اصول فقه - استصحاب (97-98)
جلسه 30- در تاریخ ۳۰ آبان ۱۳۹۷
چکیده نکات
ادامه نقد گذشته در مساله
متن پیاده سازی شده
بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه پاسخ
ببینید ما باید که یک فهمی برای عرف قائل باشیم.اگر هیچ فهمی برای عرف قائل نباشیم، به عرف می گوییم میدانی که تو کجا معتبری؟فقط بیایی نصوص شارع را برای من معنا کنی.آقایان میگویند عرف فقط حق دارد مفردات دلیل را برای ما معنا کند.که اصطلاحی میگوییم مدالیل تصوری و جمله را با هم برای ما معنا کند واصطلاحا می گوییم مدالیل تصدیقی مثلا اوفوا بالعقود وفا چیست؟ عقود چیست؟یا با به چه معناست ؛ این ها مفردات است.بعد هم مجموعه اوفوا بالعقود.نگویید مجموعه با مفردات چه فرق میکند؟ برخی وقتها هست که مجموعه وقتی در دلیل ما نگاه می کنیم، یک برداشت می کنیم که مفردات را که نکاه می کنیم می گوییم نه، ممکن است در اوفوا بالعقود به قرینه یا ا یها الذین آمنوا اوفوا بالعقود ممکن است عقود همان عهود است.و آن را توسعه دهد. این ها را عرف در مدالیل تصدیقی این کا ررا می کند.اگر ما گفتیم که عرف در مدالیل تصوری که مربوط به ادله می شود،و مدالیل تصدیقی که با زهم مربوط به ادله می شود معتبر است، و این سهم را برای عرف قائل نباشیم، چطور می خواهد حکم انگور را به کشمش هم تسری دهد.یا چطور می خواهد بگوید که کشمش همان انگور است.یک جایی بگوید که تغییر اساسی است . ولی آقایانی که قائل به استصحاب هستند این سهم را قبول دارند.یعنی قبول دارند که عرف یک سهمی دارد.سوال این است که این فهمم از چه جنسی است؟یا فهم مناط است این مثال را عوض نکنیم.این که عرف بگوید کشمش همان انگور است، و لذا حکم انگور در کشمش هم می آید، اگر شما حکم انگور را در کشمش نبرید، می گوید تو نقض یقین به شک کردی و خلاف اما م صادق عمل کردی سوال این است که این فهم عرف از چه جنسی است؟آیا از جنس فهم مفردات است؟ آیا از جنس مدالیل تصدیقی است یا از جنس فهم مناط حکم است؟ یا اصلا از یک چیز چهارمی است؟آیا از جنس فهم مفردات دلیل است؟میدانید که اگر این باشد همه قبول دارند.چون آقایان میگویند یکانه شهسوار در فهم آیات وروایات عرف است چو ن ادله به عرف القا شده است و هر چه عرف بفهمد ومنظور عرف عرب زمان صدور نص است. می گویند یگانه امیر در فهم مفردات عرف است. بحث این است که عرفی که ما داریم بحث می کنیم این که نیست.آیا عرف مرجع در مدالیل تصدیقی است؟ باز هم جواب نه است. چون قرار شد که این عرف عرف مفسرنباشد، چون عرف مفسر می خواهد که دلیل را تفسیر کند.وما بعد از این ک ه دلیلمان ظرفیتش تمام میشود، می رویم سراغ ا ستصحاب.پس نه عرف مرجع در تصدیق مفردات است.و نه عرف مرجع در مدالیل تصدیقی است پس چه عرفی است؟
این عرف می خواهد بیاید و به قول آقای آخوند مناسبات را بفهمد.به طوری که به ما بگویدیا فلان :تغییر اساسی نیست.اگر بگوییم این فهم مناطات است، آقایان نمی توانند جلو بیایند چون می گویند عرف و عقل مناطات احکام را نمی فهمد.اگر فقه وعقل را مطالعه کرده باشید، ازعموم آقایان من این بحث را آوردم .شیخ انصاری، آقای خویی،آقای نایینی و اصفهانی و ...هم ه دارند این بحث را دارند. که عرف ملاکات احکام ر ا نمی فهمد،یا عقل نمی فهمد شاید یک چیزهایی را حس کنیم، مثلا رد شراب ممکن است بگوییم به خاطر اسکارش هست اما واقعا می توانیم بگوییم فقط اسکار مثلا ؛ درجه اسکار اگر شارع گفت الخمر حرام؛ ما از آن دربیاوریم که کل مسکر حرام ، این ها حدس و گمان است کار ابوحنیفه ویارانش هست که این کارها را میکنند. میدانید که آقایان برای فهم مناطات سهمی قائل نیستند.اگر سهمی ندارد چطور می خواهد که بفهمد؟شما کفایه را نگاه کنید بحسب ما یتخیلونه...میدانید که این ها چه میگویند؟ این ها میگویند که گاهی وقتها که دلیل از شارع صادر میشود، عرفبه به عنوان مفسر،اگر به عنوان مفسر دلیل باشد میخواهد بیاید دلیل را تفسیر کند ودلیل را توسعه دهد، دیگر جا برای استصحا ب نیست.نه به عنوان مفسر دلیل این که دلیل را برایش ظهور درست کند مثلا دراعم ؛ حتی نه ظهورساز است نه ظهور شکن است، که این حرفها ر ا میزند؟دونفر داشتیم عراقی بود و آخوند.ولی پس از دلیل می آید!پرهیز هم می کند که بگویداین ها مدلول دلیل است ، این که میگوید موضوع ما یعم هم عنب هم کشمش این در واقع یک دخالتهایی می کند ومی گوید که من این جوری می فهمم. این ها می خواهند بگویند که این فهم فهم مناط نیست!فهمی است که پس ازد لیل می آید . البته هیچ اسمی هم نمی توانیم که برای آن بگداریم.مثالی را قبلا زدیم که اگر شارع فرمود قتیل درزحام دیه اش از بیت المال داده میشود، عرف ممکن است که بگویدمقصود قتیلی است که نتوانیم خونش را برگردن کسی بیاندازیم چون در ازدحام به قتل رسیده است.اگر این جوری بفهمد این میشود عرف مفسر واقعا هم آقایان می گویند که اشکال ندارد اگرعرف بفهمد، حق دارد واقعا می گوید این روایت را نمی توان این قدر بر آن بار کرداگر ما این کا ررا بکنیم کار ما با کار ابوحنیفه چه فرقی میکند؟ولی بگوید من مناسبت می دانم بین بودن دیه بر بیت المال با هر مقتولی که قاتلش مشخص نیست.این ها می گویند پس از شنیدن دلیل یعنی قتیل فی الزحام که دیه اش بر بیت المال است عرف یک چنین داوریهایی دارد.منتها چون نمی تواند به حساب روایت بگذارد، چون نمی تواند شک میکندومیگوید لاتنقض الیقین بالشک؛ میگوید اگر فقیه ما در قتیل در غیر زحام که قاتلش معلوم نیست استصحاب نکند، عرف می گوید شما نقض یقین به شک کردی؛ ببینید آقایانی که میخواهندنقض یقین به شک کنند، میگویند که ما یک سهمی قائلیم برای عرف ، در وقتی که دلیل میآید .مناسبت هم دارد این مناسبت را هم در نظر بگیرید.ولی نمی توانیم که به دلیل تمسک کنیم به استصحاب تمسک می کنیم.اگر هم دقت کنید تمام ارکان استصحاب جمع است.در مثتال انگور و کشمش مگر استصحاب چه رکنی دارد؟یقین سابق شک لاحق بقای موضوع.لذا استصحاب می کنیم.
من بیشتر ا زاین نتوانستم دفاع کنم از آقایان ؛ آقایانی که استصحاب کلی را قبول دارند، ولی من معتقدم اشکال همچنان باقی است . اگر دلیل توانا هست خود دلیل بیاید ولو با کمک عرف؛ اگر هم خود دلیل نیست عرف چه کاره است؟و لذا این نهایت بیانی بود که عرض کردم.
اولین اشکال استصحاب این است این که آقای آخوند آقای شیخ این که شما می گویید عرف از طریق مناسبات به حسب ما یتخیلونه ؛ این ها چقد رارزش علمی دارد در نز د شماها.شما ها که وقتی صحبت از فهم مناطات احکام می شود، می گویید ممکن است که ما یک چیزهایی را بفهمیم، اما این ها اعتبار ی ندارد. حقیقت این است که این ها در این که توانایی دلیل را بزنند که شامل حال دوم نشود موفق بودند ولی دراین که اثبات کنند که زمان شک میرویم سراغ عرف ، این همانی را از عرف می گیریم واستصحاب میکنیم در این موفق نبودند.ومرحوم سیداشکالش دو ضلع داشت؛میگفت اگردلیلتان تواناست،از همان دلیل استفاده کنید.اگردلیلتان ناتوان است، به چه جراتی حکم را کش میدهید به موضوع در حالی که اسمش عوض شده است؟ودیگر در آن دلیل عوض شده است.بالاخره وقتی امام صادق بفرمایند العنب اذا غلی یحرم ما نمیتوانیم از این روایت درکشمش استفاده کنیم و الاحکام تدور مدار الاسما در این قضیه آقایان موفق بودند.اما در پدیده دوم که کشمش باشد یا مثالهای دیگر ی که داریم، در این موضوع هیچکدام از بیان ها موفق نبود.البته موضوع سلبی در این موارد به معنای غیر قابل دفاع بودن نیست.اگر کسی یک سهمی برا یعرف قائل باشد، میدانید که من میخواهم یک راه میانه را پیشننهاد بدهم .بین کسانی که می گویند ما ملاکات احکام را اصلا نمی فهمیم و لذا هیچ جا حاضر نیستند که از عقل استفاده کنند.در مقابل برخی که از فقها نیستند از همین ژورنالیستها و پوپولیستها و ...که از عقل استفاده می کند البته عقل خودش !!هر آیه و روایت را هم که ببیند این ها را تخته بندزمان و مکان می کند.هر روایت را که می بیند میگوید اسرائیلیات است و قرآن را نمیگوید میگویدمربوط آن زمان است.بین این دو فکر مقابل هم پیشنهادی که میدهیم این است که عقل را بیاوریم و عالمانه منضبطش کنیم.مثلا در عبادات از آن جا که بنا برتعبد است، شما یک سال هم فکر کنید که چرا یک رکوع و دو سجده ....یا شبه عبادات مثل باب طلاق، نکاح ، عده ، حدود ، دیات این ها است که این ها هم تعبد دارد و بسیار از این ها را هم نمی فهمیم.اما خیلی جاها هم انسان ملاکات را متوجه میشود.مخصوصا در استنباط دوم ،استنباط دوم جایی که دو تا واجب با هم تزاحم میکنند.یا دو تا حرام یا واجب وحرام با هم تزاحم پیدا میکنند.دو تا مصلحت یا دوتا مفسده ...آن جا ها ما قائلیم که ملاکات را عقل می فهمد می تواند حضور پیدا کند ومی تواند منبع استنباط هم باشد.پشتوانه این هم ساعتها مطالعه و سه کتابی است که وجود دارد.ما ممکن است که جایی قائل به استصحاب شویم اما خطابمان به این بزرگان است.که این ها نمی توانند بروند سراغ استصحاب.نتیجه میگیریم که اشکال معروفی که در استصحاب شبهات حکمیه هست، اشکال برمبنای آقایان غیر قابل پاسخ است.ضمنا یک اشکالی هم آقای خویی و آقای نراقی دارندکه گفتیم که این ها می گویند استصحاب در احکام کلیه ؛ استصحاب مجعول با استصحاب عدم جعل تعارض می کند البته این را حوزه می د اند.غیر از آن اشکال ، این اشکال فراراه ما هست.تذکراتی مانده که دوشنبه باید که این تذکرات را بدهیم و بعدا وارد مبحث کارکردگرایی و اسم گرایی شویم. خود رسائل در بحث بقای موضوع مثل استحاله مثل سگ نمک شود گاهی استحاله در متنجس است مثلا یک مایعی نجس شده و مایعی به او اضافه شود و مثلا عطر شود، این الان عطر است و آب هندوانه نیست؛ می گویند اگر استحاله در متنجس صورت بگیرد،آیا حکمش باقی می ماند یا نه،هر زمان که این بحث را شروع کنیم اول از رسائل شروع می کنیم؛ لذا بحث را ببینید و با مطالعه رسائل سرکلاس بیایید.
الحمد لله رب العالمین
چکیده نکات
ادامه نقد گذشته در مساله
نظر شما