اصول فقه - استصحاب (97-98)
جلسه 31- در تاریخ ۰۵ آذر ۱۳۹۷
چکیده نکات
بیان دو مشکل در استصحاب کلی
متن پیاده سازی شده
بسم الله الرحمن الرحیم
مشکلی دیگر
در بخش استصحاب، یک مشکل دیگری هم هست و دوست دارم که دقت کنید، دو سه نکته مهم اصولی مطرح میشود که بسیار مواقع به کار می آید.ببینید مشکل دوم این است ، این دیگر ربطی به اشکال سید مرتضی هم ندارد.یعنی این اشکالی را که من میگیرم ، با اشکال سید مرتضی در نتیجه یکی می شود ودر فرایند و در مسیر متفاوت می شود. اشکالش این است : اگر کسی بگوید : آن چه ما از امام صادق داریم العنب است، العنب اذا غلی یحرم...اگر آن چه داریم العنب است،نص لفظی ما العنب است، بعد شما می خواهید که بکشید به کشمش ؛ آیا این جرات نمی خواهد آیا امام نمیتوانستند عنب را که گفتند کشمش را هم بگویند؟یعنی کشاندن حکم از یک جا به جای دیگر ، جایی که دلیل روشن است و اتفاقا انگور کلمه ای نیست که شک کنیم که کشمش را هم در بر میگیرد یا نه.به هر حال عنب ، عنب است و کشمش هم کشمش است.چرا امام علیه السلام فقط انگوررا مطرح کردند؟معلوم می شود که ما نمی توانیم حکم را به کشمش هم تسری دهیم .اگر فرض بر این باشد که امام کشمش را نفرموده و عنب کشمش را هم در بر نمیگیرد.سوال ما این است که امام که می تواند بیان کند، چرا امام بیان نکند و عنب بگوید؟ممکن بود که امام بگویدالعنب و کشمش یا العنب و ما یشتق منه....و ما یتبدل الیه العنب...اگر امام عنب را گفتند، حکم از کشمش سلب می شود.برخی فکر می کنند وقتی از مفهوم حرف می زنیم یعنی این که این دلیل بیش از این اقتضا ندارد؛ العنب اذا غلی یحرم شامل کشمش نمی شود شامل خرما نمی شود. وقتی می گویند که مفهوم دارد یعنی ا ز دل دلیل ، یک قضیه سالبه در بیاید.بر این اساس وقتی امام می فرمایند العنب اذا غلی یحرم به این معنی است که کشمش اذا غلی لم یحرم.به طوری که اگر یک دلیل دیگر آمد و گفت کشمش هم زمانی که به جوش آمد یحرم می گوییم که این منافات دارد.همیشه سکوت یک دلیل به معنای مفهوم داشتن نیست.این که دلیلی زبان پیدا کند و حکم را از غیر خودش سلب کند به طوری که دلیلی دیگر آمد بگوییم تعارض پیدا میکند.ما نمی گوییم العنب اذا غلی یحرم مفهوم دارد.ولی مسلم العنب اذا غلی یحرم ، غیر عنب را نمی گیرد.قرآن می فرمایدالزانی و الزانیه فاجلدوا کل واحد منهما مئة جلدة ..سوال این است که این آیه شراب خوار را در بر میگیرد؟نه.درغیر زنا هم هیچ دلالتی ندارد.این میشود مفهموم که بگوییم فقط و فقط همین زن و مرد مجرم ضربه می خورند...
اطلاق مقامی یعنی جایی زمینه بیان باشد، ولی قانونگذار بیان نکند، وفرقش هم بااطلاق لفظی این است که بیان صادرمی شود مطلق اما در اطلاق مقامی که در واقع یک نه گفتن است.مثلا می گوییم امام صادق اجزای نماز را که می شمردند، ده تا را شمردند و یازدهمی را نشمردند، این باعث می شود که ما ندانیم که قنوت هم جزء نماز هست یا نه .در کلام امام هم نیست.اصطلاحا می گویند اطلاق مقامی یعنی امام در مقام بیان بود، و این را نگفت.اطلاق مقامی بعد از این که همه ائمه بیایند وبروند درست است.باید بگوییم شارع بساط بیان شریعت را جمع کرد و چیزی نگفت این جا ممکن است که یک کسی بگوید آقا من از شما یاد گرفتم، چرا ما استصحاب کنیم می آییم از اطلاق مقامی استفاده می کنیم.می گوییم امام صادق فرمود العنب اذا غلی یحرم..امام صادق هم فرمودند خرما هم اذا غلی یحرم ولی در رابطه با کشمش این جوری نگفت.این جا جای تمسک به اطلاق مقامی هست نه استصحاب.اگر دیده باشید اقتضای این ها برعکس هم است.چون اقتضای استصحاب این است که بگوییم حرام است ونجس است.واقتضای اطلاق مقامی این است که بگوییم، حرام نیست.مشکل دوم ما این شد، که شما میگویید هر جا دلیلمان ناتوان شد، میرویم سراغ استصحاب. کسی می گوید که هر جا دلیلتان ناتوان شد، حالا دلیلتان گاهی ناروشن بود، وعنب معلوم نبود که معنایش چیست من یک مثال زدم تا معنایش روشن شود.وگفتم نص ملفوظ روشن.اگر نص ملفوظ روشن وجود دارد، چرا این شبهه هست و شما باید که اطلاق مقامی را بزنید.در این جا به استصحاب تمسک نمی کنیم و به اطلاق تمسک می کنیم.آن هم اطلاق مقامی.این مربو ط به جایی است که دلیل ما روشن است.میرویم که یکمثالی هم بزنیم جایی که دلیل ما روشن نیست.یادتان میآید جایی که شیخ میگفت این جا حتما استصحاب می کنیم.شیخ مثال میزند و میگوید اگر شارع گفت اتمواالصیام الی اللیل....طیف وسیعی می گویندکه لیل اشاره به استتار خورشید برمیگردد، که به آن غروب خورشیدمیگویند به این دلیل است که اهل تسنن فتوا میدهند، ...و از طرفی عده ای معتقدند بین شب و روز یک فاصله ده دوازده دقیقه ای هست، که آن حمره مشرقیه که خورشید ان طرف فرو میرود، طرف مقابل یک سرخی چیدا می شود که این سرخی باید بیایدبالا بیاید بالا تا بیاید وسط آسمان که آن موقع هم نمی گوییم غروب می گوییم مغرب....برخی معتقدند که شب از این جا شروع میشود.به هر حال شبهه ما شبهه حکمیه است، درست است که ما در معنای شب شک داریم، ولی شبهه مفهومیه است که از جنس شبهه حکمیه است.مثلا ما االان دراتاق هستیم و نمیدانیم که غروب شده یا نه، این میشودشبهه موضوعیه ...نه آسمان را داریم نگاه میگنیم ونمیدانیم مراد شارع از لیل چیست.این می شود شبهه حکمیه....این جا تا هنوز که آفتاب بود و شک نداشتیم و یقین داشتیم که باید روزه را ادامه بدهیم.آقایان می گویندهمین که خورشیدمستتر شد اگر به دلیل واضح نرسیدید استصحاب کنید در این جا ارکان استصحاب باید که جمع باشد، ارکان استصحاب هم سه چیز است ؛ یقین سابق شک لاحق وبقای موضوع..شک لاحق شک داریم که شب شد یا نه. بعد هم این قصه این همانی موضوع که عوض نشده است.سوال این است که چه کار کنیم؟ یک رندی می گوید که استصحاب کنیم. سوال می شود که چرا استصحاب کنیم؟این جا دلیل ما مجمل است وآن این که آیا شب استتار قرص است یا ...؟ سوال این است که این جا چرا ما استصحاب کنیم؟اگر یک نهادی دیگر داشته باشیم مقدم بر استصحاب ، بازهم میگوییداستصحاب؟چه نهادی این جا مناسب است که اقتضایش خلاف استصحاب باشد و مقدم بر استصحاب هم باشد؟برائت. من یقین دارم که تا غروب آفتا ب باید روزه بگیرم و بعد شک دارم نمیدانم که این دوازده دقیقه را هم باید روزه بگیرم یا نه دوران بین اقل و اکثر پیش می آید د راین حالت اقل را می گیرند و اکثر را رها می کنند.چرا من برائت جاری نکنم واستصحاب جاری کنم؟یک وقت اشکال نگیرید بربنده یا کسی که صدا ر ا میشنود. درمجموع استصحاب مقدم بر برائت است اما در جای خودش در این جور جاها که محض شک است، برائت مقدم بر استصحاب است.می گویید قرآن فرموده اتمواالصیام الی اللیل ؛ میگوییم که قدر مسلمش تا کی است؟تا استتار قرص.من که نمیگویم تا شب نشده کسی روزه اش را بخورد اما مرددیم بین این که شب فلان است یا فلان...یکمبنای دیگری هم داریم و آن این که هر جا بیان با شارع هست درشبهات موضوعیه بیان با شارع نیست شارع نباید بیاید که بگوید پیراهن تو پا ک است یا نجس است.این را من باید از بیرون بفهمم.آیا قصابی که گوشت آورده آیا نام خدا را آورده موقع ذبح یانه؟در شبهات موضوعیه بیان با شارع نیست.اما در شبهات حکمیه شارع باید که بیان کند، او باید که بیانش روشن باشد، ولذا ما در یک سطح وسیعی برائتی هستیم، مثلا آقایان میگویندکه اگرشک در محصل است احتیاط کنید، مثلا شارع فرموده که برای نماز طهارت از حدث لازم است.ومن نمیدانم که برای وضو مسح باید تا پشت پا بیاید یا تا قدم کافی است؟آقایان میگویندچون نمیدانیم که طهارت حاصل شد یا نشد، و شک در محصل است، نمیتوانیم برائت جاری کنیم و باید که احتیاط کنیم.
یا نمیدانم که کل پشت پا را باید مسح کنم؛ احتیاطی که ما تا حدوجوب معتقدیم.آقایان میگوینداگرواقعا شک کردید، چون شک در محصل است باید احتیاط کنید، ما حتی در شک در محصل هم میگوییم احتیاط لازم نیست.میگوییم بیانش با شارع است.و میگوییم اگر بیانش مبهم است من قدر مسلم عمل می کنم و بیشتر هم تکلیف ندارم.من بیانی که دارم این است که تا شب روزه را طول بدهم اما شب ممکن است با استتار قرص باشدممکن است با ...و شارع هم بیانی نیاورده است و من قدر مسلم را میگیرم.یا د ر تعیین وتخییر ؛ آقایان میگویند که باید از اعلم تقلید کرد.ومعتقدند اگر ازاعلم تقلید کنیم قطعا درست است؛ اگر از غیر اعلم تقلید کنیم شک داریم.پس دار العلم بین تعیین اعلم و تخییر بین اعلم و غیر اعلم.در دوران امر بین تعیین وتخییر باید به گزینه تعیین عمل کرد.و لذا میگویند که باید از اعلم تقلید کرد.شارع به حسب فرض اصل تقلید را بیان کرده است.هر چه گشتیم پیدا نکردیم بگوید از اعلم تقلید کنید فقط شک می کنیم این شارع است که باید بیان کند و لذا در تعیین وتخییر هم ما قائل به احتیاط نیستیم.گر چه مشهور قائل به احتیاط هستند.اگر کسی تا غروب آفتاب روزه گرفته و شما شک می کنید که باید ادامه دهد یا نه و شما میگویید که باید استصحاب کند، چرا استصحاب اقل را بگیرد تا غروب آفتا ب و اکثر را برائت جاری کند.وفرض هم این است که این برائت بر استصحاب مقدم است.
الحمد لله رب العالمین
چکیده نکات
بیان دو مشکل در استصحاب کلی
نظر شما