header

تفسیر قرآن کریم (1400-1401) - فلسفه تفسیر قرآن کریم

جلسه 5
  • در تاریخ ۱۹ آبان ۱۴۰۰
چکیده نکات

چرا قرآن دارای بطن است
نقل روایت در اینباره از جلد 27 وسائل صفحه 194 حدیث 44
لزوم پرهیز از تفسیر به رای و به اشتها
5. شروط تفسیر (شرط لازم و شرط کمال)
الف. داشتن علوم لازم، اهتمام به علوم ادبی و مراجعه به روایات و تاریخ و علوم تجربی
ب. داشتن مبنا در کلان مسائل اساسی مثل پذیرفتن مبنای نحو کوفه یا نحو بصره، موضع روشن نسبت به سیاق و اهتمام به حفظ حداکثری انسجام آیات و فقرات یک آیه، اسباب نزول و شان نزول و ...
ج. ...

متن پیاده سازی شده جلسه پنجم تفسیر قرآن کریم 19 آبان ماه 1400

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
اللهم عجل لولیک الفرج واحفظه من کل سوء
انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لایمسه الا المطهرون

بحث ما در نشست قبل به جای خوبی رسید و در واقع اصطلاح شناسی ظهر و بطن و تاویل بود؛ ظهر معنای روشنی دارد؛ العبارة للعوام و الاشارة للخواص که در حدیث شریف بود این ها می توانند مصداق ظهر باشند؛ تاویل هم عرض کردیم گرچه اختلافاتی در کلمات بزرگان دیده می شود لکن خود مناسبت کلمه واستعمالاتش شاید این معنا را القا کند که یعنی آن واقعیت بیرونی آیات....آیات در خارج تفسیر و تبیین می شود، که می شود گفت همان الحقایق للانبیاء ؛ با اصرار البته ما این را نمی گوییم و دلیل هم نداریم که ما اصرار کنیم و بطن که درکلمات خود معصومین تفسیر شده به این که بطن همان تاویل گفته شده ولی روایات دلالت بر حصر ندارد می توانیم تردید نکنیم که بطون همان معنایی که خود لغت هم اقتضا می کند؛ یعنی گاهی سخنی لایه های پنهان دارد، که برخی به آن می رسند وبرخی نمی رسند مگر با کمک دیگران...بطون یعنی لایه های آیات؛ لایه های فلسفی یا عرفانی و معارف البته اگر روایتی هم جز این معنا کرد، روایت را باید قبول کرد چرا که در واقع آن هم مرحله ای از بطن است.روایتی از امام باقرعلیه السلام بود که فرموده بودند که: ظهر القرآن، الذین نزل فیهم وبطنه الذین عملوا بمثل اعمالهم...که این با آن روایت دیگری که امام فرموده بودند: ظهره تنزیله ، وبطنه تاویله ، می سازد چون الذین عملوا بمثل اعمالهم یعنی از آیندگان...در واقع باید حدیث را یک مقدار سوبسید بدهیم؛ چون ظهر مساوی با الذین نیست؛ بطن مساوی با الذین نیست؛ بایدتوجیهی بکنیم که این حدیث معنا شود؛ تا در نتیجه ما از همان معنای لغوی عدول نکنیم؛ و این روایات را هم در جای خود قرار دهیم. می گوییم لایه های پنهان آیات، می شود بطون آیات ...منتها من یک نکته ای را در نشست قبل ادعا کردم و دوست ندارم تکرار کنم ولی اهمیتش باعث تکرار آن می شود و آن این که ما، باید بپذیریم که با یک کتاب مقدس و لایه دار مواجهیم؛ این کتاب مقدس لایه دار ظاهری دارد، اشاراتی دارد به حقایقی اشاره می کند  و آیاتش در خارج واقع می شود اگر از غیب صحبت می کند و مثلا اگر از غلبه روم صحبت می کند، و یا اگر می فرماید : ...و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة...بایدبدانیم این ایه در خارج واقع می شود.ودر واقع تاویل می شود در آینده در قیام مهدوی سلام الله علیه و لایه دار بودن هم جزء قطعیات قرآن است.منتها باز هم باید پرهیز کرد از هرگونه اظهار نظر قطعی ضمن این که نباید جرات را درساحت قرآن کلا از دست داد.البته جرات معنای زیبایی ندارد؛ د رواقع شجاعت را نباید از دست داد؛ و خود قرآن هم دعوت می کند به تدبر ؛ طبیعتا وقتی انسان تدبر می کند، حاصل این تدبر را بیان می کند.یا می نویسد وصحبت می کند منتها نباید بطن بافی کند؛ ما در طول تاریخ با پدیده بطن بافی مواجه بودیم وافرادی که دکان باز می کردند یا این که اهل دکان هم نبودند اما جاهل بودند.یا از در خانه وارد نشده بودند آیه هست که وارد خانه شوید از ابواب آن.در هر صورت این مهم است که تفسیر به رای نشود؛ و ایکاش تفسیر به رای بود، درواقع تفسیر به اشتها است تفسیر به رای مذموم است اما در رابطه با کار برخی تفسیر به اشتها رساتر است.
این مهم است من روی این نکته معرفتی قضیه تاکید می کنم البته من گفتم انسان نباید شجاعتش را از دست بدهد باید بداند وقتی وارد ساحت قرآن می شود وارد مقدس طوی شده که باید بگویند: فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوی....واحتیاط خودت را انجام بده ؛ در سایه احتیاط و با رعایت شروط تفسیر که حالا درس امروز ما هست ؛ اگر انسان چیزی هم به نظرش برسد؛ با موازین اگر مطابقت داشته باشد؛ اشکالی ندارد.
فلسفه وجود بطن در قرآن
اولین مطلبی که بعد از این مطلب مهم داریم این است که ممکن است کسی سوال کند برای چه برای قران بطن بلکه بطون به طوری که برخی تا هفتاد بطن در برخی آثار آمده است؟ البته اینها را باید اسنادش هم بررسی کرد.در یک روایتی که جناب شیخ حر نقل می کند، گویا امام امیر المؤمنین از ایشان سوال شده  و حضرت هم جواب داده اند....زندیقی از حضرت سوال کرده عن متشابهة من القرآن، که حضرت جوابی داده اند که بخشی از جواب این است : قد جعل الله للعلم اهلا؛ هر علمی اهلی دارد؛ همه همه دان نیستند بعض دانند ....و فرض علی العباد طاعتهم .....بعد می فرمایند :.... ثم ان الله قسّم کلامه ثلاثة اقسام؛ فجعل قسم منه یعرفه العالم و الجاهل ؛ قسمی از آیات را همه می شناسند؛ ولو همین جا هم من عرض می کنم که مراتب فهم هم فرق می کند؛ یک بار امیرالمؤمنین بسم الله را برای ابن عباس تفسیر می کنند یک بار دیگران تفسیر می نویسند مثل فخر رازی!  و قسما لا یعرفه الا من صفا ذهنه و  لطف حسه و صح تمیزه ممن شرح الله صدره للاسلام و قسم لا یعرفه الا الله و ملائکته و الراسخون  فی العلم و انما فعل ذلک لئلا یدعی اهل الباطل المستولین علی میراث رسول الله صلی الله علیه و آله من علم الکتاب و ما لم یجعل الله لهم و لیقودهم الاضطرار الی الاهتمام بمن ولی امرهم ...در یک کلام بخشی از آیات را به گونه ای قرار داد که مدعیان غیر شایسته خلافت  و امامت، مجبور بشوند به ثقل دوم مراجعه کنند چقدر داریم که گفت لو لا علی لهلک عمر یا لو لا علی لهلک عثمان با این که مورد دوم هست اما وجود دارد؛ من شاید فرصت نکنم همه را بگویم اما ائمه گاهی چنان مدعیان تفسیر را مچاله می کردند که طرف اول که می آمد مثل یک بادکنک پر بادی بود وقتی که بلند می شد مثل کسی بود که هر چه باد نخوت و غرور داشت از این نوع علم خالی شده بود؛ و همه اطرافش بهم چسبیده بود و ادله ائمه همه هم با استدلال و برهان بود؛ البته مسلم فرمایش آقا امیرا لمومنین حصر نیست می شود گفت از اسرار این کار، می تواند این باشد که این کتاب آینده را پوشش دهد، وقتی که یک اثری می خواهد جهانی و جاودان باشد برای همه آیندگان و همیشه هم جدید باشد و هر کسی هم حرف برای زدن داشته باشد؛ باید لایه دار باشد قابل فهم است؛ لازم نیست روی این مساله متوقف باشیم.
خلاصه بحث تا اینجا
ما تا الان چها رمساله از مسائل فلسفه تفسیر را بیان کردیم اولین مساله ظرفیت شناسی قرآن بود که ما را قدری بیش از انتظار معطل کرد و مساله دوم مرجعیت قرآن و مطلب سوم اطلاقات قرآن مطلب چهارم که تا الان با آن بودیم این عنوان بود القرآن لیس شیئا واحدا بل اشیاء ؛د راین بحث چهارم ، وارد بحث مهم ظهر وبطن و تاویل هم شدیم.
5. شروط تفسیر صحیح و کامل
بحث پنجمی که خیلی جای گفتگو دارد یعنی خیلی راحت به شما عرض کنم که یک پژوهش دویست صفحه خوب باشد می توان نوشت اگر دوستان علاقمندند می توانند این را به عنوان یک موضوع قرار دهند و عنوان آن را شروط تفسیر قرار دهند.شرایط کلمه دقیقی نیست؛ شرایط جمع شرط نیست من کلمه صحیح را به کار می برم (شروط تفسیر) در واقع برخی شروط برخاسته از یک مانع است در واقع چون یک مانع است ضدش می شود شرط برخی ها شرط لازم هست برای تفسیر؛ که اگر کسی رعایت نکند و نداشته باشد؛ تفسیرش تفسیر نیست اما برخی از شرطها ممکن است شرط کمال باشد یا از آن طرف شرط جلال باشد.اگر این شرط مراعات شود ممکن است تفسیر ما از یک آسیب در امان بماند.
1. ابزار های لازم
شکی نیست که تفسیر علومی را لازم دارد؛ ما باید علوم لازم را داشته باشیم. کسی عربیتش ضعیف باشد این جا تخصص می خواهد به گمان ما. و باید بحث صرف و نحو و معانی بیان و بلاغت و لغت و فلسفه لغت نه این که صرفا المنجدکنار دستش باشد؛ باید بر فلسفه لغت مسلط باشد یک لغت چه کار می کند لغویون چه کار کردند؟ این ها کارشناس اند یا فقط شاهدند طبیعتا این ها مباحثی است که نیاز به بحث و گفتگو ندارد؛ این که گاهی اوقات ائمه می فرمودند:ناسخ و منسوخ را بلد باشید قطعا ناسخ و منسوخ اصطلاحی صاحب معالم که منظور نیست؛ در واقع یعنی تعامل با نصوص را باید بلد بود؛ پس علوم ادبی، روایات اهل بیت اگر بپذیریم که هزاران روایت در شان نزول آیات داریم این آیات را باید آَشنا بود؛ بحث تاریخ اطلاعات تاریخی بحث تجربه من این یکی را نمی توانم از آن بگذرم...  یک نمونه ر ابرایتان بگویم که مثلا اطلاعات تاریخی چه فایده دارد؛ این را شاید اعزه حوزه کمتر توجه می کنند ابوحنیفه ابتدا در تفسیر معروف بوده نه در فقه مرجِع بوده برای تفسیر والا فقهش بعدا توسط شیبانی و قاضی ابویوسف که از شاگردانش بودند تبیین شد یعنی از سال 170 که بعد از وفاتش هست فقهش معروف می شود؛ یعنی این ها میروند در دستگاه بنی عباس و فقه او را تبلیغ می کنند و آرام آرام فقهش هم می شود مرجِع و الا تا وقتی که زنده بود درگیر بود با حکومتها ...یک روز خدمت امام صادق علیه السلام می آید، آقا می فرمایند : آیا قرآن را تا ایستگاه آخر می شناسی (تعرف القرآن حق معرفته؟) ابوحنیفه گفت: آری ...امام فرمودند ادعای بزرگی کردی ویلک ...چه حرفی است که میزنی این را قرار نمیدهد خداوند مگر در نزد اهل کتاب...ببینید بحث سر اصل معرفت نبود..حق معرفت منظور بود ....فرمودند این علم نزد اهل کتاب است و منظور از اهل کتاب نه این که یعنی یهودو نصاری یعنی اهل قرآن؛ پس للقرآن اهل الذین انزل علیهم  و لا هو الا عند الخاص من ذریة نبینا محمد صلی الله علیه و آله ...
جایی بود که گفتیم الاشارة للخواص؛ این یک مرحله شاید بالاتر است فرمودند این نزد ذریه محمد است و نه همه آن ها نزد خاص از آن ها.فردا زید بن علی بن حسین یا یحیی بن زید یا بنی الحسن با همه احترامی که دارند حداقل طیف وسیعی از آنها ادعا نکنند ...بعد حضرت فرمودند ما ورثک الله من کتابه حرفا ...تو حتی نمی توانی یک حرف از قرآن را تفسیر کنی ....(البته تفسیری بر مبنای حق معرفت)بعد حضرت فرمودند ان کنت کما تقول، ولست کما تقول...یک سوال از تو می کنم اگر توانستی جواب دهی که نمی توانی...حرفت درست است بعد حضرت فرمودند فاخبرنی عن قول الله عزوجل سیروا فیها ایاما و لیالی آمنین یا القری التی بارکنا ….بعد حضرت فرمودند این را معنا کن این قرایی که خداوند می فرمایدبا خیال راحت در آنها سیر کنید و هیچ آسیبی به شما نمی رسد چون وقتی تامین می دهند که آسیبی نباشد بعد امام فرمودند این ذلک من الارض این قرا از کدام زمین است؟گفت احسبه ما بین مکة و مدینه ببینید نِعَمَش تبدیل شد به این که بگوید گمان می کنم منظور از این زمین ، بین مکه و مدینه باشد! دیگر حضرت به او نگاه نکردند و توجه کردند به اطرافیان و فرمودند : تعلمون ان الناس یقتل بین مکه و مدینه و تاخذ اموالهم و ایمن نیستند و کشته می شوند ..اتفاقا یکی از سرزمین های ناامن بین مکه  ومدینه بوده است. پر دزد...و سارق و حضرت گفتند این آقا چه می گوید؟ ابوحنیفه ساکت شد؛بعد حضرت فرمودنداخبرنی عن قول الله عزوجل من دخله کان آمنا ...این ذلک من الارض؟! گفت این ، کعبه است... اتفاقا تازه حجاج بن یوسف ثقفی ، عبدالله بن زبیر را در مکه هلاک کرده بود،  فرمودند افتعلم ان حجاج بن یوسف وضع المنجنیق علی الزبیر فی الکعبة فکان آمنا فیها؟باز هم ساکت شد....
بعد امام فرمودند بین القری التی بارکنا یعنی اهل بیت یا پیامبران واهل بیت ....قری ظاهره یعنی علما ؛یعنی علما رابط هستند بین هم و بین القری التی بارکنا یکی از آیاتی که در شان عالم هست، من فکرنمی کنم آیه ای به این زیبایی و محسوس و ملموس باشد این است ؛ سوالی که هست این که آیا میتواند ظاهر آیه هم مراد باشد؟یعنی ما بگردیم و یک قریه ای را پیدا کنیم یا این که نمی شود پیدا کرد یا به قرینه باید رفت سراغ معنای دیگری و قریه را قریه معنا نکنیم چون در قران قریه زیاد بیان شده است.و به معنای اهل قریه است. ما در فارسی هم می گوییم که فلان شهر ،زیر و رو شد و هلاک شد؛ یا فلان تمدن از بین رفت به این معنی است که مردم و د انشمندان ان ها هم از بین رفتند می خواستم بگویم یک نکته تاریخی که امام از آن استفاده می کنند، برای رد یک تفسیر غلط و تثبیت یک تفسیر صیحح است به هر حال این مورد بر میگردد به همان مطلبی که گفتم علومی که لازم دارد و ابزاری که باید یک مفسر داشته باشد، یکی از آن ها اطلاعات تاریخی است.
دوم: داشتن مبنای صحیح در تفسیر، شما می دانم درس فقه ما را غالبا شرکت می کنید، ما دیدده باشید در بحث های فقه گاهی گلایه می کنیم که برخی فقهای ما صاحب مبنا نیستند؛چون صاحب مبنا نیستند یک جا ، یک مبنا را می گیرند و یک جا هم ضد آن را ...یک جا می شود مقاصدی و چنان یک مقاصدی را بلد می کند و یک فتوایی را رد می کند و یک فتوایی را تثبیت می کند ..همین بزرگوار در جای دیگری گویی ما چیزی به نام مقاصد نداریم.لذا یک فتوای ضد مقاصدی میدهد اشکال ندارد بدهد اما باید یک مبنا داشت همین طور راجع به عقل؛یک جا خبر ثقه را معیار قرار می دهد و یک جا هم خبر موثوق به را و هکذا در تفسیر باید صاحب مبنا بود.من یک مثال می زنم دوست دارم این مثال را توجه کنید چون کمتر به آن ، توجه می شود ؛ گفتم من سراغ تعینات و کیس هایی می روم که باید بیشتر مورد توجه واقع شود، خبر دارید که ما دو تا نحو داریم نحو بصره و نحو کوفه..این را در فلسفه علم نحو باید خواند..که ما ها نمی خوانیم منتها اساتید به صورت کارتون خواب این ها را بیان می کنند در کوفه ،حروف زیاد جای هم به کار می آید کتابی که خوب می تواند نحو کوفه را پوشش دهد، مغنی اللبیب جناب ابن هشام است میرسد به لام می گوید بیست و دو معنا دارد، می رسد به الی می گوید هشت تا معنا دارد می رسد به با می گوید چهارده تا معنا دارد، و هکذا در بحث فی  می گوید فی  یکی از معانی آن مع است.اشاره به این آیه می کند فخرج علی قومه فی زینته می گوید ای : مع زینته ..چون عرب می گوید فلانی ا زخانه اش آمد بیرون با زینت یا بدون زینت..با لباس رسمی یا بدون لباس رسمی ...اما نحو بصره مثل سیبویه یا دیگران این را قبول ندارند و می گویند کلمات را معنای اصلی اش را پیدا کنیم و از آن خارج نکنیم نگویید باء چهارده تا معنا دارد؛ با یک معنا دارد، می گوییم  جاهای مختلف در معانی مختلف به کار رفته می گوید باید نشست و فکر کرد؛ و لذا در نحو کوفه تضمین لاغر است در نحو بصره تضمین چاق است در همین مثال فخرج علی قومه فی زینته ...نحو بصره نمی آید فی را از معنای ظرفیت خارج کند. بیان ظرفیت است بیان حلول و بیان دخول و بیان خروج ....نه معنای مع که معنای مصاحبت است اما در خرج تضمین و اشراب شده که معنای فرو رفتگی است گویا قرآن می خواهد بفرماید : قارون، این جور نبود که با یک زینت معمولی بیاید بیرون وقتی پولدار شد و حالت اتراف و استکبار به او دست داد در هاله ای از زینت فرو رفته بود، یعنی یک تاجی می گذاشت روی سرش که کل آن را در بر می گرفت مثل کاری که برخی دوستان ما این گونه عمامه روی سر می گذارند مثل یک برج که تمام صورت آنان را می پوشاند!! قرآن می فرماید : هارون در هاله ای از زینت فرو رفته بود، شدت زینت را می گوید..این ها را کسی که می خواهد تفسیر قرآن را داشته باشد باید مبنا داشته باشد،اگر نحو بصره را می پذیرد یا اگر نحو کوفه را می پذیرد تا آخر برود یا نسبت به سیاق ، در قرآن محشر است که چقدر باید ما اهتمام داشته باشیم به حفظ اکثری انسجام در آیات؛ این جاست که برخی قرآن را تفسیر می کنند مثل آَشپزی ناشی است که روغن و گوشت و ..هر کدام از هم مجزا و با قهرند اما گاه این آش مثل آشی است که همه اجزای آن دست به دست همه داده اند که شده آش سبزی شیراز ...این مهم است انسجام حداکثری آیات  وسیاق ، توجه به اسباب نزول و شان نزول البته این ها دو نهادند انشا الله این ها را شرط دوم حساب کنید ؛ داشتن مبنا تا روزهای آتی با سرعت بیشتر بقیه شرایط را عرض کنیم.
الحمد لله رب العالمین

۶۰۳ بازدید

نظر شما

کد امنیتی
مطالب بیشتر...
دانلود صوت جلسه
چکیده نکات

چرا قرآن دارای بطن است
نقل روایت در اینباره از جلد 27 وسائل صفحه 194 حدیث 44
لزوم پرهیز از تفسیر به رای و به اشتها
5. شروط تفسیر (شرط لازم و شرط کمال)
الف. داشتن علوم لازم، اهتمام به علوم ادبی و مراجعه به روایات و تاریخ و علوم تجربی
ب. داشتن مبنا در کلان مسائل اساسی مثل پذیرفتن مبنای نحو کوفه یا نحو بصره، موضع روشن نسبت به سیاق و اهتمام به حفظ حداکثری انسجام آیات و فقرات یک آیه، اسباب نزول و شان نزول و ...
ج. ...