header

تفسیر قرآن کریم (1400-1401)

جلسه 6
  • در تاریخ ۲۸ آبان ۱۴۰۰
چکیده نکات

دأب قرآن در اشاره به بطون آیات در ظاهر آن
مثال به آیه 36 سوره مبارکه توبه
189سوره مبارکه بقره
58 سوره مبارکه مریم
آیه 3 سوره مبارکه مائده
ملاحظه سیاق و ذکر نمونه های غفلت مثل آن چه از رفتار عمر نقل شده در ذیل آیه «اذهبتم طیباتکم ...»
نسبت به آیه فلیضحکوا قلیلا ولیبکوا کثیرا
استفاده قاعده احسان از «ما علی المحسنین من سبیل»
مدیریت سیاق با قاعده «العبرة بعموم الوارد لا بخصوص المورد

متن پیاده سازی شده جلسه ششم تفسیر قرآن کریم 28 آبان ماه 1400

بسم الله الرحمن الرحیم 
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین 
اللهم عجل لولیک الفرج واحفظه من کل سوء
اللهم ارزقنا شفاعة محمد صلی الله علیه و آله 
و لا تحرمنا صحبته انک انت ارحم الراحمین 

بحث در ارتباط با فلسفه تفسیر بود وارد مساله پنجم شدیم شروط تفسیر و تا حدی در این باره بحث کردیم؛ چون این بحث از مباحث مهم ما در فلسفه تفسیر هست یک کمی معطل شویم به قدر ضرور...اما قبلش یک مساله ای مربوط به مساله چهارم بود که من فراموش کردم آن را بیان کنم.و به گمان ما مساله مهمی است.ما گفتیم قرآن، ظهری دارد و بطنی....یک نکته ای را می خواستم تذکر بدهم و نمی دانم بزرگان تفسیر در این باره چیزی دارند یا نه ...اما مدتی که توفیقی بود و با دوستان در مرکز تخصصی تفسیر جلسه ای داشتیم، به این نکته رسیدیم و گذر زمان آن نکته را تایید کرد . 
ببینید قرآن، ظاهری دارد؛ بر هیمن اساس ما ظاهر قران را اگر با مسلمی از عقل یا با مسلم شرعی ناهمسویی نداشته باشد، ما آن را قبول می کنیم و می گیریم.قران دارد تعبیر «ید الله» ؛ دست خدا، می گوییم خلاف عقل است خدای بزرگ جسم داشته باشد و دستی ...و توجیه می کنیم به قدرت خداوند که درست هم هست اما ما ظاهر قران را قبول داریم من درجلسه مکه به بن غامدی در مناظره ای که با او داشتم گفتم او گفته بود شما شیعه ها، ادعا می کنید که فقط اهل بیت باید قرآن را تفسیر کنند، گفتم نه ....علمای ما هم بحث کرده اند که البته گاهی مخالفینی هم دارد؛ ولی همین ظاهرقران، قرار شد که بطنی هم داشته باشد؛ بلکه بطون....اما از دأب قرآن استفاده می شود که برای خواص یا همان اولیاء یک اشاراتی در همان ظاهر می ریزد که پی ببریم به آن معنای باطنی البته ممکن است کسی هم متوجه نشود و به آن معنا هم پی نبرد...اما ممکن است خاص الخواصی یا خیلی خاص یا امام باقر علیه السلامی به  آن باطن پی ببرند که بتوان از استشهاد قرآنی آورد.
شاید اولین بار بود سالها گذشته البته ....من به این آیه مبارکه مائده برخورد کردم که می فرماید: 
اگر مضطر شدید و در مخمصه قرار گرفتید از مردار استفاده کردید، اشکال ندارد، اول می گوید:حرمت علیکم المیتة والدم ولحم الخنزیر ... بعد می فرماید فمن اضطر ...اگر کسی به اکل میته و دم و لحم خنزیر و میته مضطر شد ...فی مخمصة...و راه چاره هم ندارد، غیر متجانف لاثم....از خدایش نباشد که چنین زمینه ای پیش بیاید و مایل به اثم هم نیست؛ در چنین حالتی نه تنها می تواند استفاده کند؛ بلکه باید استفاده کند بعد می فرماید فان الله غفور رحیم؛نگران نباشد ، خدای متعال او را می بخشد.
حالا رحیم است می گوییم به این معنا که رحمت دارد به بندگان؛ لذا میفرماید نمیر و از این موارد بخور...اما غفور این جا چه معنا میدهد چرا قران از غفور استفاده کرده؟ غفور جایی به کار می رود که طرف مرتکب گناه شده باشد؛ این بنده خدا که اگر از مردار استفاد نکند، گناه کار است نه اگر استفاده نکند! مثلا می بایست این جا این عبارت باشد که خداوند دینش سهل است و مراعات شما را می کند....این جا است که آدم به فکر می رود نکند، میته و لحم خنزیر و دم ...یک ظاهری دارد همین که می فهمیم و می شود از این ظاهر هم استفاده کردو فتوا داد اما نکند این ها برخی از آن ولایت های غیر مشروع بوده ؟!...البته این مطلب میدانم که برای برخی از شماها تکرار است زیرا قبلا عرض کردم ولی تامل کنید آن وقت اگر اینگونه شد و تعبیر آن به این شکل بود، چقدر آیه تمام مواردش منسجم شده و به هم ارتباط پیدا میکند و به هم می چسبد و در مقام مثال می شود همچون آش سبزی شیراز که اجزای آن متصل و به هم چسبیده هست نه منفصل از هم...چون اول دم ، لحم خنزیر و میته را مطرح می کند و بعد آیه ولایت را می آورد، الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممتم علیکم نعمتی فان اضطر فی مخمصة ...یعنی با این نگاه چنان اجزای آیه به هم می چسبد و چقدر آیه شیرین می شود. به نظر ما خداوند در این آیه به همین معنای بطنی اشاره می کند با همین به هم ریختگی ...همین طور در جاهای متعدد، این را جدی بگیرید ...اگر کسی این را یک تحقیقی قرار دهد ، ارزش دارد، یعنی بگوید دأب قرآن در اشاره به بطون، در ظاهر آیات .....نگاه کنید سوره مریم آیه 58آنقدر در این دفتر نمونه ها من یادداشت دارم که بیان همه این ها طولانی خواهد شد.اما برخی موارد را باید مثال زد و کلی گویی نمی توان کرد. ببینید در سوره مریم صحبت از پیامبران گذشته است؛ واذکر فی الکتاب موسی ...واذکر فی الکتاب اسماعیل ...تا آن جا که می فرماید اولئک الذین انعم الله علیهم من النبیین من ذریة آدم و ممن حملنا مع نوح، و من ذریة ابراهیم و اسرائیل و ممن هدینا و اجتبینا ....همه فعل ها ماضی است اذا تتلی علیهم آیات الرحمن خروا سجدا و بکیا چرا اذا تتلی علیهم سوال این است که مگر مربوط به گذشته نیست؟ باید باشد اذا تُلِیَت آیات الرحمن خروا سجدا و بکیا ولی می گوید اذا تتلی علیهم ...گویا می خواهد ا زیک جمعیت آینده خبر دهد...نمی توانیم بگوییم به جای ماضی فعل مضارع به کار رفته ...عکسش را گفته اند صیغه ماضی بیاید برای مضارع محقق الوقوع...اما دیگر نگفته اند مضارع بیاید برای ماضی محقق الوقوع! بعد می رویم سراغ روایات می بینیم امام سجادعلیه السلام ذیل این آیه می فرمایند «نحن انینا بها» جالب این است که استنباط کنیم که مثلا اذا تتلی علیهم زمان ندارد؛ و استمرار دارد اما سوال این است که آیا نمی شود تلیت گفت و این دردسرها درست نشود؟!و لذا ممکن است کسی آیه را از نظر لحن اینطور بخواند که اولئک الذین انعم الله علیهم من النبیین من ذریة آدم و ممن حملنا مع نوح، و من ذریة ابراهیم و اسرائیل مکثی کند و دوباره از این جا آیه را شروع کند که  و ممن هدینا و اجتبینا ....از انسانهایی که هدایت کردیم، هدینا می تواند معنای مضارع بدهد چون من شرطیه سرش آمده است؛ ممن هدینا و اجتبینا اذا تتلی علیهم آیات الرحمان ..
از این آیه هم می گذریم ، نمونه دیگری بیاورم البته نمونه زیاد است. کتاب البرهان جلد 2 ص 122، این جالب است؛ یعنی نص هم داریم آیه 36توبه  *ان عدة الشهور عند الله اثناعشر شهرا فی کتاب الله یوم خلق السماوات والارض منها اربعة حرم ذلک الدین القیم فلا تظلموا فیهن انفسکم  وقاتلوا المشرکین کافة کما یقاتلونکم کافة واعلموا ان الله مع المتقین*
 خداوند دوازده ماه را به رسمیت می شناسد.یعنی تقویم خدا براساس دوازده مال سال تنظیم شده است...فی کتاب الله .. یوم خلق السموات والارض .....
منها اربعة حرم ؛ بقیه غیر حرام ؛ ذلک الدین القیم ؛ دین قیم استوار و پا برجا این است فلا تظلموا فیهن انفسکم در حق آن ها به خود ستم نکنید، اما این که ماه دوازده تا باشد، محرم صفر، ربیع الاول و ربیع الثانی و....سال عربی گاهی از محرم شروع می کنند و گاه از ربیع ..دو رویکرد است و برخی بلد نیستند و می بینند عاشورا سال 60 بوده و جای دیگر مثلا دهم محرم سال 61 و علت اختلاف هم همین است.یا وفات امام سجاد دوازده محرم 94 بود؛ جای دیگر می خواند که دوازده محرم 95بوده سوال این است که اگر در وفات امام سجاد دو قول باشد دررابطه با عاشورا که دو قول نیست..این اختلاف به همان شروع تاریخ بر می گردد ...
بعد مباحثی راجع به مهدویت است و بعد می فرماید : قول الله عزوجل فی محکم کتابه ؛ روایت از امام باقر علیه السلام است که تا آخر آیه را در بر می گیرد و می فرمایندمعرفة الشهور المحرم والصفر والربیع؛ و مابعده المحرم منها و الرجب و ذو القعده و ذو الحجة و المحرم لا یکون دینا قیما لان الیهود والنصاری و...یعرفون هذه الشهور  و یعدونها باسمائهم .... و انما هم الائمه و القوامون بدین الله علیهم السلام ؛ یعنی ولایت دوازده امام را دارد اشاره می کند.دوازده ماه ؛ دوازده نور ؛ ذلک الدین القیم ....و بعد قسمت بعدی آیه هم معنا می دهد و الا ظلم نسبت به محرم چه معنا دارد؟ به هر حال با یک توجیه می توان از پس ظاهر برآمد ، اما با دقت بیشتر به یک معنای عمیق تر اشاره دارد، در بحث معنای ظاهر  وبطن یکی از کارهای سخت همین مدیریت است.چون اگر ما می گفتیم جایی که به بطن اشاره دارد و ظاهر مراد نیست؛ این آیه میرود جز ء متشابهات، ما راحت بودیم. یا اصلا ادعا کنیم که ما کار به بطن آیات نداریم؛ همین ظاهر؛ هر جور شما می خواهید توجیه کنید؛ اما معتقَد امامیه این نیست. این جاست که می گوییم دراین باره مدیریت سخت است.ولی تا بشود متشابه انگاری نکرد، و حفظ ظاهر کرد ، بهتر است. به همین ترتیب می توانیم مواردی الی ما شاء الله بیاوریم.من آخرین مورد که ااشاره می کنم آیه 189 سوره مبارکه بقره است *یسئلونک عن الاهلة قل هی مواقیت للناس و الحج و لیس البر بان تأتوا البیوت من ظهورها ولکن البر من اتقی واتوا البیوت من ابوابها ...* از اهله در حالات مختلف سوال می کنند، بگو، علامت وقت است میقاتی است برای مردم برای حج سوال این است که این ها که سوال کرده بودند...یا این که توجیه کنیم سوال کردند و بازهم سوال می کنند ،و سوالهای دیگر هم از هلالهای دیگری کرده اند، که آن هلالها، مواقیت است برای مردم هم در حج هم در موارد دیگر...مِن تمام الحج لقاء الامام ....لیس البر بان تاتوا البیوت من ظهورها....باید از در خودش وارد شوید انا مدینة العلم و علی بابها ...نگفت فلانی گفت از این در باید وارد شوید.آن وقت با ولایت ارتباط پیدا میکند. آیات قرآن سند نداده است که همه آن به هم اصطلاحا خمیر شود.ولی اگر بتوانیم لصیقش کنیم بهتر است یا جزیره ای و اتمیکش کنیم بهتر است؟ اگر لصیقش کنیم که آن من تمام الحج لقاء الامام بیاید، یاانا مدینة العلم و علی بابها بیاید بهتر است یا این که به گونه ای معنا و تعبیر کنیم که مثل خورشت درست کردن برخی خانمها در اوائل ازدواجشان باشد!(اجزای آیات غیر مرتبط به هم باشد)....
برگردیم به بحث پنجم ؛ شروط تفسیر ؛ گفتیم داشتن علوم لازم و داشتن مبنا مفسر باید د رادبیات و لغت و اصول آن چه به فهم متن کمک کند ، باید صاحبنظر باشد ؛ تا آیات الاحکام را متفاوت معنا نکند؛ از چیزهایی که خیلی مهم است ، سیاق است.  یعنی توجه به سیاق سهل ممتنع است؛ سهل است چون همه تایید می کنند که سیاق باید رعایت شود اما باید خیلی توجه کرد ...
ابن ابی الحدید نقل می کند که روزی خلیفه دوم رفت جایی تقاضای آب کرد، برایش شیر خنک با عسل آوردند، عرب می مرد برای این مایع گوارا!...گفتند پس زد و گفت من همان آب را می خواهم و گفت نمی خواهم فردای قیامت مخاطب خدا در این آیه باشم؛ اذهبتم طیباتکم فی حیاتکم الدنیا و استمتعتم بها فی الدنیا ..بروید شما د رهمان حیات دنیا بهره بردید...من این شیر و عسل را این جا نمی خورم تا در بهشت عسل بخورم ...جوانی این را شنید و به خلیفه گفت : مخاطب این آیه من نه منم نه تویی و نه هیچ کدام از مسلمانان...این آیه راجع به کفار است در قیامت به کفار متمتع از هر لذتی می گویند شما استفاده اتان بردید چه می خواهید؟یا در حالات شیخ انصاری می خواندم که ایشان فرموده بود که من فقیرانه زندگی می کنم که از مقام فقر در قیامت استفاده کنم گویا مقام فقر یک ایتم و یک امتیاز است و انشا الله که از این آیه و امثال این آیه استفاده نشده باشد، یا این که بگوییم هر چه انسان ها در این دنیا فقیرانه زندگی کنند ، خداوند، مثلا جبران می کند که به نظر ما معلوم و ثابت نیست به نظر ما و آن قصه هم راجع به شیخ انصاری هم یا باید قصه را دنبال کرد اول باید سندیت آن را دنبال کرد و دوم این که باید دید دلیل داریم یا نه ایشان به هر حال معصوم که نبوده است!بله گاه کسی فقیرانه زندگی می کند که دیگران خوب زندگی کنند ، مالش را می بخشد وصدقه می دهد به خاطر دیگران خودش کفش پنج سال پیش را می پوشد ولی ده نفر را صاحب کفش می کند و هکذا ....مطلبی بود که اوائل طلبگی خوانده بودم که کسی به مرحوم هاشمی نژاد گفته بود که از نظر علم ثابت شده که خنده برای بدن خوب است و گریه خوب نیست؛در حالی که قرآن می فرماید :فلیضحکوا قلیلا ولیبکوا کثیرا ......مرحوم هاشمی نژاد گفته بود: دقت کردید این آیه مال کفار و متخلفین از جنگ است؛ مثل این که یک فرمانده به سربازش بگوید برو گریه کن نخند آیا این معنایش این است که آن سرباز باید همه عمر باید گریه کند؟!
مقاله ای دارم راجع به قاعده احسان؛ ماعلی المحسنین من سبیل ...از بعد از شیخ طوسی از این آیه ،  برای قاعده احسان استفاده کردند.که محسن ضامن نیست ما در یک بحث مفصلی آن جا گفتیم که نه سیاق نمی گذارد؛ اما شما عموما درس فقه شرکت می کنید؛ سیاق به همین شکلی که گفتیم قبل و بعد آیه و فرایندی که وجود دارد، یک چیزی هست که به ما یادداده اند که مورد مخصص نیست؛ مورد مقید نیست؛ شأن نزول ، مخصص نیست و آن جمله معروف العبرة بعموم الوارد لا بخصوص المورد ...این نکته باعث شده که خیلی وقتها سیاق فراموش شود این جا است که یک محقق؛ یا یک مفسر یا یک فقیهی که می خواهد از آیات الاحکام استفاده کند ،گیر می کند و دچار اشکال می شود و اشکال آن جا است که سیاق را رعایت کند یا این قاعده را.....یک جاهایی با هم درگیر نمی شوند اما یک جاهایی واقعا مدیریت می خواهد. ...آیه ان جاءکم فاسق بنبإ فتبینوا ....مگر شأن نزول ندارد؟مگر سبب نزول ندارد؟ حالا این جا مدعی شویم که سیاق ندارد اما این شان نزول باعث تخصیص آیه می شود؟ ابدا آیه یک اصل کلی را بیان می کند اما گاه این طور نیست مثل آیه ما علی المحسنین من سبیل...که در آن مقاله ببینید که من اگر بخواهم توضیح بدهم باید به سیاق بپردازم فقط یادتان باشد که کار نسبتا سخت است مدیریت سیاق با این قانون..العبرة بعموم الوارد لا بخصوص المورد...قبول دارید موضوع خوبی است برای کار کردن؟اسمش را بگذارید مدیریت سیاق...یا رابطه سیاق با قاعده العبرة بعموم الوارد...مطمئن باشید که هیچکس تا امروز د رحد یک مقاله یا پایان نامه کسی کار نکرده است. جای کار دارد ...
من دوست داشتم شرایط تفسیر را تمام کنم اما هنوز اسباب نزول و شان نزول مانده انشا الله در هفته های آینده بحث را دنبال می کنیم. 
الحمد لله رب العالمین

۵۰۴ بازدید

نظر شما

کد امنیتی
مطالب بیشتر...
دانلود صوت جلسه
چکیده نکات

دأب قرآن در اشاره به بطون آیات در ظاهر آن
مثال به آیه 36 سوره مبارکه توبه
189سوره مبارکه بقره
58 سوره مبارکه مریم
آیه 3 سوره مبارکه مائده
ملاحظه سیاق و ذکر نمونه های غفلت مثل آن چه از رفتار عمر نقل شده در ذیل آیه «اذهبتم طیباتکم ...»
نسبت به آیه فلیضحکوا قلیلا ولیبکوا کثیرا
استفاده قاعده احسان از «ما علی المحسنین من سبیل»
مدیریت سیاق با قاعده «العبرة بعموم الوارد لا بخصوص المورد