header

مقدمه اصول فقه (1400-1401) - مقدمه اصول فقه (1400-1401)

جلسه 91
  • در تاریخ ۲۳ خرداد ۱۴۰۱
چکیده نکات

انس به محاورات عرفیه و فهم موضوعات عرفیه که در کلام برخی یک پدیده انگاشته شده، اشتباه است. اولی مربوط به روش فهم فهمنده نص است و دومی به امور خارجیه، لغت، نظرات کارشناسان مرتبط است.
معیار بودن محاوره عرفیه - نه دقت های عقلی - نباید به تسامح در فهم کشیده شود؛ زیرا فهم مرادات شارع گاه نیازمند اِعمال دقت است. گاه برای فهم یک نص باید به نظام حلقوی و هرمی ادله توجه کرد.
التحقیق فی المساله:
1. اجتهاد دارای دو معنا است: بالمعنی الاعم - که در همه دانش های مرتبط با فهم متن کارایی دارد - و بالمعنی الاخص که در فقه و استنباط احکام است.
در اجتهاد بالمعنی الاعم فهم موضوعات احکام و مصادیق موضوعات مقدمه نیست ولی در اجتهاد به معنای اخص مقدمه است.
2. مقدمات اجتهاد بدون کاربست آن با مقدمات اجتهاد با کاربست آن در خارج متفاوت است. فهم موضوعات از مقدمات اجتهاد کارآ است.
3. اجتهاد مقدمات مغفولی دارد مثل: فلسفه فقه، مسائل اصول فقه از دفتر دوم و سوم، تاریخ و علم به اقتضائات زمان صدور نص، مطالعه مجموعه دین در یک نظام، علم به فلسفه لغت و ...


صفحات 99 و 100 : کلیک کنید

متن پیاده سازی شده جلسه نود و یکم خارج اصول فقه (دور دوم) 23 خرداد ماه 1401

بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه گفتگو از مقدمات اجتهاد
جلسه گذشته درباره یکی از مقدمات اشاره کردیم که خیلی از علما آن را مطرح نکرده و برخی نیز آن را مطرح کرده اند و آن انس با محاورات عرفیه و فهم موضوعات عرفیه است. کسی که قائل به این مقدمه است می خواهد بگوید که فقیه باید با فهم عرفی سراغ ادله برود و دقت های فلسفی و عقلی را کنار بگذارد. نقطه نظر قائل این مطلب هم چه بسا کسانی - به حسب ادعا - مانند محقق اصفهانی باشد که با نگاه فلسفی وارد حیطه فقه شده و می خواهند با نگاه فلسفی ادله را فهم کنند. 
مانند روایت پیامبر (ص) که فرمودند ان الناس مسلطون علی اموالهم. در نگاه اول این حدیث می خواهد بگوید مردم را نمی توان محجور کرد و دلالت بر عدم حجر مُلّاک بر اموالشان دارد. اما آقای اصفهانی می گوید شما می خواهید عدم حجر که عدم مانع است را به ثبوت مقتضی یعنی سلطه نسبت دهید؛ در حالیکه نباید عدم مانع را به ثبوت مقتضی نسبت داد بلکه نسبت ثبوت مقتضا به ثبوت مقتضی معقول است یعنی بگوییم چون مالشان هست مسلط هستند که هر کاری خواستند با مالشان بکنند نه اینکه بگوییم چون مانعی نیست و محجور نیستند بر مالشان مسلط هستند.
ما از محقق اصفهانی سوال می کنیم که حدیث پیامبر برای شمای عالم فیلسوف صادر شده یا برای مردم که با همان فهم عرفی معنای عدم حجر را می فهمند. این بحث در کتاب سلسبیل جلد یک صفحه 266 و در کتاب فقه و عقل آمده است. 
خیلی تفاوت است بین خروجی استنباط فقیهی که با فهم عرفی با ادله برخورد می کند با فقیهی که با دقت های عقلی و فلسفی پیش می رود. 
اما نظر ما درباره این مقدمه چیست؟ اولا ما اشاره کردیم که انس با محاورات عرفی غیر از فهم موضوعات عرفی است و جای سوال است که چرا امام خمینی (ره) این دو را در یک شماره می آورد. انس با محاورات عرفی یک بحث روشی و منهجی است؛ یعنی مجتهد روش خود را بر اساس محاورات عرفی تنظیم می کند. مسائل هر دانشی را باید با ابزار خود آن دانش حل کرد. لذا در فقه هم نظر ما این است که فقیه باید از روش انس با محاورات عرفی با ادله برخورد کند اما نباید این مساله را با فهم موضوعات عرفی یکی دانست؛ چون انس با محاورات یک بحث روشی است اما فهم موضوعات بحث روشی نیست بلکه محتوایی است. یعنی فقیه موضوعاتی را که در اخبار آمده با فهم عرفی بفهمد. گاهی با رجوع به کارشناس گاهی با رجوع به لغت گاهی با تکیه بر تجربه است.
نکته دیگر اینکه ما یک موضوعات داریم و یک مصادیق داریم. موضوعات معمولا همان عنوانی است که در دلیل می آید مثلا انما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام : اینها همه موضوعات هستند و مصادیق آنچه در خارج است و این موضوعات بر آن صدق می کند. در مصداق مراجعه به لغت معنا ندارد اما در فهم موضوعات باید به لغت و کارشناس و تجربه رجوع کرد.
خلاصه اینکه انس با محاورات عرفیه و فهم موضوعات عرفی هر دو مهم است و نباید آن را یک مقدمه دانست بلکه به عنوان دو مقدمه به حساب می آید.
لزوم جمع بین دقت و برخورد عرفی با ادله
نکته مهمی که اینجا باید بیان شود اینکه برخی از برخورد عرفی و طبیعی با ادله اینطور برداشت می کنند که دقت و تامل در ادله را باید کنار گذاشت و تا فقیهی می خواهد برداشت ظریفی از قرآن یا روایات کند، می گویند این فهم عرفی نیست و دقت عقلی است که نباید باشد و یا فقیهی می خواهد جمع ادله کند می گویند این برخورد عرفی با ادله نیست بلکه برخورد فلسفی است؛ اما باید توجه داشت که انس با محاورات و نکشاندن هنجارهای فلسفی در فهم ادله به معنای عدم دقت در ادله نیست. گاهی ما چند دلیل را می خواهیم با هم جمع کنیم. همه ادله ما شسته رفته و روشن نیست. مثلا ما در رکعت سوم و چهارم حمد بخوانیم یا تسبیحات اربعه؟ اینجا شانزده گروه دلیل داریم! آیا بدون دقت می توان به نتیجه رسید. یا در بحث انقلاب نسبت که در تعارض سه دلیل و بیشتر مطرح می شود جایی است که نمی توان بدون دقت و تامل در آن به نتیجه رسید. 
لذا نباید دقت و توقف فقیه در ادله را همیشه به پای دقت عقلی گذاشت چرا که در بسیاری از موارد این دقت و تامل باید وجود داشته باشد. در اوفوا بالعقود این الف و لام در العقود الف و لام عهد است یا الف و لام استغراق است؟ مرحوم نراقی آن را الف و لام عهد می داند و دیگران آن را استغراق می دانند. حال اگر بحث شد که این الف و لام از کدام نوع است یا بحث کردیم که اصل اولی در الف و لام در زبان عربی چیست آیا این دقت عقلی است و نباید بحث شود؟ آیا این العقود شامل عقود جدید هم می شود یا نمی شود؟ شش وجه آورده اند که شامل عقود جدید نمی شود و ما هر شش وجه را جواب داده ایم. لذا نباید به اسم انس با محاورات عرفیه کار را به تساهل و تسامح بکشانیم. بلکه در خود ضوابط عرف باید دقت کرد. مثلا اصل اولی در الف و لام چیست؟ 
کار مجتهد بعد از زمان صادقین علیهما السلام سخت شد چرا که قبل از عصر ایشان ادله کم بود و بعد از ایشان روایات زیاد شد و بحث تعارض ادله و تقیه و ... پیش آمد که دیگر فقیه باید ادله را در یک نظام حلقوی و در کنار هم ببیند لذا باید مدیریت کرد. 
نظر کلاس درباره مقدمات اجتهاد
نکته اول ما یک اجتهاد بالمعنی الاعم داریم و یک اجتهاد بالمعنی الاخص. هر علمی که با متن سر و کار دارد مثل فقه و تفسیر و کلام اسلامی و علوم حدیث و حقوق، نیاز به اجتهاد دارد. یعنی عالم در این علوم باید ادله را بفهمد و اگر تعارض داشته باشد بتواند تعارض را حل کند و اگر متن مورد مطالعه شامل روایت است سند روایت را بتواند بررسی کند لذا مفسر هم باید مجتهد باشد حال چون این اجتهاد در دیگر علومی که با متن سر و کار دارند نیاز است از آن تعبیر به اجتهاد بالمعنی الاعم می کنیم و به اجتهاد در فقه، اجتهاد بالمعنی الاخص می گوییم. لذا ما بارها تکرار کردیم که اصول فقه، اصول فقه نیست بلکه اصول فهم است و منطق استنباط است. بله مباحثی مانند اصول عملیه مختص فقه است اما مباحثی مثل بحث الفاظ و شناخت اسناد معتبر از غیر متعبر و باب تعادل و ترجیح که ما به آن مدیریت ادله می گوییم و از این دست مباحث اختصاصی به فقه ندارد. حال با این مقدمه می گوییم که برخی از مقدمات اجتهاد بالمعنی الاعم با مقدمات اجتهاد بالمعنی الاخص مشترک است و برخی از مقدمات در این دو اطلاق از اجتهاد با هم تفاوت دارد. 
مقدمات مشترک بین اجتهاد بالمعنی الاعم و بالمعنی الاخص مثل علوم عربیه و بسیاری از مسائل اصول فقه یا همین مساله انس به محاورات عرفیه است و در مقابل مسائلی مانند فهم موضوعات و فهم مصادیق مختص اجتهاد بالمعنی الاخص است.
نکته دوم اینکه ما وقتی می گوییم مقدمات اجتهاد به این کار نداریم که این اجتهاد در خارج تا چه مقدار توفیق داشته باشد اما گاهی ما از مقدمات اجتهاد موفق در خارج بحث می کنیم مقدمات این دو نوع از اجتهاد به نظر ما فرق می کند. در اجتهاد اول نیاز نیست فقیه با یک کارشناس مشورت کند اما در اجتهاد نوع دوم یک کارشناس باید با فقیه همراهی کند.
خلاصه بحث: 
یکی از مقدمات اجتهاد، انس با محاورات عرفی است و مقدمه دیگر فهم موضوعات عرفی است و این دو را نباید یکی حساب کرد. برخورد عرفی با ادله به معنای تساهل و تسامح و بی دقتی و ممنوعیت دریافت ظریف از ادله نیست چرا که بسیاری از ادله نیاز به تامل و دقت دارد و بسیاری از ادله را باید در صورت تعارض جمع کرد. اجتهاد در فقه را اجتهاد بالمعنی الاخص و اجتهاد در هر علمی که با متن سرو کار دارد را اجتهاد بالمعنی الاعم می گوییم. مقدمات این دو نوع اجتهاد گاهی مشترک است و گاهی متفاوت. اجتهادی که می خواهد در خارج توفیق داشته باشد با اجتهادی که فارغ از نتیجه در خارج است از حیث مقدمات متفاوت هستند.

۷۸۹ بازدید

نظر شما

کد امنیتی
مطالب بیشتر...
دانلود صوت جلسه
چکیده نکات

انس به محاورات عرفیه و فهم موضوعات عرفیه که در کلام برخی یک پدیده انگاشته شده، اشتباه است. اولی مربوط به روش فهم فهمنده نص است و دومی به امور خارجیه، لغت، نظرات کارشناسان مرتبط است.
معیار بودن محاوره عرفیه - نه دقت های عقلی - نباید به تسامح در فهم کشیده شود؛ زیرا فهم مرادات شارع گاه نیازمند اِعمال دقت است. گاه برای فهم یک نص باید به نظام حلقوی و هرمی ادله توجه کرد.
التحقیق فی المساله:
1. اجتهاد دارای دو معنا است: بالمعنی الاعم - که در همه دانش های مرتبط با فهم متن کارایی دارد - و بالمعنی الاخص که در فقه و استنباط احکام است.
در اجتهاد بالمعنی الاعم فهم موضوعات احکام و مصادیق موضوعات مقدمه نیست ولی در اجتهاد به معنای اخص مقدمه است.
2. مقدمات اجتهاد بدون کاربست آن با مقدمات اجتهاد با کاربست آن در خارج متفاوت است. فهم موضوعات از مقدمات اجتهاد کارآ است.
3. اجتهاد مقدمات مغفولی دارد مثل: فلسفه فقه، مسائل اصول فقه از دفتر دوم و سوم، تاریخ و علم به اقتضائات زمان صدور نص، مطالعه مجموعه دین در یک نظام، علم به فلسفه لغت و ...