل یوم؛ هر روز یک درهم به زید فقیر بده. دست روزگار رقم زد و زید پولدار شد موضوع در این حالت عوض شد (زید فقیر شد زید غنی) سوال این است که این از مقومات موضوع است یا از حالات موضوع است؟ البته این که آدم پولدار یا فقیر باشد از حالات است سوال این است که در این حکم چه؟ اگر زید فقیر شد زید غنی، ببینید حکم ما ائت درهما است ائت درهما تناسب با فقر دارد. لذا ممکن است بگوییم که این جا زید اگر غنی شد موضوع ما در حکم شرعی در واقع عوض شده است. ولی اگر بجای ائت درهما بود سلم زیداً العالم کلما لاقیته بعد گذشت و این زید مبتلا به فراموشی شد و شد زید جاهل - عالم شد جاهل - جهل و علم از حالات است و مقوم انسان که نیست ولی در این جا چطور؟ سلام چیزی نیست که عالم بودن در آن دخالت داشته باشد به هر حال محیط دینی اینطوری است که هر کس به دیگری سلام می کند. الان هم که جاهل شود می گوید این همان است به هر حال حتی زید هم خالی الذهن شد باز موضوع همان است این که می گفتند تناسبات حکم و موضوع یا مثالهایی که آقای آخوند زد غیر از مثال من بود شارع فرموده العنب اذا غلی یحرم اگر عرف بفهمد که عنبیت خصوصیت ندارد؛ کشمش هم اذا غلی یحرم این جا این همانی توسط عرف با مراجعه به دلیل ما یک سوالی داریم محضر این آقایان می گوییم شما که در جای خودش می گویید ملاکات احکام را - نه عقل ما نه عقل مردم - نمی فهمند این احکام غیر عبادی را (آقای خویی و ... را ببینید)این ها می گویند ما ملاکات احکام را نمی فهمیم؛ نه عقل می فهمد نه عرف. مرحوم آقای خویی یک جمله دارد می گوید کل ما حکم به العقل حکم به الشرع می گوید کبرای خوبی است اما یک صغری ندارد. چون ملاکات قابل دسترسی نیست برای ما یا مرحوم اصفهانی می فرماید ما نهایتا مصالح را بفهمیم عقل ما درک کند ولی موانع را که درک نمی کند! شیخ انصاری هم می فرماید الانصاف ان الرکون الی العقل فی فهم مناط الاحکام مشکل یا غیر ممکن سوال این است که اگر شما این را دارید، باید شما تخته کنید در ِمناسبات و حتی تنقیح مناط را؛ چون مناسبات مربوط به فرضی است که عرف بتواند حضور پیدا کند ولی اگر به عرف بگوییم که تو حواست باشد ... تو یک شاهی مناطات احکام را نمی فهمی ... حالا همین عرف که ما به او این طوری گفتیم از طرف شارع می آید که العنب اذا غلی یحرم می خواهد به قول آقای آخوند که داوری کند که عنب خصوصیت ندارد و کشمش هم ملحق به عنب است. این ها با هم جمع نمی شود یا یک سهمی برا ی فهم مناطات احکام برای عقلا و برای عقل قائل باشیم خوب قابل قبول و ... ولی اگر آن جا سخت می ایستید و می گویید که هیچ از ملاکات را نمی فهمید چطور می خواهید مناسبات را درست کنید؟ این اشکالی که من دارم می کنم مربوط به الان نیست. اگر کسی روی این جهات کار کرده و مدافع این جریان مشهور است این سوال را بکنید که علمای ما که می گوینداحکام مناطاتش قابل فهم نیست چگونه مناسبات را می گیرند. یا تنقیح مناط یا توسعه دلیل؛ یعنی دلیل ما مضیق است و میان آن را توسعه میدهند پیامبر دارد که المومنون عند شروطهم و شرط هم به التزام ضمن عقد است که می گویند شرط برخی آن را توسعه میدهند به تعهدات ابتدایی - وعده - شرط لا فی ضمن عقد که می گویند شرط نیست ولی روایت شامل می شود. سوال این است که اگر شما مناطات احکام را نمی فهمید چطور می خواهید بگویید این روایات شامل می شود؟ این بحث را  ذیل المومنون عند شروطهم در فقه و حقوق قراردادها جلد دوم نگاه کنید. 
الحمد لله رب العالمین

۶۹۰ بازدید

نظر شما

کد امنیتی
مطالب بیشتر...
دانلود صوت جلسه
چکیده نکات

مراد از عقل و عرف و لسان دلیل چیست ؟