header

مقدمه اصول فقه (1401-1402) - مقدمه اصول فقه (1401-1402)

جلسه 2
  • در تاریخ ۱۰ مهر ۱۴۰۱
چکیده نکات

فی دلالة الالفاظ علی معانیها - سه یا چهار نظر در مساله
1. دلالت به وضع نیست بلکه به مناسبت طبیعی یا ذاتی است(نظر عباد بن سلیمان صیمری). تعبیر به طبیعی و ذاتی هر دو هست.
استدلال صیمری: غیر این رأی موجب ترجیح بلا مرجح است که قبیح است.
اشکالات نظر صیمری: خلاف وجدان و خلاف برهان است. و الّا جهل به لغت بدون معنا است مضافا اینکه ضدان را چه می‌کنید؟ بعلاوه در واجب چه می‌گویید که بسیط بحث است؛ تکثر در حیث واجب می‌شود.
بررسی ترجیح بلا مرجح: موطن و نقطه شروع این مساله از فلسفه است.ان الشیء ما لم یجب لم یوجد - کلام متکلمان در تثبیت اولویت تا با فاعل موجَب مواجه نشویم.
جواب فلاسفه از استدلال متکلمان توجیه نقوض

متن پیاده سازی شده جلسه دوم سال دوم درس خارج اصول فقه 10 مهر ماه 1401

بسم الله الرحمن الرحیم
الامر الاول: الوضع
بیان مساله: فی دلاله الالفاظ علی معانیها
در بحث گذشته بیان شد که دلالت اقسامی دارد و یکی از اقسام آن دلالت از لفظ به خاطر وضع لفظ برای معنا است که به آن وضعیه لفظیه می گویند. به همین خاطر گفتیم که بحث وضع مطرح شده است و اعلام اعظم این مطلب را به عنوان مقدمه اصول فقه مطرح کردند.
بخشی از بحث امروز در واقع پاسخ به این سؤال است که دلالت الفاظ بر معانی به چه نحو است؟
در این مورد اگر از فضلاء سوال شود شاید اکثریت بگویند نحوه ی اختصاص به وضع است، یعنی واضع آن را تخصیص می دهد یا اینکه به نحو خودکار اختصاص پیدا می کند و واضع آن هم معلوم نیست ولی بخاطر کثرت استعمالش برای آن معنا قرار داده شده است.
لذا شاید بگویید این معلوم است که به وضع است منتهی این معلوم بودن هم واضح نیست، چرا که در این مورد چهار نظر یا وجه وجود دارد.
تفاوت بین «نظر» و «وجه»: تارهً یک اندیشه ای صاحب دارد که به آن «نظر» می گوییم. تارهً چنین است که می تواند به عنوان احتمال موجهی مطرح بشود که به آن «وجه» می گوییم. تارهً چنین است که خیلی موجه نیست که به آن «احتمال» می گویند و این مورد معمولاً خیلی به کار برده نمی شود.
انظار و آراء مسأله: انظار در مورد اینکه دلالت الفاظ بر معانی به چه نحو است:
1. عَبّاد بن سلیمان صَیمری: «انّ دلالة الالفاظ علی معانیها لا تحتاج الی الوضع بل بین اللفظ و المعنی مناسبة طبیعیة  تقتضی دلالة کلّ لفظ علی معناه».  دلالت الفاظ بر معانی به وضع نیست بلکه بین لفظ و معنا مناسبت طبیعی وجود دارد، یعنی این مناسبت در ذات آن قرار دارد. به عبارت دیگر این مناسبت به سبب وضع و قرار دادن نیست بلکه کشف است، مثلا «ضَرَبَ» به خودی خود دلالت بر «زدن» نمی کند بلکه قبل از اینکه لغتی باشد بین «ضرب» و «زدن» مناسبتی وجود داشته است و لذا چنین نبوده است که یک واضعی (شارع، مَلَک، انسان) این را قرار داده باشد.
دلیل: صیمری می گوید اگر غیر از این مطلب بگوییم دارای اشکال می شود و آن ترجیح بلامرجح است، به این نحو که اگر بگویید به سبب وضع است حال چرا «ضَرَبَ» معنای «زدن» را داشته باشد، یک چیز دیگری را بیان می کردند. لذا اگر این را نگوییم ترجیح بلامرجح پیش می آید.
این نکته هم بیان شود که در مورد ترجیح بلامرجح تارهً می گویند قبیح است و تارهً می گویند باطل و محال است.
اشکال: بر این نظر صیمری اشکال وارد کردند به اینکه این مطلب خلاف وجدان و برهان است.
همانطور که می دانید ممکن نیست برای خلاف وجدان استدلال بیان کرد. امام خمینی (ره) قائل به خلاف وجدان بودن این نظر است. با چشم پوشی از دلیل خلاف وجدان بودن آن، در مورد خلاف برهان موارد متعددی را بیان کردند که ما سه مورد آن را بیان می کنیم:
1. اگر مناسبت الفاظ با معانیش به ذاتِ طبیعی است، آن وقت جهل مردم به لغت چه معنای خواهد داشت؟! چرا که وقتی لفظ را شنیدند خود به خود باید معنا را بفهمدند که در این صورت دیگر نباید جاهل به لغت داشته باشیم.
2. ما در لغت یک باب واسعی به نام «ضدّان» داریم به این معنا که دوتا معنای ضد هم وجود دارد. حال آیا می شود گفت که لفظ و معنا مناسبت ذاتی با دوتا ضد هم دارد! مثلا اگر عادل و قاسط به معنای کسی که صاحب عدالت هست باشد و به معنای صاحب جور هم باشد، این چطور مناسبت ذاتی است!
3. در بسیط بَحت یعنی بسیط از همه جهات، که آن ذات مقدس خداوند است که بسیطٌ بَحتٌ؛ حال از این ذات چقدر معانی و مفاهیم را انتزاع می کنید، کما اینکه در دعای جوشن معانی کثیری از ذات مقدس خداوند انتزاع می شود، حال آیا در اینجا می توان گفت که مناسبت ذاتی با ذات خداوند دارند؟! اینکه بدیهی البطلان است.
این اشکالاتی بود که بر کلام صیمری وارد شد، البته بعضی از این اشکالات را جواب دادند و بر خود همین جواب هم اشکال وارد کردند.
ترجیح بلا مرجح بین رّد و اثبات
آیا «ترجیح بلا مرجح» باطل است؟ جواب واضحی که همه خواهند گفت بر بطلان آن است.
منشأ این قاعده: با توجه به تحقیقی که قبلا در این مورد صورت دادم به این مطلب رسیدم که منشأ و موطن این مسأله از فلسفه است. آنجائی است که علماء فلاسفه یک قانونی دارند به اینکه «الشئ ما لم یَجِد لم یُوجَد»، یعنی یک پدیده تا به مرز واجب الوجود نرسد به وجود نمی آید؛ لذا هر چیزی باید واجب الوجود بشود (مراد واجب الوجود بالغیر است در مقابل واجب الوجود بذات که خداوند متعال است). به عنوان مثال بلند کردن خودکار از روی میز، اینجا خود این بلند کردن تا به مرز وجوب نرسد محقق نمی شود.
ادامه این بیان هم این است: «و الأولویهُ باطلَ». این مطلب را اعلام در فلسفه دارند و در اسفار ملاصدرا و نهایه الحکمه مرحوم طباطبائی آمده است  و بر همین اساس بحث های فلسفی را پیش می بردند و واجب بالغیر ایجاد می کنند.
اشکال متکلمین: متکلمین در مقابل قول فلاسفه اشکال کردند به این نحو که اگر «الشئ ما لم یَجِب لم یُوجَد» را بگویید در این صورت خداوند متعال فاعل موجَب خواهد شد، چون وقتی شئ واجب شد، خداوند باید آن را خلق کند، و هو باطلٌ. لذا در اینجا تنها می توان «اولویت» را گفت؛ یعنی یک ماهیت؛ و ماهیت هم نسبت به وجود و عدم علی حد سواء است. یا «ممکن» که به معنای متساوی الطرفین است.
اما در مورد غلبه تارهً چنین است که غلبه از جانب وجود است، موجود می شود. تارهً غلبه از جانب عدم است، موجب عدم می شود. مثلا زن و شوهری که فرزند ندارند، اینجا این فرزندی را که ندارند ممکن الوجود است. یک وقت هم چنین است که زمینه های وجود فرزند آماده می شود و فرزند متولد می شود. یک وقت هم چنین است که زمینه آماده نمی شود و بعد زن و شوهر پیر می شوند و شرائط فرزند آوردن را ندارند و لذا فرزندی متولد نمی شود.
بله عالَم ممکن است، ولی گفته نشود که فلاسفه هم همین حرف را می زنند چرا که آن ها چنین تعبیر کردند که عالم واجب بالغیر است که متکلمین این مطلب را قبول نمی کنند. اما متکلمین «أولویت» را قبول دارند، چرا که اگر آن را نپذیرند دچار مشکل ترجیح بلامرجح می شوند.
جواب: فلاسفه از این اشکال متکلمین جواب می دهند: «هل امکنه ان یختار الایجاد فی غیر ذلک الوقت ام لم یمکن فإن لم یمکن ذلک فهو موجَب لا مختار».  اینکه می گویید أولویت و نه وجوب، در این صورت آیا خداوند متعال می توانست وقت دیگری را مثلا برای خلقت پیامبر اکرم (ص) قرار دهد؟ اگر ممکن نباشد پس باید در همان وقت و ظرفش خودش ایجاد کند، که در این صورت خداوند متعال موجَب خواهد بود و نه مختار.
«و ان کان یمکنه ان یختار ایقاع العالم فی غیر ذلک الوقت (فلِمَ اختار ذلک الوقت؟) اذ لم یترجح احد الاختیارین علی الاخر الا لمرجح». اگر ممکن باشد که خداوند متعال خلقت را به وقت دیگر بیاندازد پس چرا این وقت را اختیار کرد؟ (اگر بگویید دلیل داشته است باز هم به سراغ مطلب اول خواهد رفت)، لذا اگر بگویید بدون دلیل بوده است اینجا باید برای اختیار یکی بر دیگری مرجحی وجود داشته باشد.  (خلاصه کلام فلاسفه این است که ترجیح بلامرجح معنا ندارد.)

لذا در مورد ترجیح بلامرجح بگوییم که طرفدارهای زیادی دارد و هر نقضی هم که بر آن شده است را جواب دادند. همانطور که در اسفار آمده مرحوم ملاصدرا می گویند «هر کجا هیچ مرجحی پیدا نشود چه بسا یک عوامل آسمانی دارد که ما به آن علم نداریم و به آن دست پیدا نکرده ا یم». مثلا وقتی 20 لقمه آماده است حالا این شخص یکی را بر دارد و بخورد، اینجا این چه مرجحی داشت که انتخاب شد؟ مرحوم ملاصدرا می گویند اینجا این هم مرجح دارد و آن مرجح آسمانی است که ما به آن علم نداریم.

الحمد لله رب العالمین

فایل pdf: کلیک کنید

۷۰۱ بازدید

نظر شما

کد امنیتی
مطالب بیشتر...
دانلود صوت جلسه
چکیده نکات

فی دلالة الالفاظ علی معانیها - سه یا چهار نظر در مساله
1. دلالت به وضع نیست بلکه به مناسبت طبیعی یا ذاتی است(نظر عباد بن سلیمان صیمری). تعبیر به طبیعی و ذاتی هر دو هست.
استدلال صیمری: غیر این رأی موجب ترجیح بلا مرجح است که قبیح است.
اشکالات نظر صیمری: خلاف وجدان و خلاف برهان است. و الّا جهل به لغت بدون معنا است مضافا اینکه ضدان را چه می‌کنید؟ بعلاوه در واجب چه می‌گویید که بسیط بحث است؛ تکثر در حیث واجب می‌شود.
بررسی ترجیح بلا مرجح: موطن و نقطه شروع این مساله از فلسفه است.ان الشیء ما لم یجب لم یوجد - کلام متکلمان در تثبیت اولویت تا با فاعل موجَب مواجه نشویم.
جواب فلاسفه از استدلال متکلمان توجیه نقوض